چارسو پرس: «رهایم کن» داستان زندگی یک خانواده روستایی در دهه ۵۰ را روایت کند. داستانی که با عشق شروع میشود. عشق یک دختر روستایی به نام افسانه (مونا احمدی) به خواننده پیش از انقلاب که به فاصله ۲۴ ساعت تبدیل به نفرت میشود. این افتتاحیهای است برای مجموعه داستانهایی با موضوع عشق و نفرت. عشقهایی که قرار نیست به وصال ختم شود. حاتم (محسن تنابنده) و برادرش هاتف (هوتن شکیبا) عاشق یک دختر میشوند. در این جریان دو برادری که پیش از این اتفاق جانشان را هم برای یکدیگر میدادند مقابل هم قرار میگیرند و به قول خودشان برادریشان دیگر تمام میشود. سوی دیگر داستان مارال (هدی زینالعابدین) است که حاتم را دوست دارد، اما با حرفهایی که هاتف به اون میزند از حاتم متنفر میشود. در جایی دیگر حاتم از نغمه (آزاده صمدی) همسر سابقش متنفر است بهدلیل اینکه میخواسته پسرشان را بکشد.
کارگردان رهایم کن دو مفهوم عشق و نفرت را به استخدام روایتش گرفته تا کاراکترها خوب ورز داده شوند و قصهها جا بیفتند. این دو مفهوم عشق و نفرت برای طراحی هر کاراکتر فرمی متفاوت مییابند و قصهها بهخاطر اینکه منطق روایت را حفظ کنند ارتباطی معنایی با این مفاهیم مییابند. افسانه از خوانندهای که دوستش دارد، متنفر میشود چون مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مارال از حاتم متنفر است چون فکر میکند حاتم باعث مرگ برادرش شده است. قصهها بهخوبی کنار هم چیده شده و انتخاب هوشمندانه بازیگران هم به کمک کارگردان آمده است. شاهحسینی برای این کار سختش ریسک نکرده و از بازیگران چهرهای بهره میبرد که پیش از این امتحان خودشان را پس دادهاند.
محسن تنابنده بهعنوان نقش اصلی در سریال حضور دارد. بازیگری که وقتی اسم او میآید ناخودآگاه یاد نقی معمولی سریال «پایتخت» میافتیم. اما بازی درخشان او در این اثر، مانع از رجوع ذهنی مخاطب به بازیهای قبلی او است. او قرار نیست فقط با دیالوگ کاراکتر حاتم را شکل بدهد و از تمام اجزای صورت و بهخصوص چشمانش بازی میگیرد؛ گاهی چشمانش از خوشحالی میخندند و گاهی هم غمی که در قلبش دارد را نشان میدهد. سکانسی در فیلم است که با پدرش صحبت میکند و میگوید بچگی نکرد تا هاتف بچگی کند، از خواستههایش گذشت تا افسانه به خواستههایش برسد و... این دیالوگ توامان میشود با غمی که در چهرهاش ساخته است تا بیننده بهتر رنجها و عقدههای این کاراکتر را لمس کند.
هوتن شکیبا هم در این سریال نقش کاراکتری را بازی میکند که دائما درحال فرار است؛ فرار از خانوادهاش به بهانه رسیدن به آرزوهایش. فرار از آرزوهایش بهخاطر لو دادن دوستش و شاید در ادامه اتفاقی بیفتد که بخواهد از خودش هم فرار کند. شاید بازی شکیبا در این سریال به اندازه تنابنده دیده نشده باشد، اما برای نشان دادن ترس و اضطراب کاراکتر هاتف موفق شده است.
بازیگران دیگر سریال هم هرکدام در جایی مناسب قرار دارند. هدی زینالعابدین بهخوبی نقش دختری را بازی کرده که با وجود اینکه نماینده طبقه فرودست جامعه است اما برای شخصیتش ارزش قائل است و اجازه نمیدهد آنهایی که خود را بزرگتر روستا میدانند به او توهین کنند.
اما آزاده صمدی شخصیت گنگی در سریال دارد؛ مادری که ابتدا میخواسته فرزندش را خفه کند و بعد آنقدر به او علاقهمند میشود که بهصورت مخفیانه به دیدن او میرود. با وجود شخصیت منفیای که او در سریال دارد و نوع بازیای که دارد بهطوری است که مخاطب گاهیاوقات دلش بهرحم میآید و حق را به او میدهد.
البته از این نکته نگذریم که یکی از بازیهای درخشان در رهایم کن مربوط به محمدصادق میرمحمدی (راما) خردسالی بود که سندرومداون دارد. او نقش پسر حاتم را در این سریال بازی میکند. ایفای نقش در چنین سریالی چه بهلحاظ محتوا و چه بهلحاظ طولانی بودنش (۲۵ قسمت) هم کار سختی برای عوامل سریال است و هم کار سختی برای آن خردسال؛ شاید کارگردان زمانی که تصمیم گرفت محمدصادق را برای فیلمش انتخاب کند، فکر نمیکرد که تا این حد مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرد.
یکی دیگر از ویژگیهای این سریال مرموز بودن فیلمنامهاش بود. رهایم کن، داستان ساده و قابلفهمی را روایت میکند. اما مساله این است که داستان در کنار سادگی کمی هم مرموز است.
مرموز بودن از این نظر که درست جایی که فکر میکنی پیشبینی درستی از سکانسهای بعدی داری، غافلگیر میشوی و این یکی ویژگیهای است که باعث کنجکاوی در مخاطب میشود. این کنجکاوی علتی است که بیننده سریال را رها نمیکند و میخواهد ببیند در پایان چه اتفاقی میافتد.
برای مثال در قسمت نهم که هاتف به حاتم گفت عاشق مارال شده، مخاطب در خیال خودش میگوید چون حاتم در طول سریال بهخاطر خانوادهاش از خودش گذشته و در قسمت قبلش هم به هاتف گفته برای ازدواجش هرکاری میکند، قید مارال را میزند؛ اما در قسمت بعدش نشان میدهد برخلاف فکری که مخاطب داشته حاتم اینبار برای خواستهاش میجنگد و حتی مقابل خانوادهاش قرار میگیرد.
یا در قسمت سیزدهم حاتم و هاتف قرار میگذارند که هاتف به مارال بگوید که یونس را لو داده و بهخاطر کاراکتر ترسویی که دارد این موضوع برای مخاطب باورپذیر است که از ترس حاتم این کار را انجام دهد؛ اما در قسمت چهاردهم ورق کاملا برمیگردد و هاتف با نغمه (زن قبلی حاتم) دستبهیکی میکنند و به دروغ میگویند حاتم یونس را لو داده است.
درمجموع برای دیده شدن هرسریال دو رکن مهم وجود دارد، آن هم فیلمنامه خوب و انتخاب بازیگرانی است که مخاطب بتواند با بازی و نقشهایشان ارتباط برقرار کند. رهایم کن به این دو نکته توجه داشته و باتوجه به آماری که برای هر قسمت از سریال در فیلیمو منتشر شده که نشاندهنده رضایت بالای 90 درصدی است، میتوان گفت مخاطبانی که رهایم کن را دیدند، از آن رضایت داشتند.
منبع: روزنامه فرهیختگان