دانیال اربابی و گروه جوان اجرایی‌اش، نمایشی تماشایی بر صحنه آورده‌اند که ملال‌آور و کسالت‌بار نیست اما تماشاگران را واجد کیف و سعادت لورکایی هم نمی‌کند. اجرایی که از لورکا فاصله می‌گیرد تا جهان خویش را بسازد. اما نکته اینجاست که مفاهیمی چون زنانگی و خواهرانگی با این شیوه اجرایی کم‌رمق شده و مردانه و ماشینی به نظر می‌آیند.

چارسو پرس: خرداد پر حادثه آغاز شده و سالن‌های تئاتر، میزبان اجراهای تازه است. در این میان حضور کارگردانان جوان عرصه نمایش، چه باتجربه‌ها و چه تازه‌کارها، نکته قابل اعتنای این روزهای تئاتر کشور است. این اجراهای «جوانانه» می‌تواند نویدبخش ایده‌های نو و جسورانه در قالب فرم‌های کمتر تجربه شده تلقی شود. اما نکته اینجاست که بالا رفتن هزینه‌های تولید و غیاب حرفه‌ای‌های تئاتر، حضور پرتعداد این جوانان را واجد آسیب‌های اجرایی و زیباشناسانه کرده است. اغلب بازیگران این اجراها برای بار اول است که بر صحنه تئاتر قدم می‌گذارند و به نوعی بر کیفیت اجرا اثر می‌گذارند. اگر گروه‌های اجرایی زمان بیشتری برای تمرین و آماده‌سازی آثارشان صرف نکنند بی‌شک تماشاگران شاهد نمایش‌هایی بی‌ارزش و فراموش‌شدنی خواهند بود.

البته نباید از یاد برد که این روزها بعضی از باتجربه‌ها در حال بازگشت به سالن‌های نمایش هستند و بیشتر از آنان خواهیم شنید. باید منتظر ماند و دید که خرداد پر حادثه برای تئاتر چه در چنته دارد و چه ارمغان خواهد آورد. خسران یا سعادت، اقبال یا تغافل، هر چه هست کشتی طوفان‌زده تئاتر با آنکه گرفتار موج‌های سهمگین مصائب است اما راه خویش را در این سال‌ها افتان و خیزان یافته و به ساحل امن خود رسیده است.

نمایش اول- نئورئالیسم

حتی نام «نئورئالیسم» کمابیش متکلفانه است. سلمان سامنی که گویا فلسفه خوانده و دوستدار تئاتر ایده‌هاست، در نمایشی که این شب‌ها بر صحنه آورده به زندگی پنهان چند زن روسپی می‌پردازد. اگر این واقعیت را پذیرا باشیم که زنان روسپی گرفتار آسیب‌های اجتماعی هستند و محصول یک ساختار ناکارآمد، باید این را هم بپذیریم که بدن و زیست روزمره‌شان نسبت به مردمان عادی، بازنمایی‌ناپذیرتر است. سلمان سامنی و گروه جوان اجرایی‌اش، بیش از آنکه مناسبات این زنان را از طریق کنش‌های انسانی بازتاب دهد، روایتی کلام‌محور از این زنان به نمایش گذاشته است که گاه ملال‌آور می‌شود و گاه حراف. قصه این نمایش مربوط است به زنانی که تحت مدیریت و انقیاد یک زن به اصطلاح کتابخوان، مجبور هستند تاریخ سینما و بخصوص نئورئالیسم را جمع‌خوانی کنند تا در این وانفسای زندگی از ابتذال بیشتر رهایی یابند.

به لحاظ اجرایی بازی‌ها نتوانسته بر خلق شخصیت‌ها متمرکز باشد و هر چهار زن نمایش، در حال تقلید کردن اطوارهای روسپیان هستند. در نتیجه بازی بازیگر، چندان باورپذیر نیست و گویی کلیشه‌هاست که بنیان اجرای «نئورئالیسم» را برمی‌سازد. نئورئالیسم می‌توانست اجرایی موفق باشد اگر که بیش از دیالوگ‌ها، به فرم خویش می‌اندیشید و به‌لحاظ شکلی و ساختاری، زیباشناسی نئورئالیسیتی را به نمایش می‌گذاشت. البته که ممیزی در این انحراف و ناکامی نقش داشته و اجازه نداده روایت این نمایش در اینجا و اکنون ما ایران رخ دهد. کشور یونان که در نمایش نئورئالیسم بازنمایی می‌شود ربط چندانی ندارد به سیاست، اقتصاد، تاریخ و اجتماع یونان این روزها گرفتار مشکلات نظام سرمایه‌داری نئولیبرالیستی است.

در نهایت می‌توان ایده جسورانه کارگردان جوان این نمایش در روایت کردن رنج زنان آسیب‌دیده تن‌فروش را ستود اما نمی‌توان با استراتژی اجرایی و زیباشناسانه‌اش همدل و همراه بود. نمایشی که به‌شکل خلاقانه نمی‌تواند این میل بیمارگونه به تولید و مصرف «گزین‌گویه» و «نقل‌قول» بزرگان را از یک منظر تئاتربودگی به تماشاگرانی نشان دهد که این روزها گرفتار مصرف‌گرایی در همه زمینه‌ها هستند حتی سخن بزرگان. نمایش نئورئالیسم می‌توانست یک جهان تصنعی را به نمایش گذارد و به مانند فیلم «سال گذشته در مارین‌باد» این تصنع را تا نهایت منطقی خودش ادامه دهد و به یک حقیقت رادیکال برسد.

نمایش دوم- بی‌نوایان

نمایش بی‌نوایان را می‌توان یک کمدی سیاه در نظر گرفت که در حال اتفاق افتادن در یک آینده نامعلوم است. ژست‌ها و مناسبات میان شخصیت‌ها شباهت زیادی به این روزهای ما دارد. اما در گفتار بازیگران نشانه‌های دال بر یک آینده دور و دراز نمایان است. فی‌المثل قیمت یک بطری آب معدنی چند میلیون است و دستمزد یک نمایشنامه‌نویس نزدیک یک میلیارد. اما اجرا نتوانسته بیش از این خود را از وضعیت اینجا و اکنون ما خلاص کند و یک آینده متمایز و یکسره تماشایی برسازد. ماجرای این نمایش در رابطه با یک گروه اجرایی است که تمرین تئاتر می‌کنند و ناگهان دو نفر به قصد دزدی و اخاذی به محل تمرین آنان هجوم می‌آورند. سیر روایی داستان نمایش حاوی چرخش‌های متناوبی است که یادآور فضاهای جفنگ سینمای تارنتینویی است. شخصیت‌هایی با رفتاری مشنگانه که به راحتی اصول خود را کنار گذاشته و حتی برای توجیه فاصله طبقاتی مردمان جامعه، رابطه فقر و غنا در عرفان را توجیه می‌کنند. وحید منتظری در مقام نویسنده و کارگردان، تا حدودی توانسته نمایشی تماشایی بر صحنه آورد اما به لحاظ اجرایی، نمایش بی‌نوایان دچار کمبودهایی در فضاسازی، بازی‌ها و منطق روایی است. بازیگران این نمایش جوان و کم‌تجربه هستند و گاهی از پس اجرایی کردن ایده‌های نمایش به تمامی برنمی‌آیند. اما در میان این بازیگران جوان بی‌شک «آران شالودگی» توانسته بهتر از همکاران خویش ایفای نقش کند.

در نهایت نمایش بی‌نوایان را می‌توان با آن لحن کمیک و فضاهای جفنگی که می‌سازد اجرایی کمابیش موفق دانست که همچنان برای موفق‌تر بودن می‌بایست تلاش کند. بی‌نوایان احتیاج دارد حتی بیش از این جفنگ باشد و روابط آدم‌هایش بیش از این معناباخته و بی‌سروته شود. وحید منتظری بهتر است بیش از خطر کند و رادیکال‌تر باشد.

نمایش سوم- خانه برناردا آلبا

رئالیسم شاعرانه لورکا در خوانش دانیال اربابی از نمایشنامه خانه برناردا آلبا، مختصات تازه‌ای به خود گرفته است. لورکا غیاب تن مردانه را با میل‌ورزی سرکوب‌شده زنانه شدت‌ بخشیده است. دراماتورژی دانیال اربابی از این غیاب مردانه و میل‌ورزی شدت‌یافته زنانه، مبتنی است بر نزدیک شدن به شقاوت آرتویی. اجرا تا حدی توانسته به این استراتژی نائل آید اما بدن بازیگران همچنان بر منطق بازنمایی ایستاده و چندان نتوانسته شقاوت آرتویی را به نمایش درآورد. به دیگر سخن در این اجرا، بدن بازیگران که همگی زنان جوان و آماتور هستند، بیش از آنکه وضعیت زنانه را خلق کند آن را با مصرف بیش از اندازه ژست‌های اغراق‌شده، تقلید می‌کند. فی‌المثل در اغلب صحنه‌ها نگاه دختران خانه برناردا آلبا، واجد خیرگی است و ژست‌های مکانیکی. فرآیندی متناوب که به اجرایی کمابیش اکسپرسیونیستی میدان داده است و از شاعرانگی لورکا دور می‌شود.

طراحی صحنه چنان تدارک دیده شده که گویی شخصیت‌ها در یک زندان گرفتار شده‌اند. زنجیرهایی که از سقف آویزان است حسی از اسارات و توامان امکان تماشای چشم‌اندازهای خارج از خانه را به ذهن متبادر می‌کند. دانیال اربابی و گروه جوان اجرایی‌اش، نمایشی تماشایی بر صحنه آورده‌اند که ملال‌آور و کسالت‌بار نیست اما تماشاگران را واجد کیف و سعادت لورکایی هم نمی‌کند. اجرایی که از لورکا فاصله می‌گیرد تا جهان خویش را بسازد. اما نکته اینجاست که مفاهیمی چون زنانگی و خواهرانگی با این شیوه اجرایی کم‌رمق شده و مردانه و ماشینی به نظر می‌آیند. در نهایت این اجرا بازتابی است از زیباشناسی زمانه‌ای که شاعرانگی لورکایی را بسنده نمی‌داند و در پی شقاوت آرتویی است. نتیجه هر چه باشد بار دیگر ما مهمان لورکا و رنج و سوژگی دختران خانه برناردا آلبا هستیم.



نویسنده: محمدحسن خدایی