چارسو پرس: کارنامه فیلمسازی رضا میرکریمی کارنامه پر فراز و نشیب و البته درخشندهای است و غریب آنکه نگارنده معتقد است هنوز بهترین فیلم او اولین فیلمش یعنی «کودک و سرباز» است. فیلمی عمیقا معصومانه، به شدت سینماورزانه و مطلقا ماندگار و نورانی! نگارنده به هیچوجه در زمره کسانی نیست که آرزو کند ای کاش میرکریمی همان میرکریمی کودک و سرباز بماند! اما هماره آرزو میکرده که جهان روشن و به شدت هنری کودک و سرباز که اتفاقا نمونهای درجه یک و ابدی از مفهومی به نام «سینمای انسانی» و «سینمای ملی» است، حتی اگر رشحه و رگهای، باز هم از فیلمهای این فیلمساز دوستداشتنی بتابد و بتراود.
اما فیلم نگهبان شب از جنبههای مهم و معتبری ما را به یاد کودک و سرباز میاندازد و از این منظر، بجا و درخور بود در طلیعه این نوشتار، از آن اثر سترگ و همچنان زنده یاد کنیم و مولفههای اینهمانی و امتداد و استمرار نقاط طلایی و دوستداشتنی آن اثر را در این فیلم اخیر، بازنمایی کنیم. ما در نگهبان شب با همان کاراکتری از قهرمان- ضد قهرمانی روبروییم که در کودک و سرباز. با همان نقطه عطف تعیینکننده و خطیر روبروییم که در آنجا. با همان میزانسن ساده اما به شدت درست و به اندازه مواجهیم که در آن فیلم و در نهایت، جهانی که از این مسیر، آفریده میشود و مخاطب را در تجربهای شیرین، معنوی، سینمایی و انسانی شریک میکند.
از زمره مهمترین بسترهایی که نگهبان شب را به جهت ارزشهای سینمایی حائز اهمیت و اعتبار کرده «فیلمنامه» و «کارگردانی» و «بازی» است. تدابیری که در فیلمنامه علاوه بر وجوه معمول و بدیهی تمهید شده، ریزبینی در توجه به ظرایف و جزییات صوتی و بصری است. استفاده بهینه و بجا از عناصر زمان و مکان در تلفیق با پیرنگ و مجموعا، روایتی که ماحصل این روند است. به همین دلیل است که ما با یک فیلم خوشریتم و جذاب روبروییم. در حالی که از عناصر و زائدههای بزک و جذابیتهای مبتذل که قلقلکدهنده پست ترین غرایز مخاطب هستند، در اینجا خبری نیست.
دیگر چه چیزی سادهتر – و البته غنیتر- از یک کارگر روزمزد روستایی در آوارگی و فقر و فاقهای که این شهر مهیب به او تحمیل کرده؟ و اتفاقا ارزش و اعتبار اصلی «نگهبان شب» به جهت همین تغییر و تبدلی است که از این بستر کاراکتری و داستانی، موقعیتی آنچنان زیبایی شناسانه فراهم میکند و بر غنای کار میافزاید.
این بسیار اهمیت دارد که در یک اثر سینمایی، بتوان «فقر» را نه مایه و پایه مذلت و تحقیر و استخفاف شخصیت داستانی، بلکه وسیله و مسیری برای عروج او به متعالیترین وجوه انسانی و عرفانی قرار داد. اتفاقی که روند معکوس و مذموم آن در بسیاری از فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران، ذیل عنوان پرطمطراق و توخالی «سینمای اجتماعی» نمونههای فراوانی را تحویل مخاطب داد و در واقع، گونه سینمای اجتماعی را هم از حیز انتفاع و اعتبار انداخت و به سلیقه و اعتماد مخطب به شدت صدمه وارد کرد و او را از کلیت این ژانر، دفع کرد و راند.
فیلم تازه میرکریمی را از بعضی جهات میتوان بازگشت و بازیافتی درخور دانست از مولفههای آشنا و دوستداشتنی سینماگری که در کارنامهاش فیلم خوبی همچون زیر نور ماه را داراست. فیلم با میزانسنی مبتنی بر فیلمنامه درخور و بازیهای خوب، روایتی گرم و پرخون را در فضایی تلخ و سرد رقم میزند.
همانطور که گفتیم «فقر»، نه تزیینی ابتر و باطل، بلکه مبدل به فخری ملهم از کهن الگوی دینی و بازنمودی برای درخشش یکی از بزرگترین و والاترین وجوه انسانی انسان میگردد؛- «الفقر فخری» حدیثی منسوب به پیامبر اسلام(ص)- بخصوص در دوران امروز که ارج و اجر و ارزشی مضاعف به او میبخشد. حکایت، داستان تازهای نیست و نه چندان نو و خلاف آمد عادت ذهنی تماشاگر؛ اما نگره و «روایت»، به شکل قابل اعتنا و تحسین برانگیزی، زیباست.
رسول جوان سادهای که از کرمان به تهران آمده تا کاری خوب پیدا کند در آخرین روز حضورش در تهران و نا امید از یافتن کار با بهزاد که پیمانکار یک پروژه بزرگ ساختمانی است آشنا و توسط او به عنوان نگهبان شب استخدام میشود. دیدار رسول با دایی و رفاقتش با او ماجراهای جدیدی را برای رسول بوجود میآورد که سبب میشود تا تحولات زیادی را تجربه کند.
تلفیق ترس و سادگی و تردید و مهلکه و رستگاری در کشاکش یکی از مهمترین عناصر روانشناختی انسان مدرن که مقوله انتخاب میان بودن و شدن است، مضمون غنی، کهن و در عین حال مبتکرانه نگهبان شب را تدارک میبیند. رسول از دل کهن الگوی سادگی و نجابت دست نخورده سنت وارد میدان مین جهان «مدرن» امروزی میشود و اصل موضوع داستان و نقطه شروع واقعیاش همانجایی است که این ورود کلید میخورد و او خود را در مصاف با دنیایی دیگر میبیند و سعی میکند در موقعیتی خطیر، فهم، روابط و متد مواجههاش را با این جهان دیگر تنظیم کند. فیلم، قاعدتا کارگردانی و اجرای نسبتا موفق و حسابشدهای دارد مثل سایر فیلمهای میرکریمی از بهترینش که «کودک و سرباز» بود تا ضعیفترینش که «امروز» و «دختر».
یکی از ویژگیهای مضمونی همچنان مهم فیلم این است که تصویر فقر، غنا مییابد و نه به مثابه آکسسوار صحنه یا زخرفی برای گدایی گیشه و جشنواره و جایزه، بلکه به عنوان مفهومی انسانی و طبیعی مورد توجه و پرداخت قرار میگیرد. فقر و فقیری که در این فیلم میبینیم پیش از این در «بچههای آسمان» دیدهایم طرفه آنکه اینجا، حفظ استعلای نگاه شهودی به فقر و تنظیم و تدارک کارکردهای دراماتیکش، قطعا کاری مهم و خطیر و ستودنی است.
بازیهای خوب و چشمگیر و به اندازه دو نقش اول فیلم، استفاده درست از عنصر صدا، میزانسن نسبتا دقیق و رعایت سایر ملزومات زیباییشناسانه فیلم به خصوص مولفه پیرنگ و امتداد آن در نوع روایت، همگی دست به دست هم داده و فیلم قابل اعتنای دیگری را در کارنامه رضا میرکریمی رقم زده است. در بحث مضمونی و معرفتی فیلم، یکی از مهمترین نکات، نوع مواجههای است که عنصر «قهرمان» که ما از آن به عنوان «نماینده نجابت و فطرت» یاد میکنیم، با مناسبات روزگار و جهان امروز دارد. او، خسته و رنجور از بی عدالتی و نامرادی و فقر و غربت، ناخواسته – ناخواسته؟- قدم به جهانی میگذارد که با معادلات و مناسبات دیگری تنظیم شده. فریب و خدعه و نیرنگ و دروغ و تظاهر و هزار و یک پلشتی دیگر، ملهم از قطع مطلق ارتباط انسان با خود، حقیقت، خدا و معنویت، رسول را ناگهان در موقعیتی مهیب و صعب و خطیر و سنگین قرار میدهد؛ و اینجا همان جایی است که «فطرت» و «عشق» به یاری او میآید.
میرکریمی گرچه نسبت به دو فیلم ضعیف قبلیاش یعنی «امروز» و «دختر»، در «نگهبان شب» هم به جهان خالص شخصیاش نزدیکتر شده و فیلم بهتری به جهت کارگردانی و اجرا ساخته، اما در عین حال هنوز رگههایی از آن گنگی «شبه روشنفکرانه» در کارش هست. تزتزل مخفی و تردید سترونی که در نگاه رسول نفوذ میکند و تا انتها با او باقی میماند حتی زمانی که پرواز و اوج و فرودش در آن سکانس نمادین، مخاطب را به نقطه رهایی کاراکتر قهرمان قصه رهنمون و متذکر میشود، با این حالت چه در روند متدرج فیلم و چه کنش و واکنشهای او – و دیگران- میتوان این رنگ کمرنگ و نخ ناپیدا اما اذیت کننده و موثر را دید.
موسیقی حداقلی فیلم در کنار بهرهگیری موثر از عنصر صدای طبیعی مکان و زمان، حفظ رآکورد لرزان و لغزنده رسول با اینکه از دو سر طیف سمپات و پاراسمپات آدمها و موقعیتهای قصه عبور میکند، در جوار سایر لطافتهای مالوف و مانوسی که از میرکریمی سراغ داریم، فیلمی دلچسب، غمانگیز اما آبرومندی را در دفاع از نجابت و «فطرت» انسانی انسان، به ظهور میرساند.
اما شاید بتوان گفت یکی از مهمترین دستاوردهای نگهبان شب یک دستاورد فرامتنی است. دستاوردی که از دل این فیلم، برای کلیت کلیت سینمای ایران و جریانها و مناسبات غالب این سالهایش، قابل مطالعه و توصیه و الگوگیری است. نگهبان شب نشان داد که میتوان تلخترین و غمانگیزترین موقعیتها و ظرفیتهای واقعی جامعه امروز ایران را به تصویر کشید و دربارهشان حرف زد، اما کمترین نشانه و انگاره و شک و شبههای از سیاهنمایی و انسانفروشی و سوء استفاده از احساسات و عواطف مخاطب در جهت فتح گیشه یا جلب توجه جشنوارههای خاص بر جای نگذاشت. این نکته مهم و درخور توجهی برای همه اهالی سینما بخصوص تهیه کنندگان و نویسندگان و کارگردانان است که در این باتلاق خودساخته – و البته بخشی هم تحمیل شده شرایط و سیاستها- گیر نکنند و راه را گم.
میتوان فیلم «اجتماعی» و در بازتاب تلخترین و سیاهترین روایتها و واقعیتهای فردی و جمعی این سرزمین ساخت، میتوان فریب و نیرنگ و تباهی و سیاهی فقدان فطرت و مراقبت را تصویر کرد، میتوان از فقر و غربت و تبعیض و بیعدالتی و هزار و یک تاریکی دیگر که بر این سرزمین سایه انداخته نشان و نشانه گرفت، اما راه را اشتباه نرفت و مبدل به مروج همین تباهیها زیر هیئت فیلم اجتماعی نشد. و این همان کار بزرگی است که نگهبان شب در جوار همه ارزشهای سینمایی و زیباییشناسیهای جذاب و خلاقانهاش به انجام رساند. و سینمای ایران راهی ندارد جز انتخاب همین مسیر، که تاریخ هنر هفتم گواه درستیاش است.
ای کاش وقتی دوباره و دوباره «دزد دوچرخه» ویتوریو دسیکا را میبینیم و «بچههای آسمان» مجیدی را و «نیاز» علیرضا داوودنژاد و دهها و بلکه صدها اثر ماندگار در تاریخ سینمای جهان و ایران، به یاد بیاوریم که همه این آثار با تمام تفاوتهایی که در زبان و زمان و مکان و جغرافیای فرهنگیشان دارند در یک چیز مشترکند؛ همان چیزی که «نگهبان شب» را هم درخشان و یکه میکند؛ روایت مقاومت یک نجابت گرم در هزارتوی فقر و فریب. و مگر شرافت تاریخ رنج انسان و جهان، چیزی جز این بوده؟
///.
منبع: خبرگزاری تسنیم
نویسنده: محمدرضا محقق