این هفته به سه اجرایی می‌پردازیم که در سالن‌های کوچک و حاشیه‌ای شهر بر صحنه آمده و شاید در نگاه نخست، اتفاق چندان ویژه‌ هنری محسوب ‌نشوند. اما قسمتی از فعالیت تئاتری کلانشهری مثل تهران را این قبیل نمایش‌ها نمایندگی می‌کنند و اغلب در هیاهوی گروه‌های حرفه‌ای و پرفروش، از یادها رفته و به فراموشی سپرده می‌شوند.

چارسو پرس: شهریور ماه آغاز شده و گرمای طاقت‌فرسای کلانشهر تهران، همچنان ادامه دارد. در این میان با رشد اعجاب‌آور تولیدات تئاتری روبه‌رو هستیم که کمیت را بیش از کیفیت به مخاطبان نوید می‌دهند و در اغلب سالن‌ها، تعداد تماشاگران و بلیت‌هایی که تهیه می‌کنند آن‌چنان که باید کفاف هزینه‌های تولید را نمی‌دهد. گسترش سالن‌های جدیدی چون «صحنه آبی» و بازگشت سالن‌هایی چون «باغ کتاب» به مدار اجرا، نشانه‌ای است از علاقه‌مندی گروه‌های جوان برای حضور در عرصه نمادین و میدان فرهنگی تئاتر. وضع به گونه‌ای درآمده که حتی تماشاگران حرفه‌ای تئاتر و منتقدانی که هر شب به تماشای یکی دو اثر تئاتری می‌نشینند، این امکان را نمی‌یابند که تمامی اجراهای صحنه‌ای را رصد و وضعیت متکثر فعلی را صورتبندی کنند. به هر حال برای انبوهی از جوانان جویای نام، عنوان بازیگر، کارگردان و تهیه‌کننده، در این رکود تورمی اقتصاد می‌تواند جذاب باشد. حتی اگر اقتصاد تئاتر بر مدار بدهی و خسارت مالی بگردد و نظارت و ممیزی نهادهای فرادستی، هر روز بیش از پیش بر خلاقیت گروه‌های تئاتری، سایه افکند. باید دید این وضعیت تا چه زمان قابل دوام است و مسیر ناهموار تولیدات تئاتری، در آینده به کدام سو حرکت خواهد کرد.

این هفته به سه اجرایی می‌پردازیم که در سالن‌های کوچک و حاشیه‌ای شهر بر صحنه آمده و شاید در نگاه نخست، اتفاق چندان ویژه‌ هنری محسوب ‌نشوند. اما قسمتی از فعالیت تئاتری کلانشهری مثل تهران را این قبیل نمایش‌ها نمایندگی می‌کنند و اغلب در هیاهوی گروه‌های حرفه‌ای و پرفروش، از یادها رفته و به فراموشی سپرده می‌شوند.

 نگاهی به سه نمایش، همراه با محمدجواد ظریف؛ حاشیه‌نشینان تئاتر را مرور کنیم

نمایش جایی در میان خوک ها

ترجمه درخشان هوشنگ حسامی از نمایشنامه آتول فوگارد، اول بار به سال 1379 در انتشارات تجربه منتشر شد. متنی کمابیش کوتاه در رابطه با یک سرباز فراری به نام «پاول ایوانویچ ناوروتسکی» که برای حفظ جان و در امان ماندن از دادگاه نظامی، در خوکدانی خانه‌اش پنهان شده و خصلت‌های خوکی می‌یابد. متن ضد جنگ فوگارد، با طنزی سیاه و گروتسک، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در وضعیت‌های ناانسانی، کرامت خویش را از دست داده و بدل به موجوداتی رقت‌انگیز می‌شوند. پاول در خوکدانی، مگس شکار می‌کند و بی‌آنکه آرمان و باوری داشته باشد، هر روز بیشتر از دیروز، خلق‌وخوی حیوانی و خوک‌مآبانه پیدا می‌کند. اما این روند با تصمیمات مخاطره‌انگیزی متوقف شده و در نهایت پاول و همسرش پراسکوویا، از خوکدانی رهایی یافته و به سوی آینده انسانی خود عزیمت می‌کنند.

اجرای پدرام آزموده از متن فوگارد، تا حدودی وفادارانه است. حذفیاتی از متن نمایشنامه، جهان فوگاردی را در جاهایی تقلیل‌گرایانه کرده، اما تلاش شده کلیت ماجرا حفظ شود. با آنکه سالن «صحنه آبی»، چندان مناسب این اجرا نیست، اما گروه اجرایی سعی کرده در حد توان، بر اجراپذیر کردن نمایشنامه فوگارد اهتمام ورزد. بی‌شک نقطه قوت این اجرا، بازی‌های خوب و روان شاهین پاکزاد و سارا فتحی است. این دو به خوبی توانسته‌اند رابطه پرتلاطم یک زوج گرفتار مصیبت‌های جنگ را بازنمایی کنند. فی‌الواقع بار سنگین اجرا بر دوش این دو بازیگر جوان و خوش‌آتیه است و بدون حضور این دو نفر، به احتمال قوی، نمایش جایی در میان خوک‌ها، نمی‌توانست نمره قابل قبولی دریافت کند. اما در نهایت می‌توان به این نکته اشاره کرد که طراحی صحنه یک خوکدانی، آن هم در سالنی مثل صحنه آبی که استاندارد لازم برای اجراهای تئاتری را ندارد، کاری است از ابتدا قابل نقد و امید است این قبیل نمایشنامه‌های مهم در سالن‌های مناسب‌تری بر صحنه آیند. جایی که فی‌المثل بتوان صحنه خروج از خوکدانی و به دل بیابان و دشت زدن را چنان طراحی کرد که احساس خارج شدن از یک فضای بسته، به تماشاگران منتقل شده و فروبستگی موقعیت پاول در خوکدانی را بازتاب دهد.

پدرام آزموده کارگردان جوانی است که گویا قبل از این در شهر نیشابور اجراهایی داشته و خوب است در کنار تهران، به تئاتر در شهرهایی چون نیشابور همچنان توجه داشته باشد. آتول فوگارد با آن ژست ضد جنگ خود و طنز فراموش‌نشدنی‌اش، در زمانه جنگ‌های بی‌پایان، می‌تواند موقعیت خطیر انسان بی‌کرامت شده در جنگ و ناآرامی را آشکار کند. بنابراین بر صحنه آوردن این متن، به چیزی بیشتر از تلاش‌های پدرام آزموده احتیاج دارد. چیزی که ما تماشاگران را در اوج به قهقهه انداختن دچار اضطراب وجودی کند.

 نگاهی به سه نمایش، همراه با محمدجواد ظریف؛ حاشیه‌نشینان تئاتر را مرور کنیم

نمایش شازده کوچولو 2023

این شب‌ها گویی محمدجواد ظریف با تماشای اجراهای تئاتری، عطای سیاست خارجی را به لقایش بخشیده و بر وجه زیباشناسانه زندگی تکیه کرده است. شبی که در سالن کوچک کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر، در کنار ظریف و همسرش، به تماشای نمایش «شازده کوچولو 2023» نشسته بودم، این پرسش برای من مطرح شد که کدام یک از مدیران دولتی و حکومتی، وقت می‌گذارند و به سالن‌های تئاتر رفته و فی‌المثل اجرای یک گروه جوان و ناشناخته را تماشا می‌کنند. از این باب حضور محمدجواد ظریف در این سالن کوچک، می‌تواند مغتنم باشد و نشانی از اهمیت نهاد اجتماعی تئاتر در میان مدیران دولتی. اما گویا مدیران دولت سیزدهم چندان رابطه خوبی با تماشای تئاتر ندارند و کمتر به سالن‌های تئاتری مراجعه می‌کنند. به هر حال نمایش «شازده کوچولو 2023» با خوانشی سیاسی از متن اگزوپری، یک جهان پرآشوب را به نمایش گذاشته که آدم‌هایش در نهایت درحال کرگردن شدن هستند. نیما گودرزی با خوانشی مینیمالیستی، هر چهار بازیگر نمایش خود را در جایگاه شازده کوچولو شدن قرار می‌دهد. هر بازیگر با انداختن شالی سفید بر دوش، بدل به شازده کوچولو شده و این امکان را می‌یابد که از چشمان این فیگور مهم تاریخ ادبیات، به جهان پرآشوب کنونی نظر افکند و سرگذشت خود را برای دیگران تعریف کند. اجرا با استفاده از ادوات و موسیقی تعزیه، با رویکردی التقاط‌گرایانه و پسامدرنیستی، تلاش دارد مابین سنت‌های نمایش ایرانی با تئاتر مدرن غربی پیوند و اتصال برقرار کند. آیا موفق می‌شود؟ پاسخ تاحدودی مثبت اما مناقشه‌انگیز است. همچنان‌که کرگردن‌شدگی شخصیت‌ها، جهان کودکانه شازده کوچولو را به فضای معناباخته اوژن یونسکویی پرتاب می‌کند تا جهان 2023، بیش از اندازه تاریک و هولناک نشان داده شود.

نمایش فردا

نمایش فردا محصول یک پروسه تمرینی و تجربی، از کلاس‌هایی است که جلال تهرانی در «مکتب تهران» برگزار می‌کند. سروش زرینی در مقام نویسنده، طراح و کارگردان و یکی از شاگردان این مکتب، با خوانشی کمینه‌گرایانه از نمایشنامه «نمی‌دونم فردا چی‌ می‌شه؟» تنسی ویلیامز، در تمنای خلق یک فضای انتزاعی مابین زوجی جوان است. زنی گرفتار معلولیت در مواجهه با مردی عاشق‌پیشه که گویا میان رفتن و ماندن سرگردان است و بی‌تصمیم. رابطه این دو نفر، در زمانی چهل دقیقه‌ای، چنان سرد و بی‌روح بازنمایی می‌شود که گویا در آستانه پایان یافتن است. اجرا بیش از اندازه انتزاعی می‌نماید و در گریز از امر انضمامی. حتی اشیای صحنه در این فضای انتزاعی، کمابیش تزئینی و دکوراتیو هستند. فی‌المثل شمع‌هایی که مرد روشن می‌کند و در محفظه‌های شیشه‌ای قرار می‌دهد تا زن بتدریج آن‌ها را خاموش کرده و تاریکی بیشتر را طلب ‌کند بیش از آنکه به امری دراماتیک بدل شود خنثی و بیرونی می‌ماند. نمایش فردا را می‌توان از منظر اقتصاد اشیا و عواطف، قناعت‌ورزانه دانست که نابهنگامی را پس می‌زند. رویکردی که بازی حمیده گل‌محمدی و محمد تنها را هم تاحدود زیادی مکانیکی و خالی از احساسات انسانی کرده است.

نمایش فردا می‌تواند از این محافظه‌کاری فاصله گرفته و بیش از یک نمایش «پایان ترمی» فرض شود. به دیگر سخن نمایش فردا می‌تواند علیه نام پدر شورش کند، از جلال تهرانی و مکتب تهران فراتر رفته و جهان خودبسنده و زیباشناسه‌اش را بسازد. فردایی که قرار است بیاید و امر انضمامی را بشارت دهد و یا امر انتزاعی را تا سرحدات امکان‌پذیرش در آغوش کشد. همان کاری که جلال تهرانی در دهه هفتاد و هشتاد با آثاری چون مخزن، تک‌سلولی‌ها و «هی مرد گنده گریه نکن!» انجام داد و تجربه زیباشناسانه تماشاگران را وسعت بخشید. همان فردایی که در دیروز جلال تهرانی رقم خورده است.


منبع: روزنامه توسعه ایرانی
نویسنده: محمدحسن خدایی