اگر سینمای آمریکا را کنار بگذاریم، بهترین فیلم‌های سینمای ایتالیا در کنار آثار فرانسوی بیش از هر جای دیگری در این کره‌ی خاکی دیده می‌شوند و یک فیلم ایتالیایی به خاطر سابقه‌ی درخشان هنر هفتم در این کشور، شانس بیشتری در دنیا برای قرار گرفتن در لیست فیلم‌های منتخب هر مخاطب دارد.

چارسو پرس: سینمای ایتالیا یکی از پرافتخارترین و سرشناس‌ترین سینماها در دنیا است. اگر سینمای آمریکا را کنار بگذاریم، بهترین فیلم‌های سینمای ایتالیا در کنار آثار فرانسوی بیش از هر جای دیگری در این کره‌ی خاکی دیده می‌شوند و یک فیلم ایتالیایی به خاطر سابقه‌ی درخشان هنر هفتم در این کشور، شانس بیشتری در دنیا برای قرار گرفتن در لیست فیلم‌های منتخب هر مخاطب دارد. بالاخره ایتالیا سرزمین فدریکو فلینی، روبرتو روسلینی، ویتوریو د سیکا، نئورئالیسم و سینمای مدرن است و نمی‌توان این بخش مهم از جغرافیای جهان سینما را به راحتی نادیده گرفت. به دلیل همین اهمیت در این فهرست ۲۰ اثر از بهترین فیلم‌های ایتالیایی، از بدترین به بهترین زیر ذره‌بین قرار گرفته‌اند.

سینمای ایتالیا پیش از جنگ اول جهانی در کنار سینمای فرانسه، بزرگترین تولیدکننده‌ی فیلم در دنیا بود و در آن زمان سینمای آمریکا با فاصله از آن‌ها قرار داشت و چون دوران سینمای صامت بود، اهمیت کشور سازنده و زبان فیلم تاثیری در فروش جهانی آن نداشت، آثار آمریکایی کاری سخت برای مبارزه با فیلم‌های این دو کشور و پیدا کردن سهم بیشتری در بازار جهانی داشتند. سر و شکل حرفه‌ای‌تر تولید در ایتالیا سبب می‌شد که سینمای این کشور به این صدرنشینی ادامه دهد و سالانه بخش عظیمی از بازار جهانی را در اختیار داشته باشد. اما جنگ جهانی اول و زیر و رو شدن خاک کشورهای اروپایی، فرصت را از ایتالیایی‌ها و فرانسویان ربود و در اختیار آمریکایی قرار داد که خاکش گزندی از جنگ ندیده بود. حتی پس از جنگ هم میزان ویرانی‌ها‌ آن قدر بود که دیگر سینما اولویت نداشت و جامعه باید اول به آبادانی بخش‌های دیگری می‌پرداخت. پس زیرساخت‌ها نابود شد و تولید فیلم از رونق افتاد. با سرکار آمدن دولت بنیتو موسیلینی هم که وضع بدتر شد و اصلا شرایط در آن دوران به نفع سینمای ایتالیا نبود.

با ناطق شدن سینما، وضع باز هم به نفع آمریکایی‌ها شد. دیگر یک فیلم ایتالیایی به زبان اصلی یا یک فیلم به زبان ایتالیایی، راحت قافیه را به یک فیلم انگلیسی‌زبان می‌باخت. اما این به آن معنا نیست که ایتالیایی‌ها دست روی دست گذاشتند و سینما را رها کردند. پس از جنگ دوم جهانی، جریانی موسوم به نئورئالیسم در این کشور پا گرفت که بسیاری آن را مهم‌ترین مکتب سینمایی تاریخ می‌دانند. از سوی دیگر یک فیلم کمدی ایتالیایی یا یک فیلم جنگی ایتالیایی یا یک فیلم عاشقانه ایتالیایی طرفداران بسیاری در سرتاسر دنیا داشتند و افرادی مانند چیچو و فرانکو، به اندازه‌ی لورل و هاردی در دنیا می‌توانستند که مخاطب را به سالن سینما بکشانند. دوبله شدن این آثار در ایران هم کمک کرد که مثلا یک فیلم وسترن ایتالیایی دوبله فارسی در ایران کلی طرفدار پیدا کند.

از سوی دیگر ایتالیا مهد پرورش کارگردانان روشن‌فکر بود؛ کسانی که سینمای مدرن را نمایندگی می‌کردند و باعث گسترش دستور زبان سینما شدند. افرادی مانند فدریکو فلینی یا میکل آنجلو آنتونیونی تاثیر بسیاری در این زمینه داشتند و علاوه بر ساختن بهترین فیلم‌های ایتالیایی، باعث شدند که سینما گامی به پیش بگذارد و به چیزی که امروز هست تبدیل شود. قبل‌تر هم بزرگانی چون روبرتو روسلینی، لوکینو ویسکونتی یا ویتوریو د سیکا چنین کرده بودند و از سینمای ایتالیا تعریفی ارائه دادند که مترادف با کیفیت هنری بود. هنوز هم بسیاری با شنیدن نام بهترین فیلم‌های ایتالیایی، به یاد آثاری می‌افتند که باید جایی نزدیک به صدر بهترین آثار تاریخ داشته باشند.

اما لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی، تنها شامل آثار موسوم به هنری نمی‌شود. ایتالیایی‌ها از دیرباز در ساختن فیلم‌های ژانر هم تبحر فراوان داشتند. این موضوع را در بین بهترین فیلم‌های ایتالیایی جدید هم می‌توان دید؛ به عنوان نمونه ساخته شدن آثار تاریخی باشکوه و بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخی در این کشور، حتی از سینمای آمریکا هم سابقه‌ای طولانی‌تر دارد و به همان ابتدای تاریخ سینما بازمی‌گردد. یا مثلا با فروکش کردن ساخته شدن فیلم‌های وسترن در آمریکا، این ایتالیایی‌ها بودند که با ساختن آثاری موسوم به وسترن اسپاگتی جانی تازه به این ژانر دادند و طرحی تازه درانداختند. هم‌چنین است کار آن‌ها با سینمای وحشت و ژانر ترسناک که بزرگانی چون داریو آرجنتو و ماریو باوا را دارد که این ژانر را قدمی به جلو بردند و آثاری ساختند که می‌توان آن‌ها را بخشی از بهترین فیلم‌های سینمای ایتالیا و بهترین آثار ژانر وحشت تاریخ دانست.

در نهایت این که لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی شامل آثار متنوعی است. هم سعی شده که آثار تازه‌تر در آن لحاظ شود و هم آثار قدیمی. طبعا فیلم‌سازان برخاسته از جنبش نئورئالیسم سهم مهمی در این لیست دارند و نمی‌توان از آثار آن‌ها به راحتی گذشت. اگر فیلم‌های بزگی چون «زندگی شیرین» (La Dolce Vita) یا «آمارکورد» (Amarcord) هم در لیست حاضر نیستند، به دلیل حضور پر رنگ دیگر فیلم‌های فلینی است، وگرنه نگارنده هیچ شکی ندارد که این دو فیلم آثار بهتری از فیلم‌های انتهایی لیست هستند و باید بخشی از لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ باشند. هم‌چنین است شاهکارهای دیگر آنتونیونی یا روسلینی و ویسکونتی و د سیکا. مثلا فیلم ایتالیایی دیروز امروز فردا (Leri, Oggi, Domani) از آن دسته آثاری است که می‌توانست در این فهرست قرار گیرد.

۲۰. سالواتوره جولیانو (Salvatore guiliano)

۲۰. سالواتوره جولیانو (Salvatore guiliano)

  • کارگردان: فرانچسکو رزی
  • بازیگران: سالو راندنه، فرانک ولف
  • محصول: ۱۹۶۲، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

فرانچسکو رزی یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما است که متاسفانه در ایران چندان شناخته شده نیست. وگرنه کارنامه‌ای باشکوه دارد که برخی از آن‌ها را باید جز بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ به طور خاص و بهترین آثار تاریخ سینما به طور عام دانست. به عنوان نمونه همین فیلم «سالواتوره جولیانو» که اثر مهمی برای درک سینمای اجتماعی و سینمای سیاسی است و گستره‌ی نفوذش حتی از مرزهای ایتالیا هم فراتر می‌رود و روی سینمای اجتماعی در دیگر کشورها تاثیر گذاشته است. به ویژه که فرانچسکو رزی به گونه‌ای از پس نمایش بخشی از تاریخ کشورش برآمده که که هم شیوه‌ی خاص نگاه او را بازتاب دهد و هم به خود تاریخ و وقایع اتفاق افتاده وفادار باشد. همین هم او را به معیاری برای سازندگان دیگر فیلم‌های اجتماعی تبدیل کرده که گاهی از روی دستش نسخه‌ی دست چندم به درد نخور بسازند.

این موضوع و توانایی فرانچسکو رزی اصلا چیز کمی نیست و اصلا باید آن را عامل اصلی انتخاب فیلمش در بین بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ دانست. چرا که فرانچسکو رزی با حرکت روی مرز باریک نمایش واقع‌گرایانه‌ی وقایع با دخالت دادن دیدگاه‌های شخصی‌اش چنان اثر معرکه‌ای ساخته که امروزه به معیاری برای ساخته شدن و داوری آثار این چنینی تبدیل شده است. از سوی دیگر عدم نمایش تصویر شخصیت اصلی که نام فیلم هم برگرفته از زندگی او است، به فیلم کیفیتی قابل تاویل بخشیده که نمی‌توان به راحتی از کنارش گذشت. از این منظر فیلم «سالواتوره جولیانو» نه تنها یک اثر مهم و یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی است، بلکه می‌توان قصه‌ی آن را گرفت و با عوض کردن جغرافیا و حتی زمان، به هر کجای دنیا و در هر دوره‌ی تاریخی ارتباطش داد و به تاریخ بشری رسید.

فیلم داستانی غیرخطی دارد. در ظاهر هم بیشتر به اطرافیان سالواتوره جولیانو، این یاغی و تبهکار سیسیلی می‌پردازد اما از این طریق هدفی دیگری را نشانه می‌رود. در واقع این روایت غیرخطی و پرداختن به نزدیکان شخصیت اصلی به فرصتی تبدیل می‌شود تا فیلم‌ساز از زوایای مختلف به نمایش پلشتی لانه کرده در آن دوران ایتالیا بپردازد. این رعایت نمایش زوایای نگاه مختلف به نوعی به عمیق‌تر شدن اثر هم کمک کرده است. از سوی دیگر «سالواتوره جولیانو» حال و هوای فیلم‌های نئورئالیستی ایتالیایی را با خود دارد و حتی گاهی مستند به نظر می‌رسد؛ پس حال و هوای واقع‌گرایانه‌ی اثر هم راستا با روایت واقعیت بخشی از زندگی مردم ایتالیا قرار می‌گیرد و از آن جایی که این تاریخ از چند زاویه روایت می‌شود، تاثیرگذاری آن بر مخاطب را افزایش می‌دهد. این چنین است که نمی‌توان «سالواتوره جولیانو» را یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران ندانست.

از سوی دیگر «سالواتوره جولیانو» یکی از اولین فیلم‌های فرانچسکو رزی و یکی از اولین فیلم‌هایی است که زندگی اجتماعی مردم ایتالیا را با شکلی عمیق به سیاست محلی پیوند زد. از این منظر با فیلمی طرف هستیم که هم عمیقا بر کارنامه‌ی هنری خود رزی تاثیر گذاشته و مسیر کارش را شکل داده و هم به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ، در شکل‌دهی به مسیر کارگردانان علاقه‌مند به ساخت آثار سیاسی تاثیر گذاشته است.

«سالواتوره جولیانو یک دزد و راهزن ترسناک در سیسیل ایتالیا است. نام او لرزه بر اندام دیگران می‌اندازد و کسان بسیاری هم برایش کار می‌کنند. فیلم از زاویه‌ی نگاه نزدیکان او به نمایش زندگی این جانی و البته شیوه‌ی زندگی مردم جنوب ایتالیا می‌پردازد …»

۱۹. زیبایی بزرگ (The Great Beauty)

۱۹. زیبایی بزرگ (The Great Beauty)

  • کارگردان: پائولو سورنتینو
  • بازیگران: تونی سرویلو، کارلو وردون و گالاتئا رانتسی
  • محصول: ۲۰۱۳، ایتالیا و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪

فیلم «زیبایی بزرگ» اثر پائولو سورنتینو، ادای دین آشکاری به فیلم‌های فدریکو فلینی و به ویژه «هشت و نیم» او است. پائولو سورنتینو در آن سال با ساختن «زیبایی بزرگ»، هم نام خود را به عنوان فیلم‌سازی بزرگ در جهان تثبیت کرد و هم توانست از جشنواره‌های مختلف، جوایز معتبری دریافت کند. مهم‌ترین جایزه‌ای هم که به دست آورد، جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان در پایان همان سال بود که باعث شد سینمای ایتالیا در اسکار به پرافتخارترین کشور تبدیل شود. پائولو سورنتینو از آن فیلم‌سازانی است که نمایش دغدغه‌های ذهنی یک هنرمند را به خوبی به زندگی روزمره‌ی مردم پیوند می‌زند و از این مسیر به رهاوردی می‌رسد که فقط در چنگ فیلم‌سازان بزرگی چون آنتونیونی و فلینی است. در واقع او با همین فیلم قدم در محدوده‌ای گذاشته که فقط تحت سلطه‌ی بزرگان تاریخ سینما است.

سورنتینو روایت‌ها و تلواسه‌های یک هنرمند را در یک چارچوب خوش و رنگ و لعاب ریخته و نتیجه تبدیل شده به یکی از بهترین فیلم‌های قرن حاضر. در این جا با مردی سر و کار داریم که ناگهان در ابتدای کهن سالی متوجه می‌شود که زندگی‌اش مانند گذشته نیست و احساس پوچی می‌کند. پس پرسه زدن‌هایش برای یافتن آن چه که زمانی او را سر حال می‌آورد، شروع می‌شود اما آن چه که نصیبش می‌شود، تعریف جدیدی از زندگی است. بازی تونی سرویلو در قالب نقش اصلی بسیار عالی است و به خوبی توانسته نقش پیرمردی با هزاران فکر و خیال را بازی کند و خود سورنتینو هم در اوج کارنامه‌ی کاری خود قرار دارد.

برخی از منتقدان فیلم «زیبایی بزرگ» را هم رده‌ی فیلم‌هایی مانند «زندگی شیرین» یا «هشت و نیم» فلینی یا «رم، شهر بی دفاع» روبرتو روسلینی دانستند که البته زیادی‌روی است و اغراق در ستایش از فیلم اما نمی‌توان فراموش کرد که بالاخره با یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران سر و کار داریم. از سوی دیگر قاب‌های فیلم باعث می‌شود که مخاطب به درون فضای ذهنی شخصیت اصلی کشیده شود و درک کند که به او چه می‌گذرد. شاید این بزرگترین دستاورد پائولو سورنتینو باشد و البته کاری کند که «زیبایی بزرگ» برای مخاطب تنبل و صرفا اهل سرگرمی به فیلمی خسته کننده تبدیل شود. اما قطعا مخاطب مومن به هنر سینما از تماشای زیبایی خلق شده توسط فیلم‌ساز لذت می‌برد. پس باید آن را یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ دانست.

پائولو سورنتینو خط فکری همین فیلم را گرفت و با یک نگاه متفاوت اثر دیگری به نام «دست خدا» (The Hand Of God) که هم اشاره به گل معروف مارادونا دارد و هم تکمیل کننده‌ی تلواسه‌های او به عنوان یک هنرمند است، ساخت. شاید در بین بهترین فیلم‌های ایتالیایی جدید، این دو اثر جایی نزدیک به صدر داشته باشد.

«نویسنده‌ای خوش‌ گذران و خوش پوش و خوش مشرب پس از موفقیت اولین رمان خود و تبدیل شدن به بحث ثابت محافل ادبی شهر رم، سال‌ها در ناز و نعمت زندگی کرده و از زیبایی‌های آن بهره برده و سبک‌بالانه زندگی کرده است. حال او در آستانه‌ی شصت و پنج سالگی به فکر فرو می‌رود و متوجه می‌شود که زندگی مانند گذشته نیست و دیگر آن چنان که باید از مواهب این زندگی لذت نمی‌برد. او شروع به گشتن در شهر می‌کند تا خاطرات گذشته‌اش زنده شود و از این طریق به شکوه و جلال قبل دست یابد اما …»

۱۸. زندگی زیباست (Life Is Beautiful)

معرفی بهترین فیلم‌های ایتالیایی

  • کارگردان: روبرتو بنینی
  • بازیگران: روبرتو بنینی، نیکولتا براچی و جیورجیو کانتارینی
  • محصول: ۱۹۹۷، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۰٪

فیلم «زندگی زیباست» یک فیلم ایتالیایی کمدی بی نظیر است و طنزی سیاه و البته با شکوه را در دل جنگ جهانی دوم خلق می‌کند که از پس مرگ می‌آید و به زندگی می‌رسد. داستان فیلم به عمد به دو قسمت تقسیم شده است. در نیمه‌ی اول فیلم‌ساز سعی می‌کند تا شخصیت‌های جذاب خود را برای مخاطب ملموس کند. روبرتو بنینی چنان آن‌ها را جذاب خلق می‌کند که نمی‌توان دوستشان نداشت. آدم‌هایی سرزنده که تمام تلاش خود را می‌کنند تا خوشبخت باشند و از زندگی در کنار یکدیگر لذت ببرند. همین بخش آن قدر زیبا و معرکه ساخته شده که فیلم «زندگی زیباست» را می توانست وارد لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ سینما کند.

در نیمه‌ی دوم و با آغاز جنگ و حمله‌ی آلمان‌ها و راه افتادن کوره‌های آدم‌سوزی و اردوگاه‌های کار اجباری همه چیز به هم می‌ریزد و سیاهی بر سر این مردمان خوشبخت آوار می‌شود. به خاطر همان پرداخت خوب شخصیت‌ها در نیمه‌ی اول و آگاهی مخاطب از بی گناهی و انسان دوستی آن‌ها، این بخش مهیب به نظر می‌رسد. این در حالی است که فیلم ذره‌ای از شیرینی درونیش کم نمی‌شود و با وجود حضور افراد در اردوگاه‌های کار اجباری کماکان خنده‌دار باقی می‌ماند. تلاش پدر برای این که فرزندش جنایت جاری در جنگ را درک نکند و خنده‌رو بودن همیشگی او در تضاد با شقاوت محیط قرار می‌گیرد و امیدی که به آن فضا با شیطنت‌هایش تزریق می‌کند، عشق به زندگی را فریاد می‌زند تا از «زندگی زیباست» یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران بسازد.

فیلم «زندگی زیباست» بر خلاف نامش فیلم بسیار تلخی است. درست که ما مدام حین تماشایش می‌خندیم و از خل بازی‌های شخصیت اصلی لذت می‌بریم، اما نیک می‌دانیم که در پس و پشت ذهن او و هم‌چنین در اطرفش چه چیز‌های دردناکی در جریان است. روبرتو بنینی در آن سال جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان و هم‌چنین اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای همین فیلم از آن خود کرد و فیلم «زندگی زیباست» توانست اسکار بهترین موسیقی را هم به خانه ببرد تا این اثر نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی لقب بگیرد بلکه برای سینمای آن کشور بیش از پیش عزت و اعتبار بخرد. قطعا هیچ فیلم ایتالیایی اواخر قرن بیستمی به اندازه‌ی «زندگی زیباست» در جهان دیده نشده و اعتبار ندارد.

«گوییدو یک یهودی در ایتالیای پیش از جنگ دوم جهانی است که به زنی علاقه دارد. این زن مسیحی است و همین سد بزرگی در برابر وصال آن‌ها به شمار می‌رود. آن دو با هم ازدواج می‌کنند و صاحب پسری می‌شوند. این در حالی است که رفته رفته سایه‌ی جنگ جهانی دوم و اعتقادات ضد یهودی بیشتر می‌شود. پس از چندی گوییدو و پسرش به جرم یهودی بودن در اردوگاه‌های کار اجباری زندانی می‌شوند و مادرشان در قسمت زنان همان زندان می‌ماند. این در حالی است که گوییدو برای اینکه پسر کم سن و سالش متوجه اتفاقات دور و بر نشود، وانمود می‌کند همه چیز یک یک بازی است و سربازان آلمانی هم مشغول بازی هستند …»

۱۷. گومورا (Gomorrah)

۱۷. گومورا (Gomorrah)

  • کارگردان: متئو گارونه
  • بازیگران: تونی سرویلو، جیان‌فلیچه ایمپاراتو و ماریا نازیوناله
  • محصول: ۲۰۰۸، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪

همیشه هم این طور نیست که تصویر یک تشکیلات مافیایی در سینما با زرق و برق همراه باشد. گاهی آن فضا چنان بی روح و سرد است که به تصویری ترسناک تبدیل می‌شود. «گومورا» چنین فیلمی است و در ترسیم این انجماد، هیچ علاقه‌ای به عقب نشینی ندارد. در واقع تصویری که از زندگی عده‌ای جوان خلافکار در این جا وجود دارد، با یک آشنازدایی نسبت به سینمای متداول گنگستری همراه است که از ذهنیت یک کارگردان مدرن اروپایی سرچشمه گرفته که قصد دارد یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران را خلق کند.

متئو گارونه برای ساختن فیلم «گومورا» خون دل‌ها خورد. او دوست داشت که تصویری واقع‌گرایانه از زندگی جوانان خلافکار شهر ناپل در جنوب ایتالیا و محل زندگی آن‌ها بسازد. به همین دلیل هم به همان مکان‌هایی رفت که این مردان و زنان واقعا در آن زندگی می‌کنند و از برخی از آن‌ها هم در قالب شخصیت‌های فیلمش استفاده کرد. نتیجه فیلمی شگفت‌آور از کار درآمد که حسابی در دنیا درخشید اما برای کارگردانش دردسرساز شد؛ چرا که از سوی همان دار و دسته‌های خلافکار مافیایی در ناپل مورد تهدید قرار گرفت و مجبور شد مدتی دست به عصا زندگی کند. ساختار فیلم به گونه‌ای است که انگار با اثری مستند سر و کار داریم که در حال تصویر کردن زندگی عده‌ای جوان فقیر در یک محله‌ی عقب مانده است. جوان‌هایی که نه محیط مناسبی برای رشد و بالیدن در اختیار دارند و نه خانواده‌ای که مواظبشان باشد. در این میان آن‌ها تحت تاثیر این محیط و البته سینمای گنگستری به بیراهه می‌روند و تماشای این فیلم‌ها تاثیری منفی بر آن‌ها می‌گذارد. به دلیل وجود همین اشاره به سینمای گنگستری هم که شده، حتما باید «گومورا» را اثری پست مدرن دانست و البته یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران.

همه‌ی این موارد باعث شد که تاثیر فیلم بر مخاطب نسبت به آثار مشابه بیشتر شود. چرا که کارگردان بی پرده خشونت جاری در جامعه‌ی جنوب ایتالیا را نمایش داده بود و در ترسیم آن، با دوری از نمایشی کردن همه چیز، هیچ باجی به مخاطبش نمی‌داد. در چنین چارچوبی است که مخاطب احساس می‌کند همراه با فیلم‌ساز در دل موقعیت‌هایی حقیقی قرار گرفته که واقعا در حال اتفاق افتادن در برابر دوربین هستند و فقط فیلم‌بردار نترسی آن حوالی وجود داشته که دوربینش را در لحظه‌ی مناسب بکارد و تصویربرداری کند.

اگر پس از تماشای فیلم، سری به اینترنت بزنید و درباره‌ی آن تحقیق کنید، متوجه خواهید شد که گارونه چندان هم چیزی به اتفاقات واقعی اضافه نکرده و فقط در حال بازسازی آن‌ها است. در واقع تمام وقایع فیلم الهام گرفته از اتفاقات حقیقی است و شخصیت‌ها هم مابه‌ازای حقیقی دارند. به دلیل چسبیدن به همین واقعیت هم هست که داستان فیلم در خرابه‌ها و محله‌های عقب مانده جریان دارد، نه در خانه‌های شیک و مجلل و یا مانند فیلم‌های آمریکایی در مغازه‌ها و رستوران‌‌های شلوغ و پر سر و صدا.

خلاصه که متئو گارونه با همان روایتی که از جنوب ایتالیا و گروه اراذل و اوباشش نشان داد، هم مخاطب را به دوران اوج نئورئالیسم در قرن گذشته پرتاب کرد و هم تصویری واقعی و در عین حال خشن از جوانان کشورش به مردم دنیا مخابره کرد. ایتالیایی‌ها همواره عادت داشته‌اند که از زخم و چرک و خون، زیبایی خلق کنند و گارونه هم در ادامه‌ی نسل هنرمندان این‌ چنینی است. همه‌ی این‌ها باعث شده که «گومورا» به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ تبدیل شود.

چند سال بعد با الهام از همین داستان سریالی ساخته شد. سریال بر خلاف فیلم به دنبال آشنازدایی چندانی نبود و مسیری تکراری را طی می‌کرد که در عموم فیلم‌ها و سریال‌های این چنینی می‌بینیم. بنابراین شاید به ویژه در فصل‌های اولش موفق عمل کرد، اما به مرور زمان به سمت ملال رفت و خلاصه که چیزی از شکوه کار گارونه در آن پیدا نشد.

«فیلمی اپیزودیک که روایتگر پنج داستان مختلف درباره‌ی افرادی است که سعی می‌کنند به تشکیلات خلافکاری شهر ناپل ایتالیا وارد شوند و خودی نشان دهند …»

۱۶. خوب بد زشت (The Good, The Bad And The Ugly)

۱۶. خوب بد زشت (The Good, The Bad And The Ugly)

  • کارگردان: سرجیو لئونه
  • بازیگران: کلینت ایستوود، لی وان کلیف و ایلای والاک
  • محصول: ۱۹۶۶، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۷٪

وقتی سرجیو لئونه قصد داشت فیلم معرکه‌ی «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful Of Dollars) را بسازد، کسی تصور نمی‌کرد که کار او به این اثر باشکوه، یعنی فیلم «خوب بد زشت» ختم شود که نه تنها یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ بلکی یکی از بهترین فیلم‌های وسترن هم هست. در آن زمان بسیاری از جمله بزرگان سینمای آمریکا به این فیلم‌های ایتالیایی خرده می‌گرفتند که هیچ چیز آن‌ها ربطی به آن سینمای وسترن کلاسیک ندارد و قهرمانان این ژانر جدید پوچ‌تر از آن هستند که لقب وسترنر بگیرند. در چنین شرایطی بود که سرجیو لئونه به کاری که می‌کرد ایمان داشت و در آخر فیلمی مانند «خوب بد زشت» ساخت که دهان همه‌ی منتقدان را بست و تبدیل به یکی از بهترین وسترن‌های تاریخ شد.

داستان فیلم حول زندگی سه شخصیت می‌گردد که سرجیو لئونه همان ابتدا به معرفی آن‌ها می‌پردازد. او حتی پا را فراتر می‌گذارد و خصوصیت اصلی این شخصیت‌ها را در همان افتتاحیه‌ی فیلم برای مخاطب لو می‌دهد. حال مخاطب می‌داند که در طول نزدیک به سه ساعت آینده با چه کسانی سر و کار دارد و قرار نیست که آهسته آهسته با تماشای اعمال آن‌ها خودش نتیجه‌گیری کند و هر یک را بشناسد. مردی سنگدل با بازی عالی لی وان کلیف در جستجوی طلاهایی است که توسط ارتش حمل می‌شده و در گیر و دار جنگ‌های داخلی میان شمال و جنوب آمریکا گم شده است. این در حالی است که دو شخصیت دیگر به عجیب‌ترین شکل ممکن روزگار می‌گذرانند. این دو به شکل عجیبی از همان طلاها مطلع می‌شوند و همین موضوع سه شخصیت را برابر هم قرار می‌دهد.

داستان فیلم «خوب بد زشت» در قالب موقعیت‌های پراکنده که در ظاهر ارتباط چندانی با هم ندارند تعریف می‌شود. اما هنر سرجیو لئونه در این است که این موقعیت ها را به نحوی به هم متصل می‌کند که یک کل بی نقص را بسازند. معروف‌ترین شخصیت داستان، بلوندی یا همان خوب با بازی کلینت ایستوود است اما نکته‌ی جالب این که با دقت در احوالات و اعمال او، نمی‌توان از خوب بودنش مطمئن شد؛ در واقع وی همه چیز هست جز یک انسان خوب و نیکوکار. شاید تنها تفاوت او با دو شخصیت دیگر در این نکته نهفته است که او کمی زرنگ‌تر است و البته به اصولی اعتقاد دارد. در سوی دیگر شخصیت بد ماجرا است. بد یک ماشین کشتار بی رحم است که از کشته، پشته می‌سازد و به کسی رحم نمی‌کند. خیلی راحت می‌توان درنده‌خویی او را گرفت و در قالب قاتل بی رحم فیلمی اسلشر قرار داد که بی دلیل آدم می‌کشد.

اما جذاب‌ترین شخصیت داستان بی شک زشت با بازی بینظیر ایلای والاک است. او آدمی بدون اصول اخلاقی است که به اندازه‌ی بد آدم می‌کشد اما نوعی زبونی و حقارت در وجود او است که باعث می‌شود برای هر چیزی التماس کند و برای فرار از هر موقعیتی مدام حرف مفت بزند. یکی از نقاط قوت فیلم «خوب بد زشت» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ، طنز بینظیری است که در زیرلایه‌های درام وجود دارد. این طنز بیش از هر چیز دیگر از برکت وجود شخصیت زشت است که به درام حال و هوایی یکه می‌دهد. زشت مدام مزخرف می‌گوید و آسمان را به زمین می‌دوزد و و کارهایی می‌کند که گاهی تماشاگر را از خنده روده‌بر می‌کند. همین چیزها است که هم او را جذاب‌ترین شخصیت فیلم می‌کند و هم به درام جانی می‌دهد که در کمتر وسترن اسپاگتی می‌توان سراغ گرفت.

موسیقی متن انیو موریکونه هم که نیازی به تعریف ندارد. در واقع این موسیقی شاید بهترین کار او نباشد اما قطعا معروف‌ترین اثر این آهنگساز بزرگ ایتالیایی است که مستقیم وارد فرهنگ عامه شده. فیلم «خوب بد زشت» دوبله‌ی معرکه‌ای هم دارد که آن را به گزینه‌ی مناسبی برای علاقه‌مندان به بهترین فیلم‌های ایتالیایی و یک فیلم وسترن ایتالیایی دوبله فارسی می‌کند.

«بلوندی یا همان خوب جایزه بگیری است که در راهش با توکو یا همان زشت برخورد می‌کند. آن‌ها روش عجیبی برای پول درآوردن دارند؛ توکو تحت تعقیب است و دولت برای سر وی جایزه گذاشته است. بلوندی، توکو را در شهرهای مختلف تحویل کلانتر می‌دهد و درست زمانی که کلانتر قصد دارد او را اعدام کند، با تفنگ و از راه دور طناب دار را می‌زند و توکو فرار می‌کند. این مسأله تا شهر بعد ادامه پیدا می‌کند. در این میان انجل آیز یا هان بد که آدمکش قسی‌القلبی است، به دنبال طلاهایی است که در دل جنگ‌های داخلی آمریکا گم شده و فقط فردی به نام کارسون از جای آن اطلاع دارد. خوب و زشت به طور اتفاقی در لحظات پایانی زندگی کارسون به بالای سر او می‌رسند و فقط خوب از محل دفن طلاها باخبر می‌شود. حال این سه برای پیدا کردن طلاها به جان هم می‌افتند …»

۱۵. سینما پارادیزو (Cinema Paradiso)

۱۵. سینما پارادیزو (Cinema Paradiso)

  • کارگردان: جوزپه تورناتوره
  • بازیگران: سالواتوره کاشو، فیلیپ نوآره و آنتونلا آتیلی
  • محصول: ۱۹۸۹، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۰٪

اگر قرار باشد که فقط یک فیلم عاشقانه‌ ایتالیایی معرکه ببینید، قطعا «سینما پارادیزو» و کار معرکه‌ی جوزپه تورناتوره می‌تواند انتخاب اول شما باشد. از سوی دیگر این اثری است که برای علاقه‌مندان به یک فیلم به زبان ایتالیایی هم اثر معروف و سرشناسی است و هم اثری خوش ساخت که حسابی احساسات مخاطب را درگیر می‌کند؛ نه تنها به خاطر قصه‌ی عاشقانه‌اش، بلکه به خاطر شیوه‌ی روایتی که عشق، حماسه، سینما و تاریخ ایتالیا را به هم پیوند می‌زند تا از «سینما پارادیزو» یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ سینما بسازد.

«سینما پارادیزو» فیلمی است با سه شخصیت عاشق سینما در دل درام خود که توسط عده‌ای عاشق سینما برای مخاطبی که معنای هنر راستین را درک می‌کند، ساخته شده است. «سینما پارادیزو» از آن فیلم‌های نمونه‌ای است که باعث می‌شود مخاطبان عادی سینما پس از تماشای آن به بینندگان جدی سینما تبدیل شوند تا کمتر شبی را بدون تماشای یک فیلم بگذرانند. حتی اگر دوستدار سینما هم نباشید، تماشای عشق پر شور و تراژیک دو جوان در راستای داستان اصلی و قرار گرفتن آن لابه‌لای یک حماسه‌ی سینمایی، شما را مجاب می‌کند تا پایان چشم از پرده برندارید و احتمالا قطره اشکی هم برای عشاق سینه سوخته‌ی فیلم بریزید. پیوند عاطفی با یک فیلم مهم‌ترین چیزی است که یک اثر می‌تواند به مخطب خود ارزانی دارد و «سینما پارادیزو» در خلق این پیوند صمیمانه هیچ کم و کسری ندارد.

هر کسی در طول زندگی خود چیزی یا کسی را از دست داده است. چیزی یا کسی که عاشقانه دوستش داشته. این فقدان می‌تواند از دست رفتن عشق اول زندگی، از بین رفتن یک پیوند احساسی با دوستی صمیمی یا ترک خانه و خانواده برای دست‌یابی به موفقیت در زندگی فردی و شخصی باشد. همین خصوصیت مشترک بین همه‌ی آدم‌ها، آن‌ها را به سالواتوره، شخصیت اصلی داستان نزدیک می‌کند؛ کسی که برای یک زندگی بهتر همه چیزش را گذاشت و رفت. او عشقش، خانه‌اش و بهترین رفیقش را رها کرد تا فیلم‌سازی موفق در جهان سینما شود.

فیلم  از جهت دیگری هم برای عاشقان حقیقی سینما ملموس است. همه‌ی ما دوستداران حقیقی هنر هفتم بسیاری از روزها و هفته‌های زندگی خود را به پای سینما و عشق خود ریخته‌ایم بدون این که بدانیم در پایان فدا کردن همه چیز به پای سینما، ارزشش را داشته است یا نه؟ و فیلم با همین پرسش اساسی پایان می‌یابد: شریک شدن همه چیزمان، حتی شادی‌ها و غم‌هایمان به پای معشوقی چون سینما تا کجا و چه اندازه ارزش پشت پا زدن به دیگر جنبه‌های زندگی را دارد؟ آیا در پایان با به سر آمدن زندگی، فرصت‌های عمر رفته ارزش تاخت زدن با رویاهای سینمایی را داشت؟ سالواتوره و آلفردوی این فیلم ما را با چنین پرسش‌هایی روبرو می‌کنند. همه‌ی این‌ها قطعا «سینما پارادیزو» را شایسته‌ی قرار گرفتن در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی می‌کند.

«کارگردانی سرشناس پس از اطلاع از مرگ آپاراتچی سینمای قدیمی محل تولدش، به یاد زادگاه خود در سیسیل می‌افتد. فیلم به زمان گذشته می‌رود و ما سالواتوره‌ی کودک را می‌بینیم که با مادر و خواهر خود در روستای کوچکی در سیسیل زندگی می‌کند. روستایی که فقط یک دلخوشی برای او دارد: سالن سینما و آلفردویی که آن جا را می‌گرداند …»

۱۴. نبرد الجزیره (The Battle Of Algiers)

۱۴. نبرد الجزیره (The Battle Of Algiers)

  • کارگردان: جیلو پونته‌کوروو
  • بازیگران: جان مارتین، سعدی یوسف و براهیم هگیاگ
  • محصول: ۱۹۶۶، ایتالیا و الجزیره
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۹٪

جیلو پونته‌کوروو داستان استقلال کشور الجزایر علیه استعمار فرانسه را به شیوه‌ای کاملا رئالیستی ساخته و کاری کرده که فیلمش به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران تبدیل شود. این درست که قصه‌ی فیلم در ایتالیا نمی‌گذرد و دو طرف درگیر هم هیچ‌کدام ایتالیایی نیستند، اما کارگردان فیلم از عواملی عمدتا ایتالیایی بهره برده و بودجه‌ی فیلم هم از این کشور تامین شده است. پس باید «نبرد الجزیره» را یک فیلم ایتالیایی دانست. اگر هم به فیلم جنگی ایتالیایی علاقه دارید، با وجود آن که داستان فیلم در میدان نبرد به شکل متعارفش نمی‌گذرد، اما گزینه‌ی مناسبی برای تماشا است و سکانس‌های نبردش حسابی شما را غافلگیر می‌کند. اما آن چه که فیلم «نبرد الجزیره» را به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ تبدیل کرده شیوه‌ی تعریف کردن داستان توسط جیلو پونته‌کوروو، فیلم‌ساز ایتالیایی است.

در ذیل مطلب فیلم «سالواتوره جولیانو» اشاره شد که فرانچسکو رزی به شکلی مستندگونه و نئورئالیستی به تعریف داستان بخشی از تاریخ مردم ایتالیا پرداخته و این گونه کاری کرده که مخاطب با تمام وجودش گذران زندگی در آن دوران را درک کند. بعد اشاره شد که این شیوه‌ی فیلم‌سازی بر دیگر فیلم‌سازان علاقه‌مند به سینمای سیاسی تاثیر گذاشت و گسترش دامنه‌ی تاثیرگذاری کسی چون فرانچسکو رزی را بر دیگران افزایش داد. یکی از همین فیلم‌سازان جیلو پونته‌کوروو است که تحت تاثیر آن نوع سینما دوربینش را برمی‌دارد و قصه‌ای از تلاش مردم یک کشور برای خروج از استثمار کشوری پیشرفته چون فرانسه می‌کند.

در چنین قابی دوربین جیلو پونته‌کوروو مانند دوربین خبرنگاری است که به دل حادثه زده است. البته می‌توان به وضوح تاثیرات اندیشه‌‌های خودش را در فیلم دید اما این موضوع باعث نمی‌شود تا با فیلمی ایدئولوژی محور روبه‌رو شویم که در آن نگاه انسانی سازندگان مشخص نیست. از سوی دیگر دوربین او حالتی جستجوگر هم دارد؛ مانند چشمان فرد کنجکاوی که دوست دارد از همه چیز سر درآورد، به هر کجا که بتواند سرک می‌کشد و با حالتی دزدانه و بازیگوش و البته خیره‌سر، به ضبط تصویر مشغول می‌شود. این حالت، به ایجاد احساس تشویش در مخاطب ختم می‌شود و کاری می‌کند که او نتواند از پرده چشم بردارد. از سوی دیگر این فرم روایی و قصه‌گویی در کنار محتوای اثر قرار می‌گیرد که انگار فیلم‌ساز در حال گفتن قصه‌ای مگو، رازآلود و افشاگرانه است که سال‌ها توسط فرانسویان تلاش شده تا مخفی بماند. همه‌ی این‌ها می‌تواند «نبرد الجزیره» را به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران تبدیل کند.

بسیاری نام فیلم را به اشتباه «نبرد الجزایر» تصور می‌کنند. اما باید توجه داشت که در واقع نام فیلم به پایتخت این کشور یعنی شهر الجزیره توجه دارد و به درگیری الجزایری‌ها و فرانسویان در پایتخت می‌پردازد. این موضوع از این جهت بسیار مهم است که شهر الجزیره با آن کوچه پس کوچه‌های تاریکش به یکی از شخصیت‌های کلیدی فیلم تبدیل می‌شود. فیلم «نبرد الجزیره» به مدت پنج سال در فرانسه اجازه‌ی اکران نداشت.

«ارتش فرانسه یگانی زبده را برای مقابله با الجزایری‌ها راهی شهر الجزیره می‌کند. از آن سو اما عزم مردم این شهر برای رهایی از ارتش اشغالگر قوی‌تر از گذشته می‌شود …»

۱۳. قرمز تیره (Deep Red)

۱۳. قرمز تیره (Deep Red)

  • کارگردان: داریو آرجنتو
  • بازیگران: دیوید همینگز، داریا نیکولودی و گابریله لاویا
  • محصول: ۱۹۷۵، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪

داریو آرجنتو از بزرگان سینمای ترسناک در تاریخ سینما است. علاقه‌ی او به ساخت هر چه با شکوه‌تر سکانس‌های خون و خونریزی و ترکیب رنگ قرمز با محیط سراسر رنگ و وارنگ اطرافش چنان در دنیای فیلم‌سازی زبانزد است که عملا هر فیلم‌ساز دیگری پس از او خودش را مدیون نگاه زیبایی شناسانه‌ی داریو آرجنوتو در پرداخت چنین سکانس‌های ترسناکی می‌بیند. نمی‌شد لیستی این چنین درست کرد و سراغی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ گرفت اما سری به سینمای ترسناک معرکه‌ی این کشور نزد.

ذیل سینمای وحشت یک زیرژانر مهم وجود دارد که آن را با نام جالو (Giallo) می‌شناسیم. خصوصیت این زیرژانر این است که بومی سینمای ایتالیا است و از مجموعه رمان‌هایی به همین نام اقتباس می‌شدند که به داستان‌هایی جنایی و ترسناک می‌پرداختند. جالو در زبان ایتالیایی به معنای زرد است و کتاب‌هایی که تحت این عنوان چاپ می‌شدند در جلدی زرد رنگ طراحی می‌شدند. خصوصیت دیگر جالو تکیه‌ی آن‌ها بر میزانسن و ترکیب‌بندی بصری است. فیلم‌های این زیرژانر کمتر بر قصه و فیلم‌نامه و بیشتر بر غافلگیری مخاطب به واسطه‌ی صحنه‌هایی وحشت‌آفرین و درگیری شخصیت‌ها تمرکز داشتند و همین سبب می‌شد که فوران خون در آن‌ها به عاملی مهم تبدیل شود.

فیلم «قرمز تیره» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های این زیرگونه است و در واقع بهترین آن شناخته می‌شود و البته داریو آرجنتو در کنار ماریو باوا بهترین سازندگانش. برای پی بردن به این موضوع کافی است بدانید که سبک بصری آن تاثیری مستقیم بر «هالووین» (Halloween) جان کارپنتر گذاشت و شخصیت‌هایش بعدها در فیلم‌هایی مانند «اره» (Saw) تکرار شد.

از دید داریو آرجنتو هیچ چیز به زیبایی یک صحنه‌ی مرگ زیبا نبود. به همین دلیل است که کیفیت صحنه‌های وحشتناک در فیلم‌های او تفاوتی اساسی با دیگر فیلم‌ها دارد؛ در فیلم‌های او صحنه‌های مرگ و پاشیدن خون قربانی به خارج از جسمش با یک شاعرانگی بی‌پیرایه و غلو شده همراه است که حواس مخاطب را به ترکیب‌بندی قاب و از آن پس به مرگ شخصیت جلب می‌کند. رنگ قرمز فقط رنگ خون آدمی نیست و نشان از شهوتی جنون‌آمیز دارد که توسط قلم‌موی فیلم‌ساز، موضع روانی شخصیت‌ها را مشخص می‌کند و ترکیب‌بندی رنگ‌های تند بر این موقعیت فیلم‌ساز تاکید می‌کند.

در «قرمز تیره» هیچ‌ چیز به اندازه‌ی صحنه‌های دل‌خراش مرگ اهمیتی ندارد و تمام روابط علت و معلولی طوری پشت سر هم ردیف شده‌اند تا به صحنه‌ی مرگ و خونریزی بعدی برسیم. در واقع نه روابط افراد مهم است و نه داستان، آن چه که مهم است مردن آن‌ها و چگونگی آن است که داریو آرجنتو در نمایش پر سر و صدای آن هیچ کم و کسری نمی‌گذارد، او حتی لوکیشن را طوری انتخاب می‌کند که به تقویت احساس جاری در سکانس مرگ و حال و هوای آن کمک کند. پس اگر تماشای صحنه‌های بیرون ریختن دل و روده باعث ناراحتی شما نمی‌شود، فرصت تماشای فیلم را از دست ندهید تا از دیدن یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی بهره‌مند شوید.

«مارکوس دالی یک پیانیست معروف در سبک موسیقی جاز است که به طور اتفاقی شاهد قتلی در همسایگی خود می‌شود. او تصمیم می‌گیرد تا هر طور شده سرنخ‌ها را دنبال کند و قاتل را بیابد. در این راه با خبرنگاری آشنا می‌شود و …»

۱۲. یوزپلنگ (The Leopard)

۱۲. یوزپلنگ (The Leopard)

  • کارگردان: لوکینو ویسکونتی
  • بازیگران: برت لنکستر، آلن دلون و کلودیا کاردیناله
  • محصول: ۱۹۶۳، ایتالیا و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

لوکینو ویسکونتی پس از ساختن فیلم‌هایی که داستان‌ آن‌ها در دوران زندگی خودش و در عصر حاضر می‌گذشت و انتقاد از وضع موجود در چنین قالب‌هایی، با ساختن فیلم «یوزپلنگ» سری به گذشته زد تا ریشه‌های شکل‌گیری زندگی امروز مردمان کشورش و چرایی اتفاقات قرن بیستم در اروپا و به ویژه کشورش ایتالیا را ترسیم کند. نتیجه تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ شد که از بازیگرانی بین‌المللی بهره می‌برد.

لوکینو ویسکونتی فیلم «یوزپلنگ» را بر اساس کتابی به قلم جوزپه توماسی دی لمپه‌ دوسا ساخت. لمپه دوسا خودش از خانواده‌ای اشرافی بود و در واقع کتابش را با الهام از زندگی اجداد خود نوشت و ویسکونتی هم که تباری اشرافی داشت. فیلم «یوزپلنگ» یکی از نمونه‌های متعالی سینمای اپرایی است که ویسکونتی در آن تبحر داشت. فیلمی بر اساس زندگی طبقه‌ی اشراف و البته در نقد مناسبات زندگی آن‌ها. ویسکونتی داستان یکی از اشراف را در دوران ریسورجیمنتو (در معنای لغوی به معنای قیام. این نام را ایتالیایی‌ها به دورانی می‌گویند که جنبش‌های یکپارچگی‌خواهانه در ایتالیا توسط گاریبالدی در جریان بود) گرفت و زوال یک خاندان را دستاویزی کرد تا به انحطاط تاریخی یک طبقه‌ی اشرافی بپردازد؛ هر چه باشد او زمانی یک کمونیست بود، کمونیستی که خودش از طبقه‌ای اشرافی برخاسته بود.

البته همه‌ی آن چه که گفته شد به آن معنا نیست که او فرو افتادگی این طبقه‌ی اشراف را نشانه‌ی زندگی بهتر در ایتالیا می‌بیند. در جایی از فیلم قهرمان نقش نخست فیلم با بازی برت لنکستر اشاره می‌کند که با از بین رفتن شکل زندگی ما، شغال‌ها و گرگ‌ها جای ما را خواهند گرفت که اشاره به زندگی شهرنشینی و طبقه‌ی برخاسته از این سبک جدید زندگی به ویژه پس از انقلاب صنعتی است. بدین گونه ویسکونتی هم شیوه‌ی زندگی گذشتگان و هم نسل تازه رسیده را دلیل این همه خرابی در جهان آن روزگار، یعنی جنگ‌های جهانی و پس از آن می‌بیند.

فیلم یوزپلنگ توانست جایزه‌ی نخل طلای جشنواره‌ی کن را از آن خود کند. نینو روتای افسانه‌ای، خالق موسیقی متن سه گانه‌ی پدرخوانده (The Godfather Trilogy) و البته همکار ثابت فدریکو فلینی، موسیقی فیلم «یوزپلنگ» را ساخته است. موسیقی که اگر فیلم را ببینید و به ترکیب آن با سکانس‌های رقص و البته دل‌تنگی‌های شخصیت اصلی توجه کنید، به قدر کافی آن را هوش‌ربا خواهید یافت تا کمک کند «یوزپلنگ» تبدیل به اثری برگزیده شود و خود را بین بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ ببیند.

نسخه‌ای که در آمریکا به نمایش گذاشته شده بسیار کوتاه‌تر از نسخه‌ی اصلی بود و همین موضوع سبب شد تا کج‌ فهمی‌های بسیاری در برخورد با این شاهکار مسلم ایتالیایی در آمریکا به وجود آید. به ویژه بازی برت لنکستر به همین دلیل زیر تیغ تند انتقادها قرار گرفت که وی نتوانسته نقش اشراف‌زاده‌ای ایتالیایی را به خوبی بازی کند. اما در دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی نسخه‌ای بهتر و طولانی‌تر از فیلم سر هم شد که این نواقص را می‌پوشاند و دید مردم را نسبت به فیلم بهتر کرد.

«ارتش آزادی‌ خواه گاریبالدی به سیسیل حمله می‌کند. شاهزاده‌ی سالینا پس از قبول شکست در برابر دشمن قبول می‌کند که برادرزاده‌اش به ارتش گاریبالدی ملحق شود. این خانواده هر ساله به ییلاق می‌روند و برادرزاده‌ی آن‌ها که تانکردی نام دارد هم در این سفرها به آن‌ها ملحق می‌شود. زندگی همه در حال پوست اندازی است و ایتالیا در حال عوض شدن است. در یکی از این سفرهای ییلاقی مرد جوان خانواده یعنی تانکردی به دختری از خانواده‌ی اشرافی دیگری دل می‌بازد و …»

۱۱. یک روز بخصوص (A Special Day)

۱۱. یک روز بخصوص (A Special Day)

  • کارگردان: اتوره اسکولا
  • بازیگران: مارچلو ماستوریانی، سوفیا لورن
  • محصول: ۱۹۷۷، ایتالیا و کانادا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

قبل از پرداختن به فیلم «یک روز بخصوص» به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ، اول باید از اتوره اسکولا و سینمای مهجورش گفت؛ چرا که او کارگردان چندان شناخته شده‌ای در ایران نیست، در حالی که کارنامه‌ای بی‌نظیر و معرکه دارد. اسکولا کارش را در دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی با نویسندگی آغاز کرد؛ یعنی درست همان موقع که جنبش نئورئالیسم ایتالیا داشت به ته خط می‌رسید و قرار بود که میراثش تا به انتها جهان سینما را در نوردد. از سوی دیگر بلافاصله سینمای دیگری در این کشور به وجود آمد که خودش آغازگر یک عصر طلایی تازه بود. در این عصر طلایی تازه هم فیلم‌سازان نئورئالیستی چون ویتوریو د سیکا، روبرتو روسلینی و لوکینو ویسکونتی نقش داشتند و هم فیلم‌سازان تازه‌ای ظهور کردند که نقشی به سزا در معرفی این دوران سینمای ایتالیا ایفا کردند. این دوران هم پر شد از فیلم‌هایی که برخی از آن‌ها بهترین فیلم‌های ایتالیایی لقب گرفتند.

در این زمانه ویرانی ناشی از جنگ دوم جهانی آهسته آهسته داشت جایش را به آبادانی می‌داد و ایتالیایی‌ها حال دوست داشتند که قصه‌های این آبادانی‌ها را بشنوند. پس آن سبک و سیاق واقع‌گرایی که نئورئالیست‌ها به آن اعتقاد و اعتماد داشتند دیگر جواب نمی‌داد. دوران تازه‌ای فرا رسیده بود و این دوران تازه قصه‌های مخصوص به خود، با فرم مخصوص به خود را طلب می‌کرد. در چنین چارچوبی بود که این عصر طلایی آغاز شد و اتوره اسکولا شد یکی از کارگردان‌هایش. اتوره اسکولا را احتمالا بیش از همه با فیلم «ما همدیگر را بسیار دوست داشتیم» (We All Loved Each Other So Much) می‌شناسند که در آن استفانیا ساندرلی و ویتوریو گاسمن بازی می‌کنند. اما قطعا بهترین فیلم او همین «یک روز بخصوص» است.

داستان در یک مجتمع آپارتمانی با زنی آغاز می‌شود که باید خود را برای یک روز ویژه آماده کند. اهالی خانه برای چیزی شور و هیجان دارند و می‌خواهند هر چه زودتر آماده شوند. همه می‌روند اما او در خانه تنها می‌ماند. چند لحظه می‌گذرد تا متوجه شویم که تمام مجتمع خالی است، همه به جز مردی که از چیزی رنج می‌برد بیرون زده‌اند. حال اسکولا با دو فرد تنها چنان داستانی از زندگی آدمی در دنیای مدرن می‌سازد که در تاریخ سینما کم‌نظیر است و تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی می‌شود. در این راه او دو کمک هم در کنارش دارد؛ بازیگرانی که بخشی از تاریخ سینمای ایتالیا و جهان در قرن گذشته هستند.

مارچلو ماستوریانی در نقش مرد و سوفیا لورن در نقش زن بازی می‌کنند. اما هر دو فرسنگ‌ها با آن نقش‌های آشنایشان فاصله دارند؛ نه سوفیا لورن در حال اجرای نقش زنی دلربا است و نه مارچلو ماستوریانی خبری از جذابیت مردانه‌ی همیشگی دارد. دلیل این امر هم واضح است، هر دو باید نقش آدم‌های به ته خط رسیده‌ای را بازی کنند که عمر را هدر رفته می‌بینند و پناهی ندارند و آینده‌ای هم در برابر خود نمی‌بینند.

اتوره اسکولا این بازی ویرانگر دو نفره را به دورانی تاریخی در ایتالیای دوران بنیتو موسیلینی پیوند می‌زند و خوانشی معرکه از تاریخ کشورش می‌سازد. ایتالیایی‌ها خیلی خوب می‌دانند که از گذشته‌ی خود قصه‌هایی هنرمندانه بیرون بکشند و چنان آن را در برابر مخاطب قرار دهند که او را تحت تاثیر قرار دهد. بخشی از این موضوع به بی‌مکانی و بی‌زمانی فیلم حاضر بازمی‌گردد. پس اگر «یک روز بخصوص» را ندیده‌اید، حتما تماشایش کنید که هم از دو بازی معرکه لذت ببرید و هم از تماشای یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ کیفور شوید.

«سال ۱۹۳۸. قرار است که موسیلینی و هیتلر برای اولین بار در شهر رم دیدار کنند. همه‌ی اهالی شهر باید این روز را جشن بگیرند. اما زنی به نام آنتونیا در خانه می‌ماند و جشنی نمی‌گیرد. او دوست دارد که به شهر برود اما باید بماند و کارهای خانه را تمام کند. این در حالی است که مرد دیگری هم در آن ساختمان زندگی می‌کند که در خانه مانده و بیرون نرفته است. این دو به طور اتفاقی متوجه حضور یکدیگر می‌شوند و شروع به درد دل می‌کنند …»

۱۰. دنباله رو (The Conformist)

۱۰. دنباله رو (The Conformist)

  • کارگردان: برناردو برتولوچی
  • بازیگران: ژان لویی ترنتینان، استفانیا ساندرلی و گاستونه موشین
  • محصول: ۱۹۷۰، ایتالیا، فرانسه و آلمان غربی
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

فیلم سیاسی که برنارو برتولوچی ساخته یکی از بهترین فیلم‌های سیاسی تاریخ سینما و یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی است. برناردو برتولوچی در این جا بخشی از تاریخ کشورش را روایت کرده است که بیش از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر ایتالیا با مفهوم خشونت گره خورده است. او قرار است داستان قاتلی را تعریف کند که تمام تلاش خود را برای برخورداری از یک زندگی عادی به کار می‌برد. اما فیلم‌ساز این کار را به شیوه‌ی متدوال انجام نمی‌دهد. این آدمکش که برای آرمان‌های فاشیستی استخدام شده، متفاوت از پرداخت افرادی است که در فیلم‌های دیگری با شخصیت‌هایی این چنین سراغ داریم. او نه جانی است و نه قسی القلب. او فقط می‌خواهد عادی باشد و عادی زندگی کند اما شرایط غیر معمول، آدم‌هایی غیر معمول پرورش می‌دهد تا ایشان معمولی بودن را نه در داشتن یک زندگی عادی، بلکه در دست زدن به جنایت ببینند.

در واقع در فیلم «دنباله‌رو»، برناردو برتولوچی به دورانی می‌پردازد که در آن همرنگ جماعت شدن به معنای طی کردن مسیری عکس یک زندگی معمولی است. در چنین قابی برخورد او با اشخاص دیگری که شیوه‌ی زندگی متفاوتی را در پیش گرفته‌اند و از زندگی خود لذت می‌برند و فقط به فکر آرمان‌های پوچ نیستند، تمام افکار او را به هم می‌ریزد. همین برخورد دو دیدگاه آن پایان معرکه‌ی فیلم را می‌سازد. پایانی که از طریق پرداخت درست دو ایده‌ی متضاد به دست آمده است.

از سویی دیگر برناردو برتولوچی دست به روانشناسی شخصیت اصلی خود هم می‌زند. شخصیت اصلی و هم‌چنین دستیار او از چیزی رنج می‌برند و مشکلی اساسی دارند. از چیزی که باعث شده رفتاری جنون آمیز به ویژه در برخورد با اشخاص نزدیک به خود نشان دهند. شخصیت اصلی از اتفاقی در کودکی خود صدمه دیده و بعد از سمت پدر دیوانه‌ی خود رانده شده است. مادرش زندگی بی بند و باری دارد و همین تاثیری عمیق بر رفتارش گذاشته است. به ویژه آن اتفاق وحشتناک کودکی که دلیل وجودی‌اش شده و وقتی در پایان فیلم با روی دیگری از آن اتفاق روبه‌رو می‌شود، حتی طرز فکر خود را که به خاطرش حاضر بود آدم بکشد، انکار می‌کند.

ویتوریو استورارو با فیلم‌برداری فیلم «دنباله‌رو» کاری خارق‌العاده انجام داده؛ کاری که یک راست آن را به لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی سنجاق می‌کند. کیفیت تصاویری که او گرفته، در هماهنگی کامل با داستان پر تلاطم فیلم و البته فضای سرد آن و منطبق بر درونیات یخ‌زده‌ی شخصیت اصلی داستان است. مارچلو، شخصیت اصلی فیلم، مردی است که هیچ‌گاه بر سر مواضعش با تمام قدرت نمی‌ایستد. او همواره از اتفاقی که در گذشته برایش افتاده، فراری است و به همین دلیل انگار در همان گذشته منجمد شده و دیگر به لحاظ عاطفی پیشرفت نکرده است. دوربین ویتوریو استورارو هم سعی در خلق همین انجماد دارد و نمی‌توان به قاب‌های ساخته شده توسط وی خیره شد و سرمای جاری در فضا را احساس نکرد.

در جای جای فیلم طرفداران تفکرات مردانی مثل او تصویر می‌شود که کور و کرد هستند یا مانند پدر شخصیت اصلی، دیوانه. در سکانس شاهکاری مارچلو در حضور استاد سابق خود تفسیری از عدم وجود حقیقت‌جویی در جامعه‌ی آن زمان ایتالیا ارائه می‌دهد که می‌تواند به این آدمیان کور و کر معنایی تلخ ببخشد. آن‌ها همگی همان انسان‌های در زنجیری هستند که مارچلو در غار خود تصور می‌کند که هیچ‌گاه  نور واقعی را ندیده‌اند و فقط تصوری از آن دارند. بازی ژان لویی ترنتینان در قالب نقش اصلی یکی از نکات قوت فیلم است. او به خوبی توانسته نقش مردی را بازی کند که مدام میان آسمان و زمین معلق است و هیچ‌گاه نمی‌تواند تصمیم خودش را بگیرد. همین درک پا در هوا بودن شخصیت و تلاش برای گسترش دادن آن باعث شده تا او بتواند از پس نقش برآید و تصویری یگانه از مردی بسازد که همه چیزش را به خاطر پشت پا زدن به حقیقت از دست داده است.

«مارچلو کلریچی، یک افسر در تشکیلات پلیس مخفی دولت فاشیست ایتالیا در زمان موسیلینی است. او به پاریس می‌رود تا پروفسور و استاد سابق خود را ترور کند. در این بین ما تصاویر مختلفی از زندگی او مانند زمان پیوستنش به تشکیلات فاشیسم یا برخوردهایش با مادر خود و ازدواجش را می‌بینیم.»

۹. معامله بزرگ در خیابان مدونا (Big Deal On Madonna street)

۹. معامله بزرگ در خیابان مدونا (Big Deal On Madonna street)

  • کارگردان: ماریو مونیچلی
  • بازیگران: مارچلو ماستوریانی، ویتوریو گاسمن، رناتو سالواتوری و کلودیا کاردیناله
  • محصول: ۱۹۵۸، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪

ماریو مونیچلی فیلم‌سازی اومانیست با تفکراتی مخصوص به خود بود. از آن اساتید یگانه‌ی سینمای ایتالیا که متاسفانه در سرزمین ما مهجور مانده است. تماشای نگاه انسانی او به طبقه‌ی ضعیف جامعه و همدری که با آن مردمان دارد، خبر از وجود کارگردانی چیره دست می‌دهد که خوب می‌داند چگونه هم داستان‌هایش را به شکلی جذاب تعریف کند و هم مفاهیم مد نظرش را لابه لای آثارش قرار دهد. مونیچلی از آن فیلم‌سازان بزرگی است که سینمایش زیر سایه‌ی سنگین نئورئالیست‌های ایتالیا گم شد اما با مرور زمان از زیر سایه‌ی سنگین گرد و خاک تاریخ سر بلند کرد و به جایگاهی که استحقاقش را داشت، دست یافت. «معامله‌ی بزرگ در خیابان مدونا»ی او یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام ادوار است.

اگر ماریو مونیچلی در فیلم «جنگ بزرگ» (The Great War) لحن کمدی را در بستر جنگ اول جهانی آزمایش می‌کند و سربلند بیرون می‌آید و سرنوشت دو شخصیت اصلی خود را به یک تراژدی غمناک پیوند می‌زند، در این فیلم بستر جنگ را به شهری مدرن می‌آورد تا یک نبرد طبقاتی را به تصویر بکشد و همان سرنوشت تراژیک را در جایی غیر از میدان نبرد بر سر قهرمانانش آوار کند. همین از فیلم او یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران می‌سازد.

داستان فیلم «معامله‌ی بزرگ در خیابان مدونا» پیوندی آشکار با سینمای جنایی هم دارد. عده‌ای آدم دست و پا چلفتی تصمیم دارند که به خانه‌ای دستبرد بزنند. اما موقعیت‌های عجیبی که با آن مواجه می‌شوند و سدهای مضحکی که باید از میان بردارند و عقب ماندگی خود اعضای گروه، سبب می‌شود که مخاطب با یک کمدی موقعیت روده‌بر کننده روبه‌رو شود. از سمتی این آدمیان آن قدر بی‌پول و فلک زده هستند که هیچ راهی جز سرقت برای زنده ماندن و دوام آوردن در برابر خود نمی‌بینند و از طرف دیگر توانایی انجام چند کار ساده را هم ندارند. و اتفاقا پارودی ژانر جایی از همین جا آغاز می‌شود؛ چرا که فیلم «معامله‌ی بزرگ در خیابان مدونا» را می‌توان یک پارودی تمام عیار بر ژانر جنایی و زیرژانر سرقت دانست. پس این یک فیلم ایتالیایی کمدی هم هست.

بازیگران فیلم مجموعه‌ای از بزرگان سینمای ایتالیا هستند. گل سر سبد آن‌ها هم مارچلو ماستوریانی است که تقریبا نیمی از زمان فیلم را با دستی شکسته که به شکل مضحکی گچ گرفته شده، بازی می‌کند. اما ویتوریو گاسمن و رناتو سالواتوری هم در اوج هستند و چنان نقش‌های خود را اجرا کرده‌اند که تماشاگر با شخصیت آن‌ها همراه می‌شود. با توجه به همه‌ی آن چه که گفته شد، فیلم «معامله‌ی بزرگ در خیابان مدونا» اثر بامزه‌ای است که حسابی مخاطب را سر کیف می‌آورد و چند سکانس معرکه و حسابی خنده‌دار هم دارد؛ مثلا جایی که تمام اعضای گروه دور هم جمع شده‌اند تا فیلمی که از گاو صندوق مورد نظر به دست آمده را تماشا کنند و رمز آن را دریابند اما تمام مدت چیزی سد راه دوربین می‌شود، یا آن سکانس معرکه‌ی سرقت که برای خودش جواهری در تاریخ سینما است.

فیلم «معامله‌ی بزرگ در خیابان مدونا» با نام «آدم‌های ناشناس» هم شناخته می‌شود. این فیلم آن قدر در آن زمان موفق بود که نوری تازه به سینمای ایتالیا تاباند و جهانی خلق کرد که حتی بزرگان نئورئالیسم مانند ویتوریو د سیکا را واداشت تا با الگوبرداری از آن به فیلم‌سازی مشغول شوند. در چنین چارچوبی است که حتما باید این فیلم را در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ قرار داد.

«گروهی آدم بخت برگشته در محله‌های فقیرنشین شهر رم مشغول به زندگی هستند. آن‌ها آهی در بساط ندارند و با دزدی‌های کوچک روزگار می‌گذرانند. در این میان یکی از آن‌ها به زندان می‌افتد و متوجه می‌شود که گاوصندوقی پر از پول در خانه‌ای وجود دارد. در ادامه مشخص می‌شود که در یک زمان به خصوص آن خانه خالی است. پس اعضای گروه تصمیم می‌گیرند که به آن خانه دستبرد بزنند. اما مشکلی وجود دارد؛ هیچ کدام از آن‌ها دزدانی حرفه‌ای نیستند و هیچ شناختی از این کار ندارند …»

۸. انجیل به روایت متی (The Gospel According To St. Matthew)

۸. انجیل به روایت متی (The Gospel According To St. Matthew)

  • کارگردان: پیر پائولو پازولینی
  • بازیگران: انریکه ایرازوکی، مارگارتا کاروسو و سوزانا پازولینی
  • محصول: ۱۹۶۴، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۲٪

نگارنده در حین آماده کردن لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ، بیش از دیگر اسامی بزرگ تاریخ سینمای ایتالیا، با پیر پائولو پازولینی و فیلم‌هایش درگیر بود؛ نه از این منظر که فیلمی از او را در این لیست قرار دهد یا نه. بلکه به این علت که شاهکارهای او همگی امکان حضور در این لیست را دارند و این موضوع انتخاب یک یا حتی دو فلیم از بین آن‌ها را بسیار سخت می‌کند. در نهایت قرعه به فیلم «انجیل به روایت متی» افتاد تا سر از لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ درآورد. اما توضیح دلیل پشت این انتخاب.

پازولینی همیشه روایتگر جهان اسطوره‌ها بود اما به شیوه و سیاق خودش. فیلم‌هایی مانند «ادیپ شهریار» (Oedipus Rex)، «مده‌آ» (Medea)، «داستان های هزار و یک شب» (Il Fiore Delle Mille E Una Notte) و … تنها نمونه‌هایی از چنین آثاری هستند. در واقع مسیحِ (ع) پازولینی تفاوت زیادی با شیوه‌ی مرسوم نمایش این پیامبر در سینمای هالیوود دارد و مسیری یک سر متفاوت از فیلم‌هایی مانند «بزرگ ترین داستان عالم» (Greatest Story Ever Told) و یا «مصائب مسیح» (The Passion Of The Christ) پی می‌گیرد که از سمت و سوی هنرمندانه و تفکر مدرن فیلم‌سازی چون او می‌آید. برخی از این تفاوت‌ها بر می‌گردد به خودِ انجیل متی و برخی دیگر به خوانش پازولینی از این داستانِ بارها گفته شده.

در حالی که چنین داستان‌هایی تبدیل به جولانگاه جلوه‌های ویژه‌ی سینمایی می‌شوند، در این فیلم فقط در هنگام راه رفتن مسیح بر روی آب از چنین حقه‌ای استفاده شده و هیچکدام از معجزات مسیح، با طول و تفصیل به تصویر کشیده نمی‌شوند. به عنوان مثال در فصل غذا دادن به مردم دهکده و معجزه معروف تبدیل کردن دو ماهی و پنچ نان به مقداری که کل اهالی یک روستا را سیر کند، فقط سبد‌های خالی را می‌بینیم که ناگهان کات زده می‌شوند به سبدهایی پر از نان و ماهی؛ به همین سادگی. یا سکانس «شام آخر» که با وجود اهمیتش در داستان خیلی سریع و بدون مکث برگزار می‌شود؛ در حالی که طبق الگوی فصل خطابه‌ها، شاید توقع تمرکز بیشتری روی سخنان مسیح در این فصل را داشته باشیم و شور و حرارت بیشتری طلب کنیم. چنین است پرداخت فیلم در فصل چلٌه نشینی مسیح و رودر روییِ وی با شیطان که بدون مکث و بدون حقه‌های سینمایی برگزار می‌شود و فیلمی را به اثری متفاوت در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ می‌کند.

چنین برخورد نامتعارفی در سرتاسر فیلم جاری است. چه آن جا که معجزه‌ای روی می‌دهد و میزانسن از هرگونه پرداخت دراماتیکی سرباز می‌زند و چه آن جا که روی تصاویری حماسی، موسیقی «میسالوبا»یِ آفریقایی یا «کانتری» آمریکایی شنیده می‌شود. برای درک ساختار فیلم و نگاه متفاوت پازولینی به داستان زندگی حضرت مسیح (ع) نسبت به آثار متدوال هالیوودی، کافی است فصل‌های خطابه‌ها و رهنمودهای مسیح را با فصل دادگاهی او در فیلم مقایسه کنیم؛ زمانی که فیلم‌ساز در هنگام فیلمبرداری از خطابه‌ها- با آن قاب بندی‌های شبیه به تابلوهای نقاشی دوران رنسانس- شور و هیجان مسیحِ جوان را با دقت به تصویر می‌کشد و حتی روی پریشانی او مکث می‌کند را قیاس کنید با زمانی که پازولینی دوربینش را در هنگام دادگاهی شدن مسیح تا حدِ یک ناظر بی‌طرف پایین می‌آورد و خودش و ما مخاطبان را بیرون از آن واقعه نگه می‌دارد.

خلاصه که پازولینی با چیره دستی، به شکلی به زندگی این پیامبر آسمانی نزدیک شده که نمونه‌ی مشابهی در تاریخ سینما ندارد. از یک سو انگار همه چیز به شیوه‌ی رئالیستی جریان دارد و زندگی این پیامبر شبیه به زندگی دیگران است و از سوی دیگر کیفیتی شاعرانه و عارفانه در تمام قاب‌ها جاری است که فیلم را به اثری غیرمعمول تبدیل می‌کند. برای درک این موضوع فقط کافی است که به حضور چندباره‌ی فرشته در داستان یا به نمایش پر از احساس عروج پیامبر توجه کنید. ساخت یک کلیت درخشان از چنین عوامل نامتجانسی فقط از فیلمسازی در قواره‌های پازولینی و هنرمندی او بر می‌آید و البته کاری می‌کند که «انجیل به روایت متی» به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ تبدیل شود.

«داستان زندگی حضرت مسیح (ع)،از تولد تا مصلوب شدن بر فراز تپه جلجتا.»

۷. سفر به ایتالیا (Journey To Italy)

۷. سفر به ایتالیا (Journey To Italy)

  • کارگردان: روبرتو روسلینی
  • بازیگران: اینگرید برگمن، جرج سندرز و ناتالیا ری
  • محصول: ۱۹۵۴، ایتالیا و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪

روبرتو روسلینی بعد از آن که با فیلم «رم، شهر بی‌دفاع» موفق شد دنیا را با سینمای نئورئالیستی کشورش آشنا کند و طرحی نو دراندازد که چشم جهانیان را خیره کند، به سراغ جهانی تازه و فیلم‌هایی نو رفت. در این دنیای تازه، ایتالیای پس از جنگ دوم جهانی پوست انداخته بود و شاهد روزهایی دیگر بود. دیگر آبادانی جای ویرانی حاصل از جنگ دوم جهانی را گرفته بود و مردم در غم و اندوه کمتری به سر می‌بردند که داستان خودش را طلب می‌کرد. حال دوره‌ی تازه‌ای در فیلم‌سازی روبرتو روسلینی آغاز شده بود که همسر سرشناسش یعنی اینگرید برگمن در آن نقشی بزرگ داشت و در اکثر آن‌ها در قالب نقش اصلی حاضر می‌شد.

مهم‌ترین فیلم این دوره از فیلم‌سازی این غول ایتالیایی همین فیلم «سفر به ایتالیا» است که روسلینی یک داستان عاشقانه توام با تلواسه‌های زنی در آستانه‌ی میانسالی را به غمی باستانی، در کشوری باستانی گره می‌زند و از تاریخی می‌گوید که بر زندگی آدمی به طور عام و بر زندگی ایتالیایی‌ها به طور خاص رفته است. در چنین چارچوبی «سفر به ایتالیا» به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام ادوار تبدیل می‌شود.

در این جا داستان با زندگی یک زوج غیر ایتالیایی آغاز می‌شود که برای تعطیلات و البته فروش تکه زمینی سفری به ایتالیا می‌کنند. اما تلواسه‌های زن تبدیل به سفری درونی می‌شود که از دل کوچه پس کوچه‌های قدیمی و باستانی ایتالیا و شهر ناپل می‌گذرد. در چنین قابی زن خود را در همان جایگاهی می‌بیند که تمام آدمیان از اول تاریخ طی کرده‌اند؛ قطره‌ای کوچک در دل دریایی بیکران و ذره‌ای ناچیز در دل تاریخ ناتمام بشر. این گونه روسلینی به سوگواری در باب زندگی آدمی و ناچیز بودنش در جهان هستی می‌نشیند و از سرنوشتی می‌گوید که از آن گریزی نیست؛ به این که چگونه ناملایمتی‌های زندگی در درازای تاریخ ذره‌ای ناچیز است و این حیات چند هزار ساله به دلمشغولی‌های آدم مدرن زهرخندی ناشی از بی‌اهمیتی می‌زند.

در چنین بستری است که بازی اینگرید برگمن در قالب بازیگر نقش اصلی به یکی از نقاط قوت اصلی فیلم تبدیل می‌شود. او مانند همیشه تمام قاب‌های فیلم را از آن خود می‌کند و مخاطب را با درونیات شخصیت و آن چه که بر او می‌گذرد آشنا می‌کند. چه خوب که روبرتو روسلینی ستاره‌ای هم قد و قواره‌ی او در قالب بازیگر شوهرش قرار نداد تا این شخصیت ذره‌ای از اهمیتش کم نشود. هم روسلینی و هم برگمن به خوبی می‌دانستند که این شخصیت مرکز ثقل درام است و تمام بار عاطفی قصه و فیلم بر دوش او است. پس تا ممکن است باید به او بها داد. به همین دلیل است که باید فیلم «سفر به ایتالیا» را در جایی نزدیک به صدر بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام دوران نشاند.

«زوجی غیرایتالیایی و در ظاهر متمول به شهر ناپل ایتالیا سفر می‌کنند تا کمی از شهر خود دور باشند و بتوانند به زندگی زناشویی خود فکر کنند و مشکلاتی را که با آن درگیر هستند و آن‌ها را از هم دور کرده، پشت سر گذارند. در این میان مرد درگیر سفری کاری هم هست و می‌خواهد که املاکی را به فروش برساند و پول خوبی به جیب بزند. این در حالی است که این سفر برای زن تبدیل به سفری درونی می‌شود که از دل تاریخ باستانی ایتالیا می‌گذرد و به خودشناسی می‌رسد …»

۶. جاده (La Strada)

۶. جاده (La Strada)

  • کارگردان: فدریکو فلینی
  • بازیگران: آنتونی کوئین، جولیتا مسینا
  • محصول: ۱۹۵۴، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

«جاده» علاوه‌ بر این که یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ سینما است، یکی از معروف‌ترین‌ها هم هست. بسیاری با این شاهکار فدریکو فلینی با این سینما آشنا شدند و طبیعی است که باید جایگاهی والا هم برایش در نظر گرفت. فدریکو فلینی پس از پشت سر گذاشتن دوران نئورئالیسم در ایتالیا و همراهی با این جنبش سینمایی، تبدیل به یکی از مهم‌ترین فیلم‌سازان سینمای مدرن در جهان شد. او در جستجوی راهی برای کشف جهان سینمایی جدیدی بود. ابتدا فیلم «جاده» را برای گذار از دوران نئورئالیسم ساخت و سپس با ساختن فیلم‌های «زندگی شیرین» و «هشت و نیم»  به اوج دوران فیلم‌سازی خود رسید و سبک خود را به کمال رساند.

«جاده» داستان مردی حیوان صفت است که هیچ خانه‌ای ندارد. به هیچ جا تعلق ندارد و در هیچ محیطی نزیسته و در هیچ جا ریشه ندوانده است. پس صاحب هویت خاصی نیست و به همین دلیل از بسیاری ناهنجاری‌ها رنج می‌برد. او هیچ‌گاه یاد نگرفته فکر کند و فقط از طریق زور بازویش روزگار گذرانده است. از سویی دیگر او هیچ‌گاه نتوانسته احساسات عمیق انسانی را درک کند. همواره مانند یک حیوان زندگی کرده و از بسیاری از توانایی‌های انسانی بی بهره بوده است. حال دختری که مانند او چیزهای بسیاری در زندگی کم دارد همسفرش می‌شود. شیوه‌ی ورود دختر به زندگی او هم چندان طبیعی نیست. مرد دخترک را از مادرش می‌خرد تا در سفرها و انجام کارهای روزانه یاورش باشد؛ گویی در حال خرید حیوان دست‌آموزی است.

دختر اما برخلاف مرد پر است از معصومیت. معصومیت‌هایی که هنوز از بین نرفته و فرصت ابراز وجود دارند. حفظ این معصومیت‌ها و هم چنین رفتار پر از نیکی وی، به او وجهه‌ای مقدس داده که انگار از هر گناهی بری است. تقابل جلوه‌های حیوان صفت مرد و جلوه‌های فرشته‌گون دخترک آهسه آهسته آغاز می‌شود و در یک رویارویی جان‌فرسا هر دو را تحلیل می‌برد تا چراغی در وجود مرد روشن ‌شود که از وجود آن بی‌خبر بود. مرد متوجه وجود احساسات ضد و نقیضی در خود می‌شود و برای اولین بار می‌فهمد که می‌تواند نسبت به انسانی عشق بورزد و تراژدی هم از همین‌جا شکل می‌گیرد؛ چرا که او نمی‌داند چگونه با این احساس تازه روبه‌رو شود. در چنین قابی است که یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام ادوار ساخته می‌شود.

همه‌ی آن چه که گفته شد داستان فیلم جاده را به چیزی شبیه به قصه‌ی معروف دیو و دلبر می‌کند. مردی دیو صورت که تلاش می‌کند باطن پاکی داشته باشد و خود واقعی‌اش را در کنار زنی می‌شناسد و سپس رستگار می‌شود. اما در این جا همه چیز با آن فضای فانتزی چنین داستان‌های پریانی تفاوت دارد. اول این که رستگاری در فیلم «جاده» به آن معنای همیشگی در سینما نیست. آدم‌ها با پایان‌های شاد روبه رو نمی‌شوند و فیلم به هیچ مخاطبی چنین باج نمی‌دهد که تصور کند: «آن‌ها در نهایت با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند.»

از سویی دیگر شیوه‌ی کار فدریکو فلینی و سبک فیلم‌سازی او هنوز وامدار سینمای نئورئالیستی است و خبری از فضاسازی هالیوودی نیست. داستان در مکان‌های واقعی تصویربرداری شده و وقایع در پلشت‌ترین مکان‌های ایتالیای جنگ‌زده جریان دارد. دوربین فلینی هم مانند سینمای نئورئالیستی آزاد و رها است و همه چیز را واقعی جلوه می‌دهد. اما می‌ماند بازی درخشان بازیگران فیلم. پر بیراه نیست اگر بازی آنتونی کوئین در فیلم «جاده» را بهترین بازی کارنامه‌ی وی به حساب بیاوریم. آن هم برای بازیگری که یکی دو جین بازی معرکه در کارنامه دارد و از الیا کازان گرفته تا فرد زینه‌مان با وی همکاری کرده‌اند. شکل بازی غریزی وی بسیار مناسب همین نقش است و انگار فلینی آن را فقط برای وی نوشته است.

از سوی دیگر جولیتا مسینا، همسر فدریکو فلینی، مانند الهه‌ای در میان قاب‌ وی می‌درخشد. مسینا جلوه‌ای بی‌همتا از معصومیتی را نمایش می‌دهد که پس از جنگ جهانی دوم گم شده بود و شاید نقش او تنها بازمانده‌ی آن جنگ خانمان‌سوز بود. تماشای او دل هر مخاطبی را به لرزه وا می‌دارد و آن نگاه‌‌های خیره‌اش چشمان هر کسی را خیس می‌کند.

«یک معرکه گیر خشن و تا حدودی احمق، دختری را از مادرش می‌خرد تا در سفرها همراهش باشد و در کارها یاریش کند. دختر که انگار عقب مانده است، توان انجام هیچ کاری را ندارد و مدام مرد را عصبانی می‌کند. این دو با هم مدام سفر می‌کنند و در جاهای مختلف برنامه اجرا می‌کنند تا این که …»

۵. دزدان دوچرخه (Bicycle Thieves)

۵. دزدان دوچرخه (Bicycle Thieves)

  • کارگردان: ویتوریو د سیکا
  • بازیگران: لامبرتو ماجورینی، انزو استایولا و لیانلا کارل
  • محصول: ۱۹۴۸، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۹٪

ویتوریو د سیکا پس از دوران نئورئالیسم ایتالیا، مانند هم‌دوره‌ای‌های خود پا جهانی تازه گذاشت و فیلم‌هایی تازه ساخت. فیلم‌هایی مثل فیلم ایتالیایی «دیروز امروز فردا» که گرچه آثار خوبی هستند، اما هیچ‌گاه به پای شاهکارهای وی برای ورود به لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ نمی‌رسند؛ به ویژه همین فیلم «دزدان دوچرخه» که هنوز هم از دید بسیاری یکی از بهترین‌های تاریخ سینما است.

در دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی و با وقوع جنگ دوم جهانی و مصایب آن، ایتالیا دوران سختی را پشت سر می‌گذاشت. در این دوران شیوه‌ی جدیدی از فیلم‌سازی به وجود آمد که یکی از مشخصات آن استفاده از نابازیگران در قالب شخصیت‌های فیلم بود. فیلم‌سازان ایتالیایی شاغل در صنعت سینما که به این شیوه کار می‌کردند، در جستجوی مردمان عادی که به نقش مورد نظر بخورند خود را به آب و آتش می‌زدند. سال‌ها از آن دوران گذشته و ما این شیوه‌ی فیلم‌سازی را با عنوان نئورئالیسم می‌شناسیم.

فیلم «دزدان دوچرخه» هم یکی از فیلم‌های مطرح این مکتب فیلم‌سازی است. بسیاری از بازیگران آن، افرادی هستند که در همان حوالی محل فیلم‌برداری فیلم کار و زندگی می‌کردند. داستان فیلم درباره‌ی سفر اودیسه‌وار یک پدر و پسر در قلب ایتالیای ویران شده است که برای پیدا کردن یک دوچرخه‌ی دزدی روزی را با هم می‌گذرانند. آن‌ها به هر دری می‌زنند بلکه سارق را پیدا کنند و فیلم‌ساز از کنار این سفر سخت، تصویری دقیق از زندگی مردم ایتالیا ارائه می‌دهد.

لامبرتو ماجورینی، بازیگر نقش اصلی فیلم، یکی از همان مردم بیچاره‌ی همان حوالی بود. مردی که زندگی سختی داشت، به همین دلیل می‌توانست زندگی شخصیتی را که در قالب آن قرار گرفته به خوبی بازی کند؛ تنها چیزی که وی به آن نیاز داشت این بود که خودش باشد و بگذارد که کارگردان هر کاری که دوست دارد انجام دهد. ترکیب او در کنار آن بچه‌ی بازیگوش فیلم، یکی از بهترین زوج‌های بازیگری در تاریخ سینما را شکل داده است. همین زوج بازیگری یکی از دلایل قرار گرفتن فیلم در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی است.

فیلم «دزدان دوچرخه» یک تصویر قدرتمند و احساسی از نحوه‌ی زندگی مردم ایتالیا در زمان پس از جنگ دوم جهانی است. فیلمی که می‌تواند در مطالعات آکادمیک برای بررسی یک برهه‌ی تاریخی از زندگی مردم یک کشور مورد استفاده قرار گیرد؛ چرا که روح زندگی در آن برهه‌ی تاریخی در تمام قاب‌های فیلم جاری است.

میراث ویتوریو د سیکا و این فیلم قابل چشم‌پوشی نیست. «دزدان دوچرخه» بر تمامی فیلم‌هایی که به زندگی طبقه‌ی فرودست می‌پردازند، مستقیم یا غیرمستقیم تاثیر گذاشته است. گرچه د سیکا بازیگری حرفه‌ای بود اما نحوه‌ی استفاده‌ی او از نابازیگران درخشان و بی‌بدیل باقی ماند. «دزدان دوچرخه» معروف‌ترین جنبش نئورئالیسم در جهان است و البته یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ.

«پدری برای دستیابی به شغلی که حقوق ناچیزی عایدش می‌کند نیاز به خرید یک دوچرخه دارد. او به همراه همسرش وسایل خانه را گرو می‌گذارد تا پول خرید دوچرخه را به دست آورد. او خوشحال است که پس از مدت‌ها کاری گیر آورده و به همین دلیل پسرش را هم با خودش می‌برد. اما در همان روز اول کار دوچرخه‌ی او دزدیده می‌شود و تلاش او در مقابل چشمان پسرش برای پیدا کردن دوچرخه آغاز می‌گردد…»

۴. روکو و برادرانش (Rocco And His Brothers)

۴. روکو و برادرانش (Rocco And His Brothers)

  • کارگردان: لوکینو ویسکونتی
  • بازیگران: آلن دلون، کلودیا کاردیناله، رناتو سالواتوری و آنی ژیراردو
  • محصول: ۱۹۶۰، ایتالیا و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪

این دومین فیلم ویسکونتی در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی است. از زمانی که لوکینو ویسکونتی به ساختن فیلم از زندگی طبقه‌ی کارگر در دوران اوج نئورئالیسم ایتالیا مشغول بود، زمان چندانی نمی‌گذشت. او را آغازگر این جنبش بزرگ سینمایی می‌دانستند اما «روکو و برادرانش» با وجود برخورداری از بسیاری مضامین آن نوع سینما، تفاوتی فاحش با آن‌ها داشت؛ در اینجا گروهی بازیگر حرفه‌ای مشغول به کار بودند و البته تصویربرداری فیلم هم نشانی از آن رهایی و بی‌قیدی دوران نئورئالیسم نداشت.

لوکینو ویسکونتی در اینجا فقط نظاره‌گر زندگی یک خانواده نیست. بلکه با دوربین خود در رفتار آن‌ها کنجکاوی می‌کند؛ گاهی به قضاوت آن‌ها می‌نشیند و گاهی برای ایشان دل می‌سوزاند. آن‌ها مردمانی هستند که چیز چندانی از این دنیا نمی‌خواهند؛ فقط سقفی بالای سرشان، اندک پولی و البته کسی که دوستش بدارند و دوستشان داشته باشد و تراژدی فیلم از همین میل آخر سرچشمه می‌گیرد. لوکینو ویسکونتی با روایت زندگی یک خانواده‌ی ایتالیایی علاوه بر پرداختن به تضادهای زندگی در شمال و جنوب ایتالیا، تصویری تلخ از معصومیت ارائه می‌دهد؛ بخشندگی و معصومیت بی اندازه‌ی روکو حتی برای نجات یک انسان و رستگار کردن او هم کافی نیست چه برسد برای نجات یک جامعه و حتی بشریت. ضمن آن که نتیجه‌ای جز حمل باری عظیم بر دوش فرد هم ندارد.

فیلم «روکو و برادرانش» روایتی اپیزودیک دارد و هر بار به زندگی یکی از آن‌ برادران می‌پردازد اما بیش از هر شخصی بر روکو تمرکز دارد. روکو پسری معصوم و بخشنده است که چیزی برای خود نمی‌خواهد. او حتی عشقش را کنار می‌گذارد و از میل خود فرار می‌کند تا برادر بی فکرش راضی باشد. قرض‌های برادر را می‌دهد و خودش به جای او کتک می‌خورد. او همه جا برای همه حضور دارد و کمتر به خود فکر می‌کند و شاید همین موضوع باشد که بخش مهمی از زندگی او را نابود می‌کند: یعنی همان برادرش که روکو هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد به خاطر اعمالش تنبیه شود.

آلن دلون نقش روکو را در این فیلم بازی می‌کند. با آن چهره‌ی معصوم که زمین تا آسمان با چهره‌ی او در فیلم‌های گانگستری تفاوت دارد. او قربانی جامعه‌ای است معصومیت را عقب ماندگی و بخشندگی را حقارت می‌داند و دلون به خوبی توانسته طیف‌های مختلف این نقش را رنگ‌آمیزی کند. رناتو سالواتوری و آنی ژیراردو هم در قالب نقش‌های خود درخشیده‌اند. رناتو سالواتوری به خوبی توانسته نقش مردی برون‌گرا را بازی کند که در حین بروز خشونت، معصوم هم هست و گویی هنوز رشد نکرده است. اما آنی ژیراردو بخش بزرگی از احساسات موجود در فیلم را بر دوش می‌کشد. او چنان در نقش خود فرو رفته که انگار از روز اول زندگی، تجربه‌ای جز حقارت نصیبش نشده است. همه‌ی این‌ها «روکو و برادرانش» را شایسته‌ی حضور در لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ می‌کند.

«خانواده‌ای اهل جنوب ایتالیا و تنگ دست، برای به دست آوردن موقعیتی بهتر به شهر میلان در شمال ایتالیا مهاجرت می‌کنند. پدر خانواده به تازگی در گذشته و برادر بزرگتر مدت‌ها است که در این شهر زندگی می‌کند و قصد ازدواج دارد. اما همه چیز آنگونه که باید پیش نمی‌رود و فضای یک محیط جدید و البته شهری بزرگ مانند میلان، تأثیر خود را می‌گذارد و زندگی افراد خانواده را تغییر می‌دهد …»

۳. ماجرا (L’avventura)

۳. ماجرا (L’avventura)

  • کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی
  • بازیگران: مونیکا ویتی، گابریله فرزتی و لئا ماساری
  • محصول: ۱۹۶۰، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪

نمی‌شد لیستی این چنین از بهترین فیلم‌های ایتالیایی درست کرد و از آنتونیونی نام نبرد. مانند مورد پیر پائولو پازولینی انتخاب یک فیلم از خیل شاهکارهای او کار سختی بود. می‌شد فیلم‌های دیگرش را هم در فهرست قرار داد اما در نهایت قرعه به نام «ماجرا» افتاد. ولی شما فقط به این فیلم اکتفا نکنید و همه‌ی آثارش را به تماشا بنشینید. فیلم «ماجرا» اولین فیلم از سه گانه‌ی معروف میکل آنجلو آنتونیونی است که با فیلم‌هایی چون «شب» (La Notte) و «کسوف» (L’eclisse) ادامه پیدا می‌کند. آنتونیونی در این مجموعه فیلم‌ها دوربین خود را به سمت وضعیت زندگی انسان مدرن در جوامع پیشرفته برمی‌گرداند و مانند یک فیلسوف به مطالعه‌ی تنهایی زندگی او می‌نشیند.

فیلم «ماجرا» به روایت زندگی دو انسان تنها می‌پردازد. دختری در یک جزیره گم می‌شود. دوستانش در جستجوی او هستند اما ناگهان فیلم‌ساز آن دختر و نبودش را فراموش می‌کند و به دنبال دو نفر دیگر که اتفاقا یکی معشوق آن دختر بوده، می‌رود. رابطه‌ای شکل می‌گیرد و فیلم‌ساز دوربینش را میان این رابطه می‌کارد. اما اگر توقع دارید که میان این مرد و زن عشقی آتشین ببینید و فیلم به چنین سمت و سویی برود، اشتباه می‌کنید. دوربین آنتونیونی فقط یک ناظر بی‌طرف نیست (و چه خوب که نیست) بلکه هر گاه لازم ببیند رویش را برمی‌گرداند و به چیز دیگری توجه می‌کند، یا خود فیلم‌ساز درست در زمانی که انتظار نداریم، چیزی را کم یا اضافه می‌کند و قواعد بازی را به هم می‌زند.

در فیلم‌های وی خبری از اوج و فرودهای عجیب و غریب داستانی به شیوه‌ی مرسومش نیست و مردان و زنانش همگی در شک و تردیدی دائمی به سر می‌برند. انگار در آستانه‌ی ورود به جایی زندگی می‌کنند و هر چه جلو می‌روند به آن مکان نمی‌رسند. به همین دلیل، خسته و دل زده از این همه دست و پا زدن به درون خود بازگشته‌اند و در پیله‌ی تنهایی خود به دنبال جایی برای آرامش می‌گردند.

آدم‌های سینمای آنتونیونی به جای اینکه انگیزه‌ای بیرونی و مادی برای ادامه‌ی حیات داشته باشند با موضوعی ذهنی دست در گریبان هستند. به همین دلیل فیلم‌های وی داستان پر و پیمانی ندارد و بیشتر در حال خلق موقعیتی خاص است تا در آن‌ها به کنکاش در شخصیت‌هایش بپردازد. و البته این موضوع یکی از خصوصیات سینمای مدرن است که در آن شخصیت مهم‌تر از داستان است و بررسی خواسته‌های ذهنی وی نسبت به تمایلات عینی اولویت دارد.

دستاوردهای آنتونیونی را غایت سینمای مدرن می‌دانند. تلاش او برای طرح پرسش‌هایی بی‌پاسخ به زبان سینما بسیار ستودنی است. زاویه‌ی نگاه او به جهان معاصر و معضلاتی که آدمی در عصر تکنولوژی به آن مبتلا است هرگز در تاریخ سینما تکرار نشد. آنتونی سعی می‌کرد تا داستان‌هایش را به بدیع‌ترین شکل ممکن روایت کند و همین موضوع او را جلوتر از زمانه‌ی خودش نشان می‌داد.

اگر از چنین زاویه‌ای به فیلم‌های او نگاه کنید متوجه خواهید شد که هیچ فیلم‌سازی در تاریخ سینما توانایی برابری با او را ندارد. او هم مشاهده‌گری قدرتمند بود و هم تصویرسازی درخشان. سؤال‌های که آنتونیونی در باب تنهایی آدمی مطرح کرد و تصویری که او از این تنهایی ساخت، نمونه‌ای در تاریخ سینما ندارد. پس برای رویارویی با فیلمی از آنتونیونی و لذت بردن از آن ابتدا باید به ابزاری مسلط باشیم. سینمای او شاید دیریاب باشد، اما به محض درک شدن چنان معجزه‌ای برای مخاطب اتفاق می‌افتد و چنان او را در لذت غرق می‌کند که کمتر سینماگری توان به وجود آوردن چنین احساسی را دارد. همه‌ی این‌ها «ماجرا» را شایسته‌ی قرار گرفتن در این فهرست می‌کند.

«چند دوست با هم به جزیره‌ای غیر مسکونی می‌روند تا کمی تفریح کنند. ناگهان یکی از آن‌ها با نام آنا گم می‌شود و همه به دنبالش می‌گردند. نبود آنا باعث می‌شود که معشوق وی یعنی ساندرو به دختری دیگر به نام کلودیا نزدیک شود …»

۲. رم، شهر بی دفاع (Rome, Open City)

۲. رم، شهر بی دفاع (Rome, Open City)

  • کارگردان: روبرتو روسلینی
  • بازیگران: آنا مانیانی، آلدو فابریزی و مارچلو پاگلیه‌رو
  • محصول: ۱۹۴۵، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪

گفته شد که برخی جنبش نئورئالیسم ایتالیا را مهم‌ترین جنبش سینمایی تاریخ سینما می‌دانند. پس نمی‌توان به چنین لیستی پرداخت و از مهم‌ترین فیلم این جنبش سخنی به میان نیاورد. بالاخره چه سینمای داستانی و چه سینمای مستند از این جنبش بهره‌ها بردند و فیلم‌ها و آثار بسیاری چه با واسطه و چه بی‌واسطه تحت تاثیرش ساخته شدند. اگر «وسوسه» (Obsession) ساخته‌ی لوکینو ویسکونتی را آغازگر جنبش نئورئالیسم بدانیم و «دزدان دوچرخه»  را معروف‌ترینش، این فیلم روبرتو روسلینی مهم‌ترین و بهترین اثر آن است. تنها دو ماه پس از خروج آلمان از خاک ایتالیا روبرتو روسلینی به همراه دستیارانش پروژه‌ی ساخت فیلم را کلید زد تا نتایج دهشتناک اشغال و جنگ را به شکلی واقع‌بینانه به تصویر بکشد. او در دو اپیزود به زندگی مردم و اعضای جنبش مقاومت ایتالیا در زمان اشغال آلمان‌های نازی پس از شکست‌های پیاپی موسولینی می‌پردازد. در هر دوی اپیزودها سعی می‌کند که به شکلی انسانی به مفاهیم مد نظرش بپردازد و البته فضایی خلق کند که بتواند مخاطبش را با عواقب آن جنگ هولناک آشنا کند. از این منظر نه تنها با یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ، بلکه با یکی از تاثیرگذارترین آثار تاریخ سینما طرف هستیم. به ویژه در آن فصل باشکوه و البته شدیدا دردناکی که پایان‌بخش اپیزود درخشان اول است.

در بخش اول زنی در مرکز قاب فیلم‌ساز قرار دارد که نماد زندگی است. او که به مردی دلباخته و تنها امیدش به دستان او است، باید میان زندگی روزمره و دغدغه‌هایش و خطرات جنگ پلی بزند و مدام میان این دو دنیا در رفت و آمد باشد؛ کاری که عملا ناممکن است. در اپیزود دوم برخی از اعضای جنبش مقاومت موفق به فرار از دست نازی‌های شده‌اند. اما این بار هم ماجرایی عاطفی در جریان است که جان همه را به خطر می‌اندازد. روبرتو روسلینی هم موفق شده که به اندازه‌ی کافی شخصیت‌های یکه‌ی خود را به من و شما معرفی کند و هم موفق شده که فضایی تلخ و رعب‌آور خلق کند. همراهی با شخصیت‌ها در کنار این فضاسازی درست، برگ برنده‌ او برای تبدیل کردن فیلمش به یکی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ سینما است.

از سوی دیگر، پس از آغاز اکران، فیلم «رم، شهر بی‌دفاع» از همان ابتدا مورد توجه قرار گرفت و به عنوان نمونه‌ای متعالی از جنبش نئورئالیسم شناخته شد. همه‌ی این تعریف و تمجیدها باعث شد تا روسلینی با ساخت «پاییزا» (Paisan) و «آلمان سال صفر» (Germany Year Zero) سه گانه‌ی نئورئالیستی خود را کامل کند. بازی درخشان آنا مانیانی در این فیلم، از بهترین نقش‌آفرینی‌های یک بازیگر در تاریخ سینما است. ضمن آن که فدریکو فلینی نیز یکی از دستیاران کارگردان فیلم است.

«جنگ جهانی دوم. کشور ایتالیا به اشغال ارتش آلمان نازی درآمده و در مکان‌های مختلف، مقاومت مردم در برابر آن‌ها در جریان است. حال ارتش آلمان‌ها جستجوی خانه به خانه‌ای را برای یافتن یکی از سران جنبش مقاومت آغاز کرده‌اند. در این میان پای زنی بی‌گناه و کشیشی به داستان باز می‌شود که سعی می‌کنند از مردم معمولی و بی‌پناه دفاع کنند. اما دستگیری یکی از افراد باعث به هم ریختن همه چیز می‌شودو تا این که …»

۱. هشت و نیم (۸ ½)

۱. هشت و نیم (۸ ½)

  • کارگردان: فدریکو فلینی
  • بازیگران: مارچلو ماستوریانی، کلودیا کاردیناله و آنوک آنیمه
  • محصول: ۱۹۶۳، ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

رسیدیم به صدرنشین لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ و البته اثری که بسیاری آن را یکی از بهترین آثار تاریخ سینما و حتی جز ۱۰ فیلم برتر می‌دانند. در ذیل مطلب «رم، شهر بی‌دفاع» گفته شد که فدریکو فلینی کار خود را در دوران نئورئالیسم به عنوان نویسنده آغاز کرد و سابقه‌ی کار با بزرگان آن دوران سینمای ایتالیا را پیدا کرد. جنبش سینمایی نئورئالیسم پاسخی بود به ویرانی‌های پس از جنگ دوم جهانی در کشور ایتالیا. ایتالیایی‌ها که تاریخشان به خوبی نشان می‌دهد بلدند از جنگ و چرک و خون زیبایی بسازند، بر این باور بودند که هیچ نمایشی از هنر نمی‌تواند به اندازه‌ی نمایش خود واقعیت، بی‌رحمی این جنگ را نمایش دهد. پس دوربین خود را برداشتند و از آن زمانه فیلم ساختند.

در ضمن گفته شد که سال‌ها گذشت و آبادانی جای ویرانی را گرفت. حال فیلم‌سازان آن دوران شروع کردند به تعریف کردن داستان این آبادانی‌ها. فیلم‌سازی مانند فدریکو فلینی هم تلاش کرد که داستان‌هایی از دغدغه‌هایش بگوید؛ از زندگی زیسته‌اش و از دل مشغولی‌هایش. چنین دورانی بود که به جولان دادن مدرنیست‌ها در سینمای ایتالیا منجر شد؛ فیلم‌سازانی که به مکث بر شخصیت‌ها و دغدغه‌هایشان بیش از انگیزه‌های بیرونی و داستان‌هایی پر فراز و فرود اهمیت می‌دادند و قصه‌هایی تعریف می‌کردند که بیست سال پیش جایی در سینما نداشت. همین دوران منجر به ساختن برخی از بهترین فیلم‌های ایتالیایی تمام ادوار شد.

فدریکو فلینی در فیلم «هشت و نیم» هنرمندی را در مرکز قاب خود قرار می‌دهد که دچار یک نوع خلسه‌‌ی قبل از خلق اثر هنری است. او از میان خاطراتش می‌گذرد و هر چه داشته و نداشته را به یاد می‌آورد تا پرسشی اساسی را پاسخ دهد: آیا همه‌ی آن چه که به دست آورده او را خوشحال کرده است؟ آیا خلق اثر هنری به زندگی او معنا داده؟ و فدریکو فلینی نیک می‌داند که برای این پرسش‌ها پاسخی قاطع وجود ندارد و خوشبختانه هیچ پاسخ سرراستی هم نمی‌دهد. شخصیت برگزیده‌ی او مدام در تفکراتش غوطه‌ور است و به هر لحظه‌ی زندگی‌اش چنگ می‌زند تا شاید جوابی بیابد اما این خود زندگی است که با تمام عظمتش جریان دارد و او را با خود می‌برد. در چنین چارچوبی است که فیلم «هشت و نیم» به سینمای سوررئالیسم پهلو می‌زند و فضایی هذیانی خلق می‌کند که موتور محرکش، ذهنیات شخصیت اصلی است.

بازی مارچلو ماستوریانی در قالب نقش اصلی فیلم «هشت و نیم»، یکی از ماندگارترین هنرنمایی‌ها در تاریخ سینما است. او به خوبی توانسته که خود را در فضایی هذیانی که فدریکو فلینی طراحی کرده جا بیاندازد. این موضوع زمانی اهمیت پیدا می‌کند که توجه کنیم تمام بار عاطفی داستان بر شانه‌های شخصیت او است؛ در چنین شرایطی اگر پای بازیگر بلغزد، فیلم هم از دست رفته است. ماستوریانی با این نقش‌آفرینی به نمادی برای تمام هنرمندانی تبدیل شد که در دغدغه‌های خود غوطه‌ور هستند و سر در گریبان به راه خود ادامه می‌دهند. «هشت و نیم» معروف‌ترین فیلم فدریکو فلینی هم هست. این نکته زمانی جالب می‌شود که توجه کنیم او نزدیک به ۱۰ شاهکار مسلم در پرونده‌ی سینمایی خود دارد.

در چنین قابی است که هیچ فیلمی مانند «هشت و نیم» نمی‌توانست حسن ختام لیست بهترین فیلم‌های ایتالیایی تاریخ باشد.

«کارگردانی به نام گوییدو آنسلمی در حین ساخت یک فیلم درگیر خاطرات خود از کودکی تا زمان حال می‌شود.»

///.


منبع: دیجی‌مگ