پیش از تماشای فیلم «باربی» و پیش از آنکه عصبانی‌تان بکند یا هر گونه قضاوت متعصبانه‌ای نسبت به آن داشته باشید، باید چند نکته را در نظر داشته باشید؛ «باربی» در وهله نخست یک متاکمدی است که یعنی هم با خودش شوخی می‌کند و هم موضوعی که قرار است با نگاهی نقادانه و طنز به آن بپردازد. دوم اینکه فیلم وجود حرف‌های زیاد و بزرگی که می‌زند فیلم سنگینی نیست؛ با اینکه به نظر قصه پیچیده‌ای دارد، ساده است و حرف‌های بزرگش را به زبان ساده می‌زند.

چارسو پرس: پیش از تماشای فیلم «باربی» و پیش از آنکه عصبانی‌تان بکند یا هر گونه قضاوت متعصبانه‌ای نسبت به آن داشته باشید، باید چند نکته را در نظر داشته باشید؛ «باربی» در وهله نخست یک متاکمدی است که یعنی هم با خودش شوخی می‌کند و هم موضوعی که قرار است با نگاهی نقادانه و طنز به آن بپردازد. دوم اینکه فیلم وجود حرف‌های زیاد و بزرگی که می‌زند فیلم سنگینی نیست؛ با اینکه به نظر قصه پیچیده‌ای دارد، ساده است و حرف‌های بزرگش را به زبان ساده می‌زند. بنابراین، برای درکش حتی لازم نیست یک کتاب درباره مفاهیم و مباحث مهمی که مطرح می‌کند، خوانده باشید. همین که در اینستاگرام چرخیده باشید، کفایت می‌کند. مخاطب هدف این فیلم بچه‌ها و نوجوانانی، به طور ویژه دختران یا زنانی است که در کودکی با باربی خاطره دارند (اگر فرض را بر این بگذاریم که پسرها با وجود عروسک‌هایی مثل کن هرگز با باربی بازی نکرده‌اند) و تمام افرادی که کنجکاوند ببینند فیلمی بر اساس یک عروسک چگونه فیلمی خواهد بود. از میان این افراد کنجکاو طبعاً بسیاری از مردان (مگر استثنائاتی چند) و احتمالاً بخشی از زنان با فیلم ارتباطی برقرار نخواهند کرد و حتی عصبانی هم خواهند شد. نقد فیلم «باربی» را در این مطلب می‌خوانید.

بله، این فیلم بخشی از مردان را به شدت عصبانی خواهد کرد و حوصله بخشی از زنان را سر خواهد برد. اما «باربی» هدف مشخصی دارد و سازندگانش جنجال‌های متعاقبش را بدیهی است که به جان خریده‌اند (با توجه به سرمایه‌گذاری حساب‌شده‌ای که کرده‌اند و پاسخی که در گیشه گرفته‌اند، باید هم بخرند). البته امروز است که شرایط برای ساختن چنین فیلمی کاملاً مهیاست. اصلاً اگر در چنین دوره‌ای نبودیم و هالیوود پروتکل‌های تازه‌اش برای تواتمندسازی زنان و سایر اقلیت‌های جامعه را وضع نکرده بود، کسی به به گرتا گرویک و نوا بامباک هرگز اجازه ساخت چنین فیلمی را نمی‌داد و بدون شک متل روی آن سرمایه‌گذاری نمی‌کرد (به این می‌گویند یک سرمایه‌گذاری درست در زمانی درست). اما «باربی» بدون شک در هر دوره‌ای ساخته می‌شد جنجال به پا می‌کرد؛ البته جز در آینده که احتمالاً زیرسازی‌های هالیوود جواب داده و به مطالبات زنان و دیگر اقلیت‌ها برای داشتن جایی در این جهان جامه عمل پوشانیده شده و فرقی میان کسی نیست و بی عدالتی وجود ندارد (یعنی امید است که آینده چنین باشد). برای مخاطبان آینده «باربی» یک پیشگام خواهد بود؛ چراکه تا به حال هیچ فیلمی، حتی خود آثار گرتا گرویگ، تا این اندازه رو، علنی، گل‌درشت و همه‌جانبه از این مطالبات نگفته است.

هشدار: در نقد فیلم «باربی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد.

«باربی» از هر ابزاری برای گفتن قصه و حرف‌هایش استفاده کرده است. یکی از مهم‌ترین اسباب‌بازی‌های جهان را که از اساس با هدف توانمندسازی زنان تولید شد، به عنوان تم اصلی و تهیه‌کننده خود دارد. جهانی رنگارنگ و عروسکی، در واقع جهان باربی را در ابعاد بزرگ و زنده خلق کرده است (که این مهم‌ترین عامل جذب مخاطب و برگ برنده فیلمی است که حالا می‌دانیم رکوردهای فروش را جابه‌جا کرده است)، مارگو رابی زیبا و بی‌نقص را، که در حال حاضر بهترین گزینه برای بازی در نقش باربی استریوتایپ (یعنی تصویر عمومی‌ای که همه از عروسک باربی به یاد دارند) است، در نقش اول دارد، شماری از ترانه‌های پاپ جریان اصلی (در لحظاتی حتی موزیکال می‌شود و موزیک ویدئو می‌سازد)، ارجاعات مکرر به فرهنگ عامه و البته استفاده بهینه از آن‌ها (از «ادیسه فضایی» کوبریک تا «ماتریکس» تا «راکی» تا گروه‌های پسرانه پاپ دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ تا قهرمانان فیلم‌های وسترن…)، خود خالق عروسک باربی و متل، ویل فرل و کیت مک‌کینون، دو کمدین محبوب، طراحی صحنه و لباسی که واقعاً برایش زحمت کشیده شده است، جلوه‌های ویژه به اندازه که در اجرا و جهان عروسکی و فانتزی باربی راضی‌کننده و باورپذیر از آب درآمده است. همه این‌ها در قالب فانتزی (جز این هم نمی‌شد قصه‌ای باربی‌محور را روایت کرد) به خدمت گفتمان رایج دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، یعنی برابری حقوق تمام ساکنان جهان و گذر از کلیشه‌های دست و پاگیر و محدودکننده پیش از این، به امید ساخت جهانی بهتر و عادلانه‌تر، درآمده است.

نقد فیلم «باربی»؛ فیلمی که با خودش هم شوخی می‌کند

«باربی» از هر ابزاری برای گفتن قصه و حرف‌هایش استفاده کرده است. یکی از مهم‌ترین اسباب‌بازی‌های جهان را که از اساس با هدف توانمندسازی زنان تولید شد، به عنوان تم اصلی و تهیه‌کننده خود دارد. جهانی رنگارنگ و عروسکی، در واقع جهان باربی را در ابعاد بزرگ و زنده خلق کرده است (که این مهم‌ترین عامل جذب مخاطب و برگ برنده فیلمی است که حالا می‌دانیم رکوردهای فروش را جابه‌جا کرده است)، مارگو رابی زیبا و بی‌نقص را، که در حال حاضر بهترین گزینه برای بازی در نقش باربی استریوتایپ (یعنی تصویر عمومی‌ای که همه از عروسک باربی به یاد دارند) است، در نقش اول دارد، شماری از ترانه‌های پاپ جریان اصلی (در لحظاتی حتی موزیکال می‌شود و موزیک ویدئو می‌سازد)، ارجاعات مکرر به فرهنگ عامه و البته استفاده بهینه از آن‌ها (از «ادیسه فضایی» کوبریک تا «ماتریکس» تا «راکی» تا گروه‌های پسرانه پاپ دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ تا قهرمانان فیلم‌های وسترن…)، خود خالق عروسک باربی و متل، ویل فرل و کیت مک‌کینون، دو کمدین محبوب، طراحی صحنه و لباسی که واقعاً برایش زحمت کشیده شده است، جلوه‌های ویژه به اندازه که در اجرا و جهان عروسکی و فانتزی باربی راضی‌کننده و باورپذیر از آب درآمده است. همه این‌ها در قالب فانتزی (جز این هم نمی‌شد قصه‌ای باربی‌محور را روایت کرد) به خدمت گفتمان رایج دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، یعنی برابری حقوق تمام ساکنان جهان و گذر از کلیشه‌های دست و پاگیر و محدودکننده پیش از این، به امید ساخت جهانی بهتر و عادلانه‌تر، درآمده است.

چه چیز بهتر از این برای یک کارگردان زن که حتی در فیلم‌هایی که بازی کرده است، چه آن‌ها که به کارگردانی و نوشته همسرش بامباک بوده و چه آن‌ها که خودش ساخته، سعی کرده است حرف‌ها و موضع برابری‌طلبانه‌اش را بزند و جز این یک سرمایه‌گذاری بزرگ و موفق را هم رقم بزند. ساختن یک فیلم بر اساس عروسک آن هم عروسک مهمی مثل باربی (که اگرچه دست‌کم از آغاز قرن بیست و یکم اهمیت خود را نسبت به گذشته از دست داد و در این سوی دنیا به دلایلی که می‌دانیم هرگز آن محبوبیت را پیدا نکرد، برای آمریکا نماد مهمی است) کار پرمخاطره‌ای است و نتیجه می‌توانست یک افتضاح مطلق از آب درآید. اما با اینکه ایراداتی به فیلمنامه وارد است، فیلم و سازندگانش با هدف خود رسیده‌اند و آمار فروش هم مهر تأیید محکمی بر آن می‌زند.

خانم گرویگ مأموریتش را درست انجام داده است. اگر قرار بود که او فیلمی سرگرم‌کننده با هدف زنده کردن دوباره عروسک باربی و متل بسازد و حرف خود را هم بزند، این یک معامله برد برد برای هر دو طرف بوده است. جهانی که او و نوا بامباک خلق کردند، این پتانسیل را دارد که با بخش زیادی از مخاطبان سینما ارتباط برقرار کند، و استراتژی‌های تیم مارکتینگ فیلم هم چنان موفق عمل کرده است که همه، حتی آن‌ها که در برابر فیلم موضع متعصبانه دارند، کنجکاوند تماشایش کنند و گرویگ هم این فرصت را پیدا کرده که تمام حرف‌هایش را بزند. او آن‌قدر ایده به فیلمنامه وارد کرده که فیلم پر از اوج و فرود است، چندین نقطه عطف دارد، به جز یک سوم پایانی ریتمی تند و مقبول دارد، تقریباً موفق شده گل سرسبد کلیشه‌های مردانه و زنانه را پارودی کند. هم قواعد حاکم جهان باربی و هم جهان امروز را به نقد بکشد، هم از مشکلات زنان بگوید، هم راه‌حل (هرچند کمی گنگ و قابل بحث) ارائه کند هم برای مشکلات جهان باربی و جهان واقعی، هم از عشق و دوستی و صمیمیت بگوید، و در عین همه این‌ها سرگرم کننده باشد و متل و محصولات وسوسه‌کننده‌اش را هم تبلیغ کند. در یک کلام، اگرچه کمی شلوغ و پرگو، فیلم این ظرفیت را دارد که به یک سریال تبدیل شود.

نقد فیلم «باربی»؛ فیلمی که با خودش هم شوخی می‌کند

اما برای برقراری ارتباط با قصه و حرفی که می‌خواهد بزند، باید ابتدا جهان فانتزی عروسکی‌اش را پذیرفت. در این جهان قواعد دنیای عروسک‌ها حاکم است (و فیلمساز در نمایش و اجرای این قواعد نشانه و المان به اندازه کافی گنجانده است) و این عروسک‌ها با ورود به جهان واقعی، این قواعد را با خود به آنجا هم می‌برند. بنابراین دیگر نباید این سؤال به وجود آید که چرا فکر مصرف‌کننده یک عروسک باربی در جهان واقعی باید بر نماینده آن عروسک در دنیای خیالی و موازی باربی اثر بگذارد و او را تکان دهد و آغازگر سفرش باشد. یا اینکه چرا باربی عجیب و غریب این توانایی را دارد که بفهمد چطور و چرا افکار تیره و تاریک به ذهن باربی قهرمان قصه نفوذ کرده است. یا چطور باربی تنها با فکر کردن می‌تواند بفهمد صاحب این افکار تاریک کیست و در جهان واقعی پیدایش کند. یا چرا اصلاً یک عروسک مرسوم باربی که قرار است نماد این عروسک باشد، این‌قدر باهوش و زرنگ است که به سادگی که از دست تمام مدیران متل قرار کند، یا چطور ممکن است باربی‌هایی که به سادگی با شست‌وشوی مغزی کن‌ها به خدمت آن‌ها را درآمده‌اند و قلمرو زنانه خود را به آن‌ها واگذار کرده‌اند، صرفاً با چند جمله انگیزشی دوباره از خواب غفلت بیدار شوند و در نهایت با ترفندی ساده یعنی تحریک منِ قلنبه و حسادت کن‌ها قلمرو خود را پس بگیرند.

این جهانی است که گرتا گرویگ و نوا بامباک با هم آن را نوشته‌اند، که هر چقدر هم بر اساس پروتکل‌های فعلی هالیوود، تلاش شده است دست‌کم پارودی یا متاکمدی واقعیت موجود باشد و البته بر اساس ویژگی‌های چشم‌انداز و سیاست‌های کارخانه تولید باربی. در جهان باربی زن‌ها همه کاره‌اند. رئیس جمهور یک زن رنگین‌پوست است و تمام پست‌های مدیریتی در اختیار زنان است. زنان با اعتماد به نفس‌اند و با رنگ‌ها و اندام‌ها و ظاهرهای متفاوت در کنار هم، بی آنکه به هم حسادت و با هم رقابت داشته باشند، در صلح و صفا زندگی می‌کنند و هر کس جای خودش را دارد. در عوض کن‌ها صرفاً موجودات خوش‌قیافه و خوش‌اندامی هستند که بیکاره‌اند. کن استریوتایپ که قرار است پارتنر باربی استریوتایپ باشد، تنها به یک نگاه باربی دلخوش است که آن هم نصیبش نمی‌شود، چون از اساس باربی زندگی خودش را دارد و با آن راضی است و چون عروسک است نیاز عاطفی به کن ندارد.

در واقعیت هم، همان‌طور که بارها در فیلم به آن اشاره می‌شود، اول باربی تولید شد و بعد کن، و در واقع کن مکملی است برای باربی، نه مثل واقعیت موجود جهان که زن در واقع مکمل مرد خوانده می‌شود و در نهایت مادر یا خواهر (در همان مقدمه این کلیشه مورد نقد قرار می‌گیرد). بنابراین، جهان باربی بر اساس سیاست‌های کارخانه باربی که منتقد کلیشه‌های حاکم بر جهان واقعی بوده، ساخته شده است. تقریباً هر آنچه را در جهان واقعی وجود دارد، معکوس نشان می‌دهد تا حرفش را بزند. کن‌ها هم چون از جهان واقعی یعنی حقیقت جهان موجود بی‌خبرند، اعتراضی به وضعیت خود ندارند و تمام کار و تلاش‌شان در زندگی فقط و فقط جلب رضایت باربی‌هاست.

نویسندگان چند نشانه هم در این جهان گذشته‌اند که جهان اولیه بی‌نقص باربی را نقد کنند، به همین خاطر باربی‌ها را درست مثل خود کارخانه که از جایی به بعد سیاست‌های خود را تغییر داد، دسته‌یندی کرده‌اند. بنابراین، ما باربی استریوتایپ بی‌نقص داریم که هیچ ایرادی به ظاهر و رفتارش وارد نیست، باربی رنگین‌پوست و لاتین هم داریم، باربی معمولی که اندامی بی‌نقص ندارد هم داریم. گرویگ و بامباک با در نظر گرفتن تمام این جوانب جواب همه کلیشه‌هایی که زنان را به خاطر زن‌ بودن واجد شرایط لازم برای داشتن پست‌های مهم نمی‌دانند می‌دهند. مثل کلیشه‌ای که می‌گوید زنان به خاطر احساسات خود نمی‌توانند پست‌های مهم را که باید در آن تصمیمات مهم گرفته شود داشته باشند. این میان سعی می‌کند کلیشه‌های جهان باربی را هم با زبان طنز زیر ذره‌بین بگذارند، مثل اهمیت کفش پاشنه‌بلند و تجمع چربی اضافه در اندام.

البته باید پذیرفت که با کلیشه‌های مردانه بیشتر و بی‌رحمانه‌تر شوخی کرده‌اند و انصافاً لحظات کمدی خوبی را خلق می‌کند، مثل اسب‌سواری خیالی کن‌ها وقتی متوجه می‌شوند از باربی‌ها رودست خورده اند و دارند برمی‌گردند تا قلمرو را دوباره به دست بگیرند. یا جنگ داخلی‌شان با سلاح‌هایی که اسباب‌بازی است و بعد جنگ به موزیک ویدئو تبدیل می‌شود که در واقع دارد با کلیشه گروه‌های پسرانه پاپ دخترکش قدیمی شوخی می‌کند.

نویسندگان در واقع تمام تمرکز خود را روی خلق جهان باربی و زیر ذره‌بین گرفتن آن با استفاده از کلیشه‌های جهان واقعی گذاشته‌اند که همین کار در جهان واقعی باسمه‌ای درآمده است. این چنین است که شخصیت فرل در نمی‌آید. با اینکه انتقاد به فضای تماماً مردانه کورپوریشن‌ها و سیاست‌های تماماً سودمحورشان کاملاً درست و بجاست. همین‌ کت شلوار به‌تن‌ها وقتی وارد جهان باربی می‌شوند، حتی شوخی‌هایی که با آن‌ها می‌شود، درست از آب درمی‌آید، مثل جایی که آمریکا فرارا به رئیسش می‌گوید ما به یک باربی معمولی هم احتیاج داریم و او اول مخالفت می‌کند و بعد که حسابدارش می‌گوید این محصول سودآور خواهد بود، با آن موافقت می‌کند. یا اشاره به اینکه مسئولیت بچه‌ها تماماً با زنان است و مردان عملاً نقشی در بزرگ کردن بچه‌ها ندارند. یا متلک‌هایی که در خیابان به یک زن انداخته می‌شود یا مصرفی بودن جامعه. و البته اشاره به وجود دخترانی مثل ساشا که نسل زی هستند و به راحتی کلیشه‌های پیش از خود از جمله خودِ باربی بی‌نقص را نمی‌پذیرند.

مشکل فیلم  «باربی» در همین حرف‌های زیادی است که برای گفتن دارد و چاره‌ای هم جز بازگویی آن‌ها ندارد. فیلم به هر کدام و هر دسته نپردازد، عده‌ای اعتراض خواهند کرد. این را در مونولوگ تقریباً سه دقیقه‌ای آمریکا فرارا که از مصائب زن بودن در این دنیا می‌گوید، به وضوح می‌توان احساس کرد. فیلمساز خودش هم می‌داند که تناقض و پیچیدگی جهان امروز آن‌قدر زیاد است و جهان در حال تجربه و آستانه چنان تغییرات بزرگی است که گویا از نو قوانینش باید نوشته شود. در این جهان برای همه باید جایی باشد، تعادلی در روابط میان زنان و مردان برقرار باشد. باربی‌ها (بخوانید مردان) فقط وقت‌شان را با باربی‌های دیگر نگذرانند و جایی برای کن‌ها (بخوانید زنان) باز کنند. کن استریوتایپ (بخواند زنی که نمی‌داند در این جهان چه کاره باید باشد) از زیر سایه باربی (بخوانید مردان) بیرون آید و برود خود واقعی‌اش را پیدا کند. اگر هم کنی خواست زندگی‌اش در باربی خلاصه شود و رمانتیک باشد، باشد؛ اشکالی ندارد. اصلاً هر کس هرچه خواست باشد، فقط کسی با کسی دعوا نکند و کسی جای کسی را تنگ نکند.

البته جهان همچنان آمادگی آن را ندارد به کن‌ها (بخوانید زن‌ها) پست مدیریتی بدهد، که شوخی خوبی در انتهای فیلم است. و هر آنکه تا به امروز عروسک بوده است، و می‌خواهد دیگر نباشد و تازه وارد جامعه شود، انسان بودن را یاد بگیرد. متأسفانه این امکان در جهان واقعی وجود ندارد که دست به دست خالق خود، به سیاق ماتریکس، انتخاب کند که قدم در راه انسانیت بگذارد. اما این پیام مهم و خوبی است. فقط یک نکته را باید به خانم گرویگ گفت که درست است که همه این‌ها تنها با آگاهی زنان امکان‌پذیر است اما کاش در دنیای واقعی هم تنها با جمله می‌شد نه فقط زنان، انسان‌ها را بیدار کرد. هدف  «باربی» همین است؛ باید دید این فروش زیاد به این معناست که صدایش را میان این همه حرف و هیاهو به گوش مخاطبانش رسانده است با نه.

///.


منبع: دیجی‌مگ
نویسنده: یلدا حقشناس