از نظر من اولین ضربه‌ای که سینما خورد و مردم کم‌کم ارتباط‌شان با سینما قطع شد به نبود قهرمان در فیلم‌ها مربوط می‌شود. اینکه قهرمان از سینمای ایران حذف شد. به عنوان مثال، فیلم تلخ اجتماعی نرگس یا دندان مار را در نظر بگیرید با اینکه این فیلم‌ها بسیار تلخ هستند، اما نوعی شاعرانگی در آنها لحاظ می‌شد یعنی داستان نرگس صرفا تلخی بستر زندگی جامعه را به تصویر نمی‌‌کشید، آدم‌ها برای 90 دقیقه به سینما می‌رفتند که زندگی شخصی خودشان را فراموش کنند و سینما ببینند. این در مورد فیلم‌های اکشن، فیلم کودک و دیگر ژانر‌ها هم صادق بود.

چارسو پرس: مرور و یادآوری خاطرات گذشته برای ما ایرانیان اگرچه دست نیافتنی و حتی غیرممکن است، اما همیشه دلنشین و جذاب به نظر می رسد. وقتی صحبت از روزهای خاطره‌انگیز دهه شصت یا هفتاد می‌کنیم، حال‌مان خوب می‌شود، ناخودآگاه احساساتی می‌شویم و به وجد می‌آییم، از سادگی و صفا و صمیمیت روابط میان آدم‌ها و خانواده‌ها بگیر تا مدل موها و طراحی لباس‌ها تداعی یک دوران دل‌انگیز و شیرین است، روزگاری که باوجود مشکلات و نگرانی‌ها، دل‌های آدم‌ها از هم دور نبود و مهم‌تر از همه اینکه سینما و فیلم دیدن در تار و پود زندگی اکثر ما جریان داشت.

حالافیلم گیجگاه به کارگردانی عادل تبریزی در چنین فضایی روایت می‌شود .درست است که بارها و بارها در سینما فیلم‌های خاطره‌انگیز با حال و هوای دهه شصت دیدیم و طرح این نوع قصه‌ها جدید نیست، اما انصافا داستان و پرداخت فیلم گیجگاه متفاوت است، چراکه ضمن خاطره‌بازی و یادآوری فضای شیرین و سرخوش دهه شصت، مخاطب را به فکر دعوت می‌کند. اینکه آیا قهرمان فیلم اگر در جامعه امروز بود همان قهرمان زمان قبل باقی می‌ماند یا به شرایطی دچار می‌شد که برای یک لقمه نان حلال به بدل قهرمان تبدیل شود و زمین و زمان را به هم بدوزد.

گیجگاه بیشتر از آنکه یک فیلم شاد باشد، یک تجدید خاطره دلنشین است که دل تماشاگر با تماشای آن گرم و حالش خوب می‌شود.

با عادل تبریزی، کارگردان فیلم درباره مختصات این فیلم گفت‌وگو انجام دادیم که پیش روی شماست.

 

‌از آنجایی که هر فیلمی نگرش، دغدغه و جهان‌بینی فیلمساز را انعکاس می‌دهد، به نظر می‌رسد گیجگاه هم نشات گرفته از علایق و عشق شدید شما به سینما باشد، موافقید؟

صد درصد. علاقه به سینما و حرفه‌ای که تمام هستی و جوانی من را در خود گرفت.

‌دقیقا چه سالی فعالیت در سینما را آغاز کردید؟

از سال 83 و در فیلم «حکم» مسعود کیمیایی کار در سینما را استارت زدم.در ادامه سوال شما باید بگویم که قطعا ساخت فیلم گیجگاه دین به من سینما بوده است و از علاقه شخصی من به این هنر ناشی می‌شود، اما نکته دیگری هم برایم اهمیت داشته و آن جامعه‌ای بوده که سینما در تار و پود آن جریان داشته است؛ یعنی سینما و مشخصا فیلم جزو رکن اساسی جامعه ایران بود. شما نگاه کنید زمانی که سریال خانه سبز پخش می‌شد چه اتفاق‌هایی از دل سریال در خانواده‌ها و بین روابط زن و شوهر‌ها جریان پیدا کرد. آدم‌ها با سلایق مختلف اعتقادی و سیاسی به پای فیلم‌ها می‌نشستند و فیلم می‌دیدند. سینماگران و فیلمسازان دنبال این نبودند که چگونه فیلم را تبلیغ کنند تا فیلم‌شان دیده شود، چون خود فیلم برای جامعه و مردم مهم بود، در آن زمان همه فیلم ‌ها در هر ژانری از عقرب تا گربه آوازه‌خوان مهم بودند.

‌می‌توانیم بگوییم فیلم گیجگاه دربرگیرنده یک دوران است.

دقیقا، زمانی را نشان می‌دهد که سینما در روابط شخصی و زندگی ما جریان داشت. از بچه کوچک گرفته تا پیرمرد هفتاد ساله همه خودشان را ملزم به تماشای فیلم روی پرده سینما می‌دیدند.

‌همین ابتدای صحبت بحث مهمی را مطرح کردید، گیجگاه درباره زمانی است که فیلم و اساسا ذات سینما در بین مردم جامعه تشخص داشته است. با در نظر گرفتن این نکته که سال‌هاست در سینما کار می‌کنید و روزهای طلایی آن را تجربه کردید، به نظرتان چرا سینما به روزگار فعلی رسیده است؟

پرسش مهمی است که از دریچه‌های مختلف به آن می‌توان نگاه کرد، اما از نظر من اولین ضربه‌ای که سینما خورد و مردم کم‌کم ارتباط‌شان با سینما قطع شد به نبود قهرمان در فیلم‌ها مربوط می‌شود. اینکه قهرمان از سینمای ایران حذف شد. به عنوان مثال، فیلم تلخ اجتماعی نرگس یا دندان مار را در نظر بگیرید با اینکه این فیلم‌ها بسیار تلخ هستند، اما نوعی شاعرانگی در آنها لحاظ می‌شد یعنی داستان نرگس صرفا تلخی بستر زندگی جامعه را به تصویر نمی‌‌کشید، آدم‌ها برای 90 دقیقه به سینما می‌رفتند که زندگی شخصی خودشان را فراموش کنند و سینما ببینند. این در مورد فیلم‌های اکشن، فیلم کودک و دیگر ژانر‌ها هم صادق بود. در آن دوران موج فیلم‌های قهرمانی را شاهد بودیم، حتی در فیلمی مثل شهر موش‌ها هم قهرمان داشتیم و بازیگرانی چون ابوالفضل پورعرب در دل فیلم‌های ملودرام چهره دیگری از قهرمان را به مردم نشان می‌دادند.

‌یعنی شما معتقدید نبود قهرمان در فیلم‌ها، باعث شده سینما در میان مردم شأن نداشته باشد؟

یکی از دلایل نبود قهرمان است. اما نکته مهم دیگر اینکه از یک زمانی سینما و فیلم‌ها شبیه زندگی جامعه و از ذات خودش دور شد و همین به نظر من باعث دوری مردم از سینما شد. مردم در آن زمان‌ها و سال‌های دهه 70 یا 60 به سینما می‌رفتند که 90 دقیقه بعد دیگری از زندگی را ببینند نه اینکه زندگی خودشان بر پرده جاری باشد.

‌شما در فیلم گیجگاه سعی کردید به بحث قهرمان بپردازید.

همین‌طور است، نگاه کنید در قصه فیلم، مادر (باران کوثری) که نگران بچه‌اش است و نمی‌خواهد بچه‌اش شبیه پدرش آدم بزدل و ترسو باشد و می‌خواهد قهرمان و مرد تربیت شود یا خود مهتاب را داریم که خودش قهرمان زندگی خودش است. شاید باورتان نشود، اما در این مدتی که فیلم اکران شده بازخوردهای خیلی خوب و بعضا عجیبی از مردم گرفتم و حس می‌کنم جایزه‌ام را از مردم گرفتم. یعنی به آنچه در ذهن داشتم، رسیدم.

‌فیلم گیجگاه نوعی شیرینی در آن لحاظ شده که به فیلم‌های کمدی هم پهلو می‌زند، چنین ساختاری از همان ابتدا منظورتان بود؟

سال 80 که وارد سینما شدم یعنی 22 سال پیش فیلم کوتاه ساختم که لحظات طنز درآن لحاظ شده بود، یادم می‌آید در آن زمان همه به من می‌خندیدند که فیلم کوتاه مگر می‌شود طنز باشد؟ می‌خواهم بگویم که زبان طنز را واقعا دوست دارم و عاشق طنز گروتسک هستم، ولی این به معنی اینکه گیجگاه فیلم کمدی باشد، نیست. سریال قصه‌های مجید را شما می‌بینید و با لحظات آن حال‌تان خوش است، اما کمدی نیست. هدفم این بود که لحظاتی بر لب مخاطب لبخند بیاورم و بغض کرده و حس‌های مختلفی را تجربه کند.

‌اینچنین طراحی خیلی خطرناک است، چون ممکن است قصه به دام لودگی و کمدی‌های معمول بیفتد و این مستلزم مراقبت زیادی حین نگارش است.

خیلی سخت بود. تمام تلاشم این بود که حس و حال سینمای دهه شصت، لبخند و عشق و دوست داشتن و گریه و رقص و... حتی تعلیق را در فیلم بگنجانم.

‌اما گیجگاه فیلمی است که صرفا درباره نوستالژی هم نیست.

حامد بهداد یک‌بار نکته جالبی درباره همین صحبت شما مطرح کرده بود. در این خصوص که اگر گیجگاه فیلم نوستالژی بود اصلا بازی نمی‌کردم. تمام هم و غم من در حین ساخت فیلم این بود که مخاطب را به حسرت گذشته دعوت نکنم. همان زمان که می‌ساختم به کارکردش به زمان حال جامعه فکر می‌کردم.

‌فقط خاطره‌سازی صرف نیست و در ضمن هشدار هم می‌دهد.

همین منظورم بود. اینکه آیا قهرمان فیلم اگر در جامعه امروز بود همان قهرمان باقی می‌ماند یا به شرایطی دچار می‌شد که برای یک لقمه نان حلال به بدل قهرمان تبدیل شود و زمین و زمان را به هم بدوزد.

‌در فیلم شاهد گردهمایی بازیگران شناخته شده هستیم. این میزان حضور بازیگران شناخته شده به نظر می‌رسد برای بازگشت گیشه باشد. البته کاملا طبیعی است برای فیلمسازی اول که چنین المانی را هم در نظر داشته باشد.

سال 94 ایده این فیلم را برای حامد بهداد تعریف کردم همان زمان به من گفت چه قشنگ و اگر این ایده خوب نوشته شود حتما فیلم خوبی می‌شود. در تمام مدتی که فیلمنامه را می‌نوشتیم عکس حامد جلویم بود و به شخصیت او فکر می‌کردم. یعنی حامد بهداد را با همین گریم و با همین سبیل و با همین پیراهن در فیلم گیجگاه در نظر داشتم. وقتی هم فیلمنامه را حامد خواند، گفت فیلم گیجگاه حتما باید در کارنامه‌ام باشد.

‌به باران هم از اول فکر می‌کردید؟

برای نقش مهتاب دو گزینه داشتم، نگار جواهریان و باران کوثری. اما از آنجایی که برای مقطعی ساخت فیلم با مشکلاتی برای جذب سرمایه‌گذار همراه شد و نگار هم سفری به خارج از کشور داشت، درگیر زندگی‌اش شد ولی باران با عشق و انرژی به جمع ما اضافه شد.

‌البته زوج باران و حامد بهداد کلیشه‌ای هستند.

به همین فکر کرده بودم و قصدم کلیشه‌زدایی بود. به نظرم این اتفاق افتاده. اما برای بچه اصلی داستان از 600 بچه تست گرفتم از کرج و ورامین. می‌خواستم بچه‌ای باشد که کاراته‌کار باشد و 180 درجه پاهایش را باز کند.

‌در مصاحبه‌ای به این نکته اشاره کرده بودید که اگر جمشید هاشم‌پور در این فیلم بازی نمی‌کرد، فیلم گیجگاه را نمی‌ساختید.

دقیقا نمی‌ساختم و فیلمنامه آن را به صورت کتاب منتشر می‌کردم.

‌واقعا این فیلم را نمی‌ساختید؟

البته مورد دومی هم هست که اگر حامد بهداد در این فیلم کچل نمی‌کرد قطعا این فیلم را نمی‌ساختم .

‌فیلم گیجگاه دربرگیرنده جمیع احساسات است، از خنده و شادی و لبخند تا گریه و... به نظر می‌رسد کنار هم قرار دادن همه این موارد کمی باعث شلوغی فیلم شده، موافقید؟

شما به من بگویید کدام کاراکتر اضافه است؟

‌کمی خرده پیرنگ‌ها زیاد نیست؟

من معتقدم کمی سادگی و قصه‌های یک خطی در سینمای ایران مد شده است، با قصه‌های یک خطی آپارتمانی. البته نقد درستی است و من هم در ساخت فیلم هیچ ادعایی ندارم، اما فکر می‌کنم از بس فیلم‌هایی با داستان‌های یک خطی دیدیم که دیگر خرده پیرنگ‌ها شلوغ جلوه می‌کند.

‌جالب است بعد از مدت‌ها که از ساخت فیلم می‌گذرد موضوع فیلم مشمول زمان نشده است.

نه تنها موضوع آن از بین نرفته که بیشتر از دو سال پیش این فیلم را دوست دارم. از دو سال پیش که این فیلم را ساختم علاقه من به گیجگاه بیشتر شده است، یکی، دو لحظه فیلم را هر بار که می‌بینم اشک در چشمانم جمع می‌شود. نه اینکه فیلم من است. نه، برای این طبقه دلم می‌سوزد.یکی برای شخصیت سروش صحت و دیگری پلان آخر برای مهتاب با بازی باران کوثری قلبم می‌ریزد.

‌چون به زیست شما نزدیک است.

دقیقا، نکته‌ای که دلم می‌خواهد اینجا بگویم اینکه احساس می‌کنم بسیار آدم خوش‌شانسی هستم. گیجگاه دلی‌ترین فیلم من است. لحظات این فیلم در تار و پود وجود من است. هر کسی که فیلم را می‌بیند به من می‌گوید: عادل این فیلم چقدر شبیه تو است .حامد بهداد یک‌بار با من حرف می‌زد به من گفت: عادل آدم‌های این فیلم خیلی معصوم و بی‌گناه هستند، هیچ جرمی ندارند حتی بهرنگ علوی هم شبیه بدمن‌ها نیست، شبیه آدم‌های بد فیلم‌هاست.

‌آقای تبریزی فیلم شما درباره جامعه با خاطرات خوب گذشته صحبت می‌کند. فکر می‌کنید چرا امروز اینقدر سخت شدیم؟ چرا جامعه امروز ما شبیه دیروز مهربانانه نیست؟

از منظرهای سیاسی، اقتصادی، جامعه‌شناختی و روانشناسی می‌توان به این موضوع نگاه کرد، اما از نظر من مفاهیم در جامعه امروز تغییر کرده است. آیا می‌شود مثل مهتاب و حسن فیلم گیجگاه چنین پرشور عاشق شد؟ ما آدم‌های قبل نیستیم و این به عوامل زیادی مربوط می‌شود.

‌فکر می‌کنید فیلم دوم شما چنین هیجان‌انگیز و شاداب باشد؟

من فکر می‌کنم فیلمسازی در سینمای ایران قصه عجیب و غریبی دارد. من الان باید آدم خوشحالی باشم، چون فیلمم اکران شده، اما واقعا خوشحال نیستم. چرا؟ چون احساس خوبی برای آینده خودم ندارم. نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی برایم بیفتد. فیلمسازی در سینمای ایران به خیلی چیزها ربط دارد.وضعیت اقتصادی روند ساخت فیلم را در سینمای ایران هموار می‌کند. یک بازیگر پولدار می‌تواند هر نقشی را که دوست دارد بازی کند، اما یک بازیگر توانا و قدرتمند باید برای نقش درجه پنج بدود تا بتواند یک لقمه نان به دست بیاورد. متاسفانه باید بگویم سینمای ایران هیچ مراقبتی از هنرمندان واقعی خود نمی‌کند.من جوانی و عشقم را پای سینمای ایران گذاشتم، تمام تلاشم را کردم بی‌حاشیه باشم و آرام بروم و بیایم و کارم را بکنم، اما نمی‌دانم برای فیلم بعدی چه باید کنم.

‌شما پروانه ساخت دریافت کردید.

بله، ولی نتوانستم بسازم. آیا اگر می‌توانستم فیلم بعدی را بسازم من آدم خوش‌شانسی بودم؟ الان همکاران خوبم که فیلم‌های درجه یک ساختند، کجا هستند؟ احسان بیگلری فیلم خوب برادرم خسرو را ساخت الان کجاست و در چه وضعیتی زندگی می‌کند؟ یک زمانی دستیار بودم و در سینما کار می‌کردم اما الان تایتل من شده کارگردان. من که نمی‌توانم هر سال فیلم بسازم پس چگونه باید از پس اوضاع معیشتی خود برآیم؟ فیلم اولم را با جان و دل ساختم و پای آن می‌ایستم .اما نمی‌دانم برای فیلم دوم چه سرنوشتی پیدا می‌کنم، دورنمایی برای آینده کاری ندارم و این واقعا بد است.

‌از منظر دیگر این را هم در نظر بگیریم که قرار نیست همه فیلمسازان فیلم خوب و درجه یک بسازند.

هیچکاک هم فیلم ضعیف درکارنامه دارد.اما ‌ای کاش گیجگاه را زودتر می‌ساختم.

‌چرا؟

نظرم این است اصلا نسل ما دیر به سینما رسیدیم، ‌ای کاش زودتر وارد سینمای بلند می‌شدیم.

‌زمان دیگری نمی‌توانستید به اکران اختصاص دهید؟ زمان مناسبی برای اکران گیجگاه نیست.

بد زمان اکران شده، از کرونا و وضعیت سیاسی جامعه، گذشتیم اما دیگر نمی‌توانستیم برای اکران صبر کنیم. با همه اینها گیجگاه را نسیمی می‌دانم که می‌وزد و در این شرایط سخت کمی حال مخاطبان را خوب می‌کند.

‌فیلم دچار حواشی هم برای اکران شد در این باره توضیح می‌دهید؟

با اینکه همیشه تلاشم این بوده از حواشی دور باشم اما ذات سینما انگار با حواشی گره خورده، حواشی که همیشه بوده، از همان زمان که ما تصمیم داشتیم فیلم گیجگاه را در سال 99 اکران کنیم، کرونا وارد ایران شد این خودش حاشیه بزرگ شد. ولی از حواشی که بگذریم از همه آدم‌هایی که با هر فکر و سلیقه‌ای و اعتقادی به من کمک کردند که فیلم گیجگاه دیده شود و در این وضیعت اکران نماند، من ازشان تشکر می‌کنم.


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: تینا جلالی