این چکیده‌ی وضعیت تئاتر ماست و سعی در پنهان کردن‌اش، ریاکارانه است. پس شاید بهتر است ما منتقدها هم حسودی و بلاهت را بگذاریم کنار و اذعان کنیم هرکه می‌تواند با یک چهارپایه و کمی قِردادن صدا حتی ناهماهنگ با کمر و چهار کلمه‌ی غیرمجاز که از خط سانسور عبور کرده ۱۳ میلیارد تومان بفروشد، ابله است که نکند آن‌هم در این وضعیت اقتصادی فاجعه‌بار اما درنهایت همه‌ی این ۱۳ میلیارد و حتی حسودی من منتقد ربطی به زیبایی‌شناسی اجرا ندارد، کار بد، بد است.

چارسو پرس: چند اجرای اخیر سجاد افشاریان به‌خصوص این آخری موجد مناقشه‌ای شده است که بر دوگانه‌ی کاذب دیرپایی استوار است؛ میزان فروش در برابر کیفیّت زیبایی‌شناختی اثر. چنین تقابلی تنها در نشریات زرد محل اعتبار است. همان آدم‌ها که در مطب دکتر بلافاصله به فکر تخمین درآمد آقا یا خانم دکتر برمی‌آیند می‌توانند در برابر معیارهای زیبایی‌شناختی، میزان فروش را علم کنند. کیفیّت سفر با قطار در هندوستان را با میزان مسافران ریلی این کشور اگر بسنجیم احتمالاً فرجامی اینگونه خواهیم داشت که بر اعلامیه‌ی فوت‌مان می‌نویسند مرگ بر اثر افتادن از سقف قطار!

آثار افشاریان و به شکل اخص این آخری، «بک تو بلک» که موضوع این یادداشت است، درنهایت و خوشبینانه‌ترین حالت، نقالی سرخوشانه‌ای است که نمایش‌واره‌ی آیینی را با مونولوگ سکولار غربی درهم‌ آمیخته است و از این التقاط از هرکدام آن‌ها ویژگی‌ای را گرفته که ارتجاعی است. از مونولوگ غربی اگر روایت را گرفته، تن را حذف می‌کند چون تن اساساً در اینجا مسئله‌دار است، پروبلماتیک است. در زمانه‌ای که مونودرام یا مونولوگ‌های غربی در یک تحول تاریخی به شکلی روزافزون با استحاله در پرفورمنس‌های آوانگارد، بدن‌مندی را همچون عنصر تکینه‌ی تئاتریکالیته‌ی امر سیاسی برمی‌سازند تا رد ستم و سرکوب را بر آن نشان دهند و از طریق بدن‌مندی دریچه‌ای به جهان پیرامون بگشایند افشاریان اما با حذف کامل بدن‌مندی از آن چیزی مضحک شبیه شلیدن باقی می‌گذارد که اتفاقاً به همه چیز دلالت می‌کند جز رنج. پایی که می‌شلد تا شلیدن را امری عادی و عمومی جلوه دهد؛ این روزها همه می‌شلند شما چطور؟ از مونولوگ غربی اگر کاراکتر را می‌گیرد، فرد را حذف می‌کند تا کاراکتر را از درون تهی کند و پوسته‌ای تحویل دهد که شبیه مترسک در شالیزار صحنه با باد لق می‌خورد که گنجشککان را بپراکند. مترسکی که ترس ندارد و چنان به ریتم و دلبرانه در باد می‌خرامد که خود آرام‌گاه گنجشککان شده است. حال در این وضعیت حجم پرندگان دلیلی بر میزان محصول است یا کیفیّت گندمش؟ از آن سو از نقالی ایرانی آن قدرت بیان، انضباط کلام و گفتار صحنه‌ای را به نفع کلام جویده، ناموزون، نامفهوم و به ظاهر واقعگرایانه کنار گذاشته است چون گفتار نقالانه مستلزم انضباط و ریاضتی است که تحملش مستلزم رنج است. تواضع نقال را به نفع نوعی خودنمایی جلوه‌گرانه کنار گذاشته که فیگور انسان واقعی با تبختری نچسب به خلق‌الله بفروشد.ای

ن اجرا اما چرا می‌فروشد؟ آیا قاطبه‌ی تماشاگران این اثر که کم هم نیستند اشتباه می‌کنند؟ (به گزارش نرگس کیانی از این اجرا توجه کنید که حدود صد هزار نفر از این کار دیدن کرده‌اند و حدود ۱۳ میلیارد تومان فروخته است) یا به بیانی دیگر آیا سلیقه‌ی درستی ندارند؟ به نظرم جواب اولی خیر است و دومی بله. قاطبه‌ی تماشاگران این تئاتر اشتباه نمی‌کنند که برای دیدن این اثر می‌روند، چون در شهر تهران که پایتخت فرهنگی ایران هم محسوب می‌شود مگر چند اتفاق فرهنگی درخشان روی می‌دهد که انتخاب این اجرا برای دیدن اشتباه باشد؟ در این چند سال اخیر تئاتر که تقریباً مرده است، سینما به چنان ابتذالی رسیده که مرگ برایش سرنوشت بهتری بود و موسیقی؟! به ندرت و برای از ما بهتران. در قیاس با بلیط‌های چندصدهزاری موسیقی، دیدن تئاتری در سالن دلنشینی مثل سالن اصلی تئاتر شهر انتخاب اشتباهی نیست آن‌ هم در خیل تئاترهای بی‌رمق سایر سالن‌ها که به زور در حد عوامل کار در هر شب اجرا می‌توانند تماشاچی داشته باشند. پس تماشاچی این کار اشتباه نمی‌کند اما سلیقه‌ی درستی ندارد. بله که ندارد. از کجا داشته باشد؟ آیا مدام تئاتر روز دنیا را می‌بیند؟ بهترین اجراهای دنیا در ایران هم اجرا می‌روند؟ جشنواره‌های بین‌المللی محلی از انباشت سلیقه‌‌ی تئاتری است؟ آیا همین بضاعت اندک تئاتر ما کاملاً فعال است؟ بهرام بیضایی در وحدت، علی رفیعی در تئاتر شهر، حمید پورآذری در چهارسو و غیره اجرا دارند که تماشاچیِ این چند سال سلیقه‌اش به نازل افشاریان نزول نکند؟ احتمالاً این لحن متبختر من عده‌ای را بیازارد اما بگذارید یک‌بار تعارف را کنار بگذاریم و اسیر این کمّی‌گرایی بنیادی در بنیان استنتاج‌های‌مان نشویم. تماشاچی حتی اگر صدهزار هم باشد اشتباه نمی‌کند که اجرای افشاریان را انتخاب می‌کند چون هیچ‌کس حق ندارد انتخاب او را زیر سوال ببرد اما اشتباه می‌کند و نباید انتخابش را با ادعاهای صدمن‌یک‌غاز بی‌پایه و اساس تأیید زیبایی‌شناسی اثر هم بکند. این اثر با متر و معیار زیبایی‌شناختی مستدّل اثری است بی‌بنیه، غیرتئاتری، جلوه‌فروشانه و مبتذل اما معمول و عادی. آنقدر معمول که دیدنش زشت نیست. مثل بیرون انداختن چیزی از ماشین. مثل بوق زدن یا فحش دادن. بماند که البته گاهی با نوعی تقدس‌گرایی نخ‌نما، بودن این اثر در سالن اصلی تئاتر شهر را نفی کرده‌ایم. چنین باور تقدس‌گرایانه‌ای به مکان و ترسیم هاله‌ای از تقدس به دور آن می‌خواهد ترمزدستی تاریخ را بکشد چون اگر بر این منوال باشد همین الان باید درِ تئاتر شهر یا سالن اصلی آن را تخته کرد چون لابد در قیاس با آربی آوانسیان، حمید سمندریان و بیضایی و رفیعی هیچ کارگردانی نباید از کنار حوض تئاتر شهر هم رد شود چه رسد به اجرا در سالن اصلی.

این نگاه فروکاست‌گرایانه با مرگ هر بزرگی (دور از جان زندگان نامبرده)، می‌گوید جهان دارد از بزرگان خالی می‌شود و دوست دارد بر دیوار حیاط بزرگان رفته و بایستد و نردبان را بیندازد تا کوچک‌های زنده را بچزاند اما این سیر تاریخی است که به مرور بزرگ را از کوچک سوا می‌کند با معیارهای پیچیده خودش. واقعیت آن است که بخشی از فروش «بک تو بلک» افشاریان ناشی از همین میل تماشاچی به دیدن بزرگان است؛ تماشاچیِ منتزع از نظر تاریخی، لذت‌برده از بیضایی و رفیعی و سمندریان به جست‌وجوی آن لذت ناب به عادتی مألوف، حک شده در فرهنگ شفاهی نقل سینه به سینه، به اشباح سالن اصلی تئاتر شهر، پناه می‌برد حتی اگر افشاریان با بضاعت اندکش این اشباح را رنجور کند اما آن‌ها بزرگ‌تر از این هستند که او را بر شانه‌های‌شان ننشانند. پس در جایی که اشباح صحنه، سخاوتمندانه هر شب بر هر اجرایی حاضرند، تنگ‌نظری است که سنگ محک تاریخ را نادیده بگیریم و معیارهای من‌درآوردی مبتنی بر حجم معنوی را بنا بگذاریم. اتفاقاً این رویه که هرچه بفروش‌تر بهتر شاید در عین حال صادقانه‌ترین رویکرد در وضعیت فعلی است. این چکیده‌ی وضعیت تئاتر ماست و سعی در پنهان کردن‌اش، ریاکارانه است. پس شاید بهتر است ما منتقدها هم حسودی و بلاهت را بگذاریم کنار و اذعان کنیم هرکه می‌تواند با یک چهارپایه و کمی قِردادن صدا حتی ناهماهنگ با کمر و چهار کلمه‌ی غیرمجاز که از خط سانسور عبور کرده ۱۳ میلیارد تومان بفروشد، ابله است که نکند آن‌هم در این وضعیت اقتصادی فاجعه‌بار اما درنهایت همه‌ی این ۱۳ میلیارد و حتی حسودی من منتقد ربطی به زیبایی‌شناسی اجرا ندارد، کار بد، بد است.


منبع: روزنامه هم‌میهن
نویسنده: رفیق نصرتی