چارسو پرس: با آغاز قرن جدید، اوضاع برای این فیلمساز به خوبی پیش نرفت، «مجستیک» (۲۰۰۱) بازخوردهای مثبتی دریافت نکرد و در گیشه شکست خورد و «مه» (۲۰۰۷) علیرغم محبوبیت بالا، کافی نبود تا او بتواند بودجهی مورد نیاز برای پروژههای آتیاش را تامین کند. او در دههی ۲۰۱۰ به دنیای تلویزیون بازگشت و «مردگان متحرک» را تولید کرد اما بعد از پخش فصل اول اخراج شد، او سپس سریال نوآر «شهر جنایتکاران» را برای شبکهی تیاِنتی ساخت که آن هم پس از یک فصل لغو شد.
دارابونت در سالهای اخیر تقریبا بازنشسته به حساب میآید و در مصاحبهای گفت که ترجیح میدهد به جای کارگردانی، با خانوادهاش وقت بگذراند. آخرین پروژهی او، فیلمی با محوریت جنگ داخلی آمریکا بود که میخواست آن را بر اساس فیلمنامهای از استنلی کوبریک بسازد و حتی ریدلی اسکات وظیفهی تهیهکنندگی اثر را برعهده گرفت اما متاسفانه هیچ استودیویی حاضر نشد تا هزینهی ساخت فیلم را برعهده بگیرد تا او مجبور شود این پروژهی رویایی را رها کند. دارابونت اما با همین اندک فیلمهایی که ساخته، چهرهی محبوبی میان سینمادوستان است و به نظر نمیرسد در دهههای بعدی از محبوبیت او کاسته شود.
۵- زنده به گور (Buried Alive)
- سال اکران: ۱۹۹۰
- بازیگران: تیم ماتسون، جنیفر جیسن لی، ویلیام آترتون، هویت اکستون، وین گریس، برایان لیبی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۰ از ۱۰۰
هر کسی باید از جایی آغاز کند و برای فرانک دارابونت، او با یک فیلم تلویزیونی عجیبوغریب به نام «زنده به گور» وارد میدان شد. اولین تجربهی کارگردانی دارابونت، یک تریلر دلهرهآور مهجور و بیادعا است که آن را برای تلویزیون ساخت و از جهاتی میتوان آن را با اولین ساختهی استیون اسپیلبرگ، یعنی «دوئل» (۱۹۷۱) مقایسه کرد. با وجود این، زنده به گور به اندازهی دوئل موفق نبود، وعدهی ظهور یک فیلمساز بزرگ را نمیداد و از نظر کارگردانی، با دیگر آثار دارابونت از دههی ۹۰ میلادی فاصلهی معناداری دارد. همانطور که از نام فیلم مشخص است، قصه با مردی آغاز میشود که زنده به گور شده است اما به کام مرگ نمیرود بلکه بازمیگردد تا دلیل این حادثه را کشف کند. برای آنهایی که میخواهند یک نسخهی بهتر از این ایده را ببینند، «بیل را بکش: بخش ۲» (۲۰۰۴) و «مدفون» (۲۰۱۰) گزینههای بهتری هستند.
قهرمان قصه، قربانی نقشهای است که احتمالا شما را به یاد آثار نوآر کلاسیک خواهد انداخت؛ همسرِ خیانتکارش با معشوقهی خود دستبهیکی میکنند تا او را به قتل برسانند و شرکت و مال و اموالش را از آن خود کنند. آنها اما کارشان را به درستی انجام نمیدهند و او زنده میماند، در نتیجه بازمیگردد تا انتقام بگیرد: شکارچیانی که حالا خودشان تبدیل به شکار شدهاند. ایدهی کلی فیلم اگرچه کلیشهای است، میتوانست جذاب باشد. زنده به گور اما متاسفانه در ایجاد تعلیق ناتوان است و لحظهای وجود ندارد که مخاطب را هیجانزده کند. بهعنوان یک فیلم تلویزیونی از اوایل دههی ۹۰ میلادی، اولین ساختهی دارابونت فاجعه نیست اما نقطهقوت خاصی ندارد که ارزش تماشا داشته باشد و میتوانید به سراغ نمونههای مشابه بهتر بروید.
۴- مجستیک (The Majestic)
سال اکران: ۲۰۰۱
- بازیگران: جیم کری، لوری هولدن، مارتین لاندو، هال هالبروک، جفری دیمان، آماندا دتمر، آلن گارفیلد
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۲ از ۱۰۰
«مجستیک» در بدترین زمان ممکن روی پرده رفت، در دورانی که گویی هیچکس علاقهای نداشت چنین فیلمی را تماشا کند: یک نامهی عاشقانه به آثار کلاسیک فرانک کاپرا و یک ملودرام بیش از حد احساسی که از عناصر عاشقانه نیز بهره میبرد. فیلم همچنین در زمانی از راه رسید که جیم کری در تلاش بود تا از کمدی فاصله بگیرد و نقشهای جدیتری ایفا کند. متاسفانه مجستیک مانند «نمایش ترومن» (۱۹۹۸) یا «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (۲۰۰۴) مخاطبان را تحتتاثیر قرار نداد و خیلی زود به دست فراموشی سپره شد. با این حال، جیم کری اینجا هم خوب است و حتی اگر به آثار فرانک دارابونت علاقهای ندارید، ارزشش را دارد که به خاطر کری به سراغ مجستیک بروید. او نقش لوک تریمبل را بازی میکند، یک فیلمنامهنویس که آثارش در فهرست سیاه قرار گرفتهاند (فهرستی از فیلمنامههای خوب که هیچ استودیویی حاضر نیست بودجهی ساخت فیلمی بر اساس آنها را قبول کند، بامزه است که دارابونت هم در نهایت با همین مشکل روبهرو شد). لوک بهصورت موقت حافظه خود را از دست میدهد و سرنوشت، او را به یک شهر کوچک میکشاند. او مدتی آنجا وقت میگذراند زیرا اهالی شهر میگویند شبیه مرد جوانی است که سالها قبل ناگهان ناپدید شد.
فرانک دارابونت موفق شده است تا یک شهر آرمانی از دههی ۵۰ میلادی را با جزئیات کامل بازآفرینی کند و محل رویدادهای مجستیک، زنده و پویا است و حس خوبی به شما منتقل میکند. حالا وقتی به این فیلم نگاه میکنیم، شاید منتقدان آن دوران کمی ناعادلانه به آن تاختند و آنطور که آنها میگویند افتضاح نیست، با این حال یکی از انتقادات رایج نسبت به فیلم را باید قابل درک بدانیم: مجستیک بیش از حد طولانی است (دو ساعت و نیم) و به حاشیه میرود، در نتیجه ریتم مناسبی هم ندارد. با یک تدوین مناسب و منسجمتر کردن اثر، این فیلم قطعا بازخوردهای مثبتتری دریافت میکرد. بازی خوب بازیگران، فضاسازی مناسب و چند سکانس احساسی ماندگار، از دلایلی است که مجستیک را مثل منتقدان آن دوران یک فاجعه نمیدانیم.
۳- مه (The Mist)
- سال اکران: ۲۰۰۷
- بازیگران: توماس جین، مارسیا گی هاردن، لوری هولدن، آندره بروگر، توبی جونز، نیتن گمبل، شرمی لی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۲ از ۱۰۰
فیلمسازان معدودی را در تاریخ سینما پیدا میکنید که همانند فرانک دارابونت، توانایی ساخت اقتباسهای سینمایی درخشان از استیون کینگ را داشته باشد؛ به هر حال، هر سه فیلم برتر این فیلمساز، اقتباسهای آثار کینگ هستند، اگرچه قدرت و تاثیرگذاری آنها تنها به قلم و ایدههای جناب کینگ خلاصه نمیشود. برای مثال میتوانیم به پایانبندی مشهور فیلم اشاره کنیم که تفاوتهای ملموسی با قصهی اصلی کینگ دارد و شاید هرگز از ذهن شما پاک نشود؛ خوشبختانه استیون کینگ هم شخصا با این تغییرات موافقت کرد.
فیلمهای هیولایی درجهیک، وضعیت روحی و روانی انسانهای عادی در رویارویی با یک موجود ناشناخته را با دقت بررسی میکنند و فرانک دارابونت با «مه» موفق به انجام این کار شده است. برگ برندهی فیلم این است که هیولاهای وهمانگیز خود را مرموز و مبهم عرضه میکند تا شخصیتها و حتی مخاطبان نتوانند آنها را بهراحتی درک کنند و ما اغلب نمیدانیم با چه چیزی طرف هستیم. افزون بر این، شخصیتها به مسیرهای چالشبرانگیزی سوق داده میشوند تا نتوانند به اخلاقیات پایبند باشند. آنها در مواجهه با این هیولاها، ذات و ماهیت واقعی خود را نشان میدهند، بهویژه کسانی که حاضرند برای بقاء هر کسی را قربانی کنند.
مه، خفقانآور و تعلیقآمیز است، یک تریلر منحصربهفرد که اکثر رویدادهای آن در یک فروشگاه کوچک رخ میدهد اما با تشکر از رویکرد فرانک دارابونت به قصه، فضا همواره متشنج است و البته چند سکانس به شدت خشن هم در فیلم به چشم میخورد. مه، پارانویا و اعماق تاریک ذات انسان را بررسی میکند و یک فیلم ترسناک قابلدفاع است که میخواهد حرفهای مهمی بزند. حتی با گذشت بیش از ۱۵ سال، میزان تاثیرگذاری و دردناکی نمای پایانی فیلم کم نشده است و شاید هرگز نشود.
۲- مسیر سبز (The Green Mile)
- سال اکران: ۱۹۹۹
- بازیگران: تام هنکس، دیوید مورس، بانی هانت، مایکل کلارک دانکن، بری پپر، جیمز کرامول، داچ هاچینسن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
دومین اقتباس سینمایی فرانک دارابونت از استیون کینگ که اغلب دومین فیلم شاخص کارنامهی هنری او نیز در نظر گرفته میشود. «مسیر سبز» همچنین طولانیترین (حدود سه ساعت) و جاهطلبانهترین فیلم او است؛ اثری که فانتزی و درام را تلفیق میکند تا به فیلمی غمانگیز و سیاه پیرامون زندان تبدیل شود. ایدههای این فیلم جواب میدهد زیرا بازیگران فوقالعاده ظاهر شدهاند، از جمله تام هنکس که نگهبان ارشد زندان است و البته مایکل کلارک دانکنِ فقید که نقش یک زندانی مرموز و مهربان را بازی میکند، مردی تنومند با قلبی کوچک که در انتظار اعدام است. شان کافی، یک قدرت فراطبیعی منحصربهفرد دارد و به نظر میرسد که بیگناه بوده و به اشتباه راهی زندان شده است اما آیا عدالت برقرار خواهد شد؟
توصیف این فیلم آسان نیست زیرا روی کاغذ، کمی سطحی و حتی مضحک به نظر میرسد، و با اینکه مجستیک هم گاهی بیش از حد احساسی و خودستا است اما مسیر سبز لحظات استرسزا و دلخراشی دارد که به یک مکمل خوب برای لحظات احساسی تبدیل شدهاند. مسیر سبز فیلمی است که مستقیما احساسات شما را مورد هدف قرار میدهد و میتواند هر مخاطبی را دگرگون کند. اگر طولانی بودن فیلم و انرژی شدیدی که از مخاطب میگیرد را کنار بگذاریم، مسیر سبز خوشساخت و تفکربرانگیز است و فارغ از هنکس و دانکن، بازیگران نقشهای مکمل بهویژه جیمز کرامول، مایکل جیتر، سم راکول و هری دین استنتون هم همگی راضیکننده ظاهر شدهاند.
۱- رستگاری در شاوشنک (The Shawshank Redemption)
- سال اکران: ۱۹۹۴
- بازیگران: تیم رابینز، مورگان فریمن، باب گانتون، ویلیام سدلر، کلنسی براون، گیل بیلاز، جیمز ویتمور
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۹.۳ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
میراث فرانک دارابونت با «رستگاری در شاوشنک» معنا پیدا میکند، یکی از ماندگارترین آثار تاریخ سینما که شاید جهانبینی و دیدگاه شما به زندگی را تغییر دهد، یک فیلم امیدبخش که زیبایی نهفته در آزادی را یادآور میشود. وقتی به فیلمهای پیرامون زندان میرسیم، رستگاری در شاوشنک حرف اول و آخر را میزند و آوازهاش به گوش همه رسیده است زیرا بالاترین امتیاز را در میان همهی فیلمهای آیامدیبی دارد (و جز ۱۰ فیلم برتر لترباکسد هم هست). عشقی که سینمادوستان به این فیلم دارند شاید باعث شود تا انتظارات از آن بیش از حد بالا برود و خوشبختانه رستگاری در شاوشنک کسی را ناامید نمیکند.
قصه دربارهی بانکدار جوانی به نام اندی دوفرین است که به اشتباه، به جرم قتل همسرش زندانی میشود. او در زندان، تبعیض را تجربه میکند و به دلیل اینکه قاتل است، همه با او رفتار نامناسبی دارند. اندی چند بار تا آستانهی تسلیم شدن پیش میرود اما ناامید نمیشود و به دنبال راهی برای فرار از این شرایط است. با اینکه هیچکس او را باور ندارند اما اندی میداند که بیگناه است و سزاوار اسارت نیست و او در نهایت برای رسیدن به آزادی سختترین مسیر ممکن را طی میکند. پایان دراماتیک و شیرین رستگاری در شاوشنک (که از جهاتی نقطهی مقابل مسیر سبز قرار میگیرد) میتواند به منبع الهام هر بینندهای تبدیل شود و به ما یادآوری میکند که هرگز نباید تسلیم شد؛ دلیل اصلی محبوبیت فیلم هم احتمالا همین مسئله است.
فرانک دارابونت در ۴ سال، از زنده به گور به رستگاری در شاوشنک رسید؛ او شاید هرگز فیلمی با این کیفیت و محبوبیت نسازد اما میراث او با رستگاری در شاوشنک جاودانه خواهد بود، فیلم بزرگ و جریانسازی که سزاوارانه در کنار بهترینهای تاریخ سینما ایستاده است.
///.
منبع: دیجیمگ