چارسو پرس: آلفرد هیچکاک، یکی از مطرحترین و بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینما است که با نام استاد تعلیق هم شناخته میشود. او نه تنها یکی از بزرگترین کارگردانهای دوران خود بود، بلکه سخنان و نقل قولهای جذابی هم داشت که به شیوهای کاملا بیپروا و بدون تعارف بیانشان میکرد.
با توجه به این که وقایع فیلم جدید «دانتون ابی» (Downton Abbey) طی سال ۱۹۲۹، سالی که هیچکاک در آن فیلم «باجگیری» (Blackmail) را ساخت، به وقوع میپیوندد، هیچکاک دوباره به اخبار بازگشته است.
بهترین آثار این کارگردان ماندگار، فیلمهایی نظیر «روانی» (Psycho)، «بیگانگان در قطار» (Strangers on a Train)، «سرگیجه» (Vertigo) و «بدنام» (Notorious) در نظر گرفته میشوند. نام هیچکاک با فیلمهای نوآر و تریلرهای روانشناختی گره خورده است و همین فیلمها بودند که لقب استاد تعلیق را برای او به ارمغان آوردند.
فیلمهای هیچکاک نه تنها از بهترینهای تاریخ سینما به حساب میآیند، بلکه مبنا و منبع الهام بسیاری از فیلمهای ماندگار تاریخ سینما هم بودهاند. او مردی متفاوت بود که عادت داشت نظرات و دیدگاههای شخصی خود را نه تنها از طریق فیلمهای خود، بلکه به طور مستقیم هم بیان کند.
۱. نظر هیچکاک درباره واقعیت
«با نگاهی گذرا به دنیا، میتوان فهمید که وحشت، چیزی جز واقعیت نیست.»
فقط بعضی از فیلمهای هیچکاک را میتوان فیلمهایی در ژانر وحشت نامید؛ مانند «پرندگان» (The Birds). «پرندگان» فیلمی است دربارهی گروهی از پرندگان که به ساکنین یک منطقهی مسکونی حملهور میشوند. این شاید تنها فیلم هیچکاک باشد که سراسر وحشت است.
سایر فیلمهای هیچکاک معمولا تریلرهایی روانشناختی هستند که سرشار از تعلیقاند و بعضی از عناصر سینمای وحشت در آنها به چشم میخورند. گاهی قتل وجود دارد و گاهی یک قاتل، اما هیچکاک همیشه بیش از این که به دنبال خلق یک صحنهی ترسناک باشد، به دنبال پیچشهای داستانی بوده است.
تمام فیلمهای هیچکاک در بستر واقعیت روایت میشوند و دنیایی قانعکننده خلق میکنند که در آن به طبیعت و ذات تاریک انسان پرداخته میشود. هیچکاک، همانطور که در فیلمهای خود نشان داده است، اعتقاد دارد که واقعیت میتواند بسیار ترسناک باشد.
۲. رویارویی با ترسها
«تنها راه رهایی پیدا کردن از ترسهایم، این است که دربارهی آنها فیلم بسازم.»
با توجه به کارنامهی هیچکاک، که سرشار است از فیلمهایی دربارهی قاتلان مرموز، هویتهای گمشده و قاتلان روانی، شنیدن این نقل قول از او، منطقی به نظر میرسد. این که فکر کنید روزی قرار است تعقیب شوید، به قتل برسید یا کسی سلامت روانی شما را زیر سوال ببرد، برای هر کسی وحشتآور است.
طبق مصاحبهای که مجلهی نیویورک تایمز (The New York Times) با هیچکاک انجام داده بود، این کارگردان از نمایندگان قدرت و سقوط میترسید و به شدت از ترس از تخم مرغها رنج میبرد. هیچکاک ار نورمن بیتس، قاتل خونسرد فیلم «روانی»، گرفته تا به قتل رساندن یک همسر خیانتکار در «ام را به نشانه مرگ بگیر» (Dial M For Murder)، از ترسهای انسانها استفاده کرده و آنها را تبدیل به فیلم کرده است.
۳. احساسات واقعی مردم
«مردم، همیشه افکار درونی خود را به یکدیگر ابراز نمیکنند؛ یک گفتوگو ممکن است بسیار پیش پا افتاده باشد، اما چشمها معمولا افکار و احساسات واقعی افراد را برملا مینمایند.»
آلفرد هیچکاک با فیلمهای صامت خود این نکته را اثبات کرده است؛ بدون کلمات، احساسات باید از راههای دیگر، منتقل شوند. اگرچه تعدادی از فیلمهای صامت هیچکاک گم شدهاند، آنهایی که ماندهاند، مدارکی هستند که ثابت میکنند، او میتواند بازیگران را به مسیری هدایت کند که بدون استفاده از صدا، احساسات و حالات درونی مختلف را منتقل نمایند.
برای مثال تعلیق فیلم «باجگیری» که در آن یک زن هنگام دفاع از خود مردی را کشته است و حالا توسط مردی دیگر از او اخاذی میشود، کاملا قابل لمس است. این فیلم هیچکاک پس از ورود صدا به سینما، بازسازی شد. با وجود این، چه بی صدا و چه با صدا، گفته شده که چشمها پنجرههایی به درون روح انسانها هستند.
۴. در ستایش خشنودی
«به آنها خشنودی ببخش؛ همان حشنودیای که وقتی از یک کابوس بیدار میشوند، احساس میکنند.»
وقتی که یک چیز به شما خشنودی ببخشد، باعث رضایتمندی شما میشود. شاید هیچکاک هنگام گفتن این جمله به سینما فکر میکرده است و اگر اینطور باشد، منظور او از خشنودی، همان پیچشهای داستانی و داستانهای پر از تعلیق است. در روش هیچکاکی اصیل، او خشنودی و رضایتمندی را با ذات تاریک انسان ترکیب میکند.
کابوسها با این که غیرقابل کنترل هستند، نمایانگر بخش تاریک مغز انسانها میباشند. این که به کابوسها به گونهای فکر کنید که در نهایت باعث خشنودی شما شوند، بیشک یک شیوهی اصیل هیچکاکی است. بیدار شدن از یک کابوس، تقریبا شبیه به، از بیرون، درگیر و مجذوب یک داستان قتل رازآلود شدن است.
۵. یک نصیحت الهامبخش
«ایدهها، از همهچیز زاده میشوند.»
جملهای بسیار ساده و بااینحال، بسیار الهامبخش. هیچکاک مردی ساده و موفق بود. او بیش از پنجاه فیلم سینمایی خلق کرد که هر کدام آنها خاص و متفاوت بودند. اگر ایدهها، از همهچیز زاده میشوند، یعنی هیچکاک میگوید که همه چیز میتواند الهامبخش باشد.
در رابطه با او، ترسهایش الهامبخش وی بودند و ایدههایش از دنیای اطرافش نشات میگرفتند. طی سینمای مدرن، بعضی از صحنههای فیلمهای هیچکاک بازسازی شدهاند و به این طریق به نظر میآید، گاهی ایدهها میتوانند از فیلمهای قدیمیتر و کارهایی که پیشتر صورت گرفتهاند هم زاده شوند.
این فیلمهای قدیمیتر و کارهایی که پیشتر صورت گرفتهاند هم زیر مجموعهی همان «همهچیز» محسوب میشوند که هیچکاک به آن اشاره کرده است. آیا هیچکاک میدانست که روزی آثار و ایدههایش منابع الهامی برای سایرین خواهند بود؟
۶. سرقت ادبی یا خلاقیت؟
«سرقت ادبی از آثار خویش، یک سبک است»
مرور کردن ایدههای قدیمی و بهتر کردن آنها، یکی از تخصصهای اصلی هیچکاک بود. با توجه به علاقهی خاصی که او به درام جنایی، قتل و داستانهای جاسوسی داشت، اغلب این گونه داستانها را به شیوههای مختلف روایت میکرد و هر کدام آنها را پر از تعلیق مینمود.
فیلمهای هیچکاک معمولا شامل یک شخصیت اصلی تیزهوش و یک زن بلوند نقش اصلی بود و این عناصر تبدیل به یکی از اصلیترین نشانههای فیلمهای او شده بودند. علاقهی فراوان او به زنهای بلوند، تبدیل به یکی از اصلی ترین ویژگیهای شخصیتی او گردیده و حتی باعث ساخته شدن واژههایی مانند بلوند هیچکاکی شده بود. او بارها و بارها فیلم های قدیمی خودش را بازسازی کرد و هنر خود را تکامل بخشید.
۷. درک و تحلیل ترس
«درک کردن ترس، کار خیلی سختی نیست. هر چه باشد، مگر همهی ما وقتی کودک بودیم، نترسیدهایم؟ از زمانی که شنل قرمزی کوچک با گرگ وحشی بد و بزرگ روبهرو شده، هیچ چیز تغییر نکرده است.»
هیچکاک در ادامه افزوده است: «چیزهایی که امروز ما را میترسانند، دقیقا همان چیزهایی هستند که دیروز ما را میترساندند. فقط نوع گرگ فرق کرده است. ریشههای این ترسها را، باید درون هر فرد جستوجو کرد.»
«روانی» دقیقا داستان شنل قرمزی نیست، اما هیچکاک با این فیلم بالاخره تریلر کلاسیکی با داستانی مشابه خلق کرده است. زنی تنها با مقدار زیادی پول مسافرت میکند و در میان ناکجاآباد توقف مینماید. اگرچه در «روانی» محل توقف یک استراحتگاه است و نه جایی در مسیری جنگلی که به خانه ی مادربزرگ ختم خواهد شد، اما این زن، در همین استراحتگاه با گرگ وحشی بد و بزرگ، نورمن بیتس، روبهرو میشود.
درست مانند گرگ، او هم لباس مبدل پوشیده است؛ ابتدا مردی آرام و معمولی است و بعدتر تبدیل به چیزی دیگر میشود. هیچکاک میدانست چگونه بترساند و شاید این به خاطر آن بود که او عقدهی ترس را درک کرده بود و میدانست که گرگ مدرنیزه شده، چگونه با کمی تغییر میتواند باعث ایجاد یک تجربهی سینمایی به یاد ماندنی شود.
۸. نگاه هیچکاک به روح و درون انسان
«احساس میکنم جایی در درون شما، کسی وجود دارد که هیچکس از وجود آن آگاهی ندارد.»
اگر هیچکاک این جمله را دربارهی شخصیت ایو در فیلم «شمال از شمال غربی» گفته است، نسخه های زیادی از شخصیتهای اغواکننده وجود دارند که هیچکس چیزی دربارهی آنها نمی دانسته و ناگهان پیچش های داستانی، شخصیت حقیقی آنها را برملا نموده است.
این اما همه ی ماجرا نیست. اکثر شخصیتهای زن فیلمهای هیچکاک، اینگونه بودند و در زیر ظاهر زیبای خود، شخصیتهایی داشتند که دیده نمیشدند. این ویژگی میتواند به شخصیتها و خطوط داستانی، پیچیدگی بیشتری اضافه کند و این دقیقا همان کاری است که هیچکاک در فیلمهای خود انجام داد. این احساس هیچکاک، باعث به وجود آمدن شخصیتهای پیچیده و چندلایهای مانند چارلی در «سایهی یک شک» (Shadow of a Doubt) و برونو در «بیگانگان در قطار» شد.
۹. رابطه مدت زمان فیلم و حجم مثانه
«مدت زمان یک فیلم باید مستقیما، با میزان تحمل مثانهی انسان مرتبط باشد.»
هیچکاک مردی ساده و باهوش بود و به اهمیت تماشای بدون وقفهی یک فیلم پی برده بود؛ حتی اگر این وقفه برای نیاز فیزیکی بدن انسان باشد. اگرچه هیچکاک برای به خندهآوردن مخاطبان شناخته نمیشود، اما فیلمهایی در کارنامه ی خودش دارد که نقدهای کمیک مستقیم و بیتعارف را در خود جای دادهاند؛ مانند «بانو ناپدید میشود» (The Lady Vanishes) و «آقا و خانوم اسمیت» (Mr. And Mrs. Smith). فیلمهای هیچکاک معمولا در زمانهای کوتاه یک ساعت و نیمی برای مخاطبان آمادهی پخش میشدند و او مخالف فیلمهای طولانی بود.
۱۰. حفظ اصالت در نگاه هیچکاک
«اگر من خودم نباشم، چه کسی من خواهد بود؟»
جملهای درست از آدمی بزرگ که نکتهای مهم را به همهی ما یادآور میشود. هیچکاک با فیلمسازی، مانند یک علم برخورد میکرد و تا زمانی که توانست سبک خود را به تکامل برساند، همیشه از تکنیکهای جدید و خلاقانه بهره میگرفت.
فیلمهای هیچکاک، از همان روزها، تبدیل به سنگبنای سینمای مدرن شدند و فیلمهای زیادی به بازسازی عناصر و مفاهیم خلاقانهی فیلمهای او پرداختند؛ مانند استفاده از یک مکان در تمام طول فیلم، برای افزایش تعلیق، همچون کاری که هیچکاک در «پنجره عقبی» (Rear Window) انجام داد. اگرچه فیلمهای او الهامبخش بسیاری دیگر شدند، اما هیچکس دیگری مانند او وجود ندارد.
///.
منبع: دیجیمگ