چارسو پرس: این جمله را در طول سالهای گذشته بسیار شنیدهایم که مسئولان و مدیران سینما میگویند: «وظیفه سینما امید دادن به جامعه است» البته که امید دادن به جامعه و تزریق آن در مسیر زندگی افراد مختلف بسیار هم پسندیده و مثبت است، اما تحقق انتظارات افراد امیدوار به آینده و صورت پذیرفتن چنین امری نیاز به مقدمات و ملزوماتی دارد و فقط با عنوان کردن و تکرار آن و از طرفی اقداماتی خلاف واقع، میسر نمیشود.
با این سوال ادامه بدهیم که نسبت سینمای این روزهای ایران با واژه «امید» چیست؟ آیا شرایط جامعه رصد شده و پارامترهای تجویز چنین پدیدهای در بطن جامعه وجود دارد؟ اصلا چه ضرورتی موجب شده که مدام چنین چیزی را از سینما بخواهیم؟ آیا سینما وظیفه روشنگری، آگاهیبخشی، نقد ساختاری ارکان مختلف جامعه، رشد سطح فرهنگ بصری مخاطب، تعمیق حیات انسان و دهها عنوان دیگر را ندارد یا اینکه شما اینها را نپذیرفته و قبول ندارید؟
مگر سینما در تمام دنیا فقط ابزاری برای سرگرمیهای سطحی و به قول شما تزریق امید واهی به مردم است؟ طبیعی است که این هنر چند بعدی میتواند انسان را در مسیری تعالیبخش قرار دهد و او را نسبت به توانایی، ضعفها، لایههای زیرین انسان در مواجهه با پیرامون خود، درک مفاهیم پیشبرنده در جریان رشد فکری و مهمتر از همه تحلیل و تدقیق در جامعه معاصر خود و اتفاقات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و معرفتی آگاه سازد.
با این وجود و ناظر بر اتفاقات و جریانات معاصر سیاسی – اجتماعی سالهای گذشته و همچنین شکاف عمیقی که میان حاکمیت و مردم از منظر رضایت جمعی رخ داده، صحبت از «امید» به عنوان وظیفه اصلی سینما، عبث و بیهوده است. آن هم با راهبردی غلط که فقط توانسته به نوعی فریب جمعی تبدیل شده و به ابزاری برای رسیدن به اهداف گروهها و گردانندگان کارنابلد و فاقد صلاحیت سینما شده است.
اصل ماجرا این است که «امید» پدیدهای است که به جرات میتوان آن را مشتق از واقعیت دانست، به این معنا که وقتی در سینما تصویری دور از واقعیت غالب و موجود در جامعه تصویر میشود، در واقع با یک جعل آشکار و فریب بزرگ مواجه هستیم. برهمین مبنا نظام سینمایی متکی بر نظارت سختگیرانه در تمام شئون هنری، نمیتواند «امید» را دستمایه قرار دهد. چرا که از سوی دیگر با فرض بر اینکه «امید» از طرف مخاطب پذیرفته شود، کار به پایان نرسیده و حالا پای «انتظار» در میان است. در واقع امید زمانی پدید میآید که هنرمند و مخاطب چیزی ندارد و باید انتظار بکشد تا شاید دستگاه حاکم بر سینما انتظار او را برآورده کند و وقتی به تمام این سالها و تصمیمات و اقدامات نگاه میکنیم، شاهد هستیم که سانسور، فضای بسته، برچسبهای سیاسی، تصمیمات غیرسینمایی، تحریف واقعیت، دخالتهای مضمونی، تحمیل مفاهیم موردپسند نظام سینمایی و … هیچگاه اجازه نداده تا انتظاری که از سینما و کارکرد آن در جامعه میرود برآورده شود.
اینگونه است که «امید» واژهای فریبنده برای ایجاد یک توهم برای آیندهای به سامان میشود، در حالی که دیگر با قطعیت باید گفت که ارادهای برای چنین جریانی وجود ندارد. این را میتوان در کنار نشستن فیلمسازان دغدغهمند یا روی آوردن غاطبه تولیدکنندگان به هجوهای بصری بیبو و خاصیت بهعنوان کمدی مشاهده کرد. درد اینجاست که حتی کمدی هم در این سینما وجود ندارد و متاسفانه این پکیجهای سرشار از سوژهها و دیالوگها و کاراکترهای فاقد ارزش سینمایی که حالا طلایهدار گیشهها هستند و با فروشهای میلیاردی تحت حمایتهای نامتعارفی که برخی از آنها را تا یک سال روی پرده نگه داشتهاند، اسباب تهیه آمار و ارقام مدیران سینما شدهاند، پرچم «امیدبخشی» به جامعه را در دست گرفتهاند. اینجا جای مناقشه باقی نمیماند، چون با نگاهی به این آثار، فاکتورهای فروش آنها برای ساعاتی خنداندن و سرگرم کردن مخاطبان، چیزی است که اتفاقا ضد امید و فرهنگ و سینما عمل میکند و این یعنی تناقض و ناامیدی محض در پوشش ایجاد توهمی بزرگ.
سینمای ایران بیماری صعبالعلاجی دارد و اینکه بخواهیم بیماری را از سرمایهها و بستگان آن که مخاطبانش هستند، پنهان کنیم و با هجویات پوچ و فریبنده سر آنها را گرم کرده و بگوییم سینما در سلامت کامل قرار دارد و آنها را به سرابی امیدوار کنیم، مصداق بارز فریب است.
حتی در این مسیر فیلمهای سفارشی و ارگانی با مضامین و موضوعات موردپسند دستگاه نظارتی وزارت ارشاد هم خنثی و بیکارکرد بوده و نه تنها تاریخ انتقضاء آنها به سرعت میرسد، بلکه حتی با پشتیبانی دستگاه عریض و طویل پروپاگاندای سازمانها و نهادهای وابسته که سرمایههای هنگفتی هم دارند، به صنعت سینما هم کمکی نمیکند. در این میان واقعیت است که پنهان مانده و امید هم با آن دفن میشود. اینجاست که هر هنرمندی بخواهد واقعیت موجود در فردیت انسان سرگشته در جامعهای مشوش و دست به گریبان با مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را بازنمایی کند، با برچسبهای مختلف و موانع متعدد مواجه شده و از میدان به در میشود، چرا که تنها آن هنرمند است که میتواند با نگاه به واقعیت، فارغ از تلخ و شیرینی آن و همچنین انعکاس دغدغهها و معظلات اجتماعی موجود، امید به شنیدن صدای همه جامعه را در دل مخاطب زنده کند و با برآورده کردن انتظار او از طریق تکیه بر زیباییشناسی و هنر سینما، از حیطه شعار خارج شده و او را به سوی امید رهنمون کند.
«امید» با سانسور، با ممنوعالکاری، با مسدود کردن مجراهای فکر و اندیشه با جعل حقایق یا سانسور عناوینی چون ضعف معیشت مردم، افزایش جرم و جنایت، فشارهای سیاسی، محدودیتهای اجتماعی و … که در دنیای مدرن امروز و فناوریهای آن، لحظه به لحظه در مقابل چشمان مردم است، جهلی بیش نخواهد بود و به مرور دوران حکمرانی آثار نازلی که به صرفا پولشمار تبدیل شدهاند هم به پایان خواهد رسید، چرا که امیدواری اگر به نتیجه نرسد، منشاء را نابود خواهد کرد.
منبع: سینما اعتماد
نویسنده: میثم محمدی