به نظر می‌‏رسد سینمای ایران از این پس یا دولتی است یا برای جشنواره خارجی.

چارسو پرس: جشنواره فجر چهل‌ودوم تنها یک شگفتی داشت. باقی اتفاقات همه قابل پیش‌بینی بود. پیش از اینها با سلیقه و ذهن و ضمیر دبیر جشنواره در آثاری که ساخته بود، آشنا شده بودیم. برای همین هم اهالی سینما، مخاطبان سینمادوست و حتی مردم هم انتظارهایشان را براساس واقعیت ظرفیت و سلیقه مدیران فعلی تراز کرده بودند. در سه سالی که از عمر دولت سیزدهم می‌گذرد امسال نزدیکترین جشنواره به سلیقه و تفکر دولت رئیسی برگزار شد. سال اول که فیلم‌ها و سیاست‌های جشنواره تحت تاثیر دولت قبل بود، سال پیش هم رخدادهای پسامرگ مهسا چنان سیطره بر همه چیز زده بود که اساساً جشنواره حتی برای خود دولت هم خیلی محلی از اعراب نداشت. امسال اما مدیران فرهنگی دولت رئیسی، وقت، سرمایه و مجالی داشتند تا سلیقه و سیاست خود را عیان کنند، که کردند. تنها شگفتی جشنواره اما شیوه دعا خواندن مدیر سینمایی بود. خلاف نظر دوستان ایشان که مدام می‌نویسند نقدها به اشتباه خواندن دعای تحویل سال ایشان همه از سر بغض و کینه و برای پوشاندن دستاوردهای جشنواره است، معتقدم که همین نحوه دعا خواندن جناب خزاعی نشانه‌ای از وضعیتی است که در آن دچاریم. وضعیتی که فقط خاص فرهنگ و مدیرانش نیست و بر دیگر ساحات اداره کشور هم سیطره دارد.

وضعیتی که دست‌های کاملاً خالی مدیران را نشان می‌دهد. اینکه انبان آنها حتی از چیزهایی هم که داعیه آن را دارند و گمان می‌کنند که ملک طلق آنهاست هم خالیست. مسئله فقط غلط خواندن یکی از معروف‌ترین یا در واقع معروف‌ترین دعا میان ایرانیان نیست، مسئله این است که کسانی در حال سیاستگذاری کلان هستند که از عامی‌ترین مردمی هم که می‌خواهند برای آنها سیاستگذاری کنند هم دانش کمتری داشتند.  به قول مولانا، آدمی مخفیست در زیر زبان/ این زبان پرده‌ست بر درگاه جان - چونک بادی پرده را در هم کشید/ سِرّ صحن خانه شد بر ما پدید. برای همین مایه شگفتی است که مدیری با آن ادعاها، دعایی معروف، معروف‌ترین دعای ایران را چنین غلط بخواند و بیشتر از شگفتی مایه اندوهی عمیق است برای آنان‌که دغدغه ایران را دارند. دغدغه اینکه با چنین کشتیبانانی که به کدام سو خواهیم رفت؟

البته این تنها نکته در گفتار محمد خزاعی نبود که می‌توان از آن برای تحلیل وضعیت کنونی و آینده سینما استفاده کرد. پرفورمنس و گفتار خزاعی در اختتامیه جشنواره فجر تکمیل‌کننده روند جشنواره از انتخاب تا برگزاری بود. او در کردار و گفتار هم می‌خواست این نشانه واضح را بدهد که روال دیگر مانند روزهای اوج سینما و جشنواره نیست، تا به قول معروف رود بیرون هرکه بیرونی بود.

در واقع مسئولان سینمایی دولت فارغ از سطح دانش و کاربلدی‌شان، گویی تنها برای اقلیتی خاص از جامعه متنوع و بزرگ ایران سیاستگذاری می‌کنند و تعمد دارند در اینکه واضحاً بگویند دیگران را نادیده می‌گیرند. در عالم کسب‌وکارها اصطلاحی داریم با نام شخصی‌سازی‌شده یا همان کاستومایز. به این معنا که کسب‌وکار محصولش را بر حسب نیاز و خواست مشتری خاص طراحی می‌کند. احتمالاً دولت آقای رئیسی با عنایت به این مفهوم سیاست‌های خود را تنها برای گروهی خاص از جامعه در همه حوزه‌ها، از پزشکی گرفته تا مسکن و گردشگری طراحی می‌کند. در این میان سیاست‌های فرهنگی هم ویترین است و جشنواره فجر مهم‌ترین دورهمی فعالان و مخاطبان این سیاستگذاری.

اگر سال‌های قبل در کنار فیلم‌های سفارشی نهادهای دولتی و حاکمیتی چند فیلم مستقل‌تر هم وجود می‌داشت، این جشنواره دیگر رقابت میان روابط عمومی حوزه هنری، فارابی و اوج است که سیمرغ کدام‌یک بیشتر است. البته که آقای خزاعی هم اینجا یک لغزش زبانی دیگر داشت؛ آنجا که برای توجیه حجم فیلم‌های سفارشی از بزرگانی چون کیارستمی، بیضایی و مهرجویی نام می‌برد و می‌گوید که اینان هم با حمایت نهادهای دولتی فیلم ساخته‌‌اند.

فارغ از صحت ادعای ایشان در این باره و تفاوت کانون پرورش فکری با نهادهایی که این روزها در حوزه فیلمسازی فعالیت می‌کنند، در کلام جناب مدیر یک پیش‌فرض وجود دارد، اینکه بزرگان سینما یعنی آنان‌که نام برد و سینما یعنی آثار آنها. حال سوال این است که مسیر شما جناب خزاعی و جشنواره‌ای که برگزار کردید به‌عنوان مهمترین دستاورد سیاست‌های شما چه ربطی به سینمای این بزرگان دارد؟ بزرگانی که شما نام‌شان را برای اعتبار بخشیدن به عملی خرج می‌کنید.

آنچه شما از سینما درک می‌کنید و مطلوب شما است چه نسبتی با سینمای کیارستمی دارد؟ یا اگر بیضایی را شما به عنوان یک نام اعتباردار می‌شناسید به‌عنوان مدیر ارشد سینمایی کشور چه گامی برای مهیا کردن فضای کاری او در ایران انجام داده‌اید؟ در واقع این تناقض‌ها برای اذهان سوالات متعددی ایجاد می‌کند. اینکه اگر نام‌ها را اعتباردار می‌دانید سیاست‌ها و مدیریت‌تان چه نسبتی با آن نام‌ها دارد و اگر آنها را معتبر نمی‌دانید چرا جایی که می‌خواهید به عمل خودتان اعتبار دهید از آن نام‌ها استفاده می‌کنید. در واقع اینجاهاست که به قول مولانا سر صحن خانه هویدا می‌شود.

ای‌کاش که نتایج این گفتار و کردار به همین جشنواره ختم می‌شد. به نظر با این وضعیت دیگر باید با سینمای مستقل و سینمایی که بالذات دغدغه‌اش سینما باشد، خداحافظی کرد. سینمای رسمی داخل ایران که به‌زعم مدیر سینمایی در جشنواره فجر تحویل شد گویی شعبه‌ای از جشنواره عمار شده است. فیلم‌هایی با رویکردی ایدئولوژیک مبتنی بر ساخت سیاسی با مخاطبان خاص و محدود خودش در کنار کمدی‌های مبتذل بر سینماها سیطره خواهد زد. آن بخشی از سینماگرانی هم که سودای جشنواره خارجی داشتند و از همان خلق ایده فقط به جشنواره خارجی فکر می‌کردند، گسترده‌تر خواهند شد و شاهد حضور سینماگران ایرانی بیشتری از داخل و خارج در جشنواره‌های خارجی خواهیم بود. مسئله این است که دغدغه هیچ‌یک از این دو طیف سینما نخواهد بود و از همان ابتدا برای پسند عده‌ای خاص دست به خلق و تولید می‌زنند. بوالعجب مدیرانی که چنین چیزی را نمی‌بینند و به خیال خودشان بساط سینمایی که سیاه‌نمایی می‌کرد و ناامیدی رواج می‌داد، دیگر جمع شده است. کاش این مدیران حداقل در خلوت با خودشان فکر کنند که آیا همه تولیدات آنها اندازه یک فیلم ایرانی که اخیراً در جشنواره خارجی نمایش داده شد و نسخه قاچاق آن منتشر شد، دیده خواهد شد؟


منبع: روزنامه هم‌میهن
نویسنده: علی ورامینی