آغوش باز در زیرلایه متن اصلی نگاهی هم به سختی های کار خوانندگان و برگزار کنندگان کنسرت دارد. نگاهی به آدم های جامعه، ترس ها، طمع ها، زیاده خواهی و خودخواهی هایشان می کند و در انتهای داستانش هم با حذف آدم های سیاه و خاکستری قصه،در کنار آدم های شریف و با اصالت می ایستد و برایشان کف می زند.

چارسو پرس: آغوش باز تازه ترین کار بهروز شعیبی تلاش دارد تا در ادامه فیلم قبلی او بدون قرار قبلی، گام بردارد. تلاشی که متاسفانه موفق نیست. شعیبی در این فیلم نیز مانند فیلم قبلی اش به مشکلات خانواده(بعنوان بنیاد اصلی اجتماع) در جامعه رو به توسعه پرداخته است. جامعه ای که در میان هیاهو و شتابزدگی و روزمرگی هایش، آدم ها با هویت و اصالت واقعی ‌شان حضور پیدا نمی کنند. ماحصل این شتاب جامعه برای جا نماندن ها، عواطف و تعلقاتی (دلیل اصلی استواری بنیاد خانواده) است که فراموش می شوند. همین فراموشی است که اجتماع را دچار بی ریشگی می کند و بدنبال آن، آمار بزه و عصیان بالا می رود. آغوش باز روایت دو داستان موازی است که در انتها بهم متصل می شوند. اولین داستان، داستان زندگی پیام خواننده مشهور ِ شهر است که در دنیای شهرتش غرق شده و کارش را بعنوان اولویت خود قرارداده و جایگزین خانواده اش کرده است. دومین داستان زندگی دکتری سالخورده است که در ۳۰ سال سوم زندگیش متوجه غفلت زندگی خود شده و برای جبران مافات و زیستن در کنار همسر مبتلا به الزایمرش از کارش خداحافظی می کند. پیام را همسرش زهره از خواب خرگوشی بیدار می کند وقتی با یک روز غیبتش او را متوجه مسئولیت هایش در زندگی می کند. اما دکتر داستان بعنوان سالمند باتجربه، سعی در بیداری شریک مبتلا به فراموشی اش دارد .

آغوش باز در زیرلایه متن اصلی نگاهی هم به سختی های کار خوانندگان و برگزار کنندگان کنسرت دارد. نگاهی به آدم های جامعه، ترس ها، طمع ها، زیاده خواهی و خودخواهی هایشان می کند و در انتهای داستانش هم با حذف آدم های سیاه و خاکستری قصه،در کنار آدم های شریف و با اصالت می ایستد و برایشان کف می زند.
فیلم آغوش باز به لحاظ متن قابل قبول است اما در پرداخت کاستی های زیادی دارد و با فیلم قبلی شعیبی قابل قیاس نیست. بدون قرار قبلی روان و سلیس داستانش را روایت می کرد اما این فیلم در بیان، بسیار دچار سختی و لکنت است.

نگاهی به فیلم «آغوش باز»؛ تضاد معنایی و ساختاری

 اتفاقات برگزاری کنسرت پیام بسیار زیاد و حوصله سر بر است. تنها رابطه زوج سالمند است که این تکرار و حوصله سربری را جبران می کند. ارتباطی از شروع بین دو داستانی که بطور موازی پیش می روند تا کمی بیش از یک سوم پایانی وجود ندارد و مخاطب تا قبل از ورود نوه ها به خانه این زوج سالمند هیچ موتیف معنایی یا کد ارتباطی بین این دو داستان پیدا نمی کند و به یکباره همه چیز با یک شتابزدگی غیر منطقی (دقیقا نقطه مقابل آن کش آمدگی و تکرار )به هم متصل می شود و پایان خوش داستان رقم می خورد. از سوی دیگر دوگانگی بین تبلیغات پرطمطراق درباره پیام به عنوان خواننده پرآوازه شهر، کنسرتش و تمرکز بر حواشی آن با آن همه بیلبورد شهری، اکسسوری، طراحی صحنه، نور، رقصنده و نوازنده و هم آواز از آغاز داستان فیلم تا سرانجام کنسرت با آن جمعیت محدود و کم جان(در اندازه یک اجرای نمایش تجربی دانشجویی)به فیلم ضربه جدی زده است و این ضربه نیز در ادامه دیگر ضعف های ساختاری و پرداختی، شخصیت پردازی، تدوین و…. پیام مهم فیلم را مخدوش و اقبال آن نزد مخاطب را تقلیل داده است. خلاصه کلام باید گفت فیلم تازه شعیبی با یک تضاد معنایی و ساختاری جدی روبروست که هرچه پیشتر می رود این تضاد و دو گانگی آشکارتر می شود. آغوش باز بیشتر درگیر سانتیمانتالیسم است تا تمرکز بر مفاهیم معنایی.


منبع: سینما سینما
نویسنده: فریبا اشوئی