چارسو پرس: «گناه فرشته» گرچه از منظر ژانری در ذیل قصهای جنایی - معمایی قرار میگیرد اما در عمل، داستان چندلایه و متکثری دارد که سویههای مختلفی از ابژههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه را در درون مایه خود و جهان دراماتیکی که طراحی کرده، صورتبندی میکند تا شمایلی از یک کلیت که جهان اجتماعی آشفته بحران زده موجود است را ترسیم کند. اشاره به تاریخ شمسی قصه و زیرنویس کردن آن به اقتضای پیشروی درام، ضمن فشرده کردن زمان و افزودن بر التهاب درونی قصه، تاکیدی بر این معناست که در پس یک قتل که نقطه کانونی قصه است، قرار است معمایی رمزگشایی شود که فقط کشف راز یک قتل نیست، بلکه معانی دلالتگری را به این قتل گره میزند که هر کدام از دل یک بحران میآید.
بحرانهای ملموس از زیست - جهانی که برای مخاطب ایرانی آشناست و با آن همذاتپنداری میکند. از بحران اقتصادی گرفته تا نابسامانی اجتماعی در نقطه وصل این قتل، نه فقط پازل یک جنایت که شمایل جنونی پنهان در جامعه کنونی را بازنمایی میکند. بحرانی که در مناسبات مالی و سیاسی و عاطفی تنیده شده و فسادی هژمونیک آفریده است. حالا به میانجی یک موقعیت جنایی و مکاشفهای قضایی، این هژمونی در دل یک پرونده قضایی مورد واکاویی قرار میگیرد. شاید گزافه نباشد که بگوییم «گناه فرشته» را نباید لزوما در خوانش ژانری و ملزومات آن و صرفا قصهای جنایی - معمایی دانست، بلکه بیشتر یک تراژدی رئالیستی است که به نوعی به جامعهشناسی یک جنایت دست میزند. ضمن اینکه ردی از خوانشهای روانشناختی را هم در پس قصه و شخصیتهایش میتوان کشف کرد که فقط اقتضای ژانری و دراماتیک ندارد، بلکه ارجاعی پاتولوژیک به شرایط روحی و روانی جامعه بحرانی و آشفته کنونی است تا در نهایت چشماندازی آسیب شناسانه از اکنونیت جامعه به ویژه بحران اخلاقی در آن به تصویر کشیده شود.
شاید به همین دلیل است که سویههای معمایی قصه، بیش از وجوه جنایی آن برجسته شده و گویی کارگردان معنای مورد نظر خود از قصه را در سویههای معمایی آن بیشتر برجسته کرده تا مخاطب را به تامل درباره آن وادارد. در «گناه فرشته» قرار است به میانجی بازگشایی پرونده یک قتل، پرونده قتلی دیگر در گذشته هم باز شود و با یک روایت و خوانش موازی مواجه شویم که در هم تنیده شده اما این یک بازگشایی قضایی صرف و روایت یک پرونده جنایی نیست، بلکه تصویری پازلگونه از فساد اقتصادی و مالی و جنایتهای برآمده از آن است که در سطحی کلانتر و در بستر زد و بندهای سیاسی و بازیهای قدرت در ساحت درام روایت میشود. حتی قتل و کشف قاتل در اینجا، صرفا یک کنش فردی یا میان فردی نیست، بلکه در سطحی کلانتر و در جدال بین دو خانواده پی گرفته میشود و بعد به ساحت کلانتری در مناسبات اجتماعی و اقتصادی بسط مییابد تا در نهایت میدان نبرد بزرگتری در تقابل نیروهای «خیر» و «شر» صورتبندی شود.
از این منظر، جدال حامد تهرانی (شهاب حسینی) با نوید عشیری (امیر آقایی) تنها یک نبرد شخصی و خانوادگی نیست، بلکه نماد بیرونی و چه بسا نمادین تقابل «خیر و شر» به مثابه پیرنگ اصلی قصه است تا این جدال حقوقی را به قلمرو وسیعتری که وضعیت اجتماعی و ساختار جامعه است تسری بدهد و امکان یک نقد جامعه شناختی فراهم شود. به همین دلیل کارگردان از حرکتهای پر تحرک و ملتهب دوربین پرهیز کرده و از ظرفیتهای دراماتیک دیگر مثل موسیقی، ضرباهنگ تند ناشی از تعدد نماها، نورپردازیهای نوآر گونه یا بازیهای فرمی با قاب برای تعلیق و کشش و حس وحشت و هیجان کمتر استفاده میکند تا قصه به عناصر ژانری تقلیل نیابد بلکه امکانی فراهم شود تا در طمأنینهای دراماتیک، خوانشی نقادانه از یک قتل و جنایت مرموز و مشکوک شکل بگیرد و تلنگری بر ذهن مخاطب بزند که ما با یک بحران اخلاقی و انسانی جدی مواجه هستیم.
با یک دوقطبی پر مخاطره که آدمها را در جدال و تنش خود فرو میبلعد. این دوگانگی را میتوان در شخصیتپردازی کاراکترها هم پی گرفت. دوگانگیها و دوقطبیهای درون خانوادگی، مثل شکاف بین حامد (شهاب حسینی) و مهتاب (لادن مستوفی) که برای اولین بار در زندگی مشترک، بر سر یک پرونده مشترک جنایی، از همسر و رفیق بودن به رقیب هم تبدیل میشوند. یا اختلاف نظری که بین نوید (امیر آقایی) و پدرش وجود دارد همچنان که بین حامد و پدرش (بهروز رضوی). این دوگانگیها و دوقطبیها ناظر به پارادوکس و شکافی است که در سطوح مختلف جامعه در حال رخ دادن است. از شکاف دولت- ملت گرفته تا شکاف ملت - ملت و حتی اختلافهای درون خانوادگی که در یک دهه اخیر، افزایش یافته است. هر چه قصه جلوتر میرود، دامنه و عمق بحرانها بیشتر شده و گویی خشم و کینه و اختلاف نظرهای پنهان شده در ضمیر ناخودآگاه شخصیتهای به واسطه این پرونده، برونفکنی میشود. از جمله شکاف و خلأ عاطفی که بین حامد و مهتاب به وجود میآید که روابط زناشویی آنها را تیره و تار میکند. یا رابطه وکیل و موکلی بین حامد و فرشته به تدریج به سوی نوعی رابطه عاطفی گرایش پیدا میکند. جنگ میان امیر عشیری و عماد تهرانی به موازات جدال حامد تهرانی و نوید عشیری اوج پیدا میکند. فرشته بر خلاف تصور حامد در دادگاه به قتل عشیری اعتراف میکند و از آن سو مشفق هم به مثابه یک دانای کل و پیر خردمند وارد قصه میشود.
به این موارد میتوان مولفههای دیگری را هم افزود که همه این عناصر در خدمت یک قصه معمایی پیچیده و چندلایه با شخصیتهای مرموز و مشکوک قرار گرفته تا سرنخهای یک پرونده قتل به یک چرخه معیوب و فاسد اقتصادی پیوند بخورد که میتواند قانون را هم دور زده یا از ظرفیت آن به نفع منافع و مصالح شخصی بهره ببرد. اگر بخواهیم «گناه فرشته» را در یک نظام مفهومی صورتبندی کنیم و عناصر درام را در ظرف آن بریزیم میتوان آن را نبرد «عدالت» و «انتقام» دانست که در یک جدال خانوادگی، تعین میپذیرد و بار احساسی و عاطفی هم به دوش آن گذاشته میشود تا تا تجربههای حسی مثل عشق و نفرت در کالبد قصه دمیده شود.
حامد عنقا تلاش کرده تا در روایت این التهاب و پیچیدگی از بازیهای فرمی دوری کرده و در واقع التهاب دوربین را از قصه برداشته تا آن را در روابط آدمها به ویژه به واسطه دیالوگپردازی نشان دهد. گرچه برداشتهای بلند از گفتوگوهای دو نفره حجم زیادی دارد و کمی از ریتم و ضرباهنگ روایت کاسته اما به نظر میرسد تاکید کارگردان بر این بوده تا به جای هیجانزده کردن تماشاگر و ایجاد فضای ملتهب برای میخکوب کردن مخاطب، او را بیشتر به سمت تأمل و اندیشیدن درباره موقعیت قصه بکشاند. به همین دلیل شاید، روایت و ریتم سریال، برخی از مخاطبان را که با ذهنیت کلیشهای از اثر پلیسی که با تعقیب و گریز یا غافلگیریهای شوکهکننده همراه است راضی نکند اما فیلمساز تعمدا از شکلگیری چنین فضایی پرهیز کرده تا مخاطب را به تعمق در زیرمتن قصه خود بکشاند. زیرمتنی که تمام حرف سریال در آن نهفته است و به جای پردازش قاتل جنایت، مخاطب را به عوامل شکلگیری یک جنایت متوجه میکند.
در واقع کنتراست چیره درام به عوامل پشت صحنه و دستهای پنهان و پشت پرده گرایش دارد که از سطح رخدادها میگذرد تا به عمق آنها برسد. به همین دلیل از شیوه قطرهچکانی در ارایه اطلاعات به مخاطب استفاده شده و در پس هر قسمتی، لایههای تازه از واقعیت بازنمایی میشود. یک بازنمایی پارادوکسیکال. اساسا «گناه فرشته» قصه تضادها و تعارضهاست، قصه دوگانگیها و دوقطبیها، قصه شکافهایی که جامعه را از تعادل خارج میکند و موجب بیعدالتی میشود که عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش استقرار بیابد. حتی عنوان سریال هم روایت این تضادهاست. از یک سو فرشته از حیث الهیاتی موجودی است که گناه نمیکند و از سوی دیگر وکیل عدالت جوی قصه در پی اثبات بیگناهی فرشته قصه است. در واقع کارگردان هم در فرم روایی خود از الگوی کلاسیک استفاده کرده و هم در انتخاب قصه خود به کهن الگوهای اخلاقی و بشری توجه داشت. به نبرد ازلی و ابدی خیر و شر.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: رضا صائمی