Poor Things با سبک منحصر به فرد روایت خود توانسته نظر مثبت مردم و منتقدین زیادی را را به خود جلب کند. Poor Things نخستین بار در هشتادمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمده و جایزه شیر طلایی را به خود اختصاص داده است. این فیلم جز ده فیلم برتر سال ۲۰۲۳ انتخاب شده. همچنین در یازده بخش مراسم اسکار نامزد و برنده دو جایزه بهترین فیلم کمدی و بهترین بازیگر زن کمدی گلدن گلوب شده است.
چارسو پرس: Poor Things فیلمی در ‌‌ژانر کمدی، درام و رومنس با رگه‌های علمی و تخیلی، محصول سال ۲۰۲۳ آمریکا، ایرلند و انگلیس می‌باشد. تونی مک نامارا (Tony McNamara) فیلمنامه را بر اساس داستانی به همین نام که توسط آلاسدیر گری (Alasdair Gray) نگاشته شده، به رشته تحریر درآورده است. کارگردانی اثر را نیز یورگوس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) بر عهده داشته. این کارگردان سعی کرده تا داستان را در عصر ویکتوریایی اما با دید تخیلی به آینده تصویر کند.

در Poor Things نقش اصلی را اما استون (Emma Stone) برعهده دارد. دختری به نام بلا با رفتار‌های غیر عادی. ویلم دفو (Willem Dafoe) در نقش خالق بلا، یک جراح ماهر به نام گادوین بکستر است که بلا او را گاد می‌خواند. رمی یوسف (Ramy Youssef)، مارگارت کوالی (Margaret Qualley)، مارک رافالو (Mark Ruffalo)، جرود کار مایکل (Jerrod Carmichael) و کاترین هانتر (Kathryn Hunter) در این فیلم هنرنمایی می‌کنند.

از یک زندگی به زندگی دیگر!

یک زن جوان حامله دوره ویکتوریایی خود را از روی پل به درون آب پرت می‌کند. کالبد بی‌جان او توسط جراح معروف، گادوین باکستر در آب پیدا می‌شود. گادوین با انجام آزمایش و جراحی نایاب، مغز فرزند نوزاد را با مغز به خواب رفته این مادر مرده پیوند می‌زند. در واقع او موجودی را خلق می‌کند که یک کودک است در بدن زنی بالغ! و او را بلا نام‌گذاری می‌کند. بنابراین بلا در حال کشف جهان و یادگیری مکالمه و پیشرفت در حرکت طبیعی بدن انسان است.

دکتر گادوین یکی از دانشجویان خود به نام مکس را استخدام می‌کند تا شرایط پیشرفت بلا را با آمارگیری زیر نظر بگیرد. در این حین مکس عاشق بلا می‌شود و در نهایت با اصرار دکتر گادوین تن به ازدواج می‌دهد. با پیشرفت هوش بلا و یادگیری راجع به خود و دنیای بیرون او در مورد همه چیز کنجکاو می‌شود و با وکیلی فاسد به نام دانکن به گشت و گذار در دنیا می‌پردازد.

دیری نمی‌پاید که بلا بر خم و چم دنیا آگاهی پیدا می‌کند و بعد از جدایی از دانکن در پاریس به فاحشگی می‌پردازد. اما مکس او را پیدا می‌کند و به خانه بازمی‌گرداند. بلا انتخاب می‌کند که با مکس ازدواج کند اما درست میانه مراسم مردی که ظاهرا همسر قبلی او بوده رویت می‌شود. بلا از سر کنجکاوی به زندگی قبل از مرگش که خاطره‌ای از آن ندارد باز میگردد تا خودش را بشناسد اما گویی با خویش قبلی غریبه است. بنابر این به خانه پدری بازمی‌گردد و با دیگر مخلوق‌ها زندگی را می‌گذراند.

فرا انسان!

گادوین بکستر مثل فرانکشتاین، زخم خورده و آسیب دیده با گذشته‌ای تاریک است که برای خلق زندگی نو دست و پا می‌زند. او فقط می‌خواهد خالق باشد بنابر این زندگی بخش است اما بارقه‌ای از این جریان نوی زندگی در زیست خودش پیدا نیست. او جراحی کلیشه‌ای است که علم، ذهنش را در بر گرفته و هر حس و حالی خارج از دایره علم و دانش برایش درست به اندازه یک چاله خالی از گنج، پوچ است. پس با این وجود بعید نیست که کاراکتری شبیه به او، با امیال‌ها، علایق و هر مسیری که پیش می‌گیرد، بار‌ها در عرصه سینما دیده شود.

گادوین بکستر خدای بلا است. یک انعکاس پر تجربه‌تر، بی‌احساس تر با کلیشه‌ای ترین شخصیت پردازی که می‌شد برای کاراکتری این‌چنینی تصور کرد می‌باشد! با این وجود درست ادا کردن یک شخصیت توسط بازیگر می‌تواند کاراکتر را از سطح به سوی عمق روانه کند! اما آن‌چه که بلا هست چیزی جز تداعی چهره پشت نقاب مانده گادوین نیست. با این تفاوت که او نقشی منحصر به فرد را به خود می‌پوشاند.


بلا در ابتدا یک تکرار کننده است. یک دستگاه، یک وجودی که جوهر فردی را از دست می‌دهد. در واقع بلا تنها آن‌چیزی است که اطرافش در گذر است. اما درست در نقطه‌ای که او به تجربه گرایی ایمان پیدا می‌کند، نه یک غم بلکه صد‌ها غم را به جان می‌خرد ولی با این حال از احساسات کلیشه‌ای رها می‌شود. دقیق‌تر بگویم بار غم او چند برابر می‌شود. این اتفاقی است که نه برای گادوین بکستر و نه برای مکس که یک عاشق پیشه مدرن است نمیافتد. حتی این غم را نمی‌شود در دانکن مجنون هم پیدا کرد.

بلا (اما استون) آشنایی و پذیرش خویشتن را همان‌قدر خوب تجسم می‌کند که همزادپنداری جمعی را به تصویر می‌کشد. آن چیز که دیدنی است اشتیاق بلا برای زیستن و تمنای او برای درک ماهیت مرگ است! به نظر می‌رسد در ابتدا همه چیز در او ساده‌تر و غلو آمیزتر است، با این وجود هر چه بیشتر گذشت بلا پیچیده‌تر شد. با این که شکاف غیر عادی بودن او با کسب تجربه پر شده است، اما او با درک ماهیت شوق و محنت توانست شفاف بماند؛ حتی بیش از پیش!

دنیای عجیب و پر پیچ

در دنیای Poor Things روزمره‌ای قابل مشاهده است که دستخوش تغییر شده. در واقع شما به عنوان کاراکتر به تماشای زیست معمولی می‌پردازید که دگرگون‌تر از واقعیت حال حاضر است. درست مثل یک اثر سوررئال! بالن‌هایی که در خیابان‌های آسمان عبور می‌کنند، حیوانات خانه دکتر گادوین که ترکیبی از خوک و مرغ یا سگ و پرنده‌ هستند! دود پاستلی سبز کشتی همه و همه یک تابلو سوررئال را می‌سازند.

جدای از این مسئله، استفاده از لنز‌باز درست مثل چشمیه در، فضا را بیشتر وهم انگیز می‌کند. همه چیز در معرض دید قرار دارد، همه چیز به چشم مخاطب آشنا است با این وجود در Poor Things نوعی تضاد با دنیا وجود دارد که قابل انکار نیست. البته محتوا به شیوه غلوآمیزی همان چیزی است که در جامعه در حال وقوع است. مثلا نابرابری‌های قدرت مردسالارانه یکی از پافشاری‌های داستان می‌باشد.


لنز‌ها با افق دید بلا در فیلم تغییر می‌کنند. بلا که وارد سفر ماجراجویانه خود می‌شود و به لیسبون و سپس خود را در یک کشتی بخار به سمت اسکندریه می‌یابد و در نهایت خودش را در یک فاحشه خانه پیدا می‌کند. افق دید او نسبت به دنیا گسترده‌تر می‌شود و ظاهر فیلم همراه با زوایای غریبش به یک تعادل و میانه روی می‌رسد. این تهولات پیش آمده در شیوه کارگردانی با کسب تجربیات بلا رابطه مستقیمی دارد.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شده بلا لبریز از اشتیاق و شور می‌باشد. بنابراین امری طبیعی است که کارگردان فصلی سرد و خاکستری و کدر با رنگ‌های چرکین را رقم بزند تا با حضور بلا تمام این تک‌رنگ‌های کدر به جشنی از الوان تبدیل شوند! در واقع بلا با حضور پر سر و صدای خود درست مثل رنگی شفاف و روشن است؛ مثل یک کارت پستال خوش آب و رنگ! این جسارت هنری لانتیموس در ساخت فضای فراواقعی به راحتی می‌تواند توجه و تمرکز و حتی باور مخاطب را به سوی خود جلب کند.

در نهایت راجع به کارگردانی اثر باید گفت که نمی‌توان یک سبک را برای زیبایی شناسی Poor Things در نظر گرفت چرا که الهام گیری از اکسپرسونیسم در تحت فشار بودن بلا و محیط اطرافش پیدا است. علاوه بر این المان‌های سوررئالیسم در جای جای اثر به چشم می‌خورد و در انتها نیز همه این‌ها با رگه‌های آوانگارد در هم می‌آمیزند. همچنین ایده‌های طراحی لباس، زندگی شخص بلا را منعکس می‌کند. کودکانه‌های صادقانه بلا در پف آستین‌ها و رنگ‌های پاستلی لباس‌هاتجسم می‌شود.

موسیقی کاراکتر را توصیف می‌کند


باید گفت که موسیقی همیشه به گونه‌ای انتخاب می‌شود که فضای موجود در هر سکانس را توصیف کند یا نهایتا از این هم بیشتر پیش برود و پاساژ‌های حسی بین کاراکتر‌ها را روایت کند. با این وجود در Poor Things موسیقی اتفاق بزرگ‌تری را رقم می‌زند. در واقع آهنگ و موسیقی در این فیلم رشد درخشان فکری بلا را تجسم می‌کند. منحصرا یک کاراکتر را قابل درک می‌کند بدون آن‌که کلمات دخیل باشند!

جرسکین فندریکس (Jerskin Fendrix) نوازندگی و ساخت موسیقی این فیلم را بر عهده داشته. او توانسته یک موسیقی پر پیچ و تاب و وهم انگیز درست مثل فضای بصری دنیای عجیب Poor Things خلق کند. فندریکس در واقع یک اثر از هم گسیخته تهاجمی و تا حد زیادی انتزاعی را درست مثل همان چیزی که بلا هست در معرض شنیدن قرار می‌دهد.

در موسیقی به ویژه نیمه ابتدایی فیلم همه چیز از کنترل خارج می‌شود و مشوش به گوش می‌رسد؛ دقیقا مثل بلا که کنترلی نه بر راه رفتن نه بر ادرار کردن و نه بر شیوه سخن گفتن دارد. هر چه بلا رشد می‌کند موسیقی نیز با او به رشد می‌رسد. صدا‌ها واضح‌تر می‌شوند و احساسات منعکس شده در موسیقی نیز تک بعدی تر می‌شوند.

همه چیز درست پیش رفته!

در نهایت باید گفت که فیلم در چند سطح مختلف جذاب است. بازی اما استون در نقش بلا متحیرکننده، سرسختانه و بسیار صادقانه است. همه چیز در کاراکتر او شفاف و خام است. از عصبانیت‌های کودکانه و پر تلاطم بلا گرفته تا کشف لذت‌های جنسی و بروز بدون فیلتر آن‌ها. در واقع بلا رشد ذهنی و جسمی انسان را بدون چهارچوب به تصویر می‌کشد. آن‌هم به درخشان‌ترین شیوه ممکن!

در همین حال مردانی که در اطراف بلا هستند نماد‌هایی هستند از ویژگی‌های مردسالارانه بندکش! مردانی که ظلم روا می‌دارند، چه آگاهانه چه ناآگاهانه. در کاراکتر گادوین که بلا او را گاد می‌نامد این ظلم به شیوه ناخودآگاه بر بلا چیره می‌شود. پدری که همه چیز را زیر سلطه دارد و حتی قصد دارد قراردادی بنا به ماندن بلا در خانه تبیین کند. حتی مکس با آن‌ چشم‌های نافذ و روحیه آرام و آزادش نیز هیجان را از زندگی بلا می‌دزدد.


دانکن نیز که ابتدا از در غرور وارد می‌شود و کمی بعد به یک مجنون عاشق تبدیل می‌شود، همه سعی خود را به کار می‌گیرد تا بلا را در قالب مد نظرش ترسیم کند. با این حال آن‌چه قدرت بیشتری دارد قطعا صداقت و شفافیت بلا در بیان امیال و خواسته‌هایش است. بلا زمانی که با مارتا و دوست پوچگرایش آشنا می‌شود، درِ دیگری از زندگی را به روی خود باز می‌کند و آن مسئله، فلسفه و دیدگاه فلسفی می‌باشد.

شاید بشود گفت که رشد اخلاقی بلا بیش از هر جا در مواجه با این دو شخص رشد کرده است. او در مقابل نیستی انگاری مقاومت می‌کند و زمانی که لجن‌زار بشریت را به چشم می‌بیند باز هم سعی دارد به دنبال راهی برای درست کردن آن باشد. بلا یک مقتدر خسته ناپذیر است در راهی که دائما به در بسته برخورد می‌کند.


مجموعا Poor Things داستانی خیره کننده را با بازی‌های حرفه‌ای طبق کارگردانی کم نظیر به خورد مخاطب می‌دهد. زمان طولانی این فیلم آنقدر روان و راحت می‌گذرد که جایی برای خمیازه و خستگی باقی نمی‌گذارد. مخلوقی که در نهایت از خالق جدا می‌شود و خود ماهیت منحصر به فردی پیدا می‌کند یکی از بهترین ایده‌های داستانی است که لانتیموس به بهترین نحو از این ایده استفاده کرده.



منبع: ویجیاتو