چارسو پرس: «بازیهای گرسنگی» داستان شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم است. قهرمان این مجموعه فیلم، دختری به نام کتنیس اوردین است. خواهر کوچک کتنیس برای شرکت در بازیهای گرسنگی انتخاب میشود، اما کتنیس به جای او داوطلب میشود و در بازی شرکت میکند. بازیهای گرسنگی نبرد زندگی و مرگ است و تنها مردم عادی برای شرکت در این بازی انتخاب میشوند. طبقه اشراف ناظر این بازیها هستند و جنایات انجامشده در این بازی را از تفریحات خود قلمداد میکنند. جنیفر لارنس با بازی در نقش کتنیس اوردین، اجرایی ماندگار را از خود به جا گذاشته و کاراکتر کتنیس تا همیشه در ذهن هر بینندهای نقش میبندد. از آنجایی که این مجموعه فیلم بر اساس یک سری کتاب ساخته شده است، جای تعجب ندارد که «بازیهای گرسنگی» تعدادی از بهترین نقلقولهای رمانها را هم داشته باشد.
سوزان کالینز، نویسنده این مجموعه کتاب، قبل از نوشتن رمانهای پرفروش «بازیهای گرسنگی»، بهعنوان فیلمنامهنویس در تلویزیون کار میکرد، و استعداد او برای دیالوگنویسی به این نویسنده کمک کرد تا آینده توتالیتر و محتمل این داستان را بسازد. این فیلمها که از اثر او اقتباس شدهاتد، به خوبی توانستهاند ماهیت و مفهوم اثر او را بر صفحه سینما به تصویر بکشند و نقلقولهای فراموشنشدنی این رمان را در خود جای دهند. برخی از این نقلقولها به میم تبدیل شدهاند، مانند وقتی که کتنیس اوردین میگوید: «من برای ادای اخترام داوطلب میشوم». در حالی که دیگر نقلقولها نماد و سمبلهایی برای این مجموعه فیلم هستند و معانی پنهانی را در خود جای دادهاند. مانند «ممکن است شانس همیشه به نفع شما باشد» یا «پانم امروز، پانم فردا، پانم برای همیشه».
صرف نظر از اینکه چرا این نقلقولها در خاطر مخاطبان ماندهاند، بسیاری از بهترین نقلقولهای محبوب «بازیهای گرسنگی» بسیار بیشتر از آنچه به نظر میآید، حرف برای گفتن دارند. این داستان در مورد ماهیت انسان، سیاست، و ظرفیت ما انسانها برای خشونت، و همچنین روشی که رسانهها میتوانند واقعیت را در درون ذهن ما به شکل عمیقا آزاردهندهای شکل دهند، حرفهای خوبی برای گفتن دارد. در پایان باید گفت بهترین نقلقولها از رمانها و اقتباسهای سینمایی مفاهیم بسیار عمیقتری نسبت به آنچه که مخاطب فکر میکند، در خود دارند.
«بازیهای گرسنگی» با انتشار اسپینآف پیشدرآمد جدید خود یه نام «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها»، به حیات خود ادامه داده است. فیلم جدید نقلقولهای نمادین زیادی را به همراه دارد که برای مدت طولانی در ذهن بینندگان خواهد ماند.
۲۰. «آدمهای احمق خطرناکاند»
- این دیالوگ نقلقولی از کتنیس اوردین در «بازیهای گرسنگی» است.
در اولین کتاب «بازیهای گرسنگی»، یکی از دواطلبان در حین بازیها آنشی روشن میکند تا خودش را گرم کند. اما او با این کار توجه دیگر داوطلبان را که به دنبال کشتن رقیبان خود هستند، جلب میکند و زندگی خودش و کتنیس را در معرض خطر قرار میدهد. ممکن است کمی پرخاشگرانه به نظر برسد، اما با توجه به اینکه آنها در حال مبارزه برای بقا هستند، کتنیس حق دارد عصبانی باشد. تنازع بقا در بازیها غالب است و سلطه دارد و هر اشتباهی میتواند کشنده باشد. داوطلب مذکور احتمالا تجربه کتنیس در شکار یا مربی خوبی مانند هیمیچ را نداشته است (هیمیچ هم شخصیتی است که نقلقولهای نمادین زیادی از خودش دارد). متأسفانه، این اشتباه به قیمت زندگی او تمام شد و اگر کتنیس به اندازه کافی باتجربه نبود، او هم میتوانست یکی از این جانباختگان باشد.
۱۹. «به آدمهایی که مجبور بودند بین مرگ و بیآبرویی یکی را انتخاب کنند، به چشم تحقیر نگاه نکن»
- این دیالوگ نقلقولی از تیگریس اسنو در «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» است.
«بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» به بررسی سقوط کوریولانوس اسنو به منجلاب شرارت میپردازد، اما همچنین نشان میدهد که تیگریس ـ استایلیست سابقی که در «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲» به یک شورشی تمام عیار تبدیل شد ـ در واقع دخترعموی نزدیک او بود. تیگریس به عنوان یک بهبوددهنده اخلاقی برای پسرعمویش عمل میکند و او را تشویق میکند که با شهروندان منطقه پانم همدلی و همدردی کند. این شامل توصیه او برای قضاوت نکردن کسانی است که تحت شرایط سخت مجبور به انتخاب سختی شدهاند، که دری را به روی رابطه بسیار مهم اسنو با لوسی گری بیرد باز میکند. در حالی که اقتباس سینمایی از پیش درآمد «بازیهای گرسنگی» دیالوگی مشابه این را به کاراکتر کوریو نسبت میدهد، اما منطقیتر است که چنین دیالوگی را از تیگریس بشنویم. همانطور که طرفداران کتاب میدانند، تیگریس کارهایی کرده است که به آنها افتخار نمیکرد اما این کارها را در جهت سرپا نگه داشتن خانوادهاش انجام داده است. این نقلقول، که از بهترین نقلقولهای مجموعه فیلمهای «بازیهای گرسنگی» است، او را به عنوان یکی از اخلاقیترین شخصیتهای کاپیتول نشان میدهد: تیگریس خودش را به جای دیگران میگذارد و سعی میکند از طرف آنها و با در نظر گرفتن آنها واکنش نشان دهد.
۱۸. «وقتی شروع به آواز خواندن میکند، حتی پرندهها هم ساکت میشوند تا صدای او را بشنوند»
- این دیالوگ نقلیقولی از پیتا ملارک در «بازیهای گرسنگی» است.
وقتی پیتا داستان اولین باری که عاشق کتنیس شد را در «بازیهای گرسنگی» تعریف میکند، توضیح میدهد که پدرش، که مردی نانوا بود، در ابتدا میخواسته با مادر کتنیس ازدواج کند. ولی از بخت بد او، آقای اوردین و صدای زیبای آوازش توجه مادر کتنیس را به خود جلب کرد. در اولین روز مدرسه، کتنیس در کلاس آهنگی خواند و پیتا مانند پدرش که عاشق مادر کتنیس شده بود، دلباخته کتنیس شد.
موسیقی نقش مهمی در شورشهای مناطق در «بازیهای گرسنگی» ایفا میکند، یکی از این قطعات بهیادماندنی اجرای کتنیس از “درخت اعدام” است که تبدیل به فراخوانی برای جمع کردن مردم مناطق مختلف شد. کتنیس خود نام «زاغ مقلد» را در جریان شورش علیه کاپیتول برگزیده است و فریاد متمایز پرندگان (تخیلی) تبدیل به موضوعی واقعی برای کل مجموعه فیلمها شده است. بدون در نظر گرفتن سیاست، این ایده که کتنیس برای اولین بار همانطوری توجه پیتا را به خود جلب کرد که پدرش قلب مادرش را تسخیر کرده بود، جزییات شیرینی در داستان عاشقانه پر فراز و نشیب آنها است: تاکید بر این که پیتا مدتها قبل از اینکه اکثر پانم نام کتنیس را بدانند، او را دوست داشت. باعث تاسف است که این جمله که از بهترین و عاشقانهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است، وارد فیلم نشد.
۱۷. «شما هیچ حقی ندارید که به مردم گرسنگی بدهید»
- این دیالوگ نقلقولی از سیجانوس پلینث در «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» است.
“شما هیچ حق ندارید که به مردم گرسنگی بدهید، یا آنها را بیدلیل مجازات کنید! حق ندارید زندگی و آزادیشان را از آنها بگیرید. اینها حقوقی هستند که همه با آن متولد میشوند. برنده شدن در یک جنگ باعث نمیشود چنین حقی داشته باشید. داشتن سلاح بیشتر باعث نمیشود چنین حقی داشته باشید. اهل کاپیتول بودن هم باعث نمیشود چنین حقی داشته باشید!»
سیجانوس پلینث یکی از تنها افرادی در کاپیتول است که به ماهیت واقعی بازیهای گرسنگی اقرار میکند. او سعی میکند از موقعیت خود حداکثر استفاده را ببرد و شرکتکنندهای به نام مارکوس، را از بازیها نجات دهد. اما پس از فرار مارکوس از کاپیتول و بازپس گیری او، اوضاع پیچیده میشود. سیجانوس زمانی که بازیسازها مارکوس را در میدان مسابقه حلقآویز میکنند، به نقطه بحرانیای میرسد که منجر به این طغیان پرشور میشود.
اگرچه حتی خود کوریو با نقشش به عنوان مربی و مفهوم بازیها دست و پنجه نرم میکند، سیجانوس فعالانه با این رویداد وحشتناک مخالفت میکند. دیدن کسی که به کاپیتول الفاظی که سزاوار آن است را میگوید، لذتبخش است. بخش اعظم سخنرانی سجانوس از فیلم «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» حذف شده است، اما انسانیت موجود در این سخنرانی هنوز در این لحظه به نمایش گذاشته میشود. این همچنین یادآوری تاریک از نحوه عملکرد مصلحتگرایی در بازیهای گرسنگی است. سیجانوس با وجود خشم موجه خود، نمیتواند هیچ کاری برای متوقف کردن بازیها انجام دهد.
۱۶. «او نمیتواند به من آسیبی بزند. چون از آدمهایی که دوستشان داشتم، کسی باقی نمانده»
- این دیالوگ نقلقولی از یوهانا میسون در «بازیهای گرسنگی» است.
یوهانا میسون در قسمت «بازیهای گرسنگی: اشتعال» به مخاطبان معرفی میشود. او یک پیروز بازیهای گرسنگی از منطقه ۷ است. یوهانا میسون در مقایسه با دیگران نسبت به احساسات واقعی خود در مورد کاپیتول شفافتر است و توضیح او که در اینجا از فیلم نقل شده اما برگرفته از کتاب است، به همان اندازه که غمانگیز است، قدرتمند نیز هست. برنده شدن در بازیهای گرسنگی بیشتر شبیه به مجازات حبس است تا اینکه یک دستاورد قلمداد شود، و ضربه روحی و تروماهای یوهانا در حین بازیها با ماندن او در کاپیتول تشدید شده است. یوهانا زیاد درباره زندگی خود در خارج از بازیها صحبت نمیکند، اما اطلاعاتی اندکی که فاش میکند، ویرانگر است. به غیر از چند برنده دیگر که یوهانا تا حدودی با آنها دوست است، او هیچ کس دیگری را ندارد. اما هر چقدر هم که این مساله غمانگیز باشد، تا حدودی او را از زیر سلطه اسنو آزاد میکند و به او اجازه میدهد علیه رییسجمهور و کنگره فاسد صحبت کند. همچنین این مساله او را به یکی از قابل اعتمادترین متحدان کتنیس تبدیل میکند ـ درست مانند کتنیس صادق و رک ـ و در حالی که این دو هرگز واقعا با هم دوست نخواهند شد، اما پیوند عجیبی میان آنها شکل میگیرد که به سختی میتوان آن را از بین برد. قطعا این جمله یوهانا یکی از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است.
۱۵. «امید تنها چیزی است که از ترس قویتر است»
- این دیالوگ نقلقولی از کوریولانوس اسنو در «بازیهای گرسنگی» است.
پرزیدنت اسنو این عبارت بهیادماندنی را در جریان گفتوگو با مدیر وقت بازیساز، یعنی سنکا کرین در «بازیهای گرسنگی» بیان میکند. همانطور که او توضیح میدهد، کاپیتول مناطق را فقط با زور و ترس وحشیانه کنترل نمیکند. بلکه از طریق امیدشان هم آنها را کنترل میکند. این بازیها به گونهای طراحی شدهاند که با خیال راحت این امید را هدایت کنند، تا مبادا مناطق این امید را به سمت وجود فلاکتبار خود در زیر کاپیتول سوق دهند و بتوانند با آن به آزادی برسند. با این حال، اگر مناطق امید بیش از حدی داشته باشند، میتواند برای کاپیتول دردسر ایجاد کند. این نقلقول، که از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است، چیزهای زیادی در مورد طرز تفکر اسنو به ما نشان میدهد. او یک کنترلگر چیرهدست است، و در حالی که این ایده ممکن است خارج از زمینه خوشبینانه به نظر برسد، اسنو آن را دستکاری میکند تا به نفع خود استفاده کند. تنها چیزی که او به آن اهمیت میدهد حفظ قدرت سیاسی خود است و دقیقا میداند که بازیها در این معادله چه نقشی دارند. این بخشی از چیزی است که او را به یک شخصیت شرور بزرگ و تکرارنشدنی تبدیل میکند، و این ایده حتی در مکالمات او با پلوتارک هیونزبی هم تکرار میشود.
۱۴. «کتنیس، تو از همان اول ماموریت ما بودی»
- این دیالوگ نقلقولی از پلوتارک هونزبی در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» است.
«کتنیس، تو از همان اول ماموریت ما بودی. نقشه همیشه این بود که تو را از بازیها نجات دهیم. ما در میانه یک انقلابیم، و تو زاغ مقلد هستی.»
پلوتارک هونزبی از همان ابتدای حضور در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» نقشه انقلاب را در سر داشت و در حال بازی دادن اسنو بود. او که سرپرست بازیسازان بود، در پایان فیلم فاش کرد که او و بسیاری دیگر برای شروع انقلابی علیه کاپیتول تلاشهای زیادی کردهاند. با توجه به اینکه اسنو جانشین خود، سنکا کرین را به قتل رساند، این اقدامات انقلابی جای تعجبی ندارد. پلوتارک به وضوح تمایلی ندارد قربانی بعدی اسنو باشد. او همچنین هدف اصلی را در این میان فاش میکند: نجات کتنیس و تبدیل کردن او به نماد انقلاب در حال رشد. پلوتارک در افشاگریای که در پایان فیلم «بازیهای گرسنگی؛ اشتعال» به کتنیس میکند، بار سنگینی بر دوش او میگذارد و مهم نیست که کتنیس بخواهد یا نخواهد که این مهم را قبول کند. خیلی ها قبلا پیش از این مردند تا مطمئن شوند که کتنیس زنده میماند. واقعیت غمانگیز این بود که بسیاری دیگر هم برای کتنیس حاضر بودند بمیرند. این حقیقتی بود که او باید میپذیرفت، زیرا میدانست که موفق شده است نماد چیزی باشد: کتنیس نماد امید به دنیایی بهتر است. این باعث میشود که او با اکراه به چهره عمومی شورش تبدیل شود: کتنیس حالا ظاهر زاغ مقلد را گرفته و ناحیهها را برای پیروزی تشویق میکند.
۱۳. «بازیهای گرسنگی برای چه چیزی هستند؟»
- این دیالوگ نقلقولی از ولومنیا گال در «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» است.
در سرتاسر «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها»، مکالمات دکتر ولومنیا گال و کوریولانوس عمدتا حول هدف بازیهای گرسنگی میچرخد. پاسخ اولیه کوریو پاسخ مورد انتظار است: مجازات مناطق. پس از اینکه دکتر گال او را بر اساس باورهای خود در مورد انسانیت آموزش داد و اسنو مدتی را در منطقه ۱۲ سپری کرد، پاسخ او به طور قابل توجهی تغییر میکند. در پایان فیلم، کوریولانوس مسابقه مرگ را به خود زندگی تشبیه میکند و قصد دارد پیروز آن باشد. این ممکن است یک نقلقول ساده به نظر برسد، اما اقتباس فیلم به طور کاملا مؤثری از آن برای نشان دادن جهانبینی در حال تغییر کوریولانوس استفاده میکند. همچنین نشان میدهد که دکتر گال تا چه اندازه استادانه میتواند رئیسجمهور آینده جوان را زیر سلطه خود قرار دهد و او را به سمت خود بیاورد. تماشاگران حتی میتوانند ببینند که چگونه اسنو در سه گانه اصلی بازیهای گرسنگی از مربی خود پیشی گرفت. تفکر اسنو این است که اگر زندگی مبارزهای دائمی و قانون جنگل بر آن جکمفرما است، چه لزومی دارد به مسائلی مانند حقوق برابر یا دموکراسی توجه شود؟
۱۲. «زاغ مقلد، امیدوارم هدفت به اندازه قلبت پاک و خالص باشد»
- این دیالوگ نقلقولی از آلما کوین در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» است.
در فینال تکاندهنده «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲»، رئیس جدید پانم، یعنی آلما کوین، سخنرانی پرشوری را برای مردم ایراد میکند. در حالی که کتنیس برای اعدام کردن رئیس جمهور مخلوع، یعنی کوریولانوس اسنو بیرون میآید، کوین از زاغ مقلد میخواهد که قلب پاک کتنیس را دنبال کند و تیری واقعی را رها کند. کوین در زمان گفتن این جملات به طور قطع متوجه اهمیت آنچه میگوید نیست. در روزهای منتهی به این رویداد، کتنیس متوجه شد که کوین به اندازه اسنو فاسد است و حاضر است برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری بزند و حتی آدمهای بیگناه را بکشد. مهمتر از همه، کوین قصد داشت بازیهای گرسنگی را ادامه دهد و این بار از کودکان کپیتول به عنوان بازیکنان بازیهای گرسنگی استفاده کند. سخنرانی او قبل از کشتن اسنو صادقانه نیست و در واقع برای پوشاندن برنامههای خبیثانهاش در جامه عدالت طراحی شده است. وقتی این جملات را به کتنیس میگوید، کوین ناخواسته این انقلابی جوان را متقاعد میکند که کار درست را انجام دهد. در کمال تعجب همه، کتنیس به تیر خود اجازه داد تا به سمت کوین پرواز کند، او را بکشد و رژیم ظالمانه دیگری را قبل از شروع آن پایان دهد. در این فرآیند، او چرخه ثابت انتقام را میشکند و به پانم اجازه میدهد تا واقعا شروع به بهبودی کند.
۱۱. «به خاطر داشته باش که دشمن واقعی کیست»
- این دیالوگ نقلقولی از هیمیچ آبرناتی در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» است.
هیمیچ آبرناتی ممکن است زمخت و اغلب مست بوده باشد، اما به عنوان مربی کتنیس و پیتا فردی عاقل بود. سوء مصرف مواد او ناشی از همان آسیبهایی است که هر پیروز در بازیها تجربه میکند، او مجبور است هر سال شاهد مرگ دو جوان از ناحیه خود در بازیها باشد. هیمیچ قبل از اینکه شاگردانش به میدان مسابقه بازگردانده شوند، به آنها یادآوری میکند که دشمن واقعی دواطلبان از دیگر مناطق نیستند، بلکه دشمن واقعی خود کاپیتول است. او به خوبی میداند که «برنده شدن» در بازیها در واقع مجازات شدن از راههای دیگر است. بعدا در «بازیهای گرسنگی؛ اشتعال» مشخص شد که هیمیچ بخشی از توطئهای برای نجات داوطلبان از میدان و آوردن آنها به منطقه ۱۳ بود که حالا محل شورشی در حال ظهور علیه کاپیتول شده است. هیمیچ با یادآوری به کتنیس و پیتا در مورد اینکه دشمن واقعی کیست، به آنها نشان داد که نقشه وسیعتری در حال اجرا است و آنها را به شکل دادن اتحادی سوق میدهد که جانشان را نجات خواهد داد. بعدا فینیک این نقلقول را برای کتنیس در میدان مسابقه تکرار میکند: کتنیس را آگاه میکند که طرف او است و کتنیس باید از شلیک به او خودداری کند.
۱۰. «جمع و جور کردن خودت ده برابر بیشتر از فروپاشی و نابود شدن طول میکشد»
- این دیالوگ نقلقولی از فینیک اودایر در «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۱» است.
فینیک این توصیه را به کتنیس در کتاب «زاغ مقلد» میکند، آن هم درست در زمانی که هر دو دوران سختی را سپری میکنند. به عنوان یک پیروز سابق در بازیهای گرسنگی، او همان آسیب روحی را پشت سر گذاشته که کتنیس تجربه میکند و وضعیت شبیه به بردگان او در کاپیتول به عنوان هشداری برای کتنیس در مورد آیندهاش عمل میکند. با اینکه کتنیس در نهایت فهمید که اسنو از پیتا و آنی علیه او و فینیک استفاده میکند ـ آنی معشوقه فینیک بود ـ از فینیک میپرسد که چگونه با این درد کنار میآید. فینیک در پاسخ میگوید که او کنار نمیآید، اما بهتر است تسلیم ناامیدی نشویم. در حالی که کتنیس هنوز دقیقا نمیداند فینیک چه چیزهایی را از سر گذرانده است، میداند که اتفاقات وحشتناک زیادی برای او و آنی افتاده است . این نقلقول فینیک هم دال بر این امر است. هر دوی آنها به یک نخ آویزان هستند، اما با وجود همهچیز، فینیک می داند که فروپاشی روانی به هیچ یک از آنها کمک نمیکند و عزیزانشان را باز نمیگرداند. این یکی از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است که در واقع بر نقش فینیک در داستان تأکید میکند: تبدیل شدن از یک دشمن احتمالی به یکی از متحدان سرسخت کتنیس و در نهایت یک شهید برای انقلاب.
۹. «اگر ما بسوزیم، شما هم همراه با ما میسوزید»
- این دیالوگ نقلقولی از کتنیس اوردین در «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۱» است.
پس از بمبگذاری در بیمارستان منطقه ۸ کتنیس یک سخنرانی پرشور در مورد اینکه چرا مناطق باید با ظلم و ستم کاپیتول مبارزه کنند، ارائه میدهد. او با این پیام قدرتمند به پرزیدنت اسنو سخنرانیاش را پایان میدهد، که در اقتباس سینمایی به شعاری برای شورشیان تبدیل میشود. این حقیقت دارد زیرا واقعیتی که ناحیهها با آن روبهرو هستند بسیار ساده است: آنها ترجیح میدهند تا سر حد مرگ بجنگند تا اینکه کنار بایستند و نابود شوند. این گفته کتنیس در واقع معکوسشده همان چیزی است که اسنو در سخنرانیهای خود میگفت: اینکه مناطق بدون حمایت کاپیتول دوام نمیآورند. کتنیس همچنین بزرگترین ترس اسنو را عملی میکند. او به شهروندان مناطق مختلف امید کافی برای متحد شدن و براندازی کاپیتول را میدهد. ممکن است اسنو بتواند جرقهای را مهار کند، اما او هیچ شانسی در مقابل کتنیس که حالا آتشش گر گرفته، ندارد. نقلقول کتنیس اگرچه توسط کل پانم شنیده میشود، اما به طور خاص متوجه اسنو است، و درگیری این دو را بسیار شخصیتر میکند. این نقلقول کتنیس، که از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» به حساب میآید، هشدار میدهد که آینده برای کاپیتول در هیچ افقی روشن نخواهد بود.
۸. «هر چیزی که میتوانی از من بگیری، ارزش نگه داشتن ندارد»
لوسی گری بیرد در مراسم درو در «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» اولین تاثیرگذاری خود را بر جای میگذارد. پس از سیلی خوردن توسط شهردار، خانواده لوسی گری آوازی را میخوانند تا به او شجاعت بدهند. سپس خودش این آواز را در دست میگیرد و اجازه میدهد تا معنای عمیق پنهان در این آواز به او دل و جرات ببخشد و بینندگان کپیتول را با طبیعت سرکشش شوکه کند. با وجود شخصیت جذابش، لوسی گری در این لحظه ماهیت اصلی خود را نشان میدهد. ممکن است لوسی قادر نباشد کارهای زیادی در مورد شرایطش انجام دهد، اما مصمم است که اجازه ندهد کاپیتول او را به زانو درآورد. این نقلقول، که از بهترین نقلقولهای مجموعه فیلمهای «بازیهای گرسنگی» است، همچنین نگرش پیتا نسبت به بازیها را در اولین فیلم «بازیهای گرسنگی» به ذهن متبادر میکند. لوسی گری و پیتا هر کاری که بتوانند برای حفظ انسانیت خود در بازیها انجام میدهند و حتی حاضرند از کسانی که آنها را به اسارت گرفتهاند، سرپیچی کنند.
۷. «تو هرگز چهره آن شخص را فراموش نمیکنی»
- این دیالوگ نقلقولی از کتنیس اوردین در «بازیهای گرسنگی» است.
در «بازیهای گرسنگی»، کتنیس با یک آووکس روبهرو میشود ـ شورشی یا مجرمی از کاپیتول که محکوم به بریدن زبانش است ـ که سعی میکند در حالی که در جنگل مشغول شکار است از نیروهای کاپیتول فرار کند. این آووکس هم کتنیس را دیده بود، و این برخورد سالها کتنیس را آزار میدهد. همانطور که این نقلقول نشان میدهد، کتنیس از این واقعیت که به دختر کمک نکرده است، سرشار از حس گناه است. کتنیس میداند که دختر چه احساسی در مورد او دارد، زیرا خودش هم وقتی پیتا نان را به سمتش پرت کرد، همین حس را داشت. حتی اگر پیتا و کتنیس در بازیها دوباره با هم ارتباط برقرار نکرده بودند، کتنیس هرگز پسری که نان داشت را فراموش نمیکرد. این واقعیت که او از کمک نکردن به دختر آووکس حس بسیار بدی داشت ـ حتی اگر انجام این کار باعث کشته شدن کتنیس میشد ـ چیزهای زیادی در مورد شخصیت کتنیس میگوید و اینکه چرا او در نهایت به صدای قدرتمندی برای تغییر تبدیل میشود.
۶. «اسنو بر فراز فرود میآید»
«بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» با شعار خانواده اسنو شروع میشود و به پایان میرسد: «اسنو بر فراز فرود میآید». در حالی که کوریو و تیگریس در ابتدا این را به یکدیگر میگویند تا به نوعی وعده دهند که روزگار بهتری در راه است. اما در طول فیلم، معنای آن برای کوریو به شدت تغییر میکند. پس از اینکه کوریولانوس دین کاسکا هایباتم را مسموم میکند، این شعار را یک بار دیگر بیان میکند. او در اینجا پیروزی خود را تضمینشده میبیند و کاملا به یک شخصیت شرور تبدیل شده است. این نقلقول مسیر کوریولانوس را در سرتاسر این پیشدرآمد در بر میگیرد. سیر تکاملی این نقلقول که ابتدا صرفا رجزخوانی بود و بعد به اعلام انتقامجویانه یک دیکتاتور تبدیل شد، برای تماشا جذاب است و آن را در میان دلخراشترین نقلقولهای اسنو در سری «بازیهای گرسنگی» قرار میدهد. به عنوان یک مرد جوان، این یک وعده به صاحبان قدرت است. به عنوان یک ظالم، این یک تهدید برای کسانی است که زیردست او هستند. در نتیجه، چنین نقلقولی بهترین انتخاب برای پایانبندی «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» است: درست مانند خود کوریولانوس تکامل مییابد.
۵. «هیچکس برنده این بازی نیست»
- این دیالوگ نقلقولی از هیمیچ آبرناتی در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» است.
کتنیس در «بازیهای گرسنگی: اشتعال» مجبور میشود به بازیها بازگردد. بازیهایی که این بار توسط پرزیدنت اسنو برای خلاص شدن از شر کتنیس طراحی شده است. کتنیس به هیمیچ میگوید که هیچ فرد شایستهای هرگز برنده بازیها نمیشود، و هیمیچ با این نکته مخالفت میکند. در عوض، هیمیچ فاتحان را به عنوان بازماندگان توصیف میکند. این مجموعهای برای شخصیتهایی مانند فینیک و یوهانا است که بازماندگان نیز هستند و متعاقباً تحت ریاضتهای کاپیتول رنج بردهاند. اگر بخواهیم تنها به یکی از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» اشاره کنیم که مفهوم این فیلمها را در خود دارد، آن نقلقول قطعا همین است. هیمیچ خیلی قبلتر از کتنیس در بازیها پیروز بوده است، بنابراین او میداند که حتی اگر کسی از بازیها جان سالم به در ببرد، این یک پیروزی توخالی است زیرا برندگان توسط چیزهایی که شاهد آن بودهاند یا کارهایی که انجام دادهاند، گرفتار شدهاند (و دقیقا به همین دلیل است که هیمیچ معتاد به الکل است). در نهایت، همه آنها هنوز هم قربانی ظلم کاپیتول هستند. اگرچه هیمیچ همیشه بهترین تاثیر را نمیگذارد، اما او بسیار عاقلتر از آن چیزی است که به نظر میرسد، و واقعا میخواهد به کتنیس و پیتا کمک کند تا زنده بمانند.
۴. «امیدواریم که شانس یارتان باشد»
این یکی از بهترین و نمادینترین نقلقولهای سری فیلمهای «بازیهای گرسنگی» است که به کرات هم تکرار شده است. در جهان این فیلم، معمول است که افراد برای شرکتکنندگان بازیهای گرسنگی با گفتن جمله «امیدواریم که شانس یارتان باشد» برای آنها آرزوی خوششانسی کنند. کتنیس در اولین فیلم «بازیهای گرسنگی» با حالت تمسخر این نقلقول را تکرار کرد، اما افی ترینکت مدت کوتاهی بعد این نقلقول را تکرار کرد، منتها این بار عاری از طعنه. این نقلقول بسیار سرد و بیاحساس است، و به ظلم سرنوشت در تعیین برنده یک بازی غیرانسانی و هولناک کنایه میزند. کاپیتول هرگز واقعا اهمیتی نمیداد که آیا این شانس به نفع یک فرد خاص است یا به نفع شخصی دیگر، اما این عبارت به طور حتم باعث میشد که شرکتکنندگان احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند. افی که داستان در آغاز او را بهعنوان شهروند طرفدار کاپیتول معرفی میکند، اغلب از این نقلقول در قسمتهای اولیه بازی استفاده میکند، اما در نهایت او هم ضد کاپیتول میشود و از شورشها حمایت میکند.
۳. «چیزهایی که خیلی دوست داریم، نابودمان میکنند»
- این دیالوگ نقلقولی از کوریولانوس اسنو در «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲» است.
در حالی که نیروهای منطقه ۱۳ تلاش میکنند تا پیتا و دیگر پیروزمندان را از کاپیتول نجات دهند، کتنیس با اسنو صحبت میکند تا حواس او را پرت کند. در حین گفتوگوی آنها، اسنو این دیالوگ دلخراش را بیان میکند. این نقلقول روشها و طرز فکر شرورانه اسنو را در بر میگیرد. رویکرد اصلی او این است که از عزیزان آدمها علیه خودشان استفاده کند. اسنو با همین روش است که کتنیس را تهدید میکند که اگر مناطق را آرام نکند، خانوادهاش را خواهد کشت و با همین رویکرد است که با صداهایی که شبیه صدای جیغ زدن پریم (خواهر کتنیس) و آنی است، فینیک و کتنیس را شکنجه میکند. این نقلقول حتی در «بازیهای گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» که داستان آغاز شرارت اسنو را روایت میکند، دوباره ظاهر میشود.
۲. «بازیهای بسیار وحشتناکتری هم برای بازی کردن هست»
- این دیالوگ نقلقولی از کتنیس اوردین در «بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲» است.
«بازیهای گرسنگی: زاغ مقلد – قسمت ۲» در حالی پایان مییابد که کتنیس و پیتا به ویرانههای منطقه ۱۳ بازگشتهاند تا بقیه عمر خود را در تبعیدی خودخواسته و مسالمتآمیز زندگی کنند و بقیه پانم هم به بازسازی خود ادامه دهد. در لحظات پایانی فیلم، کتنیس جملات دلگرمکنندهای را در گوش کودک شیرخوار خود زمزمه میکند و به او اطمینان میدهد که همهچیز درست خواهد شد. این صحنه کوچک در پایان این مجموعه بارقهای از امید را به داستانی بسیار تلخ میآورد. کتنیس به جای اینکه تحت تأثیر آسیبهای روحی قرار گیرد، از درد و آشفتگی خود برای محافظت از فرزندانش در برابر زندگیای مشابه زندگی خودش استفاده کرد. مخاطب پس از دیدن این صحنه احساس میکند که زندگی فرزندان کتنیس و پیتا، نسبت به زندگی والدینشان بسیار بهتر خواهد بود و قرار نیست مسیری پر از درد و ضربههای روحی را پشت سر بگذارند. و به دلیل اقدامات انقلابی کتنیس، فرزندش تحت حکومتی نوعدوستتر از حکومت قبلی بزرگ میشود، جایی که گروگانها یکدیگر را برای تفریح دسته جمعی نمیکشند و نسخهای از دموکراسی حاکم است. «بازیهای بسیار وحشتناکتری هم برای بازی کردن هست» از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است که از کتنیس اوردین میشنویم.
۱. «من یک شی بیارزش در بازیهای آنها نیستم»
شب قبل از اولین بازی، پیتا ترسهایش در مورد حفظ انسانیت در میدان مسابقه را با کتنیس در میان میگذارد. در حالی که او هنوز برای زنده ماندن مبارزه خواهد کرد، پیتا در اصل انسان خوبی است و نمیخواهد کاپیتول این ویژگی را از او بگیرد. اما همچنین میداند که ممکن است انتخابهای زیادی هم نداشته باشد. این جمله اولیه، که از بهترین نقلقولهای «بازیهای گرسنگی» است، عمق واقعی شخصیت پیتا را نشان میدهد. او ممکن است جلوی دوربین با کپیتول راه بیاید و فیلم بازی کند، اما با وفادار ماندن به خودش، مشتاق شورش است. در قسمتهای بعد شستوشوی مغزی پیتا به این نقلقول جنبهای غمانگیز میدهد، این لحظه الهامبخش کتنیس میشود تا راه خود را برای شورش در سرتاسر بازیهای گرسنگی پیدا کند. از تدفین کاراکتر رو به شیوهای مناسب و درخور شخصیت او، تا متحد کردن مناطق در برابر اسنو و حکومت ظالمانه کاپیتول. این نقلقول به هر دوی آنها شجاعت میدهد تا در پایان اولین بازیهای خود از کاپیتول سرپیچی کنند: آماده شدن هر دو برای مرگ با خودکشی تا اینکه یکی قصاب دیگری باشد. این سرپیچی گامی اولیه به سوی انقلابی تمام عیار است و جمله پیتا آن را به زیبایی بیان میکند.