قصه، اقتباسی آزاد از رمانی با همین عنوان اثر مارتین آمیس است، اما توصیفش به عنوان یک فیلمنامه اقتباسی می‌تواند گمراه‌کننده باشد. حتی با وجود اینکه نامزدی اسکار در بخش اقتباسی را کسب کرده باشد.
چارسو پرس: منطقه مورد علاقه اثر جاناتان گلیزر پیش از آنکه در بخش بهترین فیلم خارجی اسکار برنده شود هم بسیار مورد توجه منتقدان بود. فیلمی که توانست خوانشی متفاوت از یک موضوع بسیار تکرار شونده ارائه دهد.

برخی از فیلم‌ها در نخستین بار تماشا تأثیرگذارند، اما پس از پایان، کمرنگ و سپس محو می‌شود. منطقه مورد علاقه چنین نیست. همچون رعد به جان مخاطب می‌نشیند و سپس او را با روان زخمی تنها می‌گذارد بدون اینکه صحنه‌ای خشونت‌آمیز نمایش دهد. فیلم بیشتر با نشان ندادن چیزها ضربه می‌زند و تا مدت‌ها سرسختانه در ذهن می‌ماند.

خطر لو رفتن داستان. پیش از تماشا نخوانید.
قصه، اقتباسی آزاد از رمانی با همین عنوان اثر مارتین آمیس است، اما توصیفش به عنوان یک فیلمنامه اقتباسی می‌تواند گمراه‌کننده باشد. حتی با وجود اینکه نامزدی اسکار در بخش اقتباسی را کسب کرده باشد. فیلم فراتر از قصه اصلی است و داستانش در خانه یک نازی بلندپایه می‌گذرد که با همسر و فرزندانش زندگی گرم و به ظاهر نرمالی دارد؛ اما اتفاقات دلخراشی بیرون از دیوارهای خانه او در حال رخ دادن است. خانواده آرام «هوس» در مجاورت مجتمع مرگ و اردوگاه برده‌داری معروف به آشویتس زندگی می‌کنند و الگوی رفتاری‌شان بر اساس اصول اتحادیه آرتامان است. آرتمان جنبش آلمانی ضدشهری است که بر کشاورزی و حمایت از سبک زندگی روستایی تاکید دارد. آنها دیواربه‌دیوار آشوییتس هستند. رودولف هر هفته، قتل هزاران نفر را مدیریت می‌کند، بدون اینکه اختلالی در زندگی روزمره‌اش رخ دهد.

دیوارها بخش مهمی از فیلم هستند. خانواده هوس از پیک‌نیک‌های مفرح در کنار رودخانه که عمدتاً در نماهای بزرگ نمایش داده لذت می‌برند. اتفاقات هراسناک در پس دیوارهای پوشیده با گل‌های رز رخ می‌دهد. فیلمی که مخاطبان روی پرده می‌بینند، یک درام خانگی بی‌نظیر، مملو از بچه‌ها، باغ، پیک‌نیک‌، و مناسبات روزمره است. اما آنچه در ذهن تداعی می‌شود تصاویری از بدن‌های نحیف، سرهای تراشیده و فریادهای دردناک است. چون قدرت تصور ذهن قوی‌تر از اجرای هر کارگردانی است. تنها المانی که به ساخت تصورات کمک می‌کند، صدای محیطی خفه‌کننده‌ای است که با دود دودکش‌های کوره آشویتس در می‌آمیزد. نظم و زیبایی خانه هوس‌ها زمانی رنگ دیگر می‌گیرد که مکالمات رودولف در جلسات کاری دفتر خانه‌اش شنیده می‌شود که مدام می‌گوید: «بسوزانید، خنک کنید، تخلیه کنید، دوباره بارگیری کنید».



حس ترسناکی در کل فیلم نفوذ دارد که از طریق صدا و موسیقی خلق شده و با جزییات دیگر تکمیل شده. مانند صحنه‌ای که پسر بزرگ‌تر برادر کوچکش را در گلخانه حبس می‌کند و سپس او را با صدای خش‌خش گاز مسخره می‌کند.

ساندرا هولر که در آناتومی یک سقوط هم نقش یک داشت در منطقه مورد علاقه ارائه قابل قبول و لیدی مکبث طوری دارد. هدویگ هوس همسر رودولف با چشم تیزبین خانه را اداره می‌کند و خونسردانه لباس‌ و اشیای قیمتی که شوهر و همکارانش از قربانیان غارت کرده‌اند، امتحان می‌کند. کت پوست خز یک اسیر یهودی مقتول را در آینه تماشا می‌کند و از خوشبختی‌اش ذوق می‌کند.

آنچه جالب است این است که فیلمساز افراد معمولی با زندگی معمولی را در این نقش‌ها نشان می‌دهد و از افسران نازی هیولایی مانند خبری نیست. خصوصیت فاشیستی می‌تواند برای هر کسی بروز کند. به همین دلیل جاناتان گلیزر کارگردان در مورد فیلمش می‌گوید: «این داستان مربوط به گذشته نیست، مربوط به حال است» او می‌خواهد بگوید فاشیست و چنین رفتاری دور از زندگی آدم‌ها نیست.
در فیلم‌های سنتی درباره هولوکاست، نازی‌ها همان‌طور که در ذهن تصور می‌شود، نمایان می‌شوند و تماشاگر فاصله بزرگی با آنها احساس می‌کند. اما در این فیلم خاص اهمیت ندادن، یا بدتر از آن، بهره‌برداری از فرصت برای تظاهر به ندیدن، به شاخصی از ظرفیت انسان برای ظلم استفاده شده.

گلیزر یک جهان ساز منضبط و با تخیل است که روشش در فیلم‌هایی دیگرش مانند «تولد» و «زیر پوست» مشهود است. او منطقه موردعلاقه را وسواس و دقت بسیار ساخته. رمان اصلی که فیلم بر اساس آن است هوس‌ها را موجوداتی فرای تصور ساخته؛ اما گلیزر و تیم سازنده‌اش به تحقیق در مورد خانواده واقعی پرداختند و صحنه‌ها و گفت‌وگوهایی زیادی از مکالمات واقعی که توسط خدمتکاران و شاهدان عینی دیگر بازگو شده، ضبط کردند تا به دیالوگ‌های فیلم برسند. صحنه‌ای که هدویگ، خدمتکارش را به پخش شدن خاکسترش در مزارع بابیس تهدید می‌کند، همین واقعیت‌ها برداشت شده. این برداشت از واقعیت با تخیل هنرمندانه گلیزر تلفیق شده و لحظاتی بکری به وجود آورده. به طور مثال در صحنه‌های دید در شب جایی که دختر سیب‌ها را برای کارگران زندانی می‌گذارد از موسیقی بی‌نظیر میکا لوی استفاده شده تا لحن ترسناک فیلم رویاگونه توصیف می‌شود. احساسات در این صحنه‌ها مخلوط شده و درک مخاطب از زیبایی‌شناسی به چالش کشیده می‌شود. تصاویری که می‌تواند در موقعیت دیگر رمانتیک باشد، کابوس خونین و تمام‌نشدنی برای برخی انسان‌هاست که تاریخ هرگز فراموش نمی‌کند و این حقیقت را اثبات می‌کند که همه ما شر قادریم آن را بشناسیم، حتی زمانی که میان علایقمان محصور شده باشد. اگرچه منطقه مورد علاقه ادعای واقعی بودن ندارد، اما باید توجه داشت که رودولف هوس در سال ۱۹۴۷ پس از شهادت در دادگاه نورنبرگ به دلیل جنایات جنگی به‌دار آویخته شد.



هدویگ در سال ۱۹۸۹ در واشنگتن دی سی درگذشت. ولف هم سال ۱۹۴۵ فرار کرد و چندین سال بعد را صرف تحقیق و نوشتن در مورد واقعیات هولوکاست کرد، در سال ۱۹۷۴ پیش از اینکه جان خود را بگیرد، یادداشتی به جای گذاشت که در آن از ناامیدیش و بی‌نتیجه بود کارش نوشت. اما پیش‌بینی‌اش اشتباه بود. هولوکاست سوژه‌ای تمام نشدنی است که هر بار به شکلی تازه خودنمایی می‌کند.
منبع: شبکه شرق