هر فیلمی که در این مطلب به آن اشاره خواهیم کرد به نوبه‌ی خود نقطه عطف مهمی در تاریخ سینما، به ویژه جلوه‌های ویژه به حساب می‌آید و تماشای آن‌ها خود گردشی در موزه‌ی تاریخ این صنعت است. تکنیک‌ها و خلاقیت‌هایی که در این فیلم‌ها می‌بینید شما را شگفت‌زده خواهند کرد و شاید اصلا مهم‌ترین دلیلی باشد که امروزه این آثار به عنوان فیلم‌های کلاسیک در ذهن مخاطبان ماندگار شده‌اند.

چارسو پرس: هر فیلمی که در این مطلب به آن اشاره خواهیم کرد به نوبه‌ی خود نقطه عطف مهمی در تاریخ سینما، به ویژه جلوه‌های ویژه به حساب می‌آید و تماشای آن‌ها خود گردشی در موزه‌ی تاریخ این صنعت است.


 تکنیک‌ها و خلاقیت‌هایی که در این فیلم‌ها می‌بینید شما را شگفت‌زده خواهند کرد و شاید اصلا مهم‌ترین دلیلی باشد که امروزه این آثار به عنوان فیلم‌های کلاسیک در ذهن مخاطبان ماندگار شده‌اند. تمام این فیلم‌ها حداقل در یک ویژگی اشتراک دارند: این که هر کدام در زمان اکران خود حاوی عناصری از جلوه‌های ویژه بودند که برای کسانی که توانستند آن‌ها را بر پرده‌ی سینما ببینند الهام‌بخش و غافلگیرکننده بوده است.


۱. سفر به ماه (A Trip to the Moon)

  • سال اکران: ۱۹۰۲
  • کارگردان: ژرژ ملی‌یس
  • بازیگران: ژان د آلسی، فرانسوا لالمنت، جولز اوژن لگریس، دانیل سکالدی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

ژرژ ملی‌یس به عنوان یک شعبده‌باز بر صحنه، خود به خوبی ارزش هنر فریب و توهم را می‌دانست. بنابراین، کاملا منطقی است که اولین کسی که در تجربه‌گرایی در فیلم‌های روایی پیش‌قدم شود و از همین عناصر فریب و تصاویر خیالی در آثارش استفاده کند خود ملی‌یس باشد. معروف‌ترین اثر او فیلم خارق‌العاده‌ی «سفر به ماه» است که اولین بار در سال ۱۹۰۲ میلادی به نمایش درآمد. بسیاری از تکنیک‌هایی که در این فیلم ساختارشکنانه بوده و به عنوان جلوه‌های ویژه در نظر گرفته می‌شدند، امروزه به شیوه‌های معمول و اولیه‌ی تدوین در فیلم‌های سینمایی تبدیل شده‌اند؛ برای نمونه می‌توان به ابزارها و تکنیک‌هایی چون Dissolve، ترفند توقف (Stop Trick) یا نوردهی چندین باره اشاره کرد.


اما شاید بپرسید ترفند توقف چیست؟ همانطور که از اسمش پیداست این تکنیکی است که در آن کارگردان بازیگران خود را در میانه‌ی صحنه‌ای با ژست خاصی متوقف می‌کند، فیلمبرداری را نیز؛ سپس موقعیت بازیگران یا صحنه را تغییر می‌دهد یا قبل از شروع فیلمبرداری چیزی به تصویر اضافه یا از آن کم می‌کند و بعد شروع به فیلمبرداری می‌کند تا بیننده غافلگیر شود. این تکنیک در فیلم کوتاه ۱۸ ثانیه‌ای اعدام مری استوارت در سال ۱۸۹۵ میلادی برای شبیه‌سازی بریدن سر مورد استفاده قرار گرفت. البته ملی‌یس از این ترفند برای هدف بسیار ساده و کمدی‌تری استفاده کرد. فضانوردان شجاع او که در حال کاوش بر سطح ماه هستند تجربه‌هایی را از سر می‌گذارنند که آن‌ها را غافلگیر می‌کند؛ مثلا، چترهایشان ناگهان به قارچ‌هایی غول‌پیکر تبدیل می‌شوند؛ همه‌ی این‌ها هم به لطف جلوه‌های ویژه و ترفند توقف. درست است که در ۱۹۰۲ میلادی هنوز راه طولانی پیش روی جلوه‌های ویژه در فیلم‌های سینمایی بود، اما بسیاری از ماندگارترین تکنیک‌های این هنر را می‌توان در همین فیلم یافت.


۲. متروپلیس (Metropolis)

  • سال اکران: ۱۹۲۷
  • کارگردان: فریتس لانگ
  • بازیگران: بریگیته هلم، گوستاو فرولیش، فریتس راسپ، آلفرد ابل
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

چند دهه‌ی اول آغازین صنعت فیلمسازی دوره‌ای بود که فیلم‌ها از نظر پیچیدگی روایی و جاه‌طلبی بصری روز به روز توسعه و تکامل پیدا می‌کردند و این توسعه سرعتی باورنکردنی داشت. در این فیلم، «متروپلیس»، تنها دو دهه پس از «سفر به ماه» ملی‌یس، با شاهکار ۱۵۳ دقیقه‌ای فریتس لانگ مواجه می‌شویم که از ابتدا تا انتهایش هر چه از جلوه‌های ویژه گیرش آمده در فیلم خود گنجانده است. این دوره‌ای است که در آن فیلمسازان دیگر به ساخت فیلم اکتفا نمی‌کردند؛ بلکه معنا و تعریف فیلم‌سازی را از ابتدا بازتعریف می‌کردند. برای ما حتی تصور اینکه در آن دوره از نزدیک شاهد چنین تحولات شگفت انگیزی باشیم باورنکردنی است.


یوگن شوفتان، تکنسین جلوه‌های ویژه و پیشگام در این هنر، امضای خود را بر جای‌جای «متروپلیس» گذاشته است؛ از استفاده‌ی مکرر و متنوع او از مینیاتورها برای نشان دادن شهر، تا نقاشی‌های مات و لباس نمادین ربات انسانی (Maschinenmensch). با این حال، شاید مهم‌ترین تکنیک جلوه‌های ویژه که از این فیلم درآمده است و هنوز هم به خاطر تکنسین آن «فرایند شوفتان» (Schüfftan process) نامیده می‌شود، تکنینک پوشاندن لنز با دوربین باشد. در این روش پوشاندن نسبی لنز دوربین با آینه به ترکیب تصاویر کمک می‌کند، ترکیب تصویر بازیگران بر صحنه و مجموعه‌های مینیاتوری که شوفتان توانست از همین طریق دیستوپیای آینده‌نگرانه‌ی لانگ را زندگی ببخشد.


۳. کینگ کنگ (King Kong)

  • سال اکران: ۱۹۳۳
  • کارگردان: مرین سی. کوپر، ارنست شدسک
  • بازیگران: فی وری، رابرت آرمسترانگ، بروس کابوت
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

«کینگ کنگ» از تأثیرگذارترین فیلم‌های تاریخ جلوه‌های ویژه است که چند سالی از زمان خود جلوتر بود. همه‌ی این‌ها البته با زحمات انیماتور ویلیس اچ. اوبراین محقق شد. علاوه بر این، استفاده‌ی عالی از نقاشی مات، مینیاتور و به ویژه پروژکت کردن تصاویر همه موجب شد «کینگ کنگ» فیلمی باشد که تا سال‌ها اثر ماندگاری بر مخاطبان خود گذاشت.


احتمالا تکنیکی که فیلم «کینگ کنگ» بیش از همه به آن مشهور است، انیمیشن استاپ‌موشن باشد که برای سکانس‌های نبرد معروف بین  کینگ کنگ و تیرانوسوروس بی‌رحم در جزیره‌ی جمجمه باشد که هفت هفته تلاش کمرشکن برایش لازم بود تا فیلمبرداری سکانس تکمیل شود. ویلیس اوبراین اما یک تکنسین بی‌بدیل در این زمینه بود و در طول فیلمبرداری این فیلم تکنیک‌های جلوه‌های ویژه جدیدی را روی کار آورد. مهمتر از همه، او این دانش‌ها و تکنیک‌ها را به افرادی چون ری هری‌هاوزن منتقل کرد که قرار بود در آینده خودش به یک استاد تمام و کمال جلوه‌های ویژه تبدیل شود. با این حال، جلوه‌های ویژه در این فیلم فراتر از استاپ‌موشن است و اقدامات پیشگامانه‌ی دیگری نیز در پشت صحنه‌ی آن پیدا می‌شود؛ مثلا، انداختن تصویر روی ماکت‌های غول‌پیکر و ترکیب تصویر و واقعیت که به ستارگان فیلم چون فی وری اجازه می‌داد تا با میمون بزرگ تعامل داشته باشند.


۴. آنچه خواهد آمد (Things to Come)

  • سال اکران: ۱۹۳۶
  • کارگردان: ویلیام کامرون منزیس
  • بازیگران: ریموند مسی، رالف ریچاردسون، مارگارتا اسکات، سدریک هاردویک
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰

با اینکه فیلم «آنچه خواهد آمد» به اندازه‌ی اثر حماسی تاریخی سیسیل بی. دمیل «کلئوپاترا» شناخته شده نیست، اما این فیلم انگلیسی همچنان از همان حس عظمت در تصاویر خود بهره‌مند است و جاه‌طلبانه می‌خواهد یک قرن تکنولوژی جلوه‌های ویژه بشری را در فیلم خود به تصویر بکشد. «آنچه خواهد آمد» ایده‌ی اچ. جی. ولز از آینده‌ی انسان را نشان می‌دهد؛ اینکه بشریت چگونه تکامل خواهد یافت، پیشرفت خواهد کرد یا رو به زوال می‌رود. این ایده بازه‌ی زمانی ۱۹۴۰ تا ۲۰۳۶ میلادی را شامل می‌شود که هم رویکردی پیش‌بینانه دارد و از یک جنگ جهانی دوم فرضی حرف می‌زند، و هم آینده‌ی دیستوپیایی جهنمی را نشان می‌دهد که کابوس دنیای صنعتی‌شده و دودگرفته‌ی متروپلیس را تداعی می‌کند. به تصویر کشیدن صنایع سنگین، ماشین‌ها و کارخانه‌های عظیم آینده هشداری هولناک است از بی‌رحمی بشر به کارگران هم‌نوع خود و آینده‌ای که در انتهایش تنها نابودی نژاد بشر دیده می‌شود. «آنچه خواهد آمد» از آینده‌ای حرف می‌زند که در آن همه‌ی ما چرخ‌دنده‌های یک ماشین جنگی هستیم که بیهوده به سمت نقطه‌ای سرد و تاریک حرکت می‌کنیم. جلوه‌های ویژه، به ویژه مینیاتورهایی که در این فیلم استفاده شده‌اند یکی از جاه‌طلبانه‌ترین و عظیم‌ترین سازه‌ها در نوع خودشان هستند که حتی در فیلم‌های مدرن نیز نمی‌توانید مانند آن را پیدا کنید.


۵. جادوگر شهر آز (The Wizard of Oz)

  • سال اکران: ۱۹۳۹
  • کارگردان: ویکتور فلمینگ
  • بازیگران: جودی گارلند، جک هالی، ری بولگر، برت لار
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰

جلوه‌های ویژه در فیلم «جادوگر شهر آز» آنقدر براق، رنگارنگ و خوش‌ساخت هستند که بیننده‌ی مدرن تقریبا با همان دیدگاهی به این فیلم محصول سال ۱۹۳۹ میلادی نگاه می‌کند که به فیلم‌های جدید با جلوه‌های ویژه دیجیتالی. برای نمونه، چطور می‌توان در سال ۱۹۳۹ یک گردباد عظیم را در افق به تصویر کشید؟ پاسخ این است: با ده متر پارچه که دور یک ابزار فولادی کشیده شده و با شیلنگ‌هایی هوای فشرده همراه با خاک به اطراف پاشیده می‌شود. این همان نبوغی است که آرنولد گیلسپای، تکنسین جلوه‌های ویژه در این فیلم به کار برد. یکی از صحنه‌های چشمگیر «جادوگر شهر آز» سکانس انتقال از تصویر سیاه و سفید و قهوه‌ای به یک تصویر تکنی‌کالر باشکوه است. شاید باورش امروزه سخت باشد، اما برای این کار تمام فضای یک اتاق را سیاه و سفید رنگ کردند و برای ستاره‌ی فیلم، جودی گارلند، بدلی گذاشتند که او هم سیاه و سفید رنگ شده است. بدل فقط از پشت سر دیده می‌شود و وقتی از اتاق خارج شده و به دنیای رنگارنگ آز پا می‌گذارد، خود گارلند به قاب وارد می‌شود و به سادگی جای خود سیاه و سفیدش را می‌گیرد. این یک نمونه‌ی ابتدایی اما کلاسیک از تکنیک «تگزاس سوئیچ» (Texas Switch) است که امروزه هم استفاده می‌شود.


۶. همشهری کین (Citizen Kane)

  • سال اکران: ۱۹۴۱
  • کارگردان: اورسن ولز
  • بازیگران: اورسن ولز، جوزف کاتن، اورت اسلون، دوروتی کومینگور
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۹ از ۱۰۰

بی‌شک تصاویر باشکوه و خیره‌کننده‌ای در داستان استثنایی ظهور و سقوط چارلز فاستر کین با بازی اورسن ولز وجود دارد؛ اما بسیاری از تکنیک‌های جلوه‌های ویژه در این فیلم برای بیننده نامرئی‌اند و بر ناخودآگاه مخاطب تأثیر می‌گذارند. به نظر می‌رسد ولز وسواس شدیدی برای خلق تصاویری داشته که باید از نظر منطقی غیرممکن باشند. اما او از طریق استفاده از تکنیک‌هایی ویژه این صحنه‌ها را به عالم وجود می‌آورد؛ برای نمونه، می‌توان به تکنیک‌هایی مثل ترکیب چند نما اشاره کرد یا انداختن تصاویر روی صحنه مثل جایی که می‌خواهد در پس پنجره‌ای پس‌زمینه‌ی کوچکی را نشان دهد، یا نماهایی که شخصیت‌ها از زاویه‌ی عجیب و غریبی از بالای بالکن به پایین نگاه می‌کنند، یا صحنه‌ی دیگری که در آن کین با بی‌حوصلگی بر ماشین تحریر خود می‌کوبد و مای بیننده می‌توانیم تصویر واضح چهره‌ی جد لیلند را ببینیم که از پنجاه متر دورتر می‌آید. کل فیلم هم که یک کلاس درس کامل درباره‌ی تکنیک‌های نورپردازی است. تازه خیلی به مبحث جلوه‌های ویژه برای پیر کردن ولز وارد نمی‌شویم که خود مطلبی جداگانه می‌خواهد و با جزئیاتی مثال‌زدنی شخصیت او را در طول یک عمر نشان می‌دهد. خلاصه هرچه بیشتر درباره‌ی فیلمسازی بیاموزید، «همشهری کین» حیرت‌انگیزتر می‌شود.


۷. گودزیلا (Gojira)

  • سال اکران: ۱۹۵۴
  • کارگردان: ایشیرو هوندا
  • بازیگران: آکیرا تاکارادا، آکیهیکو هیراتا، تاکاشی شیمورا
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰

جای تعجب ندارد که اولین فیلم «گودزیلا» مملو از مینیاتورها و ماکت‌های عظیم و غیرمنتظره باشد؛ اما این همه‌ی آن چیزی نیست که فیلم «گودزیلا» در تاریخ جلوه‌های ویژه ثبت کرده است. اثر ماندگار آن در روشی است که تکنیک‌های مختلف جلوه‌های ویژه را به هم می‌آمیزد. مردی با کت و شلور، ست‌های مینیاتوری، قاب‌هایی از واکنش مردم هراسان و فرار کردن شهروندان از دست هیولا؛ ترکیب همه‌ی این‌ها با هم موجب شده فیلم هوندا مینیاتورها و ست‌های خود را جانی تازه ببخشد. درواقع، هوندا و همکارانش خواسته یا ناخواسته موفق شدند یک زبان بصری نوین خلق کنند، زبانی که واژگان لازم برای به تصویر کشیدن هیولایی وحشتناک و پیامدهای حمله‌ی آن به دنیای عادی ما را دارد. تکنیک‌های جلوه‌های ویژه که در این فیلم برای اولین بار استفاده می‌شدند بعدها از فیلم‌های امریکایی مثل «آن‌ها!» (Them) محصول ۱۹۵۹ و «هیولای غول‌پیکر گیلا» (The Giant Gila Monster) ری کلوگ سردرآوردند. لباس خاص هیولای گودزیلا هم خود به یکی از افسانه‌های سینما تبدیل شد که نسل به نسل، از دوران شوا تا سال ۱۹۷۵ میلادی اصلاح شده و بهبود پیدا کرد. درباره‌ی این فیلم همین کافی است که بگوییم هیچ فیلم هیولایی بعد از «گودزیلا» ساخته نشده که بالاخره چیزی را مدیون این فیلم نباشد و تنها آثار انگشت‌شماری توانسته‌اند کمی از حال و هوای غم‌انگیز و دلهره‌آور آن را تکرار کنند که توانایی آن را دارد که به کابوس شب‌های تنهایتان تبدیل شود.


۸. ده فرمان (The Ten Commandments)


  • سال اکران: ۱۹۵۶
  • کارگردان: سیسیل بی. دمیل
  • بازیگران: آن بکستر، یول برینر، ادوارد جی. رابینسون، ایوان دکارلو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰

سیسیل بی. دمیل اولین بار یک نسخه‌ی صامت از این فیلم در سال ۱۹۲۳ میلادی ساخت، اما به طرز معجزه‌آسایی فرصت آن را پیدا کرد تا سه دهه بعد به فیلم خود بازگردد و این بار با جلوه‌های ویژه و تصاویر ناب آن را صیقل داده و کارهایی که در ۱۹۲۳ آرزو می‌کرد می‌توانست انجام دهد بالاخره محقق کند. فیلم ۱۹۵۶ از هیچ چیز کوتاهی نکرده است؛ از ست‌های عظیم کاخ‌های مصری، تا دشت‌های فروزان و بالاخره اوج ماجرا، یعنی راهیپمایی پیروان موسی و عبور آن‌ها از دریای سرخ شکافته شده. این بی‌شک یکی از پیچیده‌ترین و پرزحمت‌ترین جلوه‌های ویژه تا آن زمان بوده است که نه تنها نیازمند فیلم‌برداری در لوکیشن در خود مصر بود، بلکه برای به تصویر کشیدن شکافتن دریا مجبور شدند در استودیوی پارامونت یک گودال به شکل U بسازند که می‌توانست سیصد و شصت هزار گالن آب (قریب به ۱۳۵۰ متر مکعب) در خودش جا دهد. برای نشان دادن اثر شکافته شدن دریا و دیوارهای ساخته شده از آب مدت زمان زیادی صرف پر کردن و خالی کردن آب این مخزن عظیم و فیلمبرداری از یک آبشار بزرگ شد تا تصویر دیوارهای عمودی آب ساخته شود و همراهان موسی از آن عبور کنند. می‌توان قاطعانه گفت در دوره‌ی خودش هیچ فیلم دیگری نمی‌توانست از نظر جلوه‌های ویژه به پای «ده فرمان» برسد.


۹. جیسن و آرگونات‌ها (Jason and the Argonauts)

  • سال اکران: ۱۹۶۳
  • کارگردان: دان چفی
  • بازیگران: تاد آرمسترانگ، آنر بلکمن، گری ریموند، نانسی کووک، مایکل گوئین
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰

توانایی و دانش‌های جلوه‌های ویژه استاپ‌موشن ویلیس اوبراین، همانطور که در فیلم «کینگ کنگ» و «جو یانگ قدرتمند» (Mighty Joe Young) دیدیم، به دستیارش ری هری‌هاوزن منتقل شد که این هنر را در دهه‌ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی به اوج خود رسانید. درواقع، هرچه زمان و بودجه‌ی بیشتری در اختیار هری‌هاوزن می‌گذاشتند، نتیجه تماشایی‌تر می‌شد. ابتدا در فیلمی مثل «هیولایی از ۲۰ هزار فتوم» و در نهایت در اثری که به عنوان شاهکار کارنامه‌ی هری‌هاوزن محسوب می‌شود، یعنی «جیسن و آرگونات‌ها». این فیلم مملو از جلوه‌های ویژه است، مثل نبرد بین جیسن و هیدرای چندسر، یا نبرد با تالوس، مجسمه‌ی محافظ برنزی غول‌پیکر. اما اوج هنر دست هری‌هاوزن را می‌توان در صحنه‌ی نبرد جسین و خدمه‌ی او با گروهی از هفت جنگجوی اسکلتی زنده‌شده دید که همه‌ی آن‌ها به دست خود هری‌هاوزن و در یک فرایند چهارماهه به تحرک درآمده و فیلمبرداری شدند. سختی کار او را در نظر داشته باشید؛‌ او باید پیش از استفاده از پروژکتور و کنار هم قرار دادن یکپارچه‌ی تصاویر همه‌ی حرکات آن اسکلت‌ها را با حرکات بازیگران سر صحنه تطابق می‌داد که پیش از این فیلمبرداری شده بودند. عده‌ی کمی از هنرمندان پیدا می‌شوند که بتوانند چنین کاری را تکرار کنند که نیازمند اشتیاقی بی‌حد و حصر و اراده‌ای استثنایی است.


۱۰. ۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی (۲۰۰۱: A Space Odyssey)

  • سال اکران: ۱۹۶۸
  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • بازیگران: گری لاک‌وود، ویلیام سیلوستر، دانیل ریکتر، داگلاس رین
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰

وقتی نوبت به «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» استنلی کوبریک می‌رسد می‌توان تاریخ جلوه‌های ویژه در فیلم‌های سینمایی را به قبل و بعد از انتشار آن تقسیم کرد. این فیلمی است که استانداردهای جلوه‌های ویژه را برای همیشه بالا برد و کار هر فیلم دیگری در این ژانر را به مراتب دشوارتر کرد تا بتوانند خود را به پای «۲۰۰۱» برسانند.


بینندگان آن روز از بسیاری از صحنه‌های کوبریک در به تصویر کشیدن سفر انسان به فضا شگفت‌زده شدند؛ برای نمونه، برای این فیلم یک ست سانتریفیوژمانند به قطر ده متر ساختند که بخش‌های زیادی از فضاهای داخلی سفینه را دربرمی‌گرفت و از این طریق به نظر می‌رسید فضانوردان روی دیوارها و سقف‌ها بدون هیچ جاذبه‌ای راه می‌روند. احساس بی‌وزنی که در این فیلم به تصویر کشیده شده است چیزی است که بینندگان تا آن زمان شبیه آن را ندیده بودند که تنها از دقت و ظرافتی که مخصوص کارهای کوبریک است برمی‌آید. به جز این، می‌توان به دوربین‌های خودکار و کنترل از راه دور اشاره کرد. البته سکانس ماندگار دروازه‌ی ستاره‌ای در پرده‌ی سوم را نیز فراموش نکرده‌ایم که در آن فضانوردی وارد یک بنای تاریخی فرازمینی می‌شود و انگار سفری رویاگونه را پشت سر می‌گذارد. تماشاگرانی که سال ۱۹۶۸ بعد از دیدن «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» از سینما خارج می‌شدند خود می‌دانستند چیزی را تجربه کرده‌اند که پیش و پس از آن وجود نداشته و نخواهد داشت.


۱۱. آرواره‌ها (Jaws)

  • سال اکران: ۱۹۷۵
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • بازیگران: روی شایدر، ریچارد درایفس، لورن گری، رابرت شاو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

احتمالا ساخت «آرواره‌ها» برای استیون اسپیلبرگ جوان کاری به شدت سخت و پرزحمت بوده است؛ فیلمی که پایه‌گذار سبکی از فیلم‌های بلاک‌باستر مخصوص تابستان بود. البته آخرش خیلی چیزها آنطور که باید پیش نرفتند. اسپیلبرگ جوان و جاه‌طلب اصرار داشت که فیلم در لوکیشن اقیانوس فیلمبرداری شود و همین به تنهایی هزینه‌ی فیلم را به دو برابر بودجه‌ی تخمینی افزایش داد و باعث شد عوامل فیلم با بازی با کلمه‌ی «Jaws» آن را «Flaws» (نقص‌ها) خطاب کنند. البته نتیجه‌ی اصرار اسپیلبرگ شد اولین فیلم بزرگ سینمایی تاریخ که در اقیانوس ساخته شده است.


سخت‌ترین بخش جلوه‌های ویژه مشخصا به کوسه‌ی مکانیکی بازمی‌گردد که ساخت و فیلمبرداری آن حسابی داستان داشت که دهه‌ها نقل مجلس هالیوود بود. در نتیجه بخش‌های زیادی از حضور کوسه حذف شد، و سکانس هایی مثل حمله‌ی شبانه‌ی کوسه به یک شناگر به گونه‌ای فیلمبرداری شدند که به جای آنکه خود کوسه را نشان دهند، بیشتر حس و وحشت ناشی از حضور آن را تداعی کردند. از آن زمان تاکنون بسیاری از این تکنیک تعریف کرده و گفته‌اند عدم حضور علنی کوسه در دو صحنه‌ی ابتدایی بر اضطراب و اضطرار لحظه افزوده و باعث شده بعدا که کوسه نشان داده می‌شود تأثیر آن بسیار بیشتر باشد. سکانس‌هایی مثل تقلای دیوانه‌وار کوئینت و چشم‌های بی‌روح کوسه، که به کابوس هزاران بیننده‌ی «آرواره‌ها» تبدیل شد، این فیلم را به یکی از مهم‌ترین فیلم‌ها در تاریخ جلوه‌های ویژه تبدیل کرده است.


۱۲.  جنگ ستارگان: امید تازه (Star Wars: A New Hope)

  • سال اکران: ۱۹۷۷
  • کارگردان: جرج لوکاس
  • بازیگران: مارک همیل، هریسون فورد، کری فیشر، الک گینس، پیتر میهیو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰

همانطور که درباره‌ی «۲۰۰۱: یک ادیسه‌ی فضایی» گفتیم، درباره‌ی «جنگ ستارگان: امید تازه» نیز می‌توانیم بگوییم که تاریخ فیلم‌های امریکایی به قبل و بعد از انتشار این فیلم تقسیم می‌شود، البته انتظارات مخاطبان در هر دو دوره تفاوت‌های محسوسی داشت. قبل از انتشار فیلمی که اکنون با نام «قسمت چهارم: امید تازه» می‌شناسیم، طرفداران ژانر فضایی برای پیدا کردن محتوایی در این ژانر به تصاویر بشقاب پرنده‌ها از دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی رجوع می‌کردند. اما جرج لوکاس و تکنسین‌های ماهر او در کمپانی جلوه‌های ویژه خودش، «نور و جادوی صنعتی» (Industrial Light and Magic)، صحنه را دگرگون کرده و انتظارات از این ژانر را به قله‌هایی رساندند که پیش از این دست نیافتنی به نظر می‌رسید. واقعا دل آدم برای سایر فیلمسازان این ژانر در آن دوره می‌سوزد که می‌دانستند هرچقدر هم تلاش کنند به عظمت و شکوه جلوه‌های ویژه در فیلم «جنگ ستارگان» نخواهند رسید. بعدها «امپراتوری ضربه می‌زند» توانست به این قله نزدیک شود.


فیلم «جنگ ستارگان» در بسیاری از جنبه‌های جلوه‌های ویژه می‌درخشد؛ برای مثال، استفاده از نقاشی‌های مات برای زنده کردن دنیای آدم فضایی‌ها و کشتی‌های ستاره‌ای. ساخت مجموعه‌های چشمگیر از فضاهای داخلی کشتی‌ها گرفته تا محل زندگی این نژادها و کلوب‌هایی مملو از موجودات عجیب و غریب. اما این مینیاتورها هستند که واقعا به «جنگ ستارگان» روحی واقعی بخشیده‌اند. تصاویری با جزئیات و بافت فوق العاده از ساختمان‌ها و کشتی‌های ستاره‌ای. میزان جزئیات و زیبایی این کشتی‌ها واقعا در آن دوران چیز بدیع و برجسته‌ای بود، سازه‌هایی مهندسی‌شده و پر از ظرافت‌های چشم‌نواز که از یاد و خاطر طرفداران نمی‌روند. «جنگ ستارگان» وقت را تلف نمی‌کند و از همان اولین صحنه‌ها حسی از عظمت و شکوه ستاره‌ای القاء می‌کند که شگفتی‌های جلوه‌های ویژه و تکنولوژی را به ما یادآور می‌شود.


۱۳. بیگانه (Alien)

  • سال اکران: ۱۹۷۹
  • کارگردان: ریدلی اسکات
  • بازیگران: سیگورنی ویور، تام اسکریت، ورونیکا کارترایت، جان هرت
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰

با اینکه «بیگانه» و «جنگ ستارگان» هر دو در ژانر فضایی و علمی-تخیلی می‌گنجند، اما زیبایی‌شناسی آن‌ها زمین تا آسمان با هم فرق دارد. بینندگانی که پیش از این با فیلم‌های تخیلی به تصاویر کمیک و فانتزی عادت داشتند، با «بیگانه» اثر ریدلی اسکات پا به دنیایی گذاشتند که هرگز مانند آن را ندیده بودند. کشتی فضایی «بیگانه»، یعنی نوسترومو اساسا انبوهی از آشغال است، مثل کارخانه‌ای می‌ماند که تانکر نفت‌اش از کار افتاده و در عین حال، با سرعت نور از میان ستاره‌ها عبور می‌کند. گفتن‌اش ساده است، اما به تصویر کشیدن آن کار ساده‌ای نبوده و از نظر تولید و طراحی صحنه به شیوه‌ای ساخته شده که تأثیر بسیاری بر مخاطب می‌گذارد. فیلم با همین طراحی صحنه برای شما داستان تعریف می‌کند. هر دریچه و در زنگ‌زده‌ای در نوسترومو که موقع باز شدن صدا می‌دهد خود نشان‌دهنده‌ی اهمیتی است که شرکت برای خدمه‌ی فضاپیمایش قائل می‌شود یا بهتر بگوییم، نمی‌شود. این بلایی است که سر خدمه‌ی مزدگیر شرکتی می‌آید که گویا فقط پول روی پول آوردن برایش مهم است، خدمه‌ای که دیگر شبیه بردگان شرکت شده‌اند.


حتی مهم‌تر از کشتی فضایی، باید به هیولای «بیگانه» ملقب به «زینومورف» (Xenomorph) اشاره کنیم که همه‌ی شکوه و هیبت خود را مدیون اچ. آر. گایگر است. این هنرمند سوئیسی خلاف هنرمندان دیگر که برای ساخت چنین هیولایی اغلب به سراغ الهامات و ارجاعات از حیوانات، طبیعت یا دنیای اسطوره و افسانه‌ها می‌روند، هیولایی ساخت که بیشتر شبیه تلفیق نامقدسی از موجودی بیولوژیک و مکانیکی بود با ترکیبی از زرهی سخت با لوله‌های پلاستیکی. هیولایی که به نظر نمی‌رسد هیچ انسانی بتواند به سادگی لباسش را تنش کند و ادای آن را دربیاورد. در نهایت، خود کشتی فضایی و فضاپیمایانش در کنار هم آمدند تا یکی از تاریک‌ترین تصورات از آینده‌ی بشری را به تصویر بکشند.


۱۴. گرگ‌نمای امریکایی در لندن (An American Werewolf in London)

  • سال اکران: ۱۹۸۱
  • کارگردان: جان لندیس
  • بازیگران: دیوید ناتن، جنی اگاتر، پائولا جیکوبس، گریفین دان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰

دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی دوره‌ی اوج بسیاری از تکنیک‌های کلاسیک جلوه‌های ویژه به حساب می‌آید؛ چرا که پس از آن به سرعت جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری جایگزین تکنیک‌های سنتی را گرفتند. البته شاید در این سال‌ها می‌توانستند کمی از کامپیوتر برای تصویرسازی استفاده کنند، اما نتایج آنقدر چشمگیر نبودند و فیلمسازان هنوز به این روش‌های تازه خو نگرفته بودند. بنابراین، در سال ۱۹۸۱ هنوز هم از تکنیک‌های سنتی‌تر استفاده کرده و انسان را به صورت فیزیکی و با گریم و لباس به صورت یک گرگینه درمی‌آوردند و این همان «گرگ‌نمای امریکایی در لندن» جان لندیس است که با توجه به محدودیت‌های دوره‌ی خودش خیلی هم خوب از آب درآمده است.


یکی از به‌یادماندنی‌ترین و دردناک‌ترین صحنه‌های تاریخ فیلم‌های ترسناک در این فیلم وجود دارد که همان لحظه‌ی تبدیل شدن قهرمان داستان، دیوید، به گرگینه است. ریک بیکر، استاد جلوه‌های ویژه و گریم، اولین اسکار خود را برای همین فیلم و اساسا به خاطر این سکانس طولانی و پرجزئیات از دگرگونی دیوید به هیولا به دست آورد؛ اسکاری که استارت کسب جوایز بعدی را برای او زد. بیکر در این صحنه‌ی به خصوص از هیچ جزئیاتی دریغ نکرده است و ما شاهد کشیده شدن، ترک خوردن و خم شدن تمام اندام‌های انسان برای تبدیل به حیوان هستیم. در تاریخ سینما گرگینه کم نداشته‌ایم، اما اغلب آن فیلم‌ها از نشان دادن صحنه‌ی دگرگونی سر باز می‌زنند؛ اما فیلم «گرگ‌نمای امریکایی در لندن» با رویکرد سختگیرانه‌اش انگار خود را متعهد به ساخت دردناک‌ترین نسخه‌ی تبدیل شدن انسان به گرگ می‌دیده است. از خود فیلم اغلب به عنوان یک کمدی ترسناک یاد می‌شود؛ اما کمدی که به چندی از تاریک‌ترین و وحشتناک‌ترین لحظه‌های تاریخ سینما می‌خندد. انگار این واکنشی غیرارادی و هیستریک به روزگار ناخوشایندی است که دیوید در این فیلم از سر می‌گذراند.


۱۵. موجود (The Thing)

  • سال اکران: ۱۹۸۲
  • کارگردان: جان کارپنتر
  • بازیگران: کرت راسل، کیث دیوید، ویلفورد بریملی، تی کی کارتر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰

اثر مشهور جان کارپنتر، «موجود»، در زمان اکران خود از سوی منتقدان و بینندگان هر دو با انتقادات و بازخوردهای منفی شدیدی مواجه شد، تا جایی که برخی آن را یک فیلم افسرده‌کننده، پوچ‌گرایانه و در عین حال افراطی می‌خواندند. اما چیزی که هیچ کس در آن شکی نداشت، جلوه‌های ویژه شگفت انگیز فیلم است. «موجود» جلوه‌های ویژه خود را مدیون یک جوان ۲۱ ساله به نام راب بوتین است که تنها یک سال قبل یکی از صحنه‌های عالی تبدیل انسان به گرگینه را برای فیلم «زوزه» (The Howling) طراحی و اجرا کرد. البته شاید همین نیروی جوانی هم بود که توانست او را سرپا نگه دارد؛ از آنجا که فیلم کارپنتر حسابی رس او را کشید و توانایی‌هایش را به بوته‌ی آزمایش گذاشت. طبق گزارشات، بوتین در فرایند ساخت فیلم چندباری به دلیل خستگی مفرط در بیمارستان بستری شد. بوتین می‌خواست هیولایی غیرقابل کنترل بسازد که از تمام ایده‌ها و طرح‌های خود کارپنتر فراتر می‌رفت. او از هر تکنیک و موادی که می‌توانست برای ساخت جلوه‌های ویژه در این فیلم استفاده کرد؛ از سس مایونز گرفته، تا ژله و آدامس بادکنکی مایکرویوشده.


نتیجه‌اش شد صحنه‌هایی که تا به امروز چنان ماندگار و نمادین شده‌اند که دیگر حکم افسانه پیدا کرده‌اند. بسیاری هنوز از «موجود» به عنوان فیلمی یاد می‌کنند که اوج مهارت و هنرهای جلوه‌های ویژه را نشان می‌دهد؛ برای مثال، صحنه‌ای که در آن سینه‌ی نوریس شکافته شده و دست دکتر کاپر را گاز می‌گیرد، یا سر نوریس پاهای خرچنگ‌مانند درآورده و فرار می‌کند. این‌ها لحظاتی است که بدون عشق و فداکاری کسانی چون بوتین دیگر هرگز در تاریخ جلوه‌های ویژه در فیلم تکرار نخواهد شد.


۱۶. ترون (Tron)

  • سال اکران: ۱۹۸۲
  • کارگردان: استیون لیزبرگر
  • بازیگران: جف بریجز، بروس باکسلینتر، سیندی مورگن، دیوید وارنر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰

واقعا جای شگفتی دارد وقتی متوجه می‌شوید که اگر کارگردان استیون لیزبرگر در سال ۱۹۷۶ میلادی عاشق بازی پونگ نمی‌شد فیلم «ترون» نیز هیچ وقت به دنیا نمی‌آمد. اما از شانس ما لیزبرگر در دام این بازی گرفتار شد و منابع هنگفتی از دیزنی نیز به دست آورد و دنیایی ساخت که خلاف هر چیزی بود که مخاطبان تا آن روز دیده بودند. شاید فکر کنید تا به اینجای فهرست بارها از این جمله برای توصیف فیلم‌های مختلف استفاده کرده‌ایم؛ اما گفتن اینکه بینندگان تا آن روز در ۱۹۸۲ چیزی مثل «ترون» ندیده بودند واقعا حق مطلب را ادا نمی‌کند. این فیلم تجربه‌ی بصری پیش روی چشمان مخاطبان گذاشت که تقریبا هیچکس در تخیل خود نیز آن‌ها را ندیده بود، چه رسد به اینکه به فکرش برسد آن‌ها را با جلوه‌های ویژه پیاده کند.


البته جلوه‌ها ویژه در «ترون» تنها بخش کوچکی از کلیت فیلم را تشکیل می‌دهند؛ زیرا عوامل با محدودیت‌های مهمی دست و پنجه نرم می‌کردند. بیایید در وهله‌ی اول این نکته را مد نظر داشته باشیم: انیمشین کامپیوتری این فیلم روی سیستمی با تنها دو مگابایت حافظه و روی دستگاهی با حافظه‌ی کلی کمتر از سیصد مگابایت ساخته شده است! با این حال، عوامل جلوه‌های ویژه و جلوه‌های بصری فیلم دست به دست هم داده و توانستند در روش‌هایی مثل ترکیب انیمشین با نور پس‌زمینه پیشگام باشند. علاوه بر این، می‌توان با انیمشین رایانه‌ای دوبعدی و ترکیب آن با فیلمبرداری لایواکشن (در سیاه و سفید) اشاره کرد که زیبایی‌شناسی خاص فیلم «ترون» نیز مدیون آن است. این تبدیل به همان زیبایی‌شناسی شد که تا سال‌ها ایده‌ی مخاطبان و هنرمندان از فضای مجازی را شکل داده بود. خلاصه می‌توانید فیلم «ترون» را لحظه‌ی طلایی ورود کامپیوتر و انیمیشن به دنیای فیلمسازی در نظر بگیرید. ابزاری که از وقتی پایش به سینما باز شده دیگر از دستش خلاص نشده‌ایم.


۱۷. چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟ (Who Framed Roger Rabbit)

  • سال اکران: ۱۹۸۸
  • کارگردان: رابرت زمکیس
  • بازیگران: باب هاسکینز، چارلز فیشر، کریستوفر لوید، کاتلین ترنر،جوانا کسیدی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰

فیلم‌های رابرت زمکیس همواره از نظر بصری آوانگارد هستند و رو به پیشرفت دارند و اغلب راه‌هایی پیشگامانه طی می‌کنند، مثل «بازگشت به آینده». به طور خلاصه، این کارگردان هرگز از پا گذاشتن به آب‌های ناشناخته واهمه‌ای ندارد و همیشه با جسارت جزء اولین‌ها بوده است؛ فارغ از اینکه نتیجه‌اش خوب از آب درآمده است یا خیر. با این حال، یکی از ماندگارترین و موفق‌ترین آثار او همین فیلم «چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟» است که انیمیشن سنتی دستی را با فیلمبرداری لایواکشن ترکیب می‌کند، فیلمی که سطح جلوه‌های ویژه را یک قدم بالاتر برد و منبع الهام دیگر هنرمندان شد. با این فیلم می‌توان مقدمه‌ی تکنیکی را دید که امروزه در پشت صحنه‌ی فیلم‌های مارول رواج دارد: اجرای بازیگران واقعی در برابر همبازی‌های خیالی. البته همه‌ی این‌ها بدون اجرای کاملا متعهدانه‌ی باب هاسکینز در نقش کارآگاه خسته ادی والیانت ممکن نمی‌شد که توانست حتی در برابر شخصیت‌هایی که وجود نداشتند بازی استثنایی ارائه دهد. در برخی از صحنه‌ها از عروسک‌ها، مانکن‌ها و حتی بازوهای رباتی برای کمک به بازیگران انسانی استفاده شده تا آن‌ها بتوانند راحت‌تر با شخصیت‌هایی که بعدا قرار بوده به تصویر اضافه شود تعامل کنند.


البته شگفتی فیلم «چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟» تنها در زمان فیلمبرداری اتفاق نیفتاد؛ بلکه بخش اعظم آن به چهارده ماه فرایند پس از فیلمبرداری مربوط می‌شود که نقاشان باید با دقت بسیار شخصیت‌های کارتونی را روی صحنه می‌آوردند. تصاویری که به ظاهر ساده به نظر می‌رسند، اما دقت و ظرافت آن‌ها کار هر کسی نبود؛ برای مثال، یکی از چالش‌های بزرگ فیلم، به تصویر کشیدن لباس درخشان جسیکا رابیت بود که برای آنکه اثر نورانی و درخشش آن در صحنه‌ی واقعی نیز وجود داشته باشد مجبور شدند نور را از طریق یک کیسه‌ی پلاستیکی که خراشیده شده بود عبور دهند تا حس بازتاب نور از پولک‌های لباسش را تداعی کند. کاری مبتکرانه که تیر را درست وسط خال می‌زند.


۱۸. نابودگر ۲: روز داوری (Terminator 2: Judgment Day)

  • سال اکران: ۱۹۹۱
  • کارگردان: جیمز کامرون
  • بازیگران: ادوارد فرلانگ، آرنولد شوارتزنگر، لیندا همیلتون، رابرت پاتریک، جو مورتون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰

از همان زمان که نطفه‌ی «ترمیناتور» بسته شد انگار جیمز کامرون با خود عهد بست که این فیلم باید یک ویترین کامل از بهترین و واقعی‌ترین جلوه‌های ویژه در تمام ادوار فیلم و سینما باشد. البته «ترمیناتور» یا «نابودگر ۲» هم بودجه‌ی لازم برای تحقق این ایده را داشت. این فیلم با بودجه‌ی نزدیک به صد میلیون دلار، گران‌ترین فیلمی بود که تا آن زمان ساخته شده بود. مبلغی که برای جلوه‌ها ویژه، جلوه‌های بصری و بدلکاری این فیلم اختصاص داده بودند تاکنون در هیچ پروژه‌ی دیگری دیده نشده بود. با اینکه تا به امروز هم اکثر تعریف‌ها و تمجیدها را نثار شخصیت آنتاگونیست داستان و جلوه‌های کامپیوتری مربوط به آن می‌کنند، اما اگر دقت کنید می‌بینید که شگفت انگیزترین صحنه‌های «ترمیناتور ۲» صحنه‌های واقعی آن هستند؛ مثل تصادفات کامیون و آتش‌سوزی‌ها. فقط کافی است برگردید و نگاهی به صحنه‌ای مثل تیراندازی با مینی‌گان بیندازید و آن وقت قدردانی‌اتان برای جلوه‌های ویژه واقعی در فیلم بیشتر می‌شود. «ترمیناتور ۲» در خودش هم شکوه جلوه‌های رایانه‌ای مدرن و هم قدرت فیلم‌های اکشن سنتی را دارد.


البته آخرسر هم آن چیزی که همه از این فیلم به یاد می‌آورند، آن پنج دقیقه تبدیل شدن‌های کاراکتر «تی‌هزار» از فلز مایع است. طبق گزارشات، کمپانی Industrial Light and Magic تمام توان خود را به کار گرفت تا این کاراکتر به این شکل محقق شود. گویا در یک فرایند طولانی ده روزه حداقل یک تیم ۳۵ نفره روی صحنه‌ای کار کردند که تنها ۱۵ ثانیه طول می‌کشد. بازی فوق العاده‌ی رابرت پاتریک را نیز فراموش نکنیم که بدون استفاده از جلوه‌های ویژه یاد گرفت چگونه در فیلم بدود، بدون آنکه اجزای صورتش تکان بخورند، یا به سرعت بین کاراکتر انسانی و رباتی خود رنگ عوض می‌کرد و حتی در لحظاتی به نظر می‌رسید نفس نمی‌کشد. این خاصیت بی‌روح و آهنی او در برابر کاراکتر آرنولد قرار می‌گرفت که شخصیتی خام‌تر و انسانی‌تر از خود به نمایش می‌گذاشت و همین تضاد یکی از برجسته‌ترین نقاط قوت «ترمیناتور ۲» به حساب می‌آید.


۱۹. مخ‌تعطیل (Braindead)

  • سال اکران: ۱۹۹۲
  • کارگردان: پیتر جکسون
  • بازیگران: دیانا پنیالور، تیم بالم، فرن والش، الیزابت مودی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰

باید توجه داشته باشیم که پیشرفت در فناوری‌ها و جلوه‌های ویژه فقط در سر صحنه‌ی فیلم‌هایی با بودجه‌های تخیلی اتفاق نمی‌افتند؛ برای مثال، فیلم‌هایی مثل «ترمیناتور ۲» و امثال رابرت زمکیس پول آن را داشتند تا بهترین هنرمندان و تکنسین‌ها را استخدام کرده و به کمک آن‌ها ایده‌های خود را به تصویر بکشند. اما کمبود بودجه هیچوقت مانع جوانان خلاقی نشده که می‌خواهند از هر طریقی که شده طرح‌های خود را به روی صحنه بیاورند. برای این موضوع می‌توانید سراغ سم ریمی خودمان بروید که با ساده‌ترین  ابزار اما خلاقانه‌ترین راه‌ها فیلم خود «مرده شریر» (Evil Dead) را ساخت که نام او را نیز بر سر زبان‌ها انداخت. پیتر جکسون را هم فراموش نکنیم که در عرض یک دهه از ساخت فیلم‌های کمدی زامبی نیولزیلندی به ساخت سه‌گانه‌ی تحسین‌شده‌ی «ارباب حلقه‌ها» رسید که خود نقطه‌ی عطف مهمی در تاریخ جلوه‌های ویژه بودند.


آن کمدی زامبی که گفتیم همان «مخ‌تعطیل» است که به نام‌های «Braindead» و «Dead Alive» نیز از آن یاد می‌کنند. این فیلم، حال و هوا و انرژی «مرده شریر» و دنباله‌ی همان ساخته‌ی ریمی را دارد، اما ایده‌هایش جاه‌طلبانه‌تر و جلوه‌های ویژه در آن عجیب و غریب‌تر هستند. پیتر جکسون که خود می‌دانست قرار است اکثر بودجه را صرف جلوه‌های ویژه کند تصمیم گرفت برای کاهش هزینه‌ها در بخش‌های دیگر به جای استفاده از فیلم ۳۵ میلی‌متر، از ۱۶ میلی‌متر استفاده کند. اگر طاقتتان زیاد نیست شاید بهتر باشد سراغ این فیلم نروید که در آن تا دلتان بخواهد دل و روده به این ور و آن ور پرت می‌کنند. همه‌ی این‌ها هم با نورپردازی زیبا و استفاده از تکنیک‌های عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی و انیمیشن که باعث شده سکانس‌هایی ساخته شود که مو به تن آدم سیخ می‌کنند؛ برای نمونه نمی‌توان سکانسی را فراموش کرد که در آن یک لامپ را در سر زامبی فرومی‌کنند و کله‌ی او از داخل روشن می‌شود. اوج فیلم نیز صحنه‌ی پایانی است که در آن طبق گزارشات سیصد لیتر خون مصنوعی را روی هر در و دیواری که گیرشان آمد پاشیدند. با این سکانس‌ها احتمالا خود ریمی هم به جکسون حسادت کرده است.


۲۰. پارک ژوراسیک (Jurassic Park)

  • سال اکران: ۱۹۹۳
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • بازیگران: سم نیل، لورا درن، جف گلدبلوم، آریانا ریچاردز، ریچارد اتنبرا
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰

فیلم «پارک ژوراسیک» را می‌توان یک جهش عظیم رو به جلو، هم در زمینه‌ی جلوه‌های ویژه، و هم در جلوه‌های بصری کامپیوتری دانست. به راحتی می‌توان درک کرد که چرا این فیلم در زمان انتشار خود به چنان محبوبیتی دست یافت. بینندگان تا آن زمان چنین جلوه‌های بصری ندیده بودند که واقعا تشخیصش از واقعیت دشوار است. مشخص است که دایناسورها بیش از هر چیزی توجهات را به خود جلب کردند؛ از این رو اگر از کسانی که این فیلم را در ۱۹۹۳ دیدند بپرسید، احتمالا هنوز سکانس‌هایی مثل دایناسور در آشپزخانه یا تی‌رکس در صحنه‌ی پایانی را به یاد دارند که شاید تا مدت‌ها کابوس شبانه‌اشان بوده است. این فیلم لحظه‌ای در تاریخ سینما ساخت که به اندازه‌ی «جنگ ستارگان» نقطه عطفی مهم به حساب می‌آمد؛ یکی از آن بلاک‌باسترهای جادویی که نشان می‌دهد سینما دیگر به دنیای پیش از این بازنمی‌گردد، به گونه‌ای که استانداردها برای به تصویر کشیدن موجودات کامیپوتری در فیلم در سال ۱۹۹۴ با سال ۱۹۹۳ از زمین تا آسمان فرق کرده بود.


اما اگر امروزه بازگردید و از دریچه‌ی دید یک مخاطب مدرن به فیلم نگاه کنید، آن چیزی که بیش از همه برایتان برجسته خواهد شد، جلوه‌های ویژه عملی فیلم است که در کنار شخصیت‌پردازی قوی و تأثیرگذار اسپیلبرگ فیلم را به یکی از شاهکارهای سینما تبدیل می‌کند. مدل‌ها و ماکت‌هایی از عظیم‌ترین موجوداتی که تا به حال روی کره‌ی زمین وجود داشته‌اند این دایناسورها را زنده کرده است. مثلا صحنه‌ی حمله‌ی تی‌رکس به جیپ را به یاد بیاورید؛ انقباض مردمک‌ها، افتادن وزن جمجمه‌ی تی‌رکس روی ماشین، این جزئیات همه چیزهایی هستند که خود نقشی مهم در جان‌بخشی به این ماکت‌ها دارند. نفس‌نفس‌زدن‌های تریسراتوپس، تا مشاجره‌های جنون‌آمیز و تقریبا برادرانه‌ی رپتورها، این ادا و اطوارها شخصیتی تقریبا انسانی به دایناسورها می‌بخشد که در سی سال گذشته به ندرت در فیلمی تکرار شده است.


۲۱. ماتریکس (The Matrix)

  • سال اکران: ۱۹۹۹
  • کارگردان: لانا واچوسکی، لیلی واچووسکی
  • بازیگران: کیانو ریوز، کری‌ان ماس، لارنس فیشبرن، هوگو ویوینگ، گلوریا فاستر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰

«ماتریکس» فیلمی است که در تاریخ سینما می‌درخشد. نه فقط به خاطر داستان و کارگردانی آن، بلکه به خاطر روشی که برای ترکیب سینمای کلاسیک هنگ‌کنگ با سبک سایبرپانک ویلیام گیبسون اتخاذ کرده است؛ صحنه‌های مبارزه‌ای و اکشن که بیشتر به رقص می‌مانند و بازیگران برای اجرای آن‌ها باید با طناب‌هایی آویزان می شدند، درحالی که لباس‌هایی به تن دارند که از درون باحال‌ترین مانگاها و کمیک‌های سایبرپانک بیرون آمده است. «ماتریکس» هدیه‌ای است به دنیای فیلم و سینما، هم از نظر طراحی اکشن و هم به خاطر جلوه‌های ویژه در آن؛ به ویژه خود مکان ماتریکس که دنیایی به ارمغان می‌آورد که تقریبا هر چیزی در آن ممکن است. هر اقدامی که واقعیت را به چالش می‌کشد، قیامی علیه حقیقت دروغینی است که به مغز انسان‌ها تزریق می‌شود، قیامی که می‌خواهد تسلط ذهن آدم بر مواد دنیا را نشان دهد. شاید معروف‌ترین صحنه‌ی فیلم همانی باشد که در آن زمان کند می‌شود و نئو از گلوله‌ها جاخالی می‌دهد. این صحنه از طریق تکنیکی به نام «برش زمانی» به دست آمده است. تکنیکی که در ترکیب با استفاده‌ای پیشگامانه از حرکت دوربین تصویری خلق کرده که باید غیرممکن می‌بود، آن هم با روشی که حداقل به نظر بینندگان آن زمان غیرممکن به نظر می‌رسید. این صحنه به تنهایی برای انتقال پیام و فلسفه‌ی پشت فیلم کفایت می‌کند.


در کنار جلوه‌های ویژه پرزرق و برق‌تر فیلم، صحنه‌های ساده‌تر نیز تحت فرایندهای اصلاحی دیگری قرار گرفته‌اند که موجب شده تصویر «ماتریکس» یک تصویر خاص خودش باشد؛ تصویری که بسیاری بعد از آن تلاش کردند در فیلم‌های خود تکرار کنند اما موفق نشدند. ظواهر، بافت و رنگ‌ها در این فیلم به گونه‌ای اصلاح شده‌اند که حس واقعیت مجازی سایبرپانک را القاء می‌کنند. با این حال، در هر اکران و انتشار بعدی از فیلم «ماتریکس» دوباره به تنظیمات فیلم دست بردند و رنگ و نورپردازی آن را اصلاح کردند که هیچ کدام حس و حال فیلم اولیه را نداشتند. طی پانزده سال بعد از انتشار اولیه آنقدر رنگ سبز فیلم را بالا و پایین کردند که طرفداران دیگر مانده بودند کدام نسخه، نسخه‌ی اصلی به حساب می‌آید. این قضیه بالاخره با انتشار نسخه‌ی ۴K فیلم در سال ۲۰۱۸ میلادی حل شد که سینماتوگرافر فیلم اصلی، بیل پوپ، خود بر آن نظارت داشت. با توجه به این موضوع می‌توان گفت جلوه‌های ویژه دستاوردی هستند که روز به روز پیشرفت می‌کنند و دیگر به محدوده‌ی زمانی خود وابستگی ندارند و این‌ها همه به لطف پلتفرم‌های پخش خانگی و اینترنت ممکن شده است.


۲۲. ارباب حلقه‌ها: دو برج (The Lord of the Rings: The Two Towers)

  • سال اکران: ۲۰۰۲
  • کارگردان: پیتر جکسون
  • بازیگران: الیجا وود، ویگو مورتنسن، اندی سرکیس، میراندا اتو، لیو تایلر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰

با اینکه در همین فهرست هم از فیلم‌هایی حرف زدیم که در آن بازیگران انسانی مجبور به همبازی شدن با کاراکترهای غیرواقعی شدند، اما هیچکس تصور نمی‌کرد بتوان یک شخصیت را به طور کامل از فرق سر تا نوک پایش به صورت کامپیوتری ساخت و نتیجه چیز جالبی از آب درآید؛ مثلا، جرج لوکاس این کار را در کاراکتر جارجار در «جنگ ستارگان: قسمت اول، تهدید شبح» در سال ۱۹۹۹ میلادی امتحان کرد و همه می‌دانیم چه واکنشی به همراه داشت. حتی طرفداران دوآتشه‌ی «جنگ ستارگان» هم می‌دانستند که جارجار تنها با هدف لحظه‌های کمیک سطحی ساخته شده بود و نه چیزی بیشتر. اما گالوم اوضاعش فرق می‌کند و این پلی بود که گذشتن از آن جرئت و جسارت کسی مثل پیتر جکسون را می‌طلبید و البته اراده‌ی اندی سرکیس که از بازی در نقش‌های عجیب و غریب ابایی ندارد. ساخت گالوم دست‌تنها پیشرفتی عظیم در جلوه‌های ویژه در فیلم به حساب می‌آمد. تطابق اجرای بازیگر با تصاویر کامپیوتری در «ارباب حلقه‌ها» آنقدر نتیجه‌ی خوبی داشت که برای اولین بار قبح استفاده از کاراکترهای کاملا کامپیوتری در فیلم‌ها ریخت. نکته‌ی جالبش آنجاست که پیتر جکسون این فیلم را تنها ده سال پس از فیلم کمدی زامبی خود ساخت که نشان‌دهنده‌ی یک جهش بزرگ هم در کارنامه‌ی خود این کارگردان و هم در کلیت صنعت سینما است. در کل می‌توان به سه‌گانه‌ی «ارباب حلقه‌ها» به عنوان معجزه‌ای نگاه کرد که در بهترین زمان و مکان ساخته شد و احتمالا دیگر هرگز مانند آن نخواهد آمد.


شرکت «ویتا دیجیتال» (Weta Digital) برای خود پیتر جکسون وظیفه‌ی ساخت جلوه‌های ویژه کامپیوتری فیلم را بر عهده داشت و حاصل تلاش‌های آن‌ها، زنده شدن اولین شخصیت کاملا سه‌بعدی از طریق CGI بود. این کاراکتر به خودی خود به یکی از مهم‌ترین علل شهرت و فروش فیلم تبدیل شد. گروه جلوه‌های ویژه با همکاری اندی سرکیس ثابت کردند می‌توان کاراکتری کاملا دیجیتال ساخت و همچنان یک اجرای عاطفی کامل ارائه داد. شما می‌توانید در این شخصیت خشم، ترس، ناامیدی و رفت و آمدها بین گالوم و اسمیگل را ببینید. اجرای احساسی سرکیس به عنوان گالوم سه‌بعدی چنان تأثیرگذار بود که حتی امروزه هم به سختی روی دستش می‌آید.


«ارباب حلقه‌ها: دو برج» دستاوردهای جلوه‌های ویژه خود را به ساخت گالوم محدود نکرده است. این فیلم همچنین پیشرفت‌های گسترده‌ای را در زمینه‌ی به تصویر کشیدن جمعیت‌های عظیم کامیپوتری نشان داد؛ مثل مناظر وسیعی از «هلمزدیپ» که در آن صدها هزار نفر مثل مور و ملخ از در و دیوار بالا می‌روند، یا سربازانی که گوشه‌ای دیگر همگی در حال نبرد یا حرکت هستند. در مجموع، این فیلم یک نقطه عطف بزرگ در تکامل جلوه‌های ویژه، هم از نوع عملی و هم از نوع کامپیوتری آن بود که ترفندهای قدیمی هالیوودی را با تکنیک‌های مدرن در هم آمیخت.


۲۳. مورد عجیب بنجامین باتن (The Curious Case of Benjamin Button)

  • سال اکران: ۲۰۰۸
  • کارگردان: دیوید فینچر
  • بازیگران: برد پیت، کیت بلانشت، تیلدا سوینتون، ترجی. پی. هنسون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۲ از ۱۰۰

احتمالا آن روز خیلی دور نیست که ما داریم به فرزندانمان توضیح می‌دهیم روزی روزگاری سن بازیگران در اینکه چه نقش‌هایی به آن‌ها می‌دادند نقش اساسی داشت. تا مدت‌ها با استفاده از هنر گریم و آرایش و جلوه‌های ویژه از این قبیل می‌توانستند سن بازیگر را به تناسب کاراکتر او در فیلم کمی دستکاری کنند و او را پیرتر یا جوان‌تر جلوه دهند. اما توانایی‌های هنرمندان گریم از محدوده‌ی خاصی فراتر نمی‌رود. ولی اگر امروز از ما بپرسند کدام فیلم بود که ایده‌ی اهمیت سن برای بازی در نقش‌ها را برانداخت به «مورد عجیب بنجامین باتن» اشاره می‌کنیم.


 مشخصا فیلم فینچر اولین فیلمی نبود که با استفاده از ترکیب جلوه‌های ویژه و تکنیک‌های کامپیوتری موفق شده بود سن بازیگر را دستکاری کند؛ اما بی‌شک این اولین فیلمی بود که در آن این تکنیک به چنان غنایی رسید که مخاطبان به چشمان خود شک کرده بودند. می‌توان با اطمینان گفت «مورد عجیب بنجامین باتن» آن فیلمی است که بازیگران هالیوودی شغل‌های خود را مدیون آن هستند. از موردهای عجیب و غریب جوان‌سازی در دنیای سینمایی مارول، تا فیلم «مرد ایرلندی» اسکورسیزی، تکنولوژی امروزه به شما اجازه می‌دهد از هر بازیگری که می‌خواهید برای هر نقشی استفاده کنید. به نظر می‌رسد این جمله که می‌گویند «سن فقط یک عدد است» امروزه مصداق بارزتری پیدا کرده است.


زیبایی «مورد عجیب بنجامین باتن» اما در ظرافت آن است. در این فیلم بیشتر از آنکه صحنه‌های پیرمردی یا نوزادی برد پیت به ذهنمان بیاید، صحنه‌هایی را به یاد می‌آوریم که در آن پیت پنج، ده، یا فوقش بیست سال با سن واقعی خودش در آن زمان (۴۵) تفاوت دارد. در این صحنه‌هاست که بنجامین را پانزده سال جوانتر، یا پنج سال پیرتر می‌بینیم و واقعا از هنر دستان تیم جلوه‌های ویژه فیلم حیرت می‌کنیم که توانستند بازی احساسی عالی برد پیت را بی‌کم و کاست منتقل کنند.


۲۴. آواتار (Avatar)

  • سال اکران: ۲۰۰۹
  • کارگردان: جیمز کامرون
  • بازیگران: زوئی سالدانا، سم ورثینگتون، سیگورنی ویور، میشل رودریگز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۲ از ۱۰۰

پیش از انتشار فیلم «آواتار: راه آب» (Avatar: The Way of Water) در سال ۲۰۲۲ میلادی، یک سری گفتمان‌هایی در اینترنت به راه افتاد که واقعا خنده‌دار بود. منتقدان اولین فیلم کامرون سال‌ها بود که با صدای بلند ادعا می‌کردند «آواتار» هیچ رد پایی در فرهنگ عامه و حتی سینما از خودش به جا نگذاشته است، و اینکه فروش این فیلم اساسا فقط به خاطر کنجکاوی بینندگان بوده است و نه هیچ چیز دیگر. اما انگار این منتقدان فراموش کرده‌اند که پس از پایان اکران فیلم اول «آواتار» یک دوره‌ی پسا‌آواتار آغاز شد که در آن عده‌ی بسیاری دچار افسردگی شدند. می‌پرسید چرا؟ چون کسانی بودند که پس از دیدن فیلم کامرون دیگر نمی‌خواستند در دنیای واقعی زندگی کنند و زندگی در پاندورا را به هر چیز دیگر ترجیح می‌دادند.


 خلاصه داستان‌های زیادی در آن دوران از کسانی می‌شنیدیم که از افسردگی پسا‌آواتار به خودکشی افتاده بودند. بنابراین، این انصاف نیست که بگوییم «آواتار» هیچ تأثیری بر فرهنگ عامه نداشته است. این فیلم نه تنها بر فرهنگ، که بر سینما و الگوهای تازه‌ی فیلمسازی و استفاده از جلوه‌های ویژه نقشی اساسی داشت که تأثیر آن را می‌توان در فیلم‌های بلاک‌باستری که در دهه‌های بعدی اکران شدند ببینیم. البته دنیای کاملا تخیلی که در «آواتار» دیدیم دیگر به آن هیبت و شکوه در هیچ فیلم دیگری تکرار نشد تا اینکه عاقبت کامرون در سال ۲۰۲۲ خودش دست به کار شده و دنباله‌ی آن را منتشر کرد.


این واقعیت را در نظر داشته باشید که تنها هفت سال قبل از انتشار این فیلم بود که بینندگان تازه تصویر حیرت‌آور گالوم را دیدند. با «آواتار» دیگر تقریبا همه‌ی کاراکترها از قماش گالوم بودند که از ترکیب اجرای بازیگران و تصاویر کامپیوتری به دست آمده بود. این یک جهش عظیم آن هم در مدتی کوتاه در حوزه‌ی جلوه‌های ویژه است. جهشی 

که برای بچه‌های نسل ۲۰۰۰ حکم «جنگ ستارگان» آن‌ها را داشته است.


۲۵. مکس دیوانه: جاده‌ی خشم (Mad Max: Fury Road)

  • سال اکران: ۲۰۱۵
  • کارگردان: جرج میلر
  • بازیگران: تام هاردی، شارلیز ترون، نیکلاس هولت، ابی لی، زوئی کراویتز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

جلوه‌های ویژه عملی باورنکردنی در «مکس دیوانه: جاده‌ی خشم» وجود دارد که باعث شده در طول یک دهه‌ی گذشته یک گروه از طرفداران سینمای ناب این فیلم را در حد یک شی مقدس بالا بیاورند و در مقابل، از مضرات بردگی سینما و اسارت آن در زنجیرهای کامپیوتر حرف بزنند. بله، درست است، جلوه‌های عملی شگفت انگیزی در این فیلم وجود دارد؛ یک ارتش کامل از وسایل نقلیه‌ی دنیایی دیستوپیایی و رو به ویرانی که بیابان را به کورس رقابت خود تبدیل کرده‌اند، آکروبات‌های سیرک که با استفاده از میله‌های باریکشان از ماشینی به ماشین دیگر تاب می‌خورند، یک گیتاریست که به ماشین وصل شده و روی آن تاب می‌خورد و همزمان از گیتارش آتش واقعی بیرون می‌زند. اما نباید فراموش کرد که تحقق تصور خارق‌العاده‌ای که در ذهن جرج میلر وجود داشت تنها از طریق ترکیب جلوه‌های ویژه عملی و کامپیوتری ممکن بود که بدلکاری‌های بسیاری پیچیده را با تصاویر CGI می‌آمیزد و از این طریق تأثیرگذاری صحنه را دوچندان می‌کند.


شکی در آن نیست که «مکس دیوانه: جاده‌ی خشم» استحقاق آن را دارد تا از آن به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما از نظر بصری یاد کنیم. اصلا خود بیابان این فیلم به تنهایی برای به دست آوردن این جایگاه کفایت می‌کند. فریم‌های دراماتیک، طوفان‌های عظیم، تصاویر اکسپرسیونیستی که با استفاده از تکنیک تصحیح رنگ تشدید شده‌اند. خود میلر شخصا فریم به فریم فیلم را دستکاری و اصلاح کرده است تا از ترکیب رنگ و نورپردازی آن گرفته، تا نرخ فریم آن همه دقیقا به همان شکلی باشند که او در ذهنش مد نظر داشته است. تمامی این قاب‌ها در باله‌ای پرزرق و برق از فلزات درهم پیچیده و انفجارهای آتشین به گونه‌ای کنار هم نشسته‌اند که یکی از شدیدترین و تأثیرگذارترین فیلم‌های دهه‌ی اخیر را به روی پرده آوردند. حاصلی که هم از نظر مالی و هم از نظر عملی برای همه گران تمام شد. طبیعی است که فرض کنیم فیلم آینده‌ی میلر، «فیوریوسا: حماسه‌ی مکس دیوانه» (Furiosa: A Mad Max Saga)، بیشتر تحت کنترل استودیوهایی خواهد بود که حاضر نمی‌شوند هزینه‌ای به گزافی «مکس دیوانه: جاده‌ی خشم» بپردازند و برای ساخت یک فیلم تا دم در جهنم بروند و برگردند؛ اما چه کسی می‌داند، شاید میلر بار دیگر بتواند ما را غافلگیر کند.