دهه‌ی اخیر برای ژانر ترسناک به‌شدت خوش‌یمن بود. از فیلم‌های مستقل که ساختشان به لطف دوربین‌های دیجیتال راحت‌تر و سریع‌تر شد گرفته تا فیلم‌های استودیویی پرطرفدار که فروششان در کنار مجموعه‌ فیلم‌های ابرقهرمانی به گیشه‌ها رونق می‌داد. برای همین خیلی تعجبی ندارد که تعدادی از بهترین فیلم‌های ترسناک متعلق به این دهه‌اند و برخی از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری شانسشان را در آن امتحانات کردند و نتیجه‌ی خوبی گرفتند.

چارسو پرس: فیلم‌های ترسناک بستری برای بازی‌های خیره‌کننده و جذاب هستند. شاید در فصل جوایز و بین نامزدهای اسکار نباشند، ولی وقتی به تعدادی از به‌ یاد ماندنی‌ترین اجراهای بازیگران در چنین فیلم‌هایی نگاهی بیندازیم، مثلا جک نیکلسون در «درخشش» یا میا فارو در «بچه رزماری» و آنتونی هاپکینز در «سکوت بره‌ها»، می‌بینیم که همه‌ی این‌ها نتیجه‌ی بازیگرانی درجه‌یک بوده‌اند که حاضر شدند در ژانر ترسناک بازی کنند. برای همین وقتی به بهترین بازیگران فیلم‌های ترسناک نگاهی می‌اندازیم، معمولا به اجراهای جذاب و شگفت‌انگیزی بر می‌خوریم.


دهه‌ی اخیر برای ژانر ترسناک به‌شدت خوش‌یمن بود. از فیلم‌های مستقل که ساختشان به لطف دوربین‌های دیجیتال راحت‌تر و سریع‌تر شد گرفته تا فیلم‌های استودیویی پرطرفدار که فروششان در کنار مجموعه‌ فیلم‌های ابرقهرمانی به گیشه‌ها رونق می‌داد. برای همین خیلی تعجبی ندارد که تعدادی از بهترین فیلم‌های ترسناک متعلق به این دهه‌اند و برخی از چهره‌های شناخته‌شده بازیگری شانسشان را در آن امتحانات کردند و نتیجه‌ی خوبی گرفتند.


۱. جنیفر لارنس در فیلم مادر!

  • عنوان اصلی فیلم: !Mother
  • کارگردان: دارن آرونوفسکی
  • محصول: ۲۰۱۷

مادر! یکی از بحث‌برانگیزترین فیلم‌های چند سال اخیر بود. بیشتر منتقدها فیلم را پسندیدند ولی بین مخاطب‌ها طرفدار زیادی ندارد. اما چه این فیلم را دوست داشته باشید چه نه، بازی جسورانه‌ی جنیفر لارنس را نمی‌توان نادیده گرفت. لارنس نقش مادر بی‌نام قصه ‌را ایفا می‌کند. زنی که در مزرعه‌‌ای مرموز و عجیب با شوهر شاعرش (خاویر باردم) زندگی می‌کند. لارنس به امورات خانه می‌رسد و همسرش در نوشتن به مشکل خورده است. مادر فیلم کم‌کم حس می‌کند مشکلی در خانه وجود دارد. غریبه‌هایی خطرناک و عجیب سرزده به خانه می‌آیند، یک مهمانی ساده‌ی خانوادگی تبدیل به میدان جنگی مرگبار می‌شود و زندگی آرام و بی‌دردسرشان را فضایی مسموم و کشنده پر می‌کند.

نویسنده/کارگردان فیلم یعنی دارن آرونوفسکی گفته که تمام این فیلم یک استعاره‌ است (مادر قصه در واقع استعاره از زمین است) که به شکل یک فیلم ترسناک روان‌شناختی ارائه شده‌ و او کل فیلم را از تلفیق سه نما ساخته، نماهایی که همگی کاراکتر لارنس را نشان می‌دهند. بنابراین شاید بیشتر از بقیه‌ی اجراهای این لیست، لارنس عملا خود فیلم است. در حالی که هم‌زمان واکنش‌هایش بازخورد تماشاچی را هنگام دیدن وقایع هولناک فیلم نشان می‌دهد و به نوعی نقش نماینده‌ی مخاطب را هم ایفا می‌کند.


 ۲. امیلی بلانت در فیلم مکانی آرام
 


  • عنوان اصلی فیلم: A Quiet Place
  • کارگردان: جان کرازینسکی
  • محصول: ۲۰۱۸

یکی از بهترین و بزرگترین غافلگیری‌های سال گذشته، فیلمی بود که ایده‌ی واقعا جذابی داشت؛ هیولاهایی که تنها با شنیدن صدا به شما حمله می‌کنند، برای همین آدم‌هایی که زنده مانده‌اند باید خیلی خیلی ساکت باشند. ولی وقتی جان کرازینسکی به‌عنوان کارگردان انتخاب شد و فیلم‌نامه را بازنویسی کرد، نبوغ اصلی فیلم به چشم آمد. حالا داستان به جای اینکه درباره‌ی کل دنیا باشد، درباره‌ی یک خانواده بود و کرازینسکی برای ایفای نقش مادر بارداری که در موقعیت‌های بحرانی قرار می‌گرفت، بهترین بازیگر را انتخاب کرد؛ امیلی بلانت که در زندگی واقعی هم همسرش است.

مثل خیلی از اجراهای این لیست، امیلی بلانت باید کاری می‌کرد تا موقعیتی دور از ذهن مثل حمله‌ی موجودات فضایی‌ به زمین، باورپذیر و ملموس در بیاید و تماشاگر به لحاظ حسی با فیلم درگیر شود و در این کار واقعا موفق عمل می‌کند. کاراکتر بلانت تصمیم‌های حساب‌شده می‌گیرد و همیشه حفظ جان فرزندانش را در اولویت می‌گذارد و وقتی قرار است قوی و محکم باشد، حسابی روی پای خودش می‌ایستد. نقش‌آفرینی زیبایی است که قلب و روح دارد. تعجبی ندارد که امیلی بلانت در دنباله‌ی فیلم هم حضور دارد، «مکانی آرام» بدون او بی‌معنی‌ است.


۳. فلورنس پیو در فیلم میدسامر
 


  • عنوان اصلی فیلم: Midsommar
  • کارگردان: آری استر
  • محصول: ۲۰۱۹

طرفداران میدسامر که کم هم نیستند، همگی اتفاق نظر دارند که بازی چشمگیر فلورنس پیو در موفقیت فیلم نقشی کلیدی داشته است. این پدیده‌ی نوظهور سینما تا به اینجای کار هم در پروژه‌های مستقل و اسکاری و هم در بلاک‌باستری مثل «بیوه‌ی سیاه» (Black Widow) بازی کرده است. پارسال هم برای بازی در «زنان کوچک» گرتا گرویگ نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل زن شد. فلورنس پیو در میدسامر نقش دختری به نام دنی را ایفا می‌کند که به دنبال فاجعه‌ای ناگوار در خانواده‌اش، افسرده و دلشکسته شده است. حالا با دوست‌پسر نه چندان دلچسبش راهی سفری به سوئد می‌شود و در فستیوالی عجیب شرکت می‌کنند. فستیوالی که هرچه پیش‌تر می‌رود، عجیب‌تر و مرگبارتر و ترسناکتر به نظر می‌رسد.


فیلم قصه‌ی دنی را روایت می‌کند که از یک دختر زخم‌خورده تبدیل به ملکه‌ی فستیوال سوئدی‌ها می‌شود. مخاطب به همراه دنی به درکی جدید می‌رسد از رابطه‌ی بدی که او با دوست‌پسرش داشته و شاهد آزاد شدندش از آن خواهد بود. گویی یک جلسه‌ی مشاوره زوجین در لوای یک فیلم ترسناک گنجانده شده است. کارگردانی قدرتمند آری استر و استفاده‌اش از نمادهای بصری پیچیده، سفر دنی (و مخاطب)‌ را عمیق‌تر و تأثیرگذارتر کرده است.


۴. چوی مینک سینک در فیلم من شیطان را دیدم

  • عنوان اصلی فیلم: I saw the Devil
  • کارگردان: کیم جی وون
  • محصول: ۲۰۱۰

در نخستین سال‌های این دهه‌ی شگفت‌انگیز، سینمای کره جان تازه‌ای گرفته بود و فیلم‌های خوبشان یکی پس از دیگری می‌آمدند. کیم جی وون با من شیطان را دیدم یکی از بهترین‌هایشان را به ما نشان داد. من شیطان را دیدم که یکی از بی‌رحمانه‌ترین و پرخشونت‌ترین قصه‌های انتقام را روایت می‌کند؛ داستان مأمور پلیسی با بازی لی بونگ هون است که به دنبال قاتلی سریالی افتاده که دوست‌دختر باردارش را کشته. این مأمور که انتقام تمام فکر و ذکرش شده، تسلیم تاریک‌ترین و ترسناک‌ترین غرایز خودش می‌شود و در یک بازی موش و گربه با قاتل، بدترین بلاها را سر او می‌آورد.


لی بونگ هون اجرای بی‌نظیری به نمایش گذاشته، ولی ستاره‌ی اصلی این فیلم چوی مین سینک است که نقش یک قاتل سریالی سادیسمی را به قدری عالی بازی کرده که تا مدت‌ها یادتان می‌ماند. قاتلی که او بازی کرده هیولاصفت و نفرت‌انگیز است، ولی هم‌زمان مؤلفه‌های انسانی دارد و مخاطب ترس و وحشتش را هم می‌بیند. چوی مین سینک انواع و اقسام حس‌های پیچیده را با استادی تمام به نمایش گذاشته؛ از زجر و استیصال در زمان‌هایی که خودش سوژه‌ی یک شکنجه و بازی روانی شده گرفته تا شور و شعفی که از کشتن قربانی‌هایش حس می‌کند.


۵. لین شی در مجموعه فیلم توطئه‌آمیز
 


  • عنوان اصلی فیلم: Insidious
  • کارگردان: جیمز وان، لی وانل، آدام روبیتل
  • محصول: ۲۰۱۰-۲۰۱۹

چه کسی فکرش را می‌کرد در مجموعه فیلمی که پاتریک ویلسون و رُز برن ستارگانش هستند، بازیگر کهنه‌کاری چون لین شی تبدیل به نماد اصلی قصه شود؟ ولی چه غافلگیری دلپذیری بود، چون بازی تحسین‌برانگیز و جذاب شی در نقش احضارگر روح آسیب‌دیده و مهربان، کم‌کم تبدیل به قلب و روح این مجموعه فیلم شد. این کاراکتر که در ابتدا به‌عنوان یک شخصیت فرعی معرفی شد که برای دفع مشکلات ماورایی یک خانواده وارد قصه می‌شود، شخصیتی گرم و مهربان است که در ترسناک‌ترین موقعیت‌ها هم روحیه‌اش را حفظ می‌کند.


۶. جان بویگا در فیلم حمله به محله
 


  • عنوان اصلی فیلم: Attack the Block
  • کارگردان: جو کورنیش
  • محصول: ۲۰۱۱

جان بویگا را همه با «جنگ‌های ستاره‌ای» جدید می‌شناسند، ولی اولین فیلم مطرحی که بازی کرد حمله به محله بود. فیلمی علمی تخیلی ترسناک به کارگردانی جو کورنیش که در سال ۲۰۱۱ آمد و داستان گروهی خلافکار نوجوان به رهبری جان بویگا را روایت می‌کرد که در جنوب لندن زندگی می‌کردند. در پی حمله‌ی فضایی‌ها به محله‌شان، بویگا بچه‌های تحت امرش را در دفاع از محله هدایت می‌کند. احتمالا بویگا را الان بیشتر با مزه‌پرانی‌های به موقع و شوخی‌هایی که در جنگ‌های ستاره‌ای ترتیب داده می‌شناسید، وی بازی‌اش در این فیلم به کل متفاوت است.

کاراکتر بویگا مقتدر و کم‌حرف است، سریع عمل می‌کند و زیاد اهل شوخی نیست. ولی عمیقا شخصیتی انسانی است و زیر ظاهر خشن و بی‌احساسش، آدمی رقیق‌القلب پنهان کرده است. از آن دست فیلم‌هایی است که می‌توانید ظهور یک ستاره را ببینید و بویگا از فرصتش نهایت بهره را برده و دید جدیدی از یک قهرمان اکشن به ما می‌دهد.


۷. ایسی دیویس در فیلم بابادوک
 


  • عنوان اصلی فیلم: The Babadook
  • کارگردان: جنیفر کنت
  • محصول: ۲۰۱۴

بابادوک یکی از تأثیرگذارترین قصه‌ها درباره‌ی غم و اندوه و پیامدهای سرکوب افسردگی بود. بازی ایسی دیویس در نقش آملیا به‌شدت واقعی و ملموس در آمده که در نتیجه‌ی آن، هیولایی هم که در فیلم می‌بینیم واقعی‌تر و ترسناک‌تر شده است. اولین فیلم بلند جنیفر کنت داستان زنی را روایت می‌کند که بعد از مرگ دلخراش همسرش، حالا باید پسرشان را که دچار مشکلات روحی‌ روانی است تنهایی بزرگ کند. ولی هم‌زمان باید با ترس‌ و اندوه درونی خودش هم بجنگد،‌ اندوهی که در اثر سرکوب و نادیده‌ گرفته شدن حالا هیولایی سهمگین شده است.

صدای آرام و مهربان دیویس خبر از خشم و دردی پایان‌ناپذیر می‌دهد که درونش پنهان است و هر لحظه ممکن است بیرون بزند. این چیزی است که ایسی دیویس به‌خوبی از آن در لحظات اوج فیلم استفاده می‌کند. چه زمانی که از رنج و غصه حالش خراب است و چه زمانی که در شوک و وحشت خشکش زده، اجرای دیویس همیشه صادقانه و در راستای نقش است. کارگردان این هیولای سیاه و ترسناک را به عنوان نمادی از افسردگی و بیماری روانی نمایش داده، هیولایی که روی زندگی این مادر و پسر سایه انداخته و رهایشان نمی‌کند. دیویس با بازی خوبش به ما نشان می‌دهد که چطور به تدریج یاد می‌گیرد به جای ترسیدن از این هیولا، به آن رسیدگی کند و حواسش به او باشد. ما هم یاد می‌گیریم تا به جای نادیده گرفتن غم و اندوه، آن را به رسمیت بشناسیم و با هم زندگی کنیم.


۸. سامانتا رابینسون در فیلم جادوگر عشق
 


  • عنوان اصلی فیلم: The Love Witch
  • کارگردان: آنا بیلر
  • محصول: ۲۰۱۶

از موارد نادری که بازیگر و کاراکتری که ایفا کرده از خود فیلم بهتر و زنده‌تر در آمده است. البته نه اینکه کمدی ترسناک آنا بیلر فیلم بدی شده باشد، برعکس از فیلم‌های ترسناک خوب این فهرست است. ولی در هر صورت، با اینکه طراحی لباس و گریم فیلم چشم‌نواز است، سامانتا رابینسون با بازی مسحورکننده‌اش، فیلم را مال خود کرده است. آنا بیلر علاوه بر کارگردانی، طراحی صحنه و لباس فیلم را هم بر عهده داشته و حتی لباس‌ها را با دست خودش دوخته است

رابینسون برای بازی در نقش الین، لحنی ویژه‌ و جذاب به خودش گرفته است. الین جادوگری تنها است که از قدرت‌هایش استفاده می‌کند تا دل مردها را با اغوایشان به دست آورد ولی در نهایت سوژه‌ی عشق‌هایش را به نابودی می‌کشاند. بیلر هم در کارگردانی و هدایت رابینسون عالی عمل کرده و توانسته است دقت و ظرافتی مثال‌زدنی از بازی او بیرون بکشد. ولی دقت و ظرافت تنها بخش جذاب او نیست، کاراکتر رابینسون واقعا بامزه و دوست‌داشتنی است.


۹. بیل اسکارسگارد در فیلم آن
 


  • عنوان اصلی فیلم: It
  • کارگردان: اندی موسکیتی
  • محصول: ۲۰۱۷

هر طوری حساب کنیم، بازی در نقش دلقکی ماورایی و ترسناک که تغییر شکل می‌‌دهد و بچه‌ها را می‌خورد، به خودی خود کار راحتی نیست. حالا فکرش را کنید بیل اسکارسگارد وقتی در اقتباس جدید از کتاب استفن کینگ برای نقش پنی‌وایز دلقک انتخاب شد، باید با «تیم کاری» هم رقابت می‌کرد. تیم کاری در اقتباس تلویزیونی این داستان که در دهه ۹۰ ساخته شد نقش این دلقک ترسناک را بازی می‌کرد و همه او را در ذهنشان داشتند.

ولی خوشبختانه بیل اسکارسگاد نه تنها انتظار تماشاگران را به نحو احسن برآورده کرد، بلکه با ارائه‌ی نسخه‌ی خودش از این دلقک قاتل به همه ثابت کرد انتخاب او برای این نقش کاملا درست بوده است. پنی‌وایزی که اسکارسگاد به نمایش گذاشت صدا، لحن و حرکات ویژه‌ی خودش را داشت و این یعنی ترسی هم که منتقل می‌کرد مخصوص خودش بود و برخلاف تصور همه، حتی او را ترسناک‌تر کرد. نوع گریمی که برای این نسخه انتخاب کرده‌اند، چهره‌ی پنی‌وایز را بچه‌سال‌تر کرده است و دیدن صورت یک بچه روی هیولایی مهارنشدنی، اضطراب بیننده را بیشتر می‌کند.

اجرای اسکارسگارد ستاره‌ی این نمایش است. او با صدای تیز و نگاه‌های ترسناکش کیفیتی فرازمینی به پنی‌وایز بخشیده است. چیزی که بیشتر از همه به مخاطب اضطراب و نگرانی می‌دهد، سرخوشی و ذوق عجیب پنی‌وایز حین اجرای شرورانه‌ترین کارهاست.


۱۰. دنیل کالویا در فیلم برو بیرون
 


  • عنوان اصلی فیلم: Get Out
  • کارگردان: جوردن پیل
  • محصول: ۲۰۱۷

اولین فیلم بلند جردن پیل مضامینی را مطرح کرد که تا مدتی موضوع اصلی مباحث فرهنگی و سینمایی بود. جردن پیل مسائل آزاردهنده درباره‌ی نژادپرستی و سرکوبی که سفیدپوستان بر سر سیاهان هوار کرده‌اند را در قالب یک فیلم مهیج و ترسناک قرار داد و نتیجه‌ی خوبی هم گرفت. با اینکه فیلم‌نامه‌‌ی جردن پیل که نبوغ و هوشمندی‌اش قابل انکار نیست مخاطب را تا آخر فیلم هیجان‌زده نگه می‌دارد، ولی بازی دنیل کالویا و آن چهره‌ی متحیر، وحشت‌زده و شوکه‌شده‌اش بود که برو بیرون را ویژه کرد. برو بیرون اولین فیلم ترسناکی بود که اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی را گرفت

البته برو بیرون پر است از اجراهای شگفت‌انگیز. از آلیسون ویلیامز در نقش دختری که در ابتدا اعتماد بیننده را جلب می‌کند و کم‌کم ماهیت خبیثش رو می‌شود گرفته تا کاترین کینر که با جمله‌ی تو دل زمین فرو برو مخاطب را می‌ترساند. ولی اجرای پر از ظرافت کالویا در نقش کریس واشنگتن تئوری اصلی فیلم را نمایان می‌کند و به مخاطب فرصت می‌دهد هم‌زمان با او، ترس و وحشت استحاله را درک کند. به نمایش گذاشتن وحشت و شوک عمیق در حالی که کاملا بی‌حرکت هستید و امکان تکان دادن ذره‌ای از بدنتان را ندارید کاری طاقت‌فرساست، ولی کالویا به خوبی از پسش بر آمد.


۱۱. نیکلاس کیج در فیلم مندی
 


  • عنوان اصلی فیلم: Mandy
  • کارگردان: پانوس کازماتوس
  • محصول: ۲۰۱۸

نیکلاس کیج عادت دارد حتی در فیلم‌های بد و معمولی، نهایت انرژی بازیگری‌اش را به نمایش بگذارد. هر از گاهی فیلمی مثل مندی ظاهر می‌شود و به همه ثابت می‌کند چه بازیگر خوبی است. مندی از موارد نادری است که یک کارگردان شخصیتی مناسب روحیه‌ی دیوانه‌وار کیج پیدا کرده و نتیجه‌اش فیلمی با اتمسفر گیرا و ویژه است.

نیکلاس کیج نقش رد میلر را بازی می‌کند. مردی ساده که از زندگی ساده‌ و بی‌دردسر با همسرش مندی (آندریا رایزبرو، یکی دیگر از اجراهای بی‌نظیر فیلم) لذت می‌برد. ولی طولی نمی‌کشد که فرقه‌ای عجیب‌وغریب آرامش او را به هم می‌زند و رد برای انتقام دست به کار می‌شود، آن هم با یک تبر بزرگ. فیلم پر از تصاویر خیره‌کننده است که مخاطب را در خلسه‌ای عجیب غوطه‌ور می‌‌کند. کارگردان به‌خوبی می‌دانسته که چه لحظاتی برای رها کردند حداکثر انرژی نیکلاس کیج لازم بوده و کیج هم نهایت بهره را از آن برده است.


۱۲. تونی کولت در فیلم موروثی
 


  • عنوان اصلی فیلم: Hereditary
  • کارگردان: آری استر
  • محصول: ۲۰۱۸

کم پیش می‌آید بازیگری مجبور شود غم، اندوه، حسرت، سوگواری، ترس و انبوهی از حس‌های ناراحت‌کننده‌‌ی دیگر را به نمایش بگذارد؛ و تونی کولت در نمایش تک‌تک این حس‌ها بی‌نظیر عمل کرده است. او در موروثی نقش مادری را ایفا کرده است که بعد از مرگ مادرش، اندوه پشت اندوه و وحشت پشت وحشت روی سر خودش و خانواده‌اش هوار می‌شود.

صحنه‌ی معروف میز شام و درگیری لفظی با پسرش که کم‌کم اوج می‌گیرد و به تنشی آزاردهنده و تأثیرگذار می‌رسد، کلاس درس بازیگری است. نگاه‌های حیران تونی کولت و دادها و گریه‌ها و ضجه‌هایش چیزی نیست که به این راحتی‌ها از ذهن تماشاچیان یکی از ترسناک‌ترین فیلم‌های ترسناک این دهه فراموش شود.


۱۳. لوپیتا نیونگو در فیلم ما
 


  • عنوان اصلی فیلم: Us
  • کارگردان: جوردن پیل
  • محصول: ۲۰۱۹

جردن پیل و آری استر دو تن از تازه‌نفس‌های ژانر ترسناک هستند که هردو با دو فیلم خوب و قابل اعتنا، جای پای خودشان را در سینما محکم کردند. پس تعجبی ندارد اگر نام‌شان در این فهرست تکرار شود.

جردن پیل در دومین تجربه‌ی کارگردانی‌اش سراغ سوژه‌ی مهم دیگری رفته؛ اختلاف طبقاتی. مثل «برو بیرون» اینجا هم مضمون فیلم را در قالب یک قصه‌ی ترسناک/تریلر هیجانی در آورده درباره‌ی دنیایی از آدم‌های شبیه‌سازی‌شده که زیر زمین زندگی می‌کنند. لوپیتا نیونگو اینجا با ایفای دو نقش، ستاره‌ی فیلم ما است. چه در زمانی که نقش زن عادی داستان ظاهر شده و چه زمانی که نسخه‌ی دوم خودش را به نمایش گذاشته، بازی‌اش مثال‌زدنی است. وقتی به افشاگری فیلم و چرخش داستان می‌رسیم، تازه می‌فهمیم اجرای او لایه‌ای پنهان داشت که جزئیات بیشتری می‌طلبید و اینجاست که می‌فهمیم نیونگو از اجرای چه نقش سختی بر آمده است.


۱۴. جیمز مک‌آوی در فیلم گسست

  • عنوان اصلی فیلم: Split
  • کارگردان: ام. نایت. شیامالان
  • محصول: ۲۰۱۶

مردی که ۲۳ شخصیت مختلف درونش زندگی می‌کنند، از بچه‌ای نسبتا معصوم گرفته تا زنی منضبط و جدی؛ تمام این شخصیت‌ها مشغول خدمت‌رسانی به هیولایی ترسناک هستند که قرار است رها شود و در دنیا آشوب به پا کند.

ام. نایت شیامالان سال‌ها بود فیلم مهمی نمی‌ساخت. کارگردان «حس ششم» که با ایده‌ی بکر و قصه‌ی جذابش خیلی‌ها را میخکوب کرده بود، دیگر نتوانست موفقیتش را تکرار کند و پشت سر هم پروژه‌های متوسط یا شکست خورده می‌ساخت. تا اینکه در سال ۲۰۱۶ گسست را روانه‌ی سینماها کرد و همه یادشان افتاد چه کارگردان ماهری است.

ولی همه‌ی این‌ها به کنار، جادوی اصلی گسست را جیمز مک‌آوی و بازی خیره‌کننده‌اش رقم زد. روی کاغذ، در آوردن آدمی با این تعداد شخصیت مختلف کار غیرممکنی است. اگرچه در طول فیلم با تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها آشنا می‌شویم، ولی مسأله‌ی اصلی این نیست که تک‌تک آن‌ها را ببینیم. کسی که مدام با بیست و سه شخصیت مختلف درونش درگیر است،‌ انسان به‌شدت دردمندی است و این درد و رنج را در تمام حرکات مک‌آوی می‌بینیم. حرف زدنش، نگاه کردنش و راه رفتنش، همه خبر از آشوبی تمام‌نشدنی می‌دهند که در اثر فاجعه‌ای تلخ ایجاد شده است.

در طول فیلم هرکدام از شخصیت‌های مختلف «کوین وندل کرامب» از هیولایی ترسناک حرف می‌زنند که حتی خودشان را به وحشت می‌اندازد. مخاطب با شنیدن توصیف‌های او آرام آرام آماده می‌شود و وقتی این هیولا سرانجام از اعماق کوین بیرون می‌آید و خودش را نشان می‌دهد، لحظاتی حیرت‌انگیز در فیلم می‌بینیم. جیمز مک‌آوی هم برگ برنده‌اش را رو می‌کند. گویی این هیولا، تمام مدت درون خود مک‌آوی انتظار می‌کشید تا فرصت بروز و ظهور پیدا کند و وحشت و اضطراب و حتی دلسوزی در دل مخاطب بیافکند.


۱۵. مارک دوپلاس در فیلم آدم عجیب
 


  • عنوان اصلی فیلم: Creep
  • کارگردان: پاتریک برایس
  • محصول: ۲۰۱۴

مارک دوپلاس در این فیلم یکی از عمیق‌ترین ترس‌های زندگی‌‌تان را به شما منتقل می‌کند؛ ترس و وحشت رو‌به‌رو شدن با آدمی غریبه که رفتارهای غیرمتعارفی دارد. اینکه در موقعیتی قرار بگیرید که معذبید و نمی‌دانید چه کار کنید یا چه‌جوری خلاص شوید و بیرون بروید، نمی‌دانید با چه کسی طرف هستید و چه جور آدمی است. ظرفیت‌هایش تا کجاست؟ از پس چه کارهایی بر می‌آید و چه کارهایی کرده است؟ حالا تصور کنید این غریبه‌ی مقابلتان لحظه به لحظه مرموزتر و ترسناک‌تر شود. آن موقع است که دیگر صرفا معذب نیستید و می‌فهمید جانتان هم شاید در خطر باشد.


مارک دوپلاس در این فیلم شخصیتی پیچیده و چند لایه بازی کرده و فیلم با هوشمندی تمام هر بار یکی از لایه‌های این آدم واقعا ترسناک را برملا می‌کند. تا اینکه به لحظات پایانی می‌‌رسیم و آخرین لایه کنار می‌رود و ما خود واقعی او را می‌بینیم و لبخندهای به پهنای صورتش تا ابد در ذهنمان حک می‌شود.


مارک دوپلاس در به نمایش در آوردن کاراکترش حیرت‌انگیزی عمل کرده است و هرکدام از این لایه‌ها را با ظرافت و هنرمندی تمام پیش چشم مخاطب می‌آورد. از اولین حضورش در فیلم‌ که لبخندزنان حرف می‌زند تا آخرین نما که در وجودمان نفوذ می‌کند، ذره‌ذره تنش و وحشتی به وجود می‌آورد که در کمتر فیلم ترسناکی می‌بینید.


منبع: دیجی‌مگ