می‌توانم تصور کنم که بسیاری از کسانی که آشنایی مختصری با روانکاوی یا تجربه‌ای از تخیل دارند، ممکن است با این گزاره موافق نباشند، اما از نظر بسیاری از کسانی که آشنایی قابل قبولی با این حوزه دارند، روانکاوی یک بازی بی‌معنی با کلمات نیست، سوای اینکه ما زندگی شخصی یا ایده‌ها و توصیه‌های فروید را بپذیریم یا نه، روش‌های پیشنهادی او و پیروانش همچنان برای رویارویی با تروما و ضربه‌های واقعی به سلامت روان یکی از بهترین ابزارهایی است که در دست داریم. تمسخر یک مشی نظری، نمی‌تواند راهی برای درک آن باشد.
چارسو پرس: استفاده از عبارت «فیلم بد» در حق فیلم «آخرین جلسه فروید» لطف محسوب می‌شود، اقلا این است که فیلم بد، شما را سردرگم و آزرده نمی‌کند، کاری که فیلم آخرین جلسه فروید، علاوه بر بسیاری تاثیرات دیگر، حتما با شما انجام خواهد داد.

در افتتاحیه فیلم آنا فروید و پدرش، زیگموند فروید، در مورد اینکه به‌رغم هشدار در مورد حمله هوایی به لندن اوضاع چقدر بد است صحبت می‌کند، همزمان سی‌ای لوئیس، نویسنده، ادیب و متکلم غیرروحانی انگلیکن در آکسفورد برای حرکت به سمت لندن آماده می‌شود و زنی که جای مادرش است هشدارها در مورد حمله هوایی به لندن را پیش می‌کشد و می‌پرسد این قرار چقدر ضروری است که لوییس نمی‌تواند آن را لغو کند و لوییس هشدار می‌دهد که هیچ کس قرارش را با پروفسور فروید لغو نمی‌کند؛ فقط اشکالش این است که می‌دانیم لوییس واقعی چنین اعتقادی نداشته و هرگز هم با فروید دیدار نکرده است

 دستور کار این جلسه خیالی که فیلم می‌گوید نمی‌شود به بعد موکولش کرد بحث در مورد «خدا» است، لوییس جوان، جنگ‌دیده و ایستاده می‌رود تا فروید پیر، از پا افتاده، ترسیده و دراز کشیده را ببیند و با او در مورد باور به خدا حرف بزند

 ایده فیلم چندان بد نیست، لوییس رمان‌نویس، بر به کار بردن فانتزی در ادبیات اصرار داشته و بخش مهمی از تلاش‌های نظریه‌پردازانه فروید در مورد معنا دادن به فانتزی و رویا بوده است، بد نمی‌شد اگر این دو فرصتی داشتند تا با کار‌های یکدیگر رو‌به‌رو شوند و از آنها در پیشبرد نظریات خود استفاده کنند، اما چنان دیداری حتما اینقدر سطحی و نازل نبود. فیلم در تصور این بحث هم به نوشته‌ها و اعتقادات باقیمانده از این دو متفکر که قرار است یک و نیم ساعت در برابر ما جابه‌جا شوند، وفادار نبوده است

 مهم است که بدانیم فروید چرا در دوران خودش مورد توجه بوده است. جنگ جهانی اول، آنفلوآنزای اسپانیایی و مجموعه‌ای از مصیبت‌های دیگر بشری در آغاز قرن بیستم میلادی، متفکران را به سمت راهی برای تفسیر آنچه در جهان اروپا محور در حال وقوع بود، هدایت کرد. تلاش برای پیدا کردن ریشه‌های تمدن یا شکل «درست» زندگی که در آن مردم در جنگ‌های جهانی یکدیگر را نکشند، بخشی از انگیزه بنیانگذاران بسیاری از علوم اجتماعی از روانکاوی و روانشناسی گرفته تا جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی و مانند آنها بود، در چنین فضایی، فروید که یکی از چندین تفسیر مطرح در مورد ریشه‌های مساله را ارایه می‌داد و علاوه بر آن تفسیری در مورد راهی غیر از قرص و دارو و کشتار جمعی برای رو‌به‌رو شدن با مساله عرضه می‌کرد حتما مورد توجه بود. با این وجود، فیلم تصمیم می‌گیرد که از تمام حوزه‌هایی که فروید بر آنها تاثیر گذاشته است، مساله «وجود خدا» را برای بحثی آبکی انتخاب کند، در ادامه با ارایه تصویری از رابطه فروید و دخترش آنا، دلیل این انتخاب بهتر روشن می‌شود


 در جای جای فیلم، آنجایی که انا فروید روانکاو که در تلاش است جای خود را در جامعه علمی به ‌شدت مردسالار آن روزگار لندن باز کند یا آنجایی که به جلسات فروید و دخترش در غالب جلسات درمانی اشاره می‌شود یا حتی در جایی که یار دیرینه فروید فرنسی که تقریبا همسن و سال او و در دورانی درمانگر دخترش بوده است به فروید سر می‌زند، تاکید قابل ملاحظه‌ای بر رابطه پر اشکال فروید و دخترش مطرح می‌شود. به دلیلی که روشن نیست باید بپذیریم که در جامعه بسیار نوپای روانکاوی لندن در آن زمان همه با ادبیات کلاینی دختر فروید را هدف تشخیص‌های حرفه‌ای خود قرار می‌دادند و تلاش می‌کردند به طریقی او را بیمار بخوانند و برای مشکل او «درمان» عرضه کنند! فیلم رندانه همسر فروید را از واقعیت حذف می‌کند تا تاکید بیشتری بر رابطه فروید و دخترش بگذارد و اهمیتی به اینکه این رابطه در واقعیت چگونه بوده است هم نمی‌دهد، همان‌طور که اهمیتی به برگزار نشدن جلسه لوییس و فروید نمی‌دهد و اهمیتی به اینکه سگ فروید که در فیلم تاکید قابل ملاحظه‌ای به حضور او در کنار پروفسور است دو سال قبل از این تاریخ مرده، نمی‌دهد

 خب می‌شود گفت «فیلم است دیگر» و بهتر بود که این «فیلم»، برای واقع‌نمایی این همه به بی‌بی‌سی و اخبار روز متکی نباشد یا اقلا در مورد عدم پایبندی‌اش به واقعیت اندکی شفاف‌سازی انجام گرفته باشد

 درگیری سینما با فروید مساله تازه‌ای نیست، از اصرار تهیه‌کنندگان به مشورت با فروید در مورد فیلم‌های‌شان در دهه سی میلادی گرفته تا وارد کردن کلمات روانکاوی به سینما در دهه پنجاه میلادی، فروید و مکتبش یکی از وسواس‌های همیشگی سینما به خصوص هالیوود بوده است. با این حال پرداختن به خود فروید و زندگی او در سینما نمونه‌هایی کمتر از انگشتان یک دست دارد، 1962، یک فیلم دوازده ساعتی در مورد فروید ساخته شده که بعدا کوتاه شده است، در 2002 و 2012، دو فیلم دیگر در مورد زندگی فروید ساخته شده و حالا در 2023، احتمالا غیروفادارترین فیلم سینمایی از زندگی او، نسخه‌ای بسیار کمرنگ از فرویدی که باید باشد، است. آخرین جلسه فروید یک مقدمه بد برای آغاز مواجهه با روانکاوی است که جذابیت بازی و حضور آنتونی هاپکیز در نقش فروید ضعف‌هایش را جبران نمی‌کند.

 تصویری که سازندگان فیلم از رابطه فروید و دخترش، رابطه فروید و همسرش، رابطه فروید و سگش، رابطه فروید و دوستانش و همین‌طور رابطه او با واقعیت و خدا نشان می‌دهند، در کنار تصویری که از نسبت او با بیماری سرطانش ارایه می‌دهند و در کنار اشاره فروید به خودش با استفاده از عبارت «دکتر آمیزش»، عبارتی که بیشتر برای تمسخر و زیرسوال بردن فروید توسط مطبوعات زرد و ناآشنا به روانکاوی مورد استفاده قرار می‌گرفت، بیشتر علایم یک عصبانیت و میل به زیر سوال بردن این متفکر مهم است تا ناآگاهی از زمینه‌های تاریخی و تلاش برای تبدیل یک بیوگرافی به اثری با جذابیت‌های سینمایی

 فیلم در استفاده از جنگ به عنوان پس‌زمینه‌ای برای نشان دادن امکانات روانکاوی هم شکست خورده است، در حالی که در یکی از صحنه‌های فیلم لوییس به دلیل بازگشت خاطراتش از جبهه دچار حمله اضطراب می‌شود، فروید از او می‌خواهد که با تمرکز و تمرین تنفس کنترل خودش را به اوضاع بازگرداند، ممکن است مخاطب ناآشنا متوجه عمق تصویر اشتباهی که در اینجا از فروید عرضه می‌شود، نشده باشد، اما بعید است که سازندگان فیلم هم بدون آگاهی از اینکه چنین کاری احتمالا از فروید سر نمی‌زد و با آموزه‌های روانکاوی نسبت چندانی نداشت، این صحنه را در فیلم گنجانده باشند

 می‌توانم تصور کنم که بسیاری از کسانی که آشنایی مختصری با روانکاوی یا تجربه‌ای از تخیل دارند، ممکن است با این گزاره موافق نباشند، اما از نظر بسیاری از کسانی که آشنایی قابل قبولی با این حوزه دارند، روانکاوی یک بازی بی‌معنی با کلمات نیست، سوای اینکه ما زندگی شخصی یا ایده‌ها و توصیه‌های فروید را بپذیریم یا نه، روش‌های پیشنهادی او و پیروانش همچنان برای رویارویی با تروما و ضربه‌های واقعی به سلامت روان یکی از بهترین ابزارهایی است که در دست داریم. تمسخر یک مشی نظری، نمی‌تواند راهی برای درک آن باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: فاطمه کریم‌خان