فیلمی مثل «تارا» فقط حوصلهاش را سر میبرد و گاهی حتی به خنده میاندازد. تلاش کارگردان برای ساخت چنین فیلمی در چنین وضعیت در سینما و عرصه فرهنگی هنری ایران قابل تحسین است اما به هیچ وجه کافی نیست.
چارسو پرس: در فیلم «تارا» ما با زندگی یک زوج هنرمند در سه مرحله متفاوت زندگیشان روبهرو هستیم. آشنایی، جوانی و بعد میانسالی. قصه به صورت موازی و پراکنده روایت میشود. فیلمساز نشانههایی را در فیلم گنجانده است که خیلی زود متوجه ارتباط زندگی سه زوجی که میبینیم بشویم. فیلم مثل شخصیتهایش فیلم هنری است. به اصطلاح روشنفکری. نقد فیلم «تارا » را در این مطلب بخوانید.
«تارا» درباره زوال و ناپایداری همهچیز در زندگی است. اینکه چگونه انسان همه چیز را در زندگی با امید شروع میکند با اینکه میداند محکوم به زوال است. انسانهای معمولی این زوال را خیلی ساده میپذیرند. به روتین زندگی تن میدهند و هرگز به پایان نمیاندیشند، تا زمانی که خودش از راه برسد. اما هنرمندان متفاوتاند. از اساس هنر ابزار جاودانگی است. راهی است برای زیباتر کردن زندگی، برای فرار از روزمرگیها. همه اینها روی کاغذ درست است. مشکل اینجاست که هیچ یک از تلاشهای کارگردان فیلم «تارا» از دیالوگهای و نقل قولها و گزارههای قلنبه سلنبه تا استفاده از اینستالیشن و بازی در سکوت و زیرپوستی و بر هم زدن خط روایی صاف و ساده به این فیلم کمک نکرده است تبدیل به یک فیلم هنری خوب شود. فیلم بسیار نزدیک به تله فیلم است و حرفهایش بزرگتر از دهانش به نظر میآید.
زمانی سینمای روشنفکری منتسب به مرحوم داریوش مهرجویی بزرگ بود که به همین خاطر همیشه مورد انتقاد واقع و حتی تهدید به مرگ شد. (به پایان دگر نیندیشید) اما تفاوت سینمای روشنفکری خوب او با هر آنکه قدم در راه او گذاشت یا سعی کرد همان فضا را در فیلمهایش به وجود بیاورد، این است که کارهای او اصیل بود. بنابراین، حرفهای قلنبه سلنبه اش شعاری و مصنوعی به نظر نمیآمد. فقط یک سری حرف به ظاهر عمیق مفهومی نبود که از فیلم بیرون بزند. در خدمت قصه بود و توی دهان شخصیتها و بازیگرانشان خوب میچرخید. دقیقاً برعکس فیلمی مثل «تارا».
این فیلم محصول هیجان زدگی کسی است که ذهنش درگیر مسائل وجودی است، مطالعاتی در این زمینه داشته و حالا میخواهد با قصهای بی سر و ته تمام حرفهایش و هر آنچه در کتابها خوانده به فیلم تبدیل کند. نتیجه چیست؟ فیلمی حوصله سر بر با بازیهای ضعیف و یک سری شعار که حتی هنرمندان و هنردوستان و به طور کلی هر آنکه را درباره زندگی میاندیشد، پس میزند.
اینکه در این آشفته بازار سینما کسی خواسته فیلم جدی بسازد و حرف جدی بزند، خوب است اما انگار دیگر کسی بلد نیست این حرفها را خوب و درست به لحاظ زیبایی شناسی سینمایی بزند. وقتی بستر مناسب فراهم نباشد، از کارگردان تا بازیگران درک درستی از زیست فلسفی نداشته باشند، نتیجه میشود فیلم درشتگویی مثل «تارا» که دارد ادای یک سری فیلمساز روشنفکر را درمیآورد و موفق هم نیست. حتی اگر تلاشش را برای فضاسازی درخور با استفاده از موسیقی، نشانه گذاری در فیلم، استفاده از هنر و ادبیات و تمام ابزارهای یک فیلم مثلاً هنری کرده باشد.
مسئله این است که آدمهای هنری در یک فیلم هنری قرار نیست جوری حرف بزنند که انگار دارند از روی کتاب میخوانند. هر کس که حرف جدی میزند، در زندگی روزمره دستکم همیشه اینقدر جدی و زیرپوستی رفتار نمیکند. جز این، مشکل فیلم «تارا» این است که درست است شش شخصیت اصلی در واقع همان یک زوج اند اما دختر صاحب کافهای که در صحنهای میآید با این زوج حرف میزند هم همین است. و هر جا کارگردان خواسته شخصیتهای بازاری، بخوانید عوام یا عوام در پوشش هنرمند را نشان بدهد، بدترین جنس ادبیات را برایشان انتخاب کرده است. خب این دلیل دارد. فیلمساز خواسته این دو دسته از اجتماع را در برابر هم قرار دهد تا نقدش را وارد کند. اما متأسفانه اینجا هم همه چیز مصنوعی و غیرواقعی پیش میرود. تمام اینها دست به دست هم میدهد که «تارا» دافعه ایجاد کند و با فرم روایتش مخاطب را سردرگم. در حالی که مخاطب این فیلم بدون شک مخاطب عام نیست. مخاطب خاص هم به اندازه کافی فیلم هنری خوب دیده و حرفهای عمیقش را به گوش جان سپرده، فیلمی مثل «تارا» فقط حوصلهاش را سر میبرد و گاهی حتی به خنده میاندازد. تلاش کارگردان برای ساخت چنین فیلمی در چنین وضعیت در سینما و عرصه فرهنگی هنری ایران قابل تحسین است اما به هیچ وجه کافی نیست.
منبع: دیجیمگ
نویسنده: یلدا حقشناس
«تارا» درباره زوال و ناپایداری همهچیز در زندگی است. اینکه چگونه انسان همه چیز را در زندگی با امید شروع میکند با اینکه میداند محکوم به زوال است. انسانهای معمولی این زوال را خیلی ساده میپذیرند. به روتین زندگی تن میدهند و هرگز به پایان نمیاندیشند، تا زمانی که خودش از راه برسد. اما هنرمندان متفاوتاند. از اساس هنر ابزار جاودانگی است. راهی است برای زیباتر کردن زندگی، برای فرار از روزمرگیها. همه اینها روی کاغذ درست است. مشکل اینجاست که هیچ یک از تلاشهای کارگردان فیلم «تارا» از دیالوگهای و نقل قولها و گزارههای قلنبه سلنبه تا استفاده از اینستالیشن و بازی در سکوت و زیرپوستی و بر هم زدن خط روایی صاف و ساده به این فیلم کمک نکرده است تبدیل به یک فیلم هنری خوب شود. فیلم بسیار نزدیک به تله فیلم است و حرفهایش بزرگتر از دهانش به نظر میآید.
زمانی سینمای روشنفکری منتسب به مرحوم داریوش مهرجویی بزرگ بود که به همین خاطر همیشه مورد انتقاد واقع و حتی تهدید به مرگ شد. (به پایان دگر نیندیشید) اما تفاوت سینمای روشنفکری خوب او با هر آنکه قدم در راه او گذاشت یا سعی کرد همان فضا را در فیلمهایش به وجود بیاورد، این است که کارهای او اصیل بود. بنابراین، حرفهای قلنبه سلنبه اش شعاری و مصنوعی به نظر نمیآمد. فقط یک سری حرف به ظاهر عمیق مفهومی نبود که از فیلم بیرون بزند. در خدمت قصه بود و توی دهان شخصیتها و بازیگرانشان خوب میچرخید. دقیقاً برعکس فیلمی مثل «تارا».
این فیلم محصول هیجان زدگی کسی است که ذهنش درگیر مسائل وجودی است، مطالعاتی در این زمینه داشته و حالا میخواهد با قصهای بی سر و ته تمام حرفهایش و هر آنچه در کتابها خوانده به فیلم تبدیل کند. نتیجه چیست؟ فیلمی حوصله سر بر با بازیهای ضعیف و یک سری شعار که حتی هنرمندان و هنردوستان و به طور کلی هر آنکه را درباره زندگی میاندیشد، پس میزند.
اینکه در این آشفته بازار سینما کسی خواسته فیلم جدی بسازد و حرف جدی بزند، خوب است اما انگار دیگر کسی بلد نیست این حرفها را خوب و درست به لحاظ زیبایی شناسی سینمایی بزند. وقتی بستر مناسب فراهم نباشد، از کارگردان تا بازیگران درک درستی از زیست فلسفی نداشته باشند، نتیجه میشود فیلم درشتگویی مثل «تارا» که دارد ادای یک سری فیلمساز روشنفکر را درمیآورد و موفق هم نیست. حتی اگر تلاشش را برای فضاسازی درخور با استفاده از موسیقی، نشانه گذاری در فیلم، استفاده از هنر و ادبیات و تمام ابزارهای یک فیلم مثلاً هنری کرده باشد.
مسئله این است که آدمهای هنری در یک فیلم هنری قرار نیست جوری حرف بزنند که انگار دارند از روی کتاب میخوانند. هر کس که حرف جدی میزند، در زندگی روزمره دستکم همیشه اینقدر جدی و زیرپوستی رفتار نمیکند. جز این، مشکل فیلم «تارا» این است که درست است شش شخصیت اصلی در واقع همان یک زوج اند اما دختر صاحب کافهای که در صحنهای میآید با این زوج حرف میزند هم همین است. و هر جا کارگردان خواسته شخصیتهای بازاری، بخوانید عوام یا عوام در پوشش هنرمند را نشان بدهد، بدترین جنس ادبیات را برایشان انتخاب کرده است. خب این دلیل دارد. فیلمساز خواسته این دو دسته از اجتماع را در برابر هم قرار دهد تا نقدش را وارد کند. اما متأسفانه اینجا هم همه چیز مصنوعی و غیرواقعی پیش میرود. تمام اینها دست به دست هم میدهد که «تارا» دافعه ایجاد کند و با فرم روایتش مخاطب را سردرگم. در حالی که مخاطب این فیلم بدون شک مخاطب عام نیست. مخاطب خاص هم به اندازه کافی فیلم هنری خوب دیده و حرفهای عمیقش را به گوش جان سپرده، فیلمی مثل «تارا» فقط حوصلهاش را سر میبرد و گاهی حتی به خنده میاندازد. تلاش کارگردان برای ساخت چنین فیلمی در چنین وضعیت در سینما و عرصه فرهنگی هنری ایران قابل تحسین است اما به هیچ وجه کافی نیست.
شناسنامه فیلم «تارا»
کارگردان: کاوه قهرمان
بازیگران: مهدی پاکدل، رعنا آزادیور، سروش صحت، نازنین فراهانی، مجید نوروزی، معصومه بیگی، مهدی بزرگزاده، مهلا عرب، محمد صفوی و سعیده آجرلی
امتیاز نویسنده به فیلم: یک از پنج
محصول: ۱۳۹۸
ژانر: درام
خلاصه داستان: تارا و بهرام زوجی جوان هستند که ما در سه مرحله آشنایی، جوانی و میانسالی با زندگی آنها و دغدغههای وجودیشان روبهرو میشویم. فیلم درباره زوال و ناپایداری زندگی است.
منبع: دیجیمگ
نویسنده: یلدا حقشناس
https://teater.ir/news/59376