The Iron Claw مبارزات پسران فریتز فون اریش، مالک یک کمپانی کشتی (Promoter) را به تصویر می‌کشد. فیلم پنجه آهنی با بودجه حدود ۱۶ میلیون دلاری توانست ۴۳ میلیون دلار از گیشه‌های سینمایی دریافت کند. علاوه بر این The Iron Claw نظرات مثبت زیادی را از سوی مخاطب‌ها و منتقدین دریافت کرده است.
چارسو پرس: The Iron Claw یک درام ورزشی است که بر اساس واقعیت ساخته و پرداخته شده و در ژانر بیوگرافی نیز قرار می‌گیرد. این فیلم که محصول سال ۲۰۲۳ آمریکا است، به نویسندگی و کارگردانی شان دورکین (Sean Durkin) می‌باشد و داستان خانواده نام‌دار کشتی‌گیر به نام فون اریش را روایت می‌کند، که با تراژدی های ناتمامی درست مثل یک طلسم خانوادگی روبه‌رو است. The Iron Claw مبارزات پسران فریتز فون اریش، مالک یک کمپانی کشتی (Promoter) را به تصویر می‌کشد.  فیلم پنجه آهنی با بودجه حدود ۱۶ میلیون دلاری توانست ۴۳ میلیون دلار از گیشه‌های سینمایی دریافت کند. علاوه بر این The Iron Claw نظرات مثبت زیادی را از سوی مخاطب‌ها و منتقدین دریافت کرده است.

زک افرون (Zac Efron) به عنوان کوین پسر بزرگ خانواده فون اریش، هریس دکینسون (Harris Dickinson) در نقش دیوید پسر دوم خانواده، جرمی آلن وایت (Jeremy Allen White) به عنوان کری پسر سوم خانواده، استنلی سایمونز (Stanley Simons) در نقش مایک پسر آخر خانواده فون اریش، هولت مک کالانی (Holt McCallany) به عنوان فریتز فون اریش، پدر سخت‌گیر، مورا تیرنی (Maura Tierney) مادری سرد خوی، لیلی جیمز (Lily James) و مایکل هارنی (Michael Harney) در فیلم پنجه آهنین به خوبی هنرنمایی می‌پردازند. البته در واقعیت این خانواده پسر دیگری نیز داشت که در فیلم حذف شده است.

همه چیز از رینگ شروع شد

در سال ۱۹۷۹ کمپانی WCCW متعلق به کشتی‌گیر حرفه‌ای به نام فریتز فون اریش بود که رویای قهرمانی کشتی سنگین وزن را در سر می‌پروراند. فریتز از همسرش دوریس پنج پسر دارد که اولین آن‌ها جک جونیور در کودکی در گذشته است، دیگر فرزندان به ترتیب کوین و دیوید که هر دو در WCCW کشتی می‌گیرند، کری پسر سوم در ورزش پرتاب دیسک حضور دارد و در نهایت پسر چهارم، مایک، یک نوازنده مشتاق و دوست‌داشتنی است. کوین، قهرمان کنونی سنگین وزن تگزاس، با زنی به نام پم رابطه برقرار می‌کند و به او در مورد “نفرین فون اریک” می‌گوید که جک جونیور را در کودکی کشته است و دلیل این نفرین تغییر نام خانوادگی آن‌ها می‌باشد.

کوین در یک مسابقه بدون عنوان مقابل قهرمان سنگین وزن کشتی با رد صلاحیت قهرمان سابق پیروز شد و خود را در رقابت برای عنوان قهرمانی قرار داد. اما پدر بر حسب صلاحیت دیوید را در راس دید مردم می‌گذارد. در همین بحبوحه کری نیز به دلیل تحریم مسابقات المپیک، دست خالی به خانه برمی‌گردد و پدر از او نیز درخواست می‌کند که به کشتی روی آورد. در سال ۱۹۸۳ این سه برادر، قهرمانی تیم سه نفره را به دست آوردند. در همین سال کوین و پم با هم ازدواج می‌کنند. کوین در مراسم عروسی خود متوجه می‌شود که برادر کوچک‌ترش دیوید مریض است با این وجود دیوید به خواست پدر به مسابقات در ژاپن می‌رود و قبل از شروع ورزش به دلیل پارگی روده می‌میرد.

در نهایت کری جایگزین برادرش دیوید می‌شود و کمربند قهرمانی سنگین وزن جهان را به خانه می‌آورد. کری که گویی غم برادر را بر دل دارد بعد از پیروزی برای موتور سواری به بیرون می‌رود و در تصادف یک پای خود را از دست می‌دهد. در انتها نوبت به مایک می‌رسد. کوین او را برای مسابقات آماده می‌کند و مایک در رینگ کتفش آسیب می‌بیند و حین عمل جراحی به کما می‌رود. بعد از کما او قدرت فیزیکی و تکلم خود را به خوبی بازیابی نمی‌کند. در نتیجه با خوردن قرص به زندگی خود پایان می‌دهد. کوین از پم و فرزند تازه متولد شده خود فاصله می‌گیرد تا نفرین خانواده گریبان آن‌ها را نگیرد.

کری نیز به سختی سعی می‌کند تا با وجود آسیب در پای خود به رینگ کشتی بازگردد اما شهرت رو به افول و افسرگی منجربه خودکشی او با اسلحه می‌شود. کوین این جریانات را تقصیر پدر می‌داند و با او گلاویز می‌شود. کوین باشگاه کشتی که فریتز به او سپرده بود را می‌فروشد و به زندگی خود با پم و فرزندانش ادامه می‌دهد. دوریس، مادر خانواده نیز از کار‌های خانه کناره می‌گیرد و به علایق خود یعنی نقاشی می‌پردازد. در نهایت به نظر می‌رسد که فریتز، در خانه بی‌هیچ شوق و حمایتی از سوی پسر و فرزندش زندگی را سر می‌کند. کوین نیز با همسر و چهار فرزند و سیزده نوه خود در مزرعه‌ای در هاوایی به زیست خود ادامه می‌دهند.

طلسم موفقیت

در Iron Claw داستان تراژیکی از خانواده‌ای در مسیر موفقیت را تداعی می‌کند که در مدت کوتاهی همه چیز برایشان تخریب می‌شود. فیلم‌نامه نوشته شده مسیر خطی قصه را قابل فهم و درست به رشته تحریر درآورده، به طوری که خرده روایت‌های اضافی، بسیار کم در این فیلم دیده می‌شود. کشش داستانی آن‌قدر وجود دارد که برای ادامه دادن به این فیلم دو ساعته نیاز به هیچ استراحتی احساس نمی‌شود. داستان، پرشور و با فراز و نشیب تجسم شده است. صعود و اوج به دفعات در این قصه رقم می‌خورد و فرود موضوعات دردآور و قابل لمس است و قطعا با احساسات مخاطب گره می‌خورد.

شخصیت‌پردازی در داستان نیز افشای درستی را دنبال می‌کند. کاراکتر‌ها به خوبی به مخاطب معرفی می‌شوند و عادات و رفتارشان به زیبایی تفکیک می‌شوند. در واقع کاراکترها هر کدام منحصر به فرد هستند و سازنده نیز توانسته تفاوت‌های شخصیت‌ها را طوری به تصویر بکشد که هرکدام محبوبیت ویژه‌ای در دید مخاطب داشته باشند. چیزی که داستان را شیرین می‌کند و گرمی به خط روایت می‌بخشد، ارتباط این برادر‌ها با یکدیگر است. ارتباطی که کمتر در آن رفتار خصمانه و بیشتر اعمال در آن حمایت‌گونه و صمیمی هستند. بنابراین تلخ‌ترین بخش‌های این داستان نیز به جدایی و مرگ و تنها ماندن این برادر‌ها نسبت داده می‌شود.
فیلم‌نامه داستان درون خانواده را نیز آن‌طور که باید و شاید در فکر مخاطب می‌گنجاند و بیننده را به عنوان قاضی نیز در نظر می‌گیرد. این به این معنا است که شما سیر گذر زمان را از کودکی تا جوانی می‌بینید و در کنار این برادران، پدر و مادری را به تماشا می‌نشینید که در وهله اول خوب، مهربان و قدرتمند هستند. با این وجود هرچه بیشتر از زمان فیلم می‌گذرد سطح انتظارات خانواده به ویژه پدر صعود می‌کند و مادر نیز به همراهی پدر می‌شتابد. شخصیت پردازی و روایت زیست والدین خانواده فون اریش یکی از مهم‌ترین بخش‌های داستان پردازی Iron Claw به شمار می‌رود. در نهایت سازنده، مخاطب را در جایگاه یک قضاوت کننده قرار می‌دهد. مخاطب هم خود را مجبور می‌بیند که  پدر و حتی مادر را در ذهن، برای نابودی فرزندانشان محکوم کند.

کادر‌ها فشار را تحمیل می‌کنند

The Iron Claw یکی از هوشمندانه‌ترین کارگردانی‌ها را نسبت به دیگر فیلم‌های ژانر بیوگرافی و ورزشی دارد. سکانس‌های مهم و انفرادی وجود دارد که هر کدام از شخصیت‌ها را در تنهایی و زیر فشار سنگین نشان می‌دهد. در این قاب‌ها، کادر‌های بسته مثلا تکان خوردن ماهیچه‌ها یا کوبیدن بدن به رینگ همه و همه افشای اطلاعاتی است برای تحمل فشار روحی و روانی کاراکتر‌ها! علاوه بر این، مفهوم غم بسیار هنرمندانه در The Iron Claw تجسم شده است. چهره‌های عبوسی که حین مرگ و تحمل غم از دست دادن عزیزان بی‌گریه تصویر می‌شوند، حالت‌های رفتاری پارادوکسیکال، فضای خموش خانه و حتی میزانسن و چیدمان میز غذا که به مرور زمان خالی و خالی‌تر می‌شود، سرما و یخ‌زدگی اجسام و در و دیوار خانه، حتی از شور و شوق افتادن تفریحات و دورهمی‌ها، تماما تجسمی از خاموشی یک زندگی و به سوی مرگ و سیاهی رفتن است.
همچنین لازم به ذکر است که سازنده برای نمایان کردن علایق و سلایق هر کدام از کاراکتر‌ها فضایی جداگانه را طراحی و تنظیم کرده. مثلا برای نشان دادن روح هنرمند مادر خانواده، یک تابلوی نقاشی قدیمی کفایت می‌کند و یا برای باورپذیر بودن فشار‌های برآمده از سوی پدر خانواده یک میز خشک و محیط اداری را در اتاقش برای این شخصیت به تصویر می‌کشد. تقریبا می‌شود گفت که برای تمامی کاراکتر‌های درجه اول و دوم پیش زمینه‌ای با روحیاتشان رقم می‌زند تا مخاطب از فضایی که شخصیت در آن قرار گرفته به لایه‌های درونی وجود کاراکتر‌ها برسد.

محیط درون رینگ و شروع مسابقات به مثابه تماشای تنش شخصیت‌ها می‌باشد. به ویژه پسر بزرگ خانواده یعنی کوین! او به خوبی تخریب فیزیکی زیر مشت و فروپاشی روانی برآمده از فشار خانواده را درون رینگ به بازی می‌گیرد. صحنه‌ای دراماتیک که می‌توانست به یک برد پیروزمندانه و غرورمند تبدیل شود اما فروپاشی روانی این برد را به یک بی‌نتیجگی غم‌بار بدل می‌کند. در سکانس مورد نظر، قدرت کارگردانی و ساخت فیلم به شیوه کاملا واقعی، با قابل لمس شدن جنگ تن به تن درون رینگ کشتی، به خوبی قابل دید و درک می‌باشد.

آیینِ خود ساخته

«هیچ چیز ساختگی در مورد کاری که ما انجام می دهیم وجود ندارد.» این حرف را کوین به دوست دخترش پم می‌زند. تمام جمله از یک باور سخت و سفت نشات می‌گیرد. کوین و خانواده فون اریش همگی به پدر و گفته‌هایش اعتقاد و حتی مهم‌تر از آن به کشتی باور دارند. درست مثل یک سنت از آن دفاع می‌کنند و تقریبا بیشتر زمان خود را به پای موفقیت در این ورزش می‌گذارند. این مسئله مطلقا چیز بدی نیست با این وجود انگار یک هاله نورانی دور تا دور این رشته می‌کشند و آن‌قدر آن را در جان و دل پاس می‌دارند که دیگر چیز پر اهمیت‌تری به چشم نمی‌آید. بنابراین زمانی که از کشتی دور می‌افتند، خود را به تباهی می‌کشند.

چرا که باور‌های فون اریش‌ها نسبت به کشتی آن‌قدر قوی است که با تخریب این باور‌ها دیگر چیزی برای ازدست رفتن نمی‌ماند. علاوه بر این اعتقاد تمام اعضای خانواده به فریتز انقدر سخت و قابل اتکا است که انگار او قرار نیست هرگز اشتباهی انجام دهد. پس بی‌چون و چرا گفته‌های پدر خانواده بدون ذره‌ای مخالفت از سوی دیگر افراد پذیرفته می‌شود. سایه قابل توجه پدر همه جا دیده می‌شود. مرکزیت داشتن فریتز در غم و شادی قابل مشاهده است. مثلا او فرزندان را مجبور می‌کند که برای مرگ برادرشان اشک نریزند، چرا که قدرت و باور به موفقیت و قهرمانی است که غم را از بین می‌برد!
بنابراین عملکرد او به عنوان پدری که باور‌های خانواده را می‌سازد فراتر از شخصیت کشتی‌گیر او است. ایده او از مردانگی به طور کل اشتباه و سخت‌گیرانه می‌باشد. او به خانواده خود القا می‌کند که همیشه موفق‌ترین، قوی‌ترین و سخت‌ترین باشند و اگر نمی‌توانند، لازم است این‌طور نشان دهند. او به کودکانش این شعار‌ها را القا می‌کند و از آن یک سنت خانوادگی می‌سازد. پس اگر نفرینی در این خانواده وجود داشته باشد، قطعا سنت خود ساخته پدرشان است.

درامی پر از موج پیروزی و تراژیک

The Iron Claw درامی غم‌انگیز، پر از اوج و فرود است. می‌توان گفت که حتی یکی از کم عیب و نقص‌ترین و درخشان‌ترین فیلم‌های ژانر ورزشی و بیوگرافی به شمار می‌رود. The Iron Claw فیلمی جالب توجه، با کشش داستانی زیاد است، به طوری که مقاومت در برابر ادامه ندادنش را سخت می‌کند. این فیلم در کنار جذابیت، کاملاً دلخراش هم هست. چنین داستان سرایی لطیف، جدی و اساساً آمریکایی با محوریت خانواده و صمیمت برادری، همراه با واقعی کردن رویای آمریکایی، آغشته به تصاویر، فضاسازی و بافت های باشکوه دهه هفتاد خورشیدی ارزش تماشا را دارد.

پنجه آهنی به خوبی یک دوره خاص و یک ذهنیت خاص را در زندگی آمریکایی و در فرهنگ کشتی با دقت و صحت دقیق به شیوه‌ای بسیار سرگرم کننده، پر قدرت و از نظر احساسی جذاب را به تصویر می‌کشد. این فیلم جدا از این که بسیار فیزیکی و قابل لمس است و شرایط ورزشکاران را در این خانواده تجسم می‌بخشد، بُعد‌های درونی آن‌ها را نیز به راحتی برای مخاطب رو می‌کند. نویسنده و کارگردان شان دورکین موفق می‌شود به نحوی بسیار درخشان، فیلمی در مورد کشتی حرفه‌ای بسازد، که در ظاهر این فیلم بسیار پراکشن و سفت و سخت است، اما سازنده آن را با لطافت و انسانیت واقعی درمی‌آمیزد.

با این وجود گاهی داستان به فرعیاتی که لزومی ندارند کشیده می‌شود. مثلا در بخش‌های انتهایی بعد از مرگ کری، کوین برادرش را در بهشتی تصور می‌کند که به برادران مرده دیگرش می‌پیوندد. حتی در آن‌جا جک جونیور که در کودکی درگذشته است را نیز ملاقات می‌کند. این امید واهی برای کم کردن غم از دست دادن، به فیلم جلوه‌ای غیر واقعی تزریق کرد. با این وجود غیر این مسئله تقریبا همه چی درست و پر تنش رقم خورد. The Iron Claw در مجموع ارزش دیدن را دارد چرا که درامی قابل توجه است که می‌تواند احساسات مخاطب را تماما درگیر خود کند.