دنی ویلنوو از همان ابتدا مصمم بود که برای اقتباس «تلماسه» برای سینما حداقل یک سه‌گانه لازم دارد. بلافاصله پس از اکران فیلم دوم طرفداران و خبرگزاری‌ها همه یک سوال از ویلنوو داشتند: آیا فیلم سومی در دست تولید است؟ حالا و بعد از بازخورد مثبت گیشه و منتقدین به فیلم «تلماسه ۲»، ویلنوو تأییدیه‌ی لازم را کسب کرده تا پروژه‌ی فیلم بعدی این مجموعه را کلید بزند.
چارسو پرس: کمتر کارگردانی در صنعت سینما کارنامه‌ای به درخشانی دنی ویلنوو دارد؛ اساسا فیلم‌هایش مقام او را تا حد یک افسانه بالا می‌برند؛ از «سیکاریو» گرفته، تا «ورود» (Arrival)، «بلیدرانر ۲۰۴۹»، «زندانیان» و البته «تلماسه» که منتقدان آن‌ها را گوهرهای درخشان عمر هنری ویلنوو می‌دانند. اقتباس او از مجموعه‌ی کلاسیک فرانک هربرت با همین نام همین تازگی‌ها با اکران فیلم دومی تحت عنوان «تلماسه: بخش ۲» همراه شد که برای برخی بزرگترین و حماسی‌ترین فیلم علمی-تخیلی قرن بیست و یکم به حساب می‌آید.

البته این ادعا تاحدودی قابل درک است. مانند فیلم اول، «تلماسه ۲» نیز از نظر بصری صحنه‌های شاهکاری دارد که می‌توان گفت در عصر امروزی بی‌نظیر هستند؛ مشخصا عصری از فیلمسازی که با وجود بودجه‌های کلان بسیاری از پروژه‌ها، نتیجه‌ی نهایی اغلب فیلمی بی‌جان از آب درمی‌آید. «تلماسه ۲» خوشبختانه این مشکل را ندارد؛ حتی برخی از تصاویر چنان خیره‌کننده‌اند که می‌توان آن‌ها را قاب گرفته و در موزه آویزان کرد. اما نکته‌ی اصلی اینجاست که آنچه «تلماسه ۲» از نظر بصری موفق به دستیابی به آن شده، با ریاکاری اخلاقی که در زیرلایه‌های این اقتباس نهفته است ننگین می‌شود. جدای از آن، «تلماسه ۲» می‌تواند مقدمه‌ی یک انحراف کامل از منبع اصلی باشد که تفاوت‌هایش با کتاب فرانک هربرت توی ذوق می‌زند؛ انحرافی که حتی از اقتباس اول دنی ویلنوو از «تلماسه» نیز شدیدتر خواهد شد و حالا که خبر ساخت «تلماسه ۳» تأیید شده نگرانی‌های ما را بیشتر هم می‌کند. بگذارید تک‌تک سراغ هر یک از این ایرادات برویم و استدلال کنیم چرا مجموعه‌ی ویلنوو به یک فیلم دیگر نیاز نداشت. لازم به ذکر است که در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم «تلماسه ۲» و کتاب‌های هربرت فاش می‌شوند.

لحظه‌های چشمگیر «تلماسه ۲» را به یاد بیاورید؛ صحنه‌ی معرفی فید روتا (آستین باتلر) با یک سکانس مبارزه‌ی عجیب که تماما سیاه و سفید فیلمبرداری شده است، کرم‌های شنی و سواری روی آن‌ها که قدرت تهدیدآمیز اما ظریف فریمن‌ها را پنهان می‌کند، نماهای کلوزآپ از پل که خبر از کشمکش درونی او می‌دهند، صحنه‌هایی که در آن پل به آرامی با سودای قدرت اغوا می‌شود؛ همه‌ی این لحظه‌های درخشان از نظر بصری زمانی ارزش خود را از دست می‌دهند که به محتوای واقعی داستان برگردیم.

در «تلماسه ۲» ما دو عضو خانواده‌ی اتریدیز را دنبال می‌کنیم که پس از خیانتی که در فیلم اول دیدیم، دیگر تنها اعضای باقیمانده‌ی این خاندان هستند که می‌خواهند قدرت خود را در سیاره‌ی آراکیس بازیابی کنند. پل (تیموتی شلمی) به عنوان یک مسیحای افسانه‌ای تلقی می‌شود که طبق پیش‌بینی‌ها باید ناجی کهکشان باشد. او وقت خود را صرف مبارزه در کنار فریمن‌ها می‌کند و علیه قدرت تهدیدآمیز هارکونن‌ها نقشه می‌چیند. او همچنین در تلاش است تا دریابد که آیا باید به سرنوشتش وفادار بماند، یا به معشوقش چانی که از جنگجویان فریمن است و بار ضداستعماری داستان فیلم روی دوش شخصیت او قرار دارد؛ این نکته را فراموش نکنید که بعدا به آن بازخواهیم گشت.



اگر از بازیگران فوق ستاره و اجرای عالی آن‌ها صرف نظر کنیم و نگاهی عمیق‌تر به ماجرا بیندازیم، متوجه می‌شویم که این بازیگران که در خدمت ارائه‌ی روایتی خاورمیانه‌ای/افریقای شمالی دارند، درواقع هیچ کدام از یکی از کشورهای این مناطق نیامده‌اند. این فیلم پر است از افراد سفیدپوستی با روسری‌ها، نقاب‌ها و لباس‌های بلند عباگونه که کلمات فارسی و عربی به کار می‌برند، مردمی تحت سلطه هستند، در شن‌های غرق در آفتاب عبادت می‌کنند و حتی در مواجهه با دشوارترین ویرانی‌ها عابد و پرهیزکار می‌مانند. یکی از ناراحت‌کننده‌ترین لحظات فیلم زمانی است که مجبور می‌شوید تخریب یکی از مکان‌های مقدس فریمن‌ها را تماشا کنید که برای عبادت به آن می‌روند. در جامعه‌ای که دیگر ریسمانی برای چنگ زدن برایش باقی نمانده، آخرین باقیمانده‌های ایمان نیز از دست می‌رود.

جای تعجب دارد که چگونه فیلمی که در اردن فیلمبرداری شده و بسیاری از عوامل پشت صحنه‌ی آن نیز اردنی بوده‌اند، از هیچ بازیگر خاورمیانه‌ای یا افریقایی استفاده نکرده است، آن هم در داستانی که در هر گوشه‌اش عناصر خاورمیانه‌ای مشهود است. استعمار فرهنگی اینگونه عمل می‌کند. آداب و رسوم دیگران به حد پوشش و عناصر زیبایی‌شناختی تقلیل می‌دهد و از آن‌ها ارزش‌زدایی می‌کند تا دیگر ماهیت واقعی خود را از دست می‌دهند. در نهایت «تلماسه ۲» بخش‌هایی از کتاب را که به دیدگاه شرق‌شناسان نزدیک‌تر است اتخاذ کرده و در فیلم خود گنجانده و با تغییراتی که ایجاد کرده به جای آنکه حفره‌های موجود را پر کند، داستان را از متن اصلی دورتر کرده است؛ حال آنکه می‌توانست همانطور که هربرت در کتاب‌هایش نقد بزرگی به مقوله‌ی استعمار دارد فیلم خود را از صرف یک فیلم با ارزش زیبایی‌شناسانه، به فیلمی با دغدغه‌های بزرگتر تبدیل کند.

در مقام مقایسه، کتاب‌های فرانک هربرت تصویر پیچیده‌ای از استعمار ترسیم می‌کنند و همزمان به پرسشگری درباره‌ی رهبر و ماهیت فسادپذیر قدرت و انقلاب می‌پردازند. سیاره‌ی بیابانی آراکیس مملو از گنجینه‌ی ارزشمندی به نام اسپایس است، منبعی که برای سفرهای بین ستاره‌ای یک منبع اصلی به حساب می‌آید و اساسا حیات این سیاره به آن وابسته است. اسپایس همان چیزی است که به نیروی محرکه‌ی موتور استعمار تبدیل می‌شود. این می‌تواند با کشمکش‌های دنیای خودمان و مسائل مربوط به نفت و دیگر منابع ارزشمند ارتباط پیدا کند که به استعمار و استثمار و در نتیجه درگیری‌های چندنسلی دامن زده است. پادشاه و هارکونن‌ها که پیش از خاندان اتریدیز آراکیس را کنترل می‌کردند، سیاره‌ی آراکیس را به غارت برده‌اند و بدون ذره‌ای ملاحظه برای ساکنان بومی آن، یعنی فریمن‌ها که به زیست‌بوم خشک و خشن آراکیس خو گرفته‌اند، منابع سیاره را برای خود برمی‌دارند. همین موجب شده موجودیت و حتی فرهنگ فریمن‌ها دستخوش دشواری‌های بسیاری شود. فریمن‌ها به خاطر زندگی در چنین محیط سختی احترام ویژه‌ای برای طبیعت و منابع آن قائل هستند. با این حال، زندگی فریمن‌ها مدام از سوی تهدیدهای خارجی دستخوش تحول می‌شود، کسانی که روش زندگی این بومیان را درک نمی‌کنند و با نادیده گرفتن این فرهنگ و سنت‌ها، به سادگی فریمن‌ها را وحشی تلقی می‌کنند یا برای آن‌ها ارزشی قائل نمی‌شوند. آن‌ها از از سوی پادشاه مجبور به کار شده و از آن‌ها انتظار می‌رود با حداقل تجهیزات اسپایس استخراج کنند و صدای اعتراضشان نیز درنیاید. این نشان‌دهنده‌ی شیوه‌های استعماری است که در آن جمعیت‌های بومی مجبور می‌شوند تحت شرایط ناعادلانه برای استعمارگران کار کنند. مقاومت سرسختانه‌ی فریمن‌ها در برابر پادشاه و هارکونن‌ها خبر از تأثیر ویرانگر امپریالیسم فرهنگی می‌دهد که فریمن‌ها می‌خواهند جلویش را بگیرند.



یکی دیگر از موضوعاتی که ویلنوو در «تلماسه ۲» به آن نزدیک می‌شود اما چگونگی به سرانجام رساندن آن در فیلم سوم معلوم خواهد شد، به شخصیت اصلی داستان یعنی پل اتریدیز بازمی‌گردد. فریمن‌ها به مسیحای پیشگویی‌شده‌ای به نام «لسان‌الغیب» اعتقاد دارند که روزی قرار است آن‌ها را نجات دهد. ورود پل اتریدیز به جامعه‌ی آن‌ها با پیشگویی‌ها مطابقت پیدا می‌کند؛ از این رو پل با استقبال فریمن‌ها مواجه می‌شود. در مقابل هم او شیوه‌ی زندگی فریمن‌ها را پذیرفته و آن‌ها را در شورش علیه هارکونن‌ها رهبری می‌کند؛ با این حال پل کتاب‌های هربرت شخصیتی است که بحث‌های گوناگونی حول آن شکل گرفته؛ برخی او را در حکم منجی می‌بینند که آزادی برایشان به ارمغان می‌آورد، نجات‌دهنده‌ای که سرنوشتش با سرنوشت آراکیس پیوند خورده است، برخی نیز او را یک خارجی می‌بینند که با قوه‌ی قهریه می‌آید و استعمار بزرگ را رهبری می‌کند. این خطرات ایمان کورکورانه به رهبری تام‌الاختیار را برجسته می‌کند. رهبری انقلاب به دست پل یک شمشیر دولبه است؛ از یک سو این انقلابی است که شکاف بین مردم و بالادستی‌ها را از بین می‌برد و در عین حال، زمینه‌ساز ایجاد نوع تازه‌ای از سلطه می‌شود که در بطن خود ماهیتی آشنا دارد. کتاب‌های «تلماسه» از امکان به قهقهرا کشیده شدن انقلاب‌ها حرف می‌زنند که می‌توانند ساختارهای قدرت تازه‌ای ایجاد کنند که حتی با ارزش‌های اولیه در تضاد است. جهاد پل جنگ مقدسیبا شور و حرارتی ویژه است که در سراسر کهکشان گسترش می‌یابد. جهادی که در عین نوید آزادی، مقدمه‌ی مرگ‌ها و ویرانی‌ها خواهد بود. تأثیر پیامدهای این انقلاب دامن همگان را خواهد گرفت و اکولوژی سیاسی و اجتماعی آراکیس برای همیشه تغییر خواهد کرد.

این تصویری است که فرانک هربرت در «تلماسه» ترسیم کرده است، یا به عبارت دیگر، این‌ها همه پتانسیل‌هایی بوده که ویلنوو تاکنون از به نمایش گذاشتن آن‌ها چشم‌پوشی کرده است. اما آیا او از این فرصت استفاده خواهد کرد تا داستان فیلم سوم را به سمت و سویی ببرد که از هوشمندی‌های نوشتار هربرت برخوردار باشد؟
همین موضوع کافی است تا از ادامه یافتن این مجموعه نگران شویم، اما نگرانی‌های ما به همین ختم نمی‌شود. یکی دیگر از موضوعات اساسی که باعث شده احتمال دهیم «تلماسه ۳» حسابی به دستاورد هنری ویلنوو لطمه خواهد زد به ماهیت اقتباسی این فیلم‌ها بازمی‌گردد. بگذارید مسئله را شفاف‌تر توضیح دهیم.



دنی ویلنوو از همان ابتدا مصمم بود که برای اقتباس «تلماسه» برای سینما حداقل یک سه‌گانه لازم دارد. بلافاصله پس از اکران فیلم دوم طرفداران و خبرگزاری‌ها همه یک سوال از ویلنوو داشتند: آیا فیلم سومی در دست تولید است؟ حالا و بعد از بازخورد مثبت گیشه و منتقدین به فیلم «تلماسه ۲»، ویلنوو تأییدیه‌ی لازم را کسب کرده تا پروژه‌ی فیلم بعدی این مجموعه را کلید بزند. البته این کارگردان به یک استراحت طولانی نیاز دارد تا مطمئن شود فیلم همانطور که می‌خواهد پیش می‌رود. طبق پیش‌بینی‌ها می‌توان انتظار داشت که «تلماسه ۳» را در ۲۰۲۷ میلادی ببینیم. اما آیا واقعا به یک فیلم دیگر در این مجموعه نیاز داریم؟ به دلیل پایان‌بندی خاص «تلماسه ۲» و به دلیل محتوای کتاب «مسیحای تلماسه» (Dune Messiah)، که قرار است منبع اصلی برای فیلم سوم باشد، آیا باید واقعا برای ساخت یک تلماسه‌ی دیگر خوشحال باشیم؟

به لطف پایان‌بندی که ویلنوو برای فیلم دوم بست می‌توان گفت که اگر این مجموعه همینجا کارش را به پایان ببرد در اوج خداحافظی کرده است. اما با احتمال قریب به یقین می‌توان گفت با ساخت «تلماسه ۳» تمام آنچه ویلنوو تا اینجای کار رشته بود پنبه خواهد شد.

«تلماسه ۲» آن «امپراتوری ضربه می‌زندی» که همه فکر می‌کنند نیست

نمی‌دانیم چرا ولی انگار همه دوست دارند «تلماسه» را با «جنگ ستارگان» مقایسه کنند. البته از چند لحاظ می‌توان به آن‌ها حق داد؛ صحنه‌های اکشن در صحرا، حال و هوای شرقی و بیابانی در کنار فضای علمی-تخیلی، شخصیت اصلی که موعودی با سرنوشتی ویژه است. حتی خود جرج لوکاس مقدار زیادی از ایده‌های فرانک هربرت را برای ساخت دنیای خودش اقتباس کرد. اخیرا ممکن است زیاد شنیده باشید که «تلماسه ۲»‌ را با فیلم «امپراتوری ضربه می‌زند» مقایسه می‌کنند؛ از این نظر که «تلماسه ۲» یک دنباله‌ی عالی بر یک فیلم علمی-تخیلی حماسی است که از فیلم قبلی خود فضای تاریک‌تر و داستان جسورانه‌تری دارد. حتی کریستوفر نولان در گفتگو با دنی ویلنوو گفته بود: «برای من اگر «تلماسه» را در حکم «جنگ ستارگان» بگیریم، «تلماسه ۲» مثل «امپراتوری ضربه می‌زند» است.» ویلنوو هم البته این گفته‌ی نولان را یک تعریف بزرگ تلقی کرد. تعریفی که البته شاید از نظر زیبایی‌شناسی درست باشد، اما واقعا تشبیه درست یا مفیدی نیست. فیلم دوم تلماسه داستان موجود در رمان اول فرانک هربرت را کامل می‌کند؛ در حالی که «امپراتوری ضربه می‌زند» داستانی کاملا جدید از «جنگ ستارگان» دارد و ادامه‌ی مستقیم آن محسوب نمی‌شود و تازه یک پیچش داستانی عظیم در آن رخ می‌دهد که مطمئنیم جرج لوکاس موقع ساخت «جنگ ستارگان» فکرش را نکرده بود. این در حالی است که «تلماسه ۲» به هیچ وجه یک اثر مستقل از فیلم اول به حساب نمی‌آید و داستان یک سوم پایانی کتاب اول را تعریف می‌کند و حتی در این زمینه هم کوتاهی کرده و از ذکر چند رویداد مهم و حداقل چندین شخصیت محوری صرف نظر کرده است.



البته هیچ قصد اهانت به نولان یا ویلنوو را نداریم، اما اگر راستش را بخواهید تنها شباهت بین این «تلماسه ۲» و «امپراتوری ضربه می‌زند» در این واقعیت نهفته است که ویلنوو اساسا پایان فیلم اول را تغییر داده تا داستان باز بماند که کمی به سبک فیلم جنگ ستارگان شباهت دارد، به ویژه با آن نمای آخر از چانی روی کرم شنی. همین صحنه به وضوح نشان می‌دهد که تمرکز فیلم‌های ویلنوو بیشتر روی داستان چانی است. به علاوه، فیلم علنا علیه شخصیت پل است و بیننده را هم در این نظر با خود همراه می‌کند. فیلم حتی به جای آنکه چانی را به عنوان کاراکتری پیچیده به تصویر بکشد که در رمان حتی نقش همدست پل را ایفا می‌کند، او را در مقابل پل قرار می‌دهد و فعالانه علیه جنگ مقدس پل حرف می‌زند. اگر هرگز هیچ یک از کتاب‌های «تلماسه» را نخوانده باشید، ممکن است دقیقا همان احساسی را پیدا کنید که در آخر «امپراتوری ضربه می‌زند» داشتید؛ این که چه بلایی سر چانی خواهد آمد؟ آیا پل واقعا شرور می‌شود؟ آینده‌ی سیاره‌ی آراکیس چیست؟

موضوع این است که فیلم «تلماسه ۳» نمی‌تواند به این سوالات به گونه‌ای پاسخ دهد که با منطق کتاب‌ها جور درمی‌آید. اگر بخواهیم تشبیه جنگ ستارگان خود را ادامه دهیم می‌توانیم بگوییم «تلماسه ۳» شبیه «بازگشت جدای» نخواهد بود؛ بلکه بیشتر به یک نسخه‌ی آشفته از «انتقام سیت» شباهت خواهد داشت.

فیلم سوم می‌تواند داستان چانی را خراب کند

اگر دنی ویلنوو و جان اسپیتز فیلمنامه‌ی فیلم بعدی تلماسه را بنویسند و به رمان «مسیحای تلماسه» هم وفادار بمانند، آن وقت آن فیلم باید با مرگ چانی پس از به دنیا آوردن فرزندان دوقلوی او و پل به پایان برسد، یعنی لتو دوم و غنیمت. بله، اگر یادتان باشد این تقریبا شبیه مرگ پادمه حین زایمان در فیلم «انتقام سیت» است و بله، مانند همان فیلم یک قهرمان زن را می‌گیرد و چنان پایان‌بندی برایش جفت و جور می‌کند که داستانش به یک تراژدی قدیمی مبدل می‌شود.

حالا اگر چند قدمی عقب بیایید و از دور به ماجرا نگاه کنید، می‌بینید که تغییرات در شخصیت چانی از نظر موضوعی اهداف ضد استعماری و ایده‌های فمنیستی فرانک هربرت را تشدید می‌کنند. این را گفتیم که متوجه شوید تفاوت بین چانی کتاب و با فیلم چقدر زیاد است. چانی کتاب هربرت به گونه‌ای از دست پل عصبانی نمی‌شود که بخواهد سر به بیابان گذاشته و در افق محو شود. در عوض، او و جسیکا در پایان کتاب درباره‌ی این حرف می‌زنند که چگونه حذف لقب «همسر» می‌تواند قدرتی شگفت‌انگیز به آن‌ها بدهد. چانی کتاب در نهایت تصمیم می‌گیرد که مانند جسیکا دیگر از بازی که در روند داستان جریان دارد متنفر نباشد، بلکه قوانین بازی را آموخته و در آن پیروز شود. در مقابل، چانی فیلم، که زندایا نقش او را بازی می‌کند، از خود بازی، قوانین آن و تک‌تک بازیکنانش نفرت دارد و همه‌ی آن‌ها را فاسدشده می‌پندارد. در پایان فیلم «تلماسه ۲» کاراکتر او آخرین ایده‌آلیست واقعی در این جهان به حساب می‌آید، کاراکتری که به نوعی جانشین تماشاچی در درون داستان است و امید دارد که همه در این قلمروی علمی-تخیلی به قهقرا نرفته باشند.

با توجه به این پایان‌بندی، فیلم سوم چگونه می‌تواند شخصیتی که از چانی در کتاب سراغ داریم به روی پرده بیاورد؟ پاسخ این است که مسلما نمی‌تواند. درست است که خیلی از شخصیت‌های زن کتاب «مسیحای تلماسه» قدرت زیادی دارند و در کتاب سوم، یعنی «فرزندان تلماسه» (Children of Dune) حتی تعداد آن‌ها بیشتر هم می‌شود، اما به سختی می‌توان استدلال کرد که چانی یکی از آن زنان است. او در اکثریت داستان «مسیحای تلماسه» در حال مسموم شدن است و در پایان هم بچه‌دار می‌شود و می‌میرد. این چه قرابتی با چانی دارد که در فیلم «تلماسه ۲» دیدیم؟



برای آنکه داستان به بی‌راهه نرود ویلنوو راهی جز دست بردن به محتوای اصلی کتاب دوم ندارد و این یعنی انحراف هر چه بیشتر از کتاب‌ها، حتی بیشتر از فیلم اول. به عبارت دیگر، «تلماسه ۳» فیلمی خواهد شد که برای معنادار بودن به ناچار باید از خودش داستان درآورد. در حالی که «تلماسه ۲» تنها مجبور انگیزه‌های شخصیت‌ها را تا حدودی تغییر دهد تا رویدادها مسیر مشخص خود را طی کنند. البته از همین حالا احتمال می‌دهیم که فیلم سوم این مجموعه هم با استقبال خوبی مواجه شود و روایت خود را بر محوریت داستان چانی متمرکز کند؛ اما داستان آن یک داستان کاملا جدید خواهد بود.

«مسیحای تلماسه» آن‌قدرها هم خوب نیست

بگذارید به خودمان دروغ نگوییم؛ «مسیحای تلماسه» کتاب مورد علاقه‌ی هیچکس در این مجموعه نیست. این کتاب، که به راحتی نصف محتوای داستانی هیچ کدام از کتاب‌های دیگر را ندارد، بیشتر شبیه پلی است بین کتاب اول و سوم یعنی همان «فرزندان تلماسه» که در سال ۱۹۷۶ میلادی با به پایان بردن داستان اتریدیزها در آراکیس به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های آن سال تبدیل شد. حضور شخصیت آلیا (آنیا تیلور جوی) آن هم یک آلیای بزرگسال در «تلماسه ۲» این ایده را به طرفداران داد که احتمالا در فیلم بعدی آلیا را نیز خواهیم دید. اما اگر به کتاب‌ها رجوع کنید متوجه می‌شوید این شخصیت در رمان سوم به بزرگسالی می‌رسد، نه «مسیحای تلماسه».

شاید خیلی‌ها یادشان رفته باشد، اما در سال ۲۰۰۳ میلادی جان هریسون در قالب یک مینی‌سریال تلویزیونی داستان «مسیحای تلماسه» را با «فرزندان تلماسه» درهم‌آمیخت و نتیجه‌اش شد یک سریال سه‌قسمتی جذاب که بسیار بهتر از آن چیزی است که احتمالش را می‌دادیم؛ حداقل به این دلیل که به خوبی می‌دانست باید مهم‌ترین وقایع «مسیحای تلماسه» را دست‌چین کرده و از آن‌ها برای زمینه‌سازی برای داستان کتاب بعدی استفاده کند. آیا می‌توانیم انتظار داشته باشیم که ویلنوو نیز چنین رویکردی داشته باشد؟ آیا می‌تواند با ترکیب تراژدی‌های «مسیحای تلماسه» با برخی از پیچش‌ها و چرخش‌های جذاب‌تر «فرزندان تلماسه» یک داستان خوب برای «تلماسه ۳» استخراج کند؟



برای ما اقتباس ترکیبی از داستان این دو کتاب برای فیلم سوم به نظر بسیار هیجان‌انگیزتر است. اصلا خودتان قضاوت کنید، این جالب‌تر است که در پایان «تلماسه ۳» پل کور شود و سر به بیابان بگذارد و چانی هم حین زایمان بمیرد، یا اینکه داستان را به شیوه‌ی «فرزندان تلماسه» به پایان ببریم که در آخر آن لتو دوم (پسر پل و چانی) در آستانه‌ی تبدیل شدن به یک کرم شنی است؟ کاملا واضح است که کدام پایان‌بندی هیجان و رضایتمندی بیشتری در ما برمی‌انگیزاند.

حالا که قرار است پس از «تلماسه ۲» فیلم دیگری بیاید شکی در آن نیست که باید تغییرات اساسی در فیلمنامه‌ی آن داده شود یا در بهترین حالت خط زمانی آن کمی جلو کشیده شود تا رویدادهای کتاب «فرزندان تلماسه» را هم دربربگیرد. با توجه به اینکه دنی ویلنوو تا اینجای کار دو فیلم شاهکار به طرفداران داده است که پایان‌بندی معقولی هم دارند، شاید بهتر بود ویلنوو با فیلم «تلماسه ۲» از این مجموعه خداحافظی می‌کرد. در نظر ما او یک کارگردان اثبات‌شده است و ریسک ساخت یک فیلم درست و درمان دیگر که به کتاب‌ها هم وفادار است آن قدر بالاست که شاید اصلا به هزینه‌اش نمی‌ارزید.


منبع: دیجی‌مگ