فیلم Spaceman اثری تازه منتشر شده در ژانر علمی تخیلی، ماجراجویی و درام میباشد که در فضا و به دور از زمین میگذرد.
در سالیان گذشته آثار بسیاری با تم فضایی و یا فضانوردانی که دنبال انجام ماموریتی مهم در جایی ناشناخته از دنیا تولید و منتشر شدهاند. هر کدام از این آثار جدای از تم کلی خود رویکردی متفاوت داشتهاند. برخی پر هیجان بوده و به مشکلات موجود در مسیر کشف میپردازند، برخی بنا است تا اشخاص حاضر در ماموریت را مقابل یکدیگر قرار داده و شرایطی خاص را این بار در حالت بدون جاذبه تصویر کنند و یا برخی مواجه با موجودی فرازمینی و ترسناک را به تصویر کشیدهاند و… همه این آثار اما در زیبایی بصری و باورپذیر بودن شرایط موفق عمل کردهاند و هنگامی که کوبریک در سال ۱۹۶۸ با ادیسه فضایی توانست این فصاسازی را انجام دهد، پس چنین کاری در قرن ۲۱ افتخار به حساب نخواهد آمد. فیلم Spaceman اما رویکردی درام عاشقانه را در دل فضاپیمایی نزدیک سیاره مشتری دنبال میکند.
یاکوب در این مدت تنهایی با گذشته و خاطرات و البته مشکلات خود در ارتباط با همسرش روبرو میشود، همسری که تصمیم گرفته تا از روی زمین از او جدا شود اما یاکوب در یک سیاره دیگر از این ماجرا مطلع نیست. در واقع او در کنار اکتشاف علمی و فضایی، قرار است تا به نوعی اکتشاف در درون خود نیز برسد.
ابتدا درباره دوربین کارگردان در همان چند دقیقه ابتدایی فیلم صحبت کنیم. هنگامی که فیلم آغاز میشود با فضانوردی (یاکوب) در یک سفینه فضایی روبرو هستیم و او را در حالتی بی جاذبه و معلق میبینیم. دکوپاژ در نظر گرفته شده برای این لحظه استفاده از دوربین شناور در فضا است که همان حس معلق بودن کاراکتر را به مخاطب منتقل کند که تصمیم خوبی است. اما کمی جلوتر هنگامی که کاراکتر بر روی صندلی نشسته و با استفاده از کمربند ثابت شده است، دوربین همچنان بی دلیل تکان تکان خورده و شناور است که منطق دکوپاژ قبلی را از بین میبرد.
علاوه بر این، چنین حرکتی برای دوربین فقط در همان ابتدای فیلم بوده و پس از آن دیگر از این حالت استفاده نمیشود با وجود آنکه کاراکتر قصه همچنان همان وضعیت قبلی را دارد، در واقع مشخص نیست به چه دلیلی در دکوپاژ از دوربین شناور به ثابت میرسیم.
همه اتفاقات در فیلم Spaceman در سطحیترین حالت ممکن رخ میدهد با وجود اینکه خود حس میکند بسیار عمیق و فلسفی است. اما این ژست تنها ویترین و ظاهری است که وقتی بیشتر به آن دقت میکنید متوجه پوچی و هجو گفتههای آن میشوید. یاکوب به کمک هانوس (موجود فضایی) متوجه اشتباهات خود در زندگی و ارتباط با همسرش شده و همچنین کوتاهیها، خودخواهی و بیاهمیتی او نیز به صورت تصویری برایش یادآوری میشود.
این پل تحول یاکوب و درس گرفتن از اتفاقات، از یک تار مو نیز باریک و کم جانتر است. او در دم دستیترین حالت ممکن متوجه میشود که چه برخورد نامناسب و رفتارهای اشتباهی با همسرش داشته و حال از همه چیز پشیمان است. در این مسیر مخاطب نه یاکوب را میشناسد و نه همسرش لنکا را، در نتیجه با دو ربات مواجه هستیم که فقط یک بُعد دارند. یاکوب همواره همسرش را ترک کرده و اولویت چندم او بوده است پس نتیجه میدهد او انسان بدی است و باید متحول شود، ختم برنامهنویسی.
اگر بنا است تا این سفر اکتشافی بهانهای برای تغییر شخص یاکوب باشد، باید آنقدر این شخصیت دارای عمق و وجوه مختلف باشد که این تغییر در اثر دربگیرد، نه آنکه صرفا چند خاطره ببینیم و او به زبان اعلام کند که ای وای من چقدر بد بودم و میخواهم اصلاح شوم! این تغییر و تحول هر چقدر هم که در فیلم تلاش شده تا عمیق و مفهومی به نظر برسد اما پوچ و سطحی است. بارها گفته شده که مهم نیست شما میخواهید چه حرفی بزنید، مهم آن است که چگونه به زبان سینما آن را بیان میکنید. حرفی که میخواهید بزنید هر قدر هم که ذاتا و به خودی خود مهم و عمیق باشد اما اگر بلد نباشید در سینما و تصویر چگونه آن را بیان کنید، هدر میرود. در واقع سینما میتواند مهمترین حرفها را کم اهمیت و برعکس برخی قصههای ساده را پر اهمیت کند. این تفاوت در نهایت به فرم اثر بازمیگردد.
در پایان باید گفت که فیلم Spaceman گرچه در کارگردانی عملکردی نسبتا موفق دارد اما در زمینههای دیگر و به خصوص از نظر فرمیک تنها ویترینی است از مفاهیم بسیار مهم و عمیق که روراست از پس بیان و پرداخت به آنها برنمیآید. این ناتوانی باعث شده تا یک پیام مهم و تغییر و تکامل کاراکتر اصلی بدون هیچگونه روح و عمقی انجام شود تا در نهایت با اثری با ریتم بسیار کند و بدون اتفاق و نقطه عطف در فیلمنامه روبرو باشیم که ترسیم مسیر تحول فردی که در خلوت خود به نوعی اکتشاف درونی میرسد را بلد نیست.
منبع: گیمفا
https://teater.ir/news/59802