«پنجه آهنین» که براساس یک داستان واقعی ساخته شده است، تلاش دارد که روند حماسی پیروزیها و تراژدی شکستها را در روند افول یک خانواده معنا کند و رؤیای موفقیت پدر را در رؤیای آمریکایی خانواده هستهای موفق و رو به پیشرفت، به شکلی انتقادی بازتعریف کند.
چارسو پرس: فیلم «پنجه آهنین» ساخته شان دورکین یک درام ورزشی با محوریت یک خانواده پدرسالار است. خانواده فون اریش را چهار برادر به همراه پدر و مادرشان تشکیل میدهند. برادران به سبب تشویقهای همراه با تحکم پدر، تلاش دارند در بالاترین سطح ورزش حرفهای به موفقیت-های بزرگ برسند. خانه آنها بیشتر شبیه به یک باشگاه ورزشی است که البته با قوانین شبه نظامی اداره میشود و مادر در این فضا تنها آشپزی ناظر است و پدر صحنه گردان اصلی و مغز متفکر خانه و خانواده. برادران هر کدام به دلیلی ناگزیر هستند که برای موفقیت راه ناتمام پدرشان را در کشتی حرفهای ادامه دهند. رؤیای پدر در روند تربیت پسران، تبدیل به رؤیای آنها نیز شده است، اما این رؤیای درونی شده و در ظاهر ذاتی، چیزی بیش از یک تلقین ساختگی نیست که جهان فرزندان را محبوس و محصور خود ساخته است. این رؤیای بلند افسونگر، دوش به دوش نفرینی شایعه شده پیش میرود که گویی کابوس را بر آرزوها تحمیل میسازد و رؤیای پدر را بر تن بیجان یک یک فرزندان میخشکاند. پس از اینکه پدر یعنی فریتس فون اریش با بازی هولت مککالانی نام خانوادگی مادرش را جاگزین نام پدر کرده و در سودای قهرمانی سنگینوزن کشتی حرفهای موفق نشده و یکی از فرزندانش را در کودکی از دست داده، مردم شایعه میکنند که این نام – فون اریش- نفرین شده است و سرنوشت این خانواده را دچار خود کرده است. به همان اندازه که رؤیای موفقیت به باور فرزندان تبدیل شده است، کابوس نفرین نیز در آنها نفوذ کرده، چنان عمیق که برای مثال برادر دوم کری با بازی جرمی آلنوایت از آن به مثابه نوعی تسخیر یاد میکند.
«پنجه آهنین» که براساس یک داستان واقعی ساخته شده است، تلاش دارد که روند حماسی پیروزیها و تراژدی شکستها را در روند افول یک خانواده معنا کند و رؤیای موفقیت پدر را در رؤیای آمریکایی خانواده هستهای موفق و رو به پیشرفت، به شکلی انتقادی بازتعریف کند.
در تمامی اثر تنش میان اقبال و اراده یا سرنوشت و فردیت قابل رؤیت است و نقاط عطف دراماتیک فیلم را شکل میدهد. بروز این تنش در میراثی است که فرزندان از پدر دارند و پوچی فردیت خود که در میان این میراث احساسش میکنند. پدر چنان فضای ذهنی فرزندان را پر کرده است که آنها خارج از ساختار بسته خانواده و آنچه پدر به عنوان هدف تعریف کرده برای خود افقی گشوده متصور نیستند. برادر بزرگتر کوین با بازی زک افران، ناظر این مرگهای حاصل از این تنش بحرانی میان خودِ فرزندان و میراث تحمیلی پدر است و همین جایگاه تجربه او را دردناکتر از همه میسازد. با وجود اینکه در طول فیلم هر یک از برادران خصوصیت و رفتار خاص خود را دارند، اما هیچگاه جدای از ورزش نمیتوانند خود را مطرح و تثبیت کنند. فردیت حل در یک خواست خانوادگی شده است و هیچکس استعدادهای فردی و رؤیای شخصی خود را برسازی عینی نمیسازد. استعداد شگفتانگیز کوچکترین برادر یعنی مایک در موسیقی به همان شکلی از بین میرود و نادیده گرفته میشود که خانواده کوین و نیازهای آنها توسط پدر بیاهمیت قلمداد میشود. در پس تربیت مردانه و باانگیزه و سختکوشانه پدر، آرام آرام آن نفرین شایعه شده رخ عیان میکند و گویی وهمی فرازمینی را به زندگی فرزندان تحمیل میکند. غافل از اینکه در ذات رویکرد پدر چیزی جز سرخوردگی و ناامیدی وجود ندارد. پدر با جملات انگیزشی خود میخواهد خواست و ارده را در فرزندانش به شکلی خفقانآور پرورش دهد و آنها را مبارز و تفوقطلب بار بیاورد، اما همین رویکرد تربیتی باعث میشود آنها دربرابر شکست بسیار آسیب پذیر باشند، چرا که در ذهنیت شکل گرفته آنها هیچ چیز بدتر از موفق نشدن و بازنده بودن نیست و عاطفه نسبت به پدر با شکست او و خواست موفقیت خود در فرزندان، پیچیدگی تحملناپذیری پیدا کرده است. اینجا آنچه خیرخواهی و تربیت انسانهایی قوی را مراد میکند، به خلاف خود یعنی شر تبدیل میشود و باعث میشود هر کدام از پسران حتی از ابراز درد، نیاز و بیان عواطفی که تجربه میکنند عاجز بمانند.
پرواضح است که در این میان یکی از مهمترین نکات افشاگر فیلم تصویر زنان در آن است. نکتهای که حتی به بستار درام مفهوم و شکلی قدرتمند بخشیده است. زنان در روایت فیلم محذوف نیستند و در حاشیه قرار ندارند، اما نقش آنها در نسبت با همین در حاشیه بودن و حذف توسط جهان مردانه پدر است که شکل میگیرد. مادر تقریباً یک ناظر پررخوت و ناچار است که از همان ابتدا نمیتواند رؤیاهای پدر و ارادهاش را تخته بند واقعیت و مصلحتهای جاری زندگی کند. امری که البته درمورد پسر بزرگ او شکل دیگری پیدا میکند، چرا که پم همسر کوین با بازی لیلی جیمز میتواند با توجه به نیازهای عاطفی کوین، او را با واقعیت آشنا سازد و زندگی او را از چنگال حریص قهرمانی و ویرانگریِ توهمِ نفرین، نجات بخشد.
فیلم «پنجه آهنین» یک درام آمریکایی با ساختار آشنای سه پردهای درامهای خانوادگی جریان اصلی است، اما در بطن خود، در بطن این حماسه عقیم که راوی آن است، تراژدی چنان رخ عیان میکند که تبدیل به واقعیت بدیل رؤیای آمریکایی می شود.
منبع: مجله نماوا
نویسنده: علیرضا نراقی
«پنجه آهنین» که براساس یک داستان واقعی ساخته شده است، تلاش دارد که روند حماسی پیروزیها و تراژدی شکستها را در روند افول یک خانواده معنا کند و رؤیای موفقیت پدر را در رؤیای آمریکایی خانواده هستهای موفق و رو به پیشرفت، به شکلی انتقادی بازتعریف کند.
در تمامی اثر تنش میان اقبال و اراده یا سرنوشت و فردیت قابل رؤیت است و نقاط عطف دراماتیک فیلم را شکل میدهد. بروز این تنش در میراثی است که فرزندان از پدر دارند و پوچی فردیت خود که در میان این میراث احساسش میکنند. پدر چنان فضای ذهنی فرزندان را پر کرده است که آنها خارج از ساختار بسته خانواده و آنچه پدر به عنوان هدف تعریف کرده برای خود افقی گشوده متصور نیستند. برادر بزرگتر کوین با بازی زک افران، ناظر این مرگهای حاصل از این تنش بحرانی میان خودِ فرزندان و میراث تحمیلی پدر است و همین جایگاه تجربه او را دردناکتر از همه میسازد. با وجود اینکه در طول فیلم هر یک از برادران خصوصیت و رفتار خاص خود را دارند، اما هیچگاه جدای از ورزش نمیتوانند خود را مطرح و تثبیت کنند. فردیت حل در یک خواست خانوادگی شده است و هیچکس استعدادهای فردی و رؤیای شخصی خود را برسازی عینی نمیسازد. استعداد شگفتانگیز کوچکترین برادر یعنی مایک در موسیقی به همان شکلی از بین میرود و نادیده گرفته میشود که خانواده کوین و نیازهای آنها توسط پدر بیاهمیت قلمداد میشود. در پس تربیت مردانه و باانگیزه و سختکوشانه پدر، آرام آرام آن نفرین شایعه شده رخ عیان میکند و گویی وهمی فرازمینی را به زندگی فرزندان تحمیل میکند. غافل از اینکه در ذات رویکرد پدر چیزی جز سرخوردگی و ناامیدی وجود ندارد. پدر با جملات انگیزشی خود میخواهد خواست و ارده را در فرزندانش به شکلی خفقانآور پرورش دهد و آنها را مبارز و تفوقطلب بار بیاورد، اما همین رویکرد تربیتی باعث میشود آنها دربرابر شکست بسیار آسیب پذیر باشند، چرا که در ذهنیت شکل گرفته آنها هیچ چیز بدتر از موفق نشدن و بازنده بودن نیست و عاطفه نسبت به پدر با شکست او و خواست موفقیت خود در فرزندان، پیچیدگی تحملناپذیری پیدا کرده است. اینجا آنچه خیرخواهی و تربیت انسانهایی قوی را مراد میکند، به خلاف خود یعنی شر تبدیل میشود و باعث میشود هر کدام از پسران حتی از ابراز درد، نیاز و بیان عواطفی که تجربه میکنند عاجز بمانند.
پرواضح است که در این میان یکی از مهمترین نکات افشاگر فیلم تصویر زنان در آن است. نکتهای که حتی به بستار درام مفهوم و شکلی قدرتمند بخشیده است. زنان در روایت فیلم محذوف نیستند و در حاشیه قرار ندارند، اما نقش آنها در نسبت با همین در حاشیه بودن و حذف توسط جهان مردانه پدر است که شکل میگیرد. مادر تقریباً یک ناظر پررخوت و ناچار است که از همان ابتدا نمیتواند رؤیاهای پدر و ارادهاش را تخته بند واقعیت و مصلحتهای جاری زندگی کند. امری که البته درمورد پسر بزرگ او شکل دیگری پیدا میکند، چرا که پم همسر کوین با بازی لیلی جیمز میتواند با توجه به نیازهای عاطفی کوین، او را با واقعیت آشنا سازد و زندگی او را از چنگال حریص قهرمانی و ویرانگریِ توهمِ نفرین، نجات بخشد.
فیلم «پنجه آهنین» یک درام آمریکایی با ساختار آشنای سه پردهای درامهای خانوادگی جریان اصلی است، اما در بطن خود، در بطن این حماسه عقیم که راوی آن است، تراژدی چنان رخ عیان میکند که تبدیل به واقعیت بدیل رؤیای آمریکایی می شود.
منبع: مجله نماوا
نویسنده: علیرضا نراقی
https://teater.ir/news/59854