گودزیلا جزو عجیب ترین فرنچایزهای سینمایی حساب می‌شود، یک سری فیلم در کشور ژاپن دارد که خط داستانی جدا دارند (لزوما هم به هم پیوسته نیستند) و یک سری فیلم هم در هالیوود از آنها ساخته شده است. فیلم‌های آمریکایی گودزیلا توانستند نسبتا موفق آمیز ظاهر شوند اما واقعیت اینجاست که این سری فیلم‌ها هیچ گاه به شهرت و موفقیت نسخه‌های ژاپنی نرسیدند. چرا؟
چارسو پرس: چندی پیش اعلام شد فیلم جدید ژاپنی گودزیلا به زودی روانه اکران خواهد شد و قرار است ما با یک گودزیلا ژاپنی دیگر روبرو شویم که هنوز اطلاعات دقیقی از آن در دسترس نیست. گودزیلا جزو عجیب ترین فرنچایزهای سینمایی حساب می‌شود، یک سری فیلم در کشور ژاپن دارد که خط داستانی جدا دارند (لزوما هم به هم پیوسته نیستند) و یک سری فیلم هم در هالیوود از آنها ساخته شده است. فیلم‌های آمریکایی گودزیلا توانستند نسبتا موفق آمیز ظاهر شوند اما واقعیت اینجاست که این سری فیلم‌ها هیچ گاه به شهرت و موفقیت نسخه‌های ژاپنی نرسیدند. چرا؟

در فیلم ژاپنی Gojira محصول سال ۱۹۵۴ ژاپن، شما ارجاعات فراوانی به فاجعه هسته‌ای در قالب نام‌های “بمب هیدروژنی”، “تن ماهی اتمی”، “عواقب منفی رادیواکتیوی” و معروف‌تر از همه، “بمب اتمی ناگازاکی” می‌بینید. در سال ۱۹۵۶، یک نسخه آمریکایی به نام Godzilla: King of the Monsters ساخته شد که در مقایسه با آن،‌ بسیار ضعیف است. فیلم ژاپنی یک استعاره زیبا برای نشان دادن عواقبی که استفاده از سلاح هسته‌ای به دنبال دارد را به پرده سینما آورده و همین،‌ بهانه‌ای شد که یک کشور زیر سایه سانسور بتواند درمانش را در سینما جست و جو کند. در فیلم اصلی،‌ گودزیلا یک شخصیت قابل درک بود،‌ هیولایی که به دنبال فاجعه هسته‌ای به یک خطر آخر زمانی تبدیل شده است. اما در نسخه هالیوودی،‌ گودزیلا یک ماشین کشتار است و هرچه مربوط به جنگ جهانی دوم و فجایع بمب هسته‌ای بود،‌ حذف شد و یک خبرنگار آمریکایی در روایت داستان قرار گرفت.

درک کردن اینکه چطور این داستان‌ها روایت می‌شوند،‌ تا حد زیادی مربوط به دو کشور و نحوه‌ای که سعی دارند این فرنچایز را جلو ببرند ربط دارد. علاوه بر این، موفقیت سریال‌هایی از جمله Watchmen و The Terror باعث شده مخاطبان آمریکایی به حقایق زشت و تاریک علاقه نشان بدهند. حال،‌ زمان خوبی به نظر می‌رسد تا به سراغ داستان و تاریخ پشت این کایجو برویم و بفهمیم که هر فرهنگ چگونه محتوا سازی برای این شخصیت را انجام می‌دهد.
موضوعی که تقریباً همه از آن اطلاع دارند، اضطراب ناشی از سلاح اتمی چیزی بوده که الهام بخش ساخته شدن این فیلم شده بود. اما یک سوءبرداشت وجود دارد که مردم فکر می‌کنند ارجاعات و الهامات فیلم محدود به جنگ جهانی دوم و بمباران هیروشیما و ناگازاکی است. فیلم Gojira یک ادای احترام واضح به یک فاجعه دیگر دارد: حادثه قلعه براوو و آلودگی بعدی کشتی ماهیگیری ژاپنی دایگو فوکوریو مارو.

از قسمت‌های کمتر شناخته شده از تاریخ اتمی آمریکا برای جوانان، قضیه “Pacific Proving Grounds” است. یک سری از مناطق درون و بیرون جزایر مارشال که آمریکا به طور کاملاً محرمانه،‌ از سال‌های ۱۹۴۶ الی ۱۹۶۲ سلاح‌های هسته‌ای را آزمایش می‌کرد. برای ژاپنی‌ها،‌ تقریباً پنج ساعت طول می‌کشد که به این جزایر بروند و این،‌ ثابت می‌کند که کابوس بمباران‌های اتمی هنوز برای ژاپنی‌ها تمام نشده است.


بیشتر این آزمایشات در سال ۱۹۵۴ اتفاق افتاد و هشت ماه بعد از این آزمایشات، فیلم Gojira ساخته شد. در آن زمان، حادثه قلعه براوو، بزرگترین انفجار مصنوعی در تاریخ بود و برای اولین بار،‌ نوع جدیدی از سلاح‌ها را آمریکا توانست امتحان کند. بازخوردهایی که در نتیجه این انفجار به دست آمد غیر منتظره بود، بمبی که در قلعه براوو منفجر شد انفجاری اندازه پانزده مگاتن TNT بود یا حتی دو نیم برابر!‌ حتی می‌توان گفت هزار برابر قوی‌تر از تمامی بمب‌هایی بوده که در جنگ جهانی دوم منفجر شده‌‌اند. این بمب،‌ تا قطر چهار و نیم مایلی تاثیر گذار بود و از ۲۵۰ مایلی نیز می‌شد آن را دید.

همان طور که انتظار دارید،‌ بله این حادثه روی موجودات زنده آن منطقه تاثیر گذار بود و می‌توانست زندگی آن‌ها را به خطر بیاندازد اما قضیه از آن چیزی که فکر می‌کنید بدتر است. یک کشتی ماهیگیری به نام دایگو فوکوریو مارو (اژدهای خوش شانس شماره پنج)‌ در چهارده مایلی این منطقه خطر قرار داشت، خدمه‌ی آن کشتی صدایی شبیه یک طوفان را شنیدند و سپس در گرد و غبار رادیو اکتیوی آن غرق شدند. مردانی که روی کشتی بودند،‌ به سرعت سوختند و تعدادی از آن‌ها که توانستند جان سالم به در ببرند دچار بیماری رادیو اکتیوی شدند. یکی از آن‌ها بعد از چند ماه جان باخت و بقیه خدمه، بیشتر از یک سال بستری بودند.

چندین و چندبار انکار کردن، بالاخره آمریکا قبول کرد که آن منطقه آلوده شده نیازمند این است تا حد زیادی گسترش یابد و تقریباً به اندازه صد کشتی ماهیگیری شامل آن است. با اینکه ژاپن در نهایت پانزده میلیون دلار به عنوان بخشی از حل و فصل خسارت دریافت کرد، اما در آن زمان اخباری منتشر شد که تعدادی از این ماهی‌های آلوده شده این منطقه، وارد بازار شده‌اند.


حادثه قلعه براوو سبب شد یک جنبش ضد سلاح هسته‌ای در ژاپن شکل بگیرد و این موضوع،‌ سبب شد یک فرصت خوب نصیب تاناکا تومویوکی شود؛ کسی که در حال فکر کردن برای یک به دست آوردن یک ایده بود تا فیلمی هیولا محور در دهه پنجاه بسازد. پس از اینکه یک پروژه دیگر از بین رفت،‌ تومویوکی ایده یک فیلم با نام هیولایی سبز از اعماق بیست هزار متری زیر دریا را مطرح کرد که در سال ۱۹۵۴ توسط تهیه کنندگان اجرایی تایید شد. فیلم‌های علمی تخیلی به این معروفند که یک تفریح ارزان پاپ کورنی هستند و برای همین،‌ پیدا کردن یک کارگردان خوب چالش این ژانر محسوب می‌شود. استودیو و تومویوکی تصمیم گرفتند ایشیرو هوندا را به عنوان کارگردان این پروژه انتخاب کنند؛ کسی که نه تنها دارای استعداد است،‌ بلکه از لحاظ روانی فردی صلح طلب است و می‌تواند مفاهیم ضد سلاح هسته‌ای را به خوبی منتقل کند.

فیلمنامه Gojira تقریبا در یازده روز نوشته شد و در ابتدا،‌ شیگرو کایاما نویسنده علمی تخیلی آن را نوشت و سپس توسط هوندا و تاکئو موراتا بازنویسی شد و در نهایت، یک فیلمنامه که تمش را جدی گرفته نوشته شد. خط داستانی فیلم بدین صورت بود که:‌ یک هیولای بزرگ به قایق‌های ماهیگیری حمله می‌کند. دولت با کمک یک پروفسور برجسته کشف می‌کند که این هیولا ماقبل تاریخ و رادیواکتیوی است. بعد از اینکه این هیولا یک روستا و توکیو را خراب و دچار هرج و مرج می‌کند، پروفسور دیوانه تصمیم می‌گیرد از سلاح مخفی خود استفاده کند اما در این راه،‌ باید خودش را نیز فدا کند. این طرز روایت، بعد از این فیلم فراگیر شد و سیر روایی اثر،‌ به طور مستقیم به تاثیرات بعد از جنگ و بمباران هسته‌ای ژاپن اشاره دارد.

پرفسور یامانه (تاکاشی شیمورا)‌، باستان شناسی است که توسط دولت استخدام شد که آن‌ها را در موقعیت یاری کند. او در ادامه با آن موجود، به عنوان چیزی که خودش و مکان زندگی‌اش قربانی آزمایشات هسته‌ای شده، احساس همدردی می‌کند. او به اعتقادی که درمورد گودزیلا دارد پایبند است و می‌گوید این موجود باید به عنوان کلیدی برای بقای بشریت مورد مطالعه قرار گیرد. این پروفسور یک دیالوگ زیبا دارد که می‌گوید:‌ گودزیلا در آتش بمب هسته‌ای غسل داده شد و از آن زنده بیرون آمد. وقتی که پروتاگونیست جوان، هیدئو اوگاتا (آکیرا تاکارادا) او را به چالش می‌کشد و می‌گوید: گودزیلا با بمب اتم فرقی ندارد و دارد ژاپن را نابود می‌کند. یامانه جواب می‌دهد:‌ این باید دلیلی باشد که ما دیگر تحقیق نکنیم تا بفهیم چگونه او از این اثرات رادیو اکتیوی جان سالم به در برده است؟

ایشیرو هوندا، کارگردانی که Godzilla را به جهان معرفی کرد

دانشمند دیوانه دکتر دایسوکه سریزاوا (آکیهیکو هیراتا)، هرچند،‌ کسی بود که سبب شد هوندا بتواند احساسات ضدجنگ را نشان بدهد. او با دختر پروفسور یامانه و دوست صمیمی او، امیکو (ماموکو کوچی) کشفش را به اشتراک می‌گذارد:‌ یک پروسه که اتم‌های اکسیژن را به مایع تبدیل می‌کند، چیزی که می‌تواند آبزیان را در عرض چند ثانیه از بین ببرد. وحشت واقعی این قضیه فقط با مخاطب به اشتراک گذاشته می‌شود و در پایان فیلم، دانشمند تصمیم می‌گیرد برای از بین بردن گودزیلا از اختراعش استفاده کند. واکنش سریزاوا، یک مانیفیست صلح طلب فکری گونه است که مسئولیت جامعه دانشمندان را نشان می‌دهد. کاری که سریزاوا انجام می‌دهد، کاملاً فداکارانه بود و با نتیجه‌ای غمگین،‌ خودش را از بین برد تا اختراعش بعدها به عنوان یک سلاح استفاده نشود.

اما سکانسی که بیشتر مخاطب را آزار می‌دهد،‌ لحظه‌ای است که چند انسان معمولی در قطار درمورد حادثه و وضعیت بغرنج اتفاق افتاده در حال مکالمه هستند. یکی از مسافران می‌گوید:‌ این افتضاحه!‌ اول تن ماهی اتمی، سپس اثرات رادیواکتیوی و الان هم این گودزیلا! شخص دیگری می‌گوید: من از ناگازاکی به زور جان سالم به در بردم اما حالا گرفتار این شدم! آن‌ها از این موضوع ناراحت هستند که دوباره باید با این فاجعه دست و پنجه نرم کنند. حتی میان صحنه‌های درام دیگر فیلم که آشوب و خرابی را نمایش می‌دهد،‌ این صحنه بیشتر مخاطب را اذیت می‌کند. این سکانس، به طور کامل واضح و بدون زیبا سازی، واقعیتی که هر روز با آن سر و کله میزنیم را نشان می‌دهد. وقتی که ممکن است دیگر نتوانیم اقدامات حیاتی روزمره را انجام بدهیم.

هیچ کدام از دیالوگ‌های بالا، در نسخه آمریکایی نیامد. فیلمی که ساخت آن دو سال بعد از این فیلم شروع شد، وقتی که ادموند گلدمن با ۲۵۰ هزار دلار این اثر را از Toho خرید. او بعدها به کمک جوزف لوین و Embassy Pictures به دنبال بودجه برای ساخت این اثر کرد تا بتواند نسخه آمریکایی Gojira را بسازد. خط داستانی هم تغییر کرد و اینبار شخصی به نام استیو مارتین (ریموند بر)‌،‌ یک خبرنگار آمریکایی،‌ در هنگام اتفاقات در توکیو حضور دارد. به جای تکیه بر دوبله کردن، تیم سازنده تصمیم گرفتند راوی داستان استیو مارتین باشد و با اضافه کردن یک شخصیت ژاپنی (فرانک ایواناگا)،‌ مسئولیت ترجمه را به او سپردند. سکانس‌های بخش آمریکا در سه روز فیلمبرداری و دوبله در پنج ساعت انجام گرفت. خود شخص بر ۲۴ ساعته بر روی این کار بود. با وجود تمام این موارد اضافه،‌ قرار بود زمان فیلم زیر ۸۰ دقیقه باشد و این اتفاق با حذف کردن هر چیزی که مربوط به جنگ جهانی دوم و بمب اتمی می‌شد رخ داد.


Godzilla: King of the Monsters توانست دو میلیون دلار،‌ چهارصد هزار دلار بیشتر از نسخه ژاپنی فروش کند. حتی فیلم کمک کرد Gojira یک موفقیت تجاری در آمریکا را کسب کند. البته نمی‌توان با قاطعیت گفت که مخاطبان آمریکایی در آن زمان برای دانستن داستان اصلی کنجکاو بودند، بنابراین خط داستانی حول محوریت پروتاگونیست جوان آمریکایی و نقد نکردن فاجعه هسته‌ای دست نخورده باقی ماند. Gojira حتی تا سال ۲۰۰۴، وقتی که تصمیم گرفتند به مناسبت ۵۰ سالگی‌اش آن را مجدداً در آمریکای شمالی بازعرضه کنند، به سختی می‌توانستید یک نسخه از آن را تهیه و تماشا کنید. حتی در سال ۱۹۵۴، بعضی از منتقدان ژاپنی به فیلم بدبین بودند و آن را به عنوان اثری که از فاجعه می‌خواهد سودی ببرد، محکوم کردند.

هرچند، هرچه زمان به جلو رفت، منتقدان از سرتاسر جهان Gojira را به عنوان یکی از شاهکارهای ژانر خودش دانستند و از آن بابت نشان دادن اوج اضطراب ناشی از واقعیت زندگی در یک مکان و زمان ترسناک، قدردانی کردند. با توجه به موج جدید تقدیر و تمجید از این فیلم کایجویی مکتب ساز به وجود آمده، انتظار می‌رود که در فیلم‌های جدید فرنچایز، شاهد پیامی باشیم که نشان دهد چگونه انسان بقای خودش را به خطر می‎‌اندازد.

در ژاپن،‌ این فرض به طور قاطعی درست از آب در آمد. توهو در سال ۲۰۱۶ Shin Godzilla را عرضه کرد که بیشتر حس و حالی شبیه به Dr. Strangelove، تا خود نسخه کلاسیکش داشت. این فیلم شامل صحنه‌های خودمانی از اتاق جنگ، دیالوگ‌های تیز و هجو و اینکه هیچ سانسوری در نقدش از سیاست‌های مداخله‌گر کشورهای خارجی و سیاسیت بوروکراتیک خود کشور و سخت تصمیم گرفتن برای حل و فصل یک بحران ندارد. فیلم در داخل ژاپن بسیار مورد استقبال قرار گرفت و توانست هفت جایزه آکادمی ژاپن، از جمله بهترین فیلم سال را ببرد. فیلم در ۴۴۰ سینمای آمریکا و کانادا با زیرنویس انگلیسی به مدت یک هفته اکران شد و از آنجایی که استقبال بالایی از آن صورت گرفت، اکرانش به مدت یک هفته دیگر نیز تمدید شد.

فیلم جدید آمریکایی این فرنچایز، Godzilla ۲۰۱۴ معروف، یک مسیر متفاوت را در پیش گرفت. گرت ادواردز با اینکه به طور قابل تحسینی تم فیلم اصلی را در این نسخه حفظ کرده است، اما راهی که برای نشان دادن تاریخچه جزایر اقیانوس آرام و مسائل مربوط به آن، انتخاب کرده مشکوک است. این مورد توسط دکتر ویوین گراهام (سالی هاوکینز) و دکتر ایشیرو سریزاوا (کن واتانابه)،‌ شخصیتی که به نوعی ادای احترام به ایشیرو هوندا و شخصیت دکتر سریزاوا است، توضیح داده می‌شود. در فیلم گفته می‌شود که در دهه پنجاه، آزمایشات هسته‌ای آمریکا در واقع برای کشتن گودزیلا بوده که ناموفق بوده‌اند. اگرچه گودزیلا در فیلم به عنوان یک نجات دهنده احتمالی نمایش داده می‌شود،‌ بدین ترتیب فیلم با این عمل یک قدم اشتباه برمی‌دارد. همچنان تاریخ نسبت به این برداشت جدید احساس ناراحتی، عصبانیت و دروغ گویی دارد. بر اساس برخی گفته‌ها، یک نسخه ابتدایی از فیلمنامه Godzilla وجود دارد که با ارجاع زدن به هیروشیما و ناگازاکی، پیشنهاد می‌دهد که این قطعه‌ پازل‌های مربوط به گودزیلای رادیو اکتیوی هستند. اگر این قسمت‌ها در فیلمنامه نهایی بود،‌ آن‌ها قبل از عرضه تدوین نهایی حذف شده‌اند.


با رشد محبوبیت نشان دادن واقعیت تاریخ خشن و فیلم‌های بین المللی در سرتاسر آمریکا، این امید می‌رود که بالاخره ژاپن و آمریکا در این فرنچایز، یک همگرایی خوب و محشر داشته باشند. به نظر می‌توان گفت که حالا حالاها ما با گودزیلا کار داریم! حداقل، تا زمانی که انسان با موضوعات تهدید‌های از بین برنده حیات و مبارزات بین هیولاها سر و کله می‌زند، گودزیلا یک راه ساده و کم خطر برای داشتن یک تجربه لذت بخش محسوب می‌شود.


منبع: ویجیاتو