اغلب هواداران سریال میدانند «بازی تاج و تخت» براساس مجموعه کتابهای فانتزی حماسی «نغمهای از یخ و آتش» (A Song of Ice and Fire) نوشته جورج آر. آر. مارتین ساخته شده است. در حال حاضر پنج جلد از این مجموعه هفت جلدی منتشر شده و سالهاست خوانندگان این کتابها انتظار انتشار جلد ششم را میکشند، رمانی که مارتین بارها و بارها قول داده حتماً منتشر خواهد کرد و به پایان آن نزدیک است. درست مانند هر اقتباس دیگری، دیوید بنیوف و دی. بی. وایس برای ساخت سریال «بازی تاح و تخت» تغییرات زیادی در متن مارتین ایجاد کردند. به خصوص که پیش از این پیشنهادهای بسیار زیادی برای تولید اقتباس سینمایی یا تلویزیونی به مارتین شده بود، اما به گفته ایشان به خاطر پیچیدگی و وسعت داستان، این افراد قصد نداشتند کل داستان را اقتباس کنند و فقط میخواستند یکی از خطوط داستانی را به فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی تبدیل کنند. بنابراین وقتی این دو نفر با ایدهای برای اقتباس کل مجموعه سراغ مارتین آمدند، او از آنها استقبال کرد. برخی از تفاوتهای سریال «بازی تاج و تخت» با کتابها سناریوهای به خصوصی را تقویت کرده، برخی از رویدادهای برای به نمایش در آمدن در رسانه تصویری سادهسازی شدهاند و برخی از شخصیتها به داستان اضافه یا از آن حذف شدهاند.
هشدار: در این مقاله خطر لو رفتن داستان سریال «بازی تاج و تخت» وجود دارد
۱. کیتلین استارک به نحوی از توطئه خاندان فری و بولتون زنده میماند
کسانی که عروسی خونین را در سریال «بازی تاج و تخت» تماشا کرده باشند میدانند این عروسی فاجعهبار با توطئه دو خاندان فری و بولتون به استارکها همراه بود. راب استارک (با بازی ریچارد مدن) و مادرش کیتلین تالی/استارک (با بازی میشل فرلی) به همراه تعداد زیادی از همراهان و سربازان خاندان استارک در پایان این عروسی کشته شدند. اگرچه راب استارک در کتاب نیز واقعاً میمیرد و به تاریخ شاهان بیشمار وستروس میپیوندد، اما تفاوت این بخش از سربال «بازی تاج و تخت» با کتابها این است که یک گروه شورشی به نام برادریِ بدون پرچم، جسد کیتلین استارک را از رودخانه بیرون میکشند و با استفاده از قدرت خدای نور او را زنده میکنند. نکته مهم اینجاست که احیای شخصیتها در جهان مارتین نادر است و همیشه با هزینه گزافی همراه میشود.
کیتلین استارک زنده میشود، اما به زندگی برنمیگردد. او در قامت لیدی استونهارت (بانوی سنگدل)، با بدنی نیمه پوسیده و روحی فراانسانی زنده میشود. بانوی اشرافزاده وستروسی به موجودی انتقامجو و مخوف تبدیل میشود که ناخودآگاه یادآور دخترش آریا (با بازی میسی ویلیامز) است. لیدی استونهارت عاری از هرگونه همدلی میشود و تنها برای اجرای عدالت علیه کسانی که مسئول رنج خانوادهاش بودهاند، قدم برمیدارد. زمانی کیتلین مادری بود که با عشق به فرزندانش به زندگی ادامه میداد و از پس چالشهای بیشمار برمیآمد، اما حالا تنها چیزی که از کیتلین باقی مانده یک غریزه فاسد است. یک زن بیرحم و ساکت (چون گلویش بریده شده) که خاندان فری، بولتون و لنیستر را بیوقفه شکار میکند و به سزای خیانتشان میرساند. حذف لیدی استونهارت از سریال خطوط داستانی زیادی را تحت تأثیر قرار داد.
۲. راب استارک به خاطر عشق و عاشقی ازدواج نکرد
مارتین نویسندهای است که علاقه زیادی به کنایه دراماتیک دارد و از قضا مهارت بسیار زیادی هم در خلق آنها دارد. در کتابها هیچ یک از نمونههای کنایه دراماتیک به تلخی مرگ راب استارک نیستند. در سریال شاهد آن بودیم که راب استارک، شاه شمال، رابطه پرشوری با یکی از شفادهندگان (پرستار) میدان جنگ برقرار میکند، زنی به نام تالیسا میگیر (با بازی اونا چاپلین) که عشق استارک جوان را به دست میآورد. اما در کتابها داستان متفاوت است.
تفاوت داستان راب در کتابها با سریال «بازی تاج و تخت» این است که او پس از آنکه از مرگ احتمالی برادران خود، برن و ریکان استارک مطلع میشود، حال بدی پیدا میکند. وسترلینگها یکی از خاندانهای کوچک و غربنشین وستروس هستند که از پرچمداران خاندان لنیستر به شمار میآیند. جین وسترلینگ دختر لرد وسترلینگ است که خود را تسلیم قوای شمال کرده. جین راب را در اوج غم و اندوه دلداری میدهد و با او همآغوش میشود. برخلاف باقی مردان وستروسی، راب استارک حاضر نمیشود جین وسترلینگ را پس از یک رابطه نامشروع به حال خود رها کند. استارک جوان احساس میکند کار شریفانه این است که با این دختر ازدواج کند، پس چنین میکند و عهد خود با خاندان فری (برای ازدواج با یکی از دختران این خاندان) را زیر پا میگذارد. راب استارک همان اشتباهی را میکند که پدرش ادارد استارک (با بازی شان بین در سریال) مرتکب آن شد: شرافت. همان خصلتی که باعث شد لرد استارک در پایتخت کشته شود و پسرش به خونخواهی او قیام کند، شکست گرگ جوان را هم رقم زد.
با وجود اینکه تماشای عشق ممنوعه راب و معشوقهاش در سریال «بازی تاج و تخت» لذتبخش است، اما ایجاد این تفاوت با کتابها باعث شده شخصیت راب تجسم اشتباهی پیدا کند. در سریال وقتی راب با معشوقه خود ازدواج میکند و عهدی که پیشتر با خاندان فری بسته را زیر پا میگذارد، یک فرد خودخواه به نظر میرسد که آینده جنگ و خاندان خود را به خاطر عشق و عاشقی به خطر انداخته است. اما در کتاب راب به خاطر شرافت و شریف بودن این کار را برخلاف میل شخصی خود انجام میدهد. کنایه دراماتیکی که سرنوشت راب و پدرش را به هم گره میزند، در سریال وجود ندارد.
۳. خط داستانی دورن
سریال «بازی تاج و تخت» به بهترین شیوه ممکن اوبرین مارتل (با بازی درخشان پدرو پاسکال) را به تصویر کشید. اما درعوض هدف و انگیزههای کلان و اصلی دورن و رهبرانش در سریال انعکاس داده نشد، حتی در فصلهای پایانی به طور کلی دورن از معادلات داستان حذف شده بود. یکی از مهمترین ستمهایی که در سریال «بازی تاج و تخت» به دورن شد، حذف کردن یکی از راویهای کتاب بود که داستانش در دورن میگذشت: آریان مارتل. این شخصیت دختر شاهزاده (در دورن طبق رسوم قدیمی والیها شاهزاده خطاب میشوند، اما ارتباطی به تاج و تخت وستروس ندارد) دوران مارتل (با بازی الکساندر سیدیگ) است.
آریان مارتل بسیار باهوش، از نظر سیاسی خردمند و زیباست. به خصوص که بلد است از زیبایی خود برای منافع شخصی استفاده کند. آریان مارتل تلاش میکند میرسلا باراتیون را روی تخت آهنین بنشاند. در همین حین سه مار شنی بزرگتر (دختران اوبرین)، جنگجویان با وقار و دارای هوش درخشانی هستند که بسیار شبیه پدر کلهخراب خود بزرگ شدهاند. الاریا سند (با بازی ایندیرا وارما) به همه التماس میکند تا چرخه انتقام را بشکنند و در رابطه با مرگ اوبرین مارتل واکنشی نشان ندهند، اما التماسهای او بیفایده است. دوران مارتل آریان را در نقشههای طولانیمدت خود دخیل میکند و مصمم است تا انتقام الیا و اوبرین را از لنیسترها بگیرد.
علاوه بر حذف شخصیت آریان، نقش دورن در بازی قدرت به طور کلی از سریال حذف شده که باعث تأسف است، چرا که بدون شک میتوانست تأثیر مثبتی روی داستان بگذارد.
۴. آریا و تایوین لنیستر در هارنهال
در کتابها آریا استارک و تایوین لنیستر هرگز با یکدیگر ملاقات نکردند. اما ملاقات این دو شخصیت یکی از بهترین افزودههای سریال «بازی تاج و تخت» به داستان است. صحنههای بین این دو یکی از جذابترین و رضایتبخشترین صحنههای سریال به شمار میآید، چرا که نشان میدهد آریا و تایوین چقدر در عین تفاوت داشتن، بیرحمی مشابهی دارند. شیمی مابین آریا و تایوین به قدری خوب و نفسگیر بود که حتی نویسنده کتابها، مارتین، اعتراف کرد ای کاش چنین صحنهای را در کتابها نیز میگنجاند. این صحنهها روی شخصیتپردازی این دو نیز تأثیر به سزایی گذاشت و باعث شد هوش آریا به چشم بیاید. از سوی دیگر، جنبههای نادیدنی شخصیت تایوین لنیستر را به بینندگان نشان داد. طوری که تایوین با آریا (در حالی که نمیداند او آریا استارک است) رفتار میکند، باعث میشود این شخصیت بیرحم انسانیتر و مهربان به نظر برسد.
۵. بالا بردن سن شخصیتها
سن اغلب شخصیتها در کتابها کمتر است. این موضوع به خصوص درباره کودکان خاندان استارک صدق میکند. در کتاب اول کوچکترین آنها (ریکان) سه سال و بزرگترین آنها (راب) پانزده سال سن دارد. حتی خود ند (ادارد) استارک و کیتلین نیز سی و چند ساله هستند (همچنین شاه رابرت باراتیون). استفاده از بازیگران بزرگتر برای نقش کودکان خاندان استارک کاملاً منطقی است. اگرچه این افزایش سن شامل شخصیتهای دیگری مانند دنریس تارگرین (با بازی امیلیا کلارک) نیز میشود. در جلد پنجم مجموعه کتابها دنریس تازه شانزده سال سن دارد. با همه اینها حالا دیگر نمیتوان هیچ یک از شخصیتهای «بازی تاج و تخت» را با بازیگری دیگر تصور کرد.
اما به هر حال تأثیری که این تغییرات در داستان گذاشته پابرجا است. برای مثال بخشی از تراژدی ند استارک و کیتلین به این خاطر بود که سن چندانی نداشتند و هنوز چهل ساله هم نشده بودند. همین مورد برای برن (با بازی ایزاک همپستد رایت)، سانسا (با بازی سوفی ترنر) و آریا صدق میکند. بلاهایی که سر این سه شخصیت میآید و چالشهایی که با آنها روبهرو میشوند، چون سن بسیار کمی دارند، وحشتناکتر است. در همین حال راب به خاطر بیتجربگی به ذهن استراتژیک مادرش تکیه میکند. در حقیقت شخصیت راب استارک در «نغمهای از یخ و آتش» یک شخصیت ساختارشکنانه است که از افسانههای شاه آرتور الهام گرفته شده: پسری ترسیده و بسیار جوان که ناگهان به عنوان رهبر انتخاب میشود و باید سنگینی وزن یک تاج را تحمل کند.
۶. ازدواج سانسا استارک و رمزی بولتون
یکی از مناقشهبرانگیزترین تغییراتی که سریال «بازی تاج و تخت» در داستان ایجاد کرده ازدواج سانسا و رمزی بولتون (با بازی ایوان ریان) است. در کتابها نیز رمزی بولتون پس از تسخیر وینترفل ازدواج میکند، اما همسر او جین پول، دوست سابق سانسا، است که بولتونها او را به جای آریا جا میزنند تا از این طریق برای خودشان مشروعیت سیاسی بخرند. تا زمان کتاب «رقص اژدهایان» (A Dance with Dragons) که جلد پنجم مجموعه به شمار میآید، سانسا همچنان در ایری (قلعه کوهستانی خاندان ارین) و نزد پیتر بیلیش (با بازی آیدان گیلن) است. در «رقص اژدهایان» سانسا همچنان دارد خود را به فردی مستقل و قدرتمند تبدیل میکند و شخصیتش رشد قابل توجهی کرده. با وجود اینکه شب عروسی سانسا و رمزی در سریال مدافعان سرسختی دارند، اما عده دیگری نیز هستند که میگویند احتیاجی به آن صحنه برای تغییر شخصیت سانسا نبود و اگر راه کتاب را طی میکرد نیز درنهایت به شخصیتی قدرتمند و مستقل تبدیل میشد.
۷. الهامات دنریس در خانه نامیرایان
در کتاب اژدهایان دنریس هرگز اسیر نمیشوند و تارگرینِ طوفانزاد خود را با گفتن دراکاریس از مهلکه نجات نمیدهد. در کتاب «یورش شمشیرها» (A Storm of Swords) دنریس تارگرین به خانه نامیرایان میرود تا دانش بیشتری درباره خود و آیندهاش کسب کند. با وجود اینکه چه در کتاب و چه در سریال در این نقطه از داستان تصاویری به دنریس الهام میشود، اما در کتاب این الهامات تعداد بیشتری دارند.
در این تصاویر دنریس رویدادهایی مانند عروسی خونین را از قبل پیشگویی میکند و تراژدیهای گذشته مانند مرگ برادرش ریگار را میبیند. مهمترین الهام دنریس منظره ساده یک گل آبی خوشبو است که از زمین یخ زده روییده. بسیاری از هواداران بر این باورند که این تصویر به تارگرین بودن جان اسنو (با بازی کیت هرینگتون) اشاره دارد و خبر از ملاقات این دو شخصیت در آینده میدهد؛ آن هم به عنوان تجسم انسانی دو عنصر یخ و آتش. اگرچه همه هواداران امیدوارند ملاقات و سرنوشت جان و دنریس در کتابها مسیر دیگری را طی کند و مانند سریال پیش نرود. علیرغم اینکه دنریس در کتابها نیز تجربه بیشتری کسب میکند و سرسخت میشود، اما همچنان مهربانی ذاتی خود نسبت به دیگران را حفظ میکند.
۸. حضور شاه شب
در کتابها آدرها (که هواداران سریال آنها را تحت عنوان وایت واکر میشناسند) هیچ رهبری ندارند یا حداقل تا جلد پنجم رهبر آنها در داستان حضور پیدا نکرده است. مردگان و وایت واکرها در کتابها بارها دیده شدهاند. این موجودات یخی و مخوف در کتابهای «نغمهای از یخ و آتش» حتی ترسناکتر هم هستند، چرا که به زبان مرموز و عجیبی با یکدیگر صحبت میکنند و طبق توصیفها زره یخی منحصر به فردی به تن دارند. اگرچه حضور آنها در داستان همیشه با وحشت همراه بوده و نمیتوان یک فرمول ظاهری را برای همه آنها به کار برد. اما نکته مهمی که وجود دارد، این است که در کتابها شاه شب در حد و اندازه یک افسانه و لولوخرخره است و نه ما، و نه شخصیتهای داستان هنوز مطمئن نیستند که چنین موجودی وجود دارد یا نه. این در حالی است که در سریال «بازی تاج و تخت» طولی نکشید که شاه شب به نمایش درآمد و حتی بارها با جان اسنو رویارو شد.
در کتابهای «نغمهای از یخ و آتش» مذهبی وجود دارد به نام مذهب نور. زن سرخپوشی که به استنیس باراتیون مشاوره میدهد یکی از مبلغها و کشیشهای این مذهب است. در موارد قبلی توضیح دادیم که کیتلین استارک نیز به واسطه قدرت خدای نور زنده و به لیدی استونهارت تبدیل شد. در مذهب نور، خدای نور یک دشمن دارد؛ خدای شرور و سیاهی به نام آدر (The Other) که نام او در مکالمات روزمره بسیاری از شخصیتها آورده میشود و در فرهنگ مردم وستروس و اسوس نفوذ کرده. میتوان خدای آدر که حکم خدای مرگ و شب را دارد، همان شاه شب دانست. بنابراین در کتاب شاه شب همرده خدای نور است و یک موجود فرابشری و ایزدی به حساب میآید و شاید هرگز با شکل و شمایلی که در سریال حاضر شد، در کتابها دیده نشود.
از طرف دیگر در گذشته بسیار دور وستروس، زمانی که مدت چندان زیادی از ساخته شدن دیوار و پاسداران شب نمیگذشت، لرد فرمانده پاسداران شب کسی بوده که او را شاه شب خطاب میکردهاند. انسانی که عاشق یک وایت واکر مؤنث میشود و به دنبال او از دیوار عبور میکند. اما اینکه این شخص همان شاه شبی باشد که ما در سریال میبینیم نامشخص است. درنهایت این احتمال وجود دارد که در کتابها وایت واکرها بدون آنکه هیچ رهبری داشته باشند، با هم متحد شده باشند تا بشریت را نابود کرده و با محقق کردن شب طولانی زمستان ابدی را به وستروس و چه بسا کل جهان، تحمیل کنند.
۹. داستان رستگاری جیمی لنیستر
مانند بسیاری دیگر از شخصیتها سرنوشت نهایی جیمی لنیستر (با بازی نیکولای کاستر والدو) در کتابها هنوز مشخص نشده است. در سریال شاهد رستگاری جیمی لنیستر بودیم. امری که روی محبوبیت این شخصیت تأثیر زیادی گذاشت و باعث شد در فصل پایانی وقتی شاهد بازگشت جیمی به سمت سرسی بودیم، همه بینندگان متعجب و ناراضی شوند. چطور ممکن بود جیمی پس از آنقدر تغییر و رشد شخصیتی دوباره به سمت خواهر بدذات و شرور خود برگردد؟
در کتابها پس از اینکه جیمی لنیستر متوجه رابطه سرسی با پسرعمویشان لنسل میشود، ارتباطش را با خواهرش قطع میکند و از او روی برمیگرداند. بعدها وقتی جیمی دور از پایتخت سفر میکند و سرسی با رهبر مذهبی پایتخت درگیر شده، او نامهای از خواهر خود دریافت میکند که در آن از جیمی خواهش شده به پایتخت برگردد و در محاکمهای از طریق مبارزه (trial by combat) برای سرسی مبارزه کند. جیمی نامه سرسی را مطالعه میکند و سپس آن را در آتش میاندازد، بدون اینکه ذرهای به سرنوشت خواهرش اهمیت بدهد. جیمی لنیستر کارهای بد بسیاری در طول زندگیاش انجام داده، اما آدم چندان بدی نیست. پشت کردن به سرسی و آغاز مسیر جدید میتواند در کتابها نیز جیمی را وارد مسیر رستگاری کند. میتوان با قطعیت گفت که برخلاف سریال، در کتابها جیمی هرگز دوباره خود را در معرض نفوذ آلوده سرسی قرار نخواهد داد.
۱۰. تمام فرزندان خاندان استارک اسکینچنجر هستند
با وجود اینکه مارتین به نوشتن داستانهای فانتزی واقعگرایانه معروف است، اما کتابهای «نغمهای از یخ و آتش» عناصر فانتزی قویتر و غنیتری نسبت به سریال «بازی تاج و تخت» دارند. برای مثال برن استارک را در نظر بگیرید. او یک اسکینچنجر بود، یعنی میتوانست در جسم هر حیوانی نفوذ کند و او را به میل خود کنترل کند. در خط داستانی جان اسنو، زمانی که او از دیوار عبور کرده بود و با وحشیها زندگی میکرد، سریال اسکینچنجرهای دیگری را به ما نشان داد که به اندازه برن قوی نبودند.
اما در کتابها فقط برن استارک نیست که قدرت اسکینچنجری دارد. بلکه تمام فرزندان خاندان استارک چنین استعدادی دارند. همه استارکها یا در جسم گرگهای خود نفوذ میکنند یا حداقل رویای این کار را میبینند. متأسفانه سریال «بازی تاج و تخت» این ویژگی فرزندان خاندان استارک را حذف کرده و از عناصر فانتزی داستان کاسته است.
۱۱. یک تارگرین دیگر در کتابها حضور دارد
در طول ماجراهای ناگوار تیریون لنیستر در کتاب «رقص اژدهایان» او با یک شمشیرزن مزدور به نام گریف و پسرش گریفِ جوان مواجه میشود. در ادامه گریف جوان به تیریون لنیستر میگوید که او ایگان تارگرین، پسر ریگار تارگرین است که همه فکر میکنند وقتی نوزاد بوده کوه به دستور تایوین لنیستر او را به قتل رسانده است. در کتاب هنوز برای خوانندگان مشخص نشده که گریف جوان واقعاً همانطور که ادعا میکند یک تارگرین است یا دارد دروغ میگوید، شاید هم کسان دیگری، مانند گریف، به دروغ به او گفتهاند که پسر ریگار بوده.
گریف نام مستعار جان کانینگتون است، مردی که در گذشته ریگار تارگرین را میپرستیده و اکنون قصد دارد با جان خود از پسرش ایگان محافظت کند. کانینگتون همچنین دارای بیماری گریاسکیل (همان بیماریای که پوست انسان را به سنگ تبدیل میکند) است. در سریال این جورا مورمونت (با بازی ایان گلن) بود که به این بیماری مبتلا شد. کانینگتون یکی از معدود کسانی است که از نبرد ناقوسها جان سالم به در برده. نبرد ناقوسها یکی از نبردهای شورش رابرت باراتیون علیه سلطنت تارگرین بود که به یکی از اولین پیروزیهای رابرت تبدیل شد. کانینگتون که روزگاری علیه رابرت باراتیون جنگیده و شکست خورده، هنوز سرخورده باقی مانده. او قصد دارد وفاداری خود به خاندان تارگرین را از طریق محافظت از ایگان نشان بدهد. پسری که هیچ معلوم نیست شیاد است یا شاهزاده.
۱۲. یورون گریجوی در کتابها بسیار قویتر و ترسناکتر است
پیلو آزبک، بازیگر نقش یورون گریجوی در سریال «بازی تاج و تخت»، تمام و کمال به پادشاه جزایر آهن شبیه است. ظاهر یورون گریجوی شبیه یکی از اعضای گروههای راک دهه ۱۹۷۰ است که موهای مشکی به هم ریخته و بلندی دارد که تا شانههایش میرسد و یک چشمبند همیشه چشم چپ او را پوشانده. تا اینجا سریال به جز چشمبند و رنگ مو چندان راه دوری نرفته و بازیگر مناسبی برای این نقش انتخاب کرده. اما اگر یورونِ سریال با یورونِ کتاب رویارو میشد، مانند یک کودک بزدل فرار میکرد و هرگز برنمیگشت. یورون گریجوی کتابها به اندازهای سادیست است که میتواند رمزی بولتون را به گریه بیندازد.
یورون گریجوی خانواده خود را فقط برای سرگرمی شکنجه روانی میکند و از ابتدا به خاطر تعرض جنسی از جزایر آهن تبعید شده بود. این شخصیت ورود طوفانیای به داستان دارد. او با نقشهای مخوف و دلهرهآور به وستروس برگشته و او قصد دارد با استفاده از یک شاخ اژدهای باستانی والریایی اژدهایان دنریس تارگرین را بدزدد و تمام وستروس را فتح کند. این شاخ طبق افسانهها میتواند هر اژدهایی را تسلیم اراده صاحب خود کند. حالا که یورون گریجوی پادشاه جزایر آهن شده و ناوگان آهنزادگان را در اختیار دارد، فقط کافی است حتی یکی از اژدهایان دنریس را تصاحب کند تا به تهدیدی مهلک برای استارکها، لنیسترها و خود دنریس تارگرین تبدیل شود. متأسفانه در سریال یورون گریجوی چنین شخصیت مهم و مخوفی نبود و به ابزار دست سرسی لنیستر تبدیل شده بود. به جرأت میتوان گفت با وجود این تفاوت با کتابها، این شخصیت در سریال «بازی تاج و تخت» حیف شده است.
۱۳. تیریون، تایشا و جیمی
قبل از آنکه تیریون از وستروس فرار کند و به معتمد دنریس تارگرین تبدیل شود، جیمی تمام حقیقت را درباره همسر قدیمی تیریون به او میگوید. در گذشته تیریون باور داشته که تایشا درباره عشقش به او دروغ گفته و در رابطه با گذشتهاش صادق نبوده. اما جیمی افشا میکند که تمام این ماجرا دروغی بوده که تایوین لنیستر، پدرشان، پخش کرده تا تیریون را بابت این ازدواج سرخود مجازات کند. در حقیقت همسر تیریون واقعاً او را دوست داشته و در تمام موارد نیز با صداقت حرف زده.
افشا شدن این حقیقت برای تیریون باعث میشود او در آن صحنه معروف پدرش تایوین لنیستر را به قتل برساند. اما تفاوت این بخش از سریال «بازی تاج و تخت» با کتابها این است که وقتی جیمی این حقیقت را برای تیریون بازگویی میکند، ما خشم افسارگسیخته تیریون را به وضوح میبینیم. او هرچه از دهانش بیرون میآید نصیب جیمی میکند و تا میتواند با زبانش به برادر خود آسیب میزند. با وجود اینکه هنوز در کتاب به پایان داستان نزدیک نشدهایم، میتوان گفت این موضوع یک تغییر مهم است. چرا که اگر تیریون لنیستر هیچ عشقی نسبت به برادرش جیمی نداشته باشد و از او نیز مانند سرسی متنفر شده باشد، در انتهای داستان جلوی دنریس را برای تصاحب خشونتآمیز پایتخت نخواهد گرفت. امری که همهچیز را تغییر خواهد داد و سرانجام داستان را دگرگون میکند.
منبع: دیجیمگ