در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم مافیایی برتر دهه ۲۰۲۰ تاکنون آشنا کنیم.
چارسو پرس: قدمت فیلم های مافیایی به اندازه خود سینماست. اولین فیلم در این ژانر فرعی (The Black Hand) در اوایل سال ۱۹۰۶ ساخته شد، اما در دهه ۱۹۳۰ بود که عرضه آن افزایش یافت. دار و دسته های مافیایی که در دوران رکود بزرگ و دوران ممنوعیت مشروبات الکلی ظاهر شدند، ایده های خلاقانه ای به کارگردانان سینما داده بودند، بدین ترتیب بود که آثار موفقی مانند Little Ceasar و The Public Enemy ساخته شد. دهه ۷۰ به لطف اکران فیلم هایی مانند The Godfather و Mean Streets به دهه طلایی ژانر مافیایی تبدیل شد. از آنجا به بعد، عرضه فیلم های مافیایی به طور ثابت ادامه یافت، از این رو طرفداران این ژانر همیشه چیزی برای دیدن داشتند.
امروزه دیگر فیلم های مافیایی مثل گذشته خبرساز نیستند. این تا حدی به این دلیل است که این روزها هیاهوی رسانه ای کمتری در مورد جرایم سازمان یافته وجود دارد. در گذشته، چهرههای برجستهای مانند جان گوتی و کارلو گامبینو، مردم را نسبت به زندگی اوباش کنجکاوتر کرده بودند. چنین چهره های خبرسازی دیگر وجود ندارند. با این حال، طرفداران این ژانر همچنان متعهد هستند و همیشه به دنبال نسخه های جدیدی از شخصیت های مافیایی می گردند. چه فیلمهایی باشند که عمیقاً در بطن عملیات مافیا فرو میروند چه آنهایی که رویکردی از بیرون موسوم به «جو معمولی»می گیرند یا فیلم هایی که از دیدگاه نیروهای پلیس روایت می شوند، داستانهای مافیایی هرگز از سرگرم کردن مخاطبانشان دست بر نمی دارند.
۱۰- Lansky (2021)
بیش از ۴۰ سال از مرگ او می گذرد، اما افسانه مایر لانسکی همچنان قوی تر می شود. او علیرغم اینکه یک عضو معروف مافیا و یکی از بنیانگذاران سندیکای جنایی ملی (هیئت ناظر آمریکا برای فعالیت های مافیایی) بود، تنها چند ماه را در سال ۱۹۵۳ در زندان گذراند. شایعات حاکی از آن است که او توانست از دست دراز عدالت فرار کند، به این دلیل که عکس هایی داشت که نشان می داد جی. ادگار هوور، رییس افسانه ای اف بی آی با دستیار مردش، کلاید تولسون، رابطه جنسی داشته است. در عصری که همجنسگرایی بسیار تقبیح می شد، این عکسها ابزاری ایدهآل برای باجگیری بودند.
چنین جزئیاتی و بسیاری موارد دیگر در فیلم Lansky ساخته ایتان راکوی ارائه شده است. در اینجا، مخاطبان با لانسکی سالخورده ای آشنا می شوند، در شرایطی که با تحقیقات جدید FBI در مورد فعالیت های خود روبرو شده است. با آگاهی از اینکه زمان کمی برایش باقی نمانده است، لنسکی تصمیم می گیرد داستان خود را برای نویسنده ای گرفتار روایت کند، به شرطی که تا پس از مرگش چیزی منتشر نشود. بنابراین فیلم از فلاش بک ها برای نقبی عمیق به زندگی این عضو مافیا استفاده می کند.
لنسکی تنها به خاطر بازی های بازیگرانش نیز ارزش تماشا دارد. هاروی کیتل نقش این شخصیت مافیایی بدنام را بازی می کند و مانند رییسی که می داند هر مرده ای کجا دفن شده است، انرژی مورد نیاز برای هر سکانس را می داند. قدرت بازیگری او در این فیلم اصلاً تعجب برانگیز نیست. کیتل قبلاً نه تنها در نقش گانگسترهای ساختگی مختلف، بلکه چند گانگستر واقعی نیز بازی کرده است. او پیش از این نقش بنیانگذار لاس وگاس استریپ، باگزی سیگل، در Virginia Hill و میکی کوهن در Bugsy را بازی کرده است. کیتل همچنین در فیلم The Irishman نقش رئیس خانواده جنایی فیلادلفیا، آنجلو برونو را بازی کرد. بنابراین، چنین نقشی حالت یک حافظه عضلانی را برای این بازیگر دارد. در این فیلم زندگینامه ای، او رفتارهای لانسکی را با فداکاری و اعتماد به نفس بازسازی میکند. بازی او، همراه با یک روایت بدون عجله و روان، به فیلمی منجر می شود که از ابتدا تا پایان لذت بخش و جذاب است.
۹- Night in Paradise (2020)
در روزگاران قدیم، روسای مافیا پیشنهادهایی می دادند که مردم نمی توانستند رد کنند. متأسفانه نسل فعلی سرسخت است. هنگامی که رییس باند مافیایی بوکسونگ، رییس دوه، به سراغ تائه گو، شخصیت اصلی فیلم Night in Paradise، می رود و از او می خواهد که به گروه او بپیوندد، تائه گو جواب رد می دهد. دوه که حس می کند به او توهین شده، خواهر و خواهرزاده تائه گو را می کشد. در تلافی، تائه گو نیز دوه و تعداد زیادی از سرسپردگانش را به قتل می رساند. او سپس به جزیره ای در همان حوالی فرار می کند در حالی که نقشه کشیده برای همیشه ناپدید شود.
مهاتما گاندی یک بار گفته است: «[با قانون] چشم در برابر چشم، همه جهان کور می شود». این سخن او عملاً در Night in Paradise به تصویر کشیده می شود. اقدامات خشونت آمیز ابتدای فیلم باعث ایجاد یک واکنش زنجیره ای طولانی می شود که تا دقایق پایانی فیلم ادامه دارد. حتی زنی که تائه گو عاشق او می شود، نیز وارد این هرج و مرج و کشتار می شود. او یکی از آخرین افرادی است که زنده می ماند، اما داستان او نیز پایان خوبی ندارد. اما به همان اندازه که قتل های غم انگیز و وحشیانه زیادی در فیلم وجود دارد، این فیلم مافیایی کره ای، با زنجیره بی پایان خشونت خود ارزش سرگرمی بالایی دارد و بخش بزرگی از این جذابیت همان خشونت هاست.
۸- The Outfit (2022)
The Outfit در دهه ۱۹۵۰ شیکاگو روایت می شود، جایی که گانگسترهایی مانند آل کاپون و جانی توریو دیگر وجود ندارند، اما فعالیت مافیایی هنوز هم بیداد می کند. عنوان فیلم هم تحت اللفظی و هم مجازی است. وقایع فیلم حول محور ماجرای لئونارد برلینگ (مارک رایلنس) میچرخد، یک خیاط انگلیسی که روی بویل، رئیس مافیای ایرلندی از خیاطی اش به عنوان یک خانه مخفی استفاده میکند. این موضوع او را آزار میدهد، اما او هرگز از این حلقه مافیایی انصراف نمی دهد، زیرا بیشتر مشتریان لباسهایش اعضای خانواده و همکاران بویل هستند.
مخاطبان همیشه میتوانند منتظر خشونت ها و دعواهای متعدد در فیلمهای مافیایی باشند، اما The Outfit به چنین قالبی پایبند نیست. در عوض، روایت این فیلم بیشتر به دیالوگ متکی است. درگیری ها و تهدیدهای بی پایانی در فیلم وجود دارد که همه در داخل مغازه برلینگ اتفاق می افتد. تنظیم تک لوکیشنی روایت، حسی شبیه Reservoir Dogs به این فیلم می دهد و داستان به لطف دقت و نکته بینی کارگردان و فیلمنامه نویس، آلن مور، بسیار بی نقص روایت می شود. این فیلمساز برنده جوایز متعدد، برای فیلمنامه یکی از بهترین درام های بریتانیایی با موضوع جنگ جهانی دوم، The Imitation Game، برنده جایزه اسکار شد و در اینجا نیز تنش را در حد بالایی حفظ می کند. علاوه بر این، او هر شخصیت را به قدری توسعه می دهد که تماشاگران هر زمان که دوربین روی این شخصیت ها متمرکز نیست، احساس خوبی ندارند.
۷- Nobody (2021)
هیچ کس با یک صحنه بازجویی شروع می شود. یک مرد خانواده به نام هاچ منسل (باب اودنکرک) توسط ماموران FBI مورد بازجویی قرار می گیرد و آنها مدام به او یادآوری می کنند که به نفع اوست که “آنچه باید بدانیم را به ما بگویی”. خب، هاچ اصرار دارد که او یک «هیچکس» است، که خیلی واقعیت ندارد. او یک آدم معمولی نیست. او یک آدمکش بازنشسته است که پس از اینکه او و خانواده اش هدف یک رییس مافیای روسی انتقام جو قرار می گیرند، مجبور شده است یک بار دیگر از مجموعه مهارت های خاص خود استفاده کند.
اگرچه این یک فیلم مافیایی است، اما هیچ کس به دلیل سکانس های اکشنش برجسته می شود. تماشاگران عاشق قهرمان های اکشن تکنفرهای مدرنی هستند که همه را به شیوهای باورپذیر کتک میزنند، و هاچ هم همین کار را میکند. هر ضربه مشت و لگد به آرامی و به اندازه کافی موثر انجام می شود تا مخاطبان بتوانند به طور کامل آن را ببینند و درک کنند. علیرغم اینکه اودنکرک قبلاً هرگز نقش اکشنی نداشته است، در اینجا کاملاً راحت به نظر می رسد. این موضوع اصلاً تعجب آور نیست، زیرا او ده ها بار در سریال های Breaking Bad و Better Call Saul با گانگسترهای مرگبار برخورد کرده است.
۶- The Many Saints of Newark (2021)
شایعات مربوط به فیلمی که در دنیای سوپرانوز روایت میافتد، سالها بود که مطرح میشد و وقتی سرانجام این اتفاق افتاد، طرفداران این سریال دوست داشتنی هیجانزده شدند. این فیلم بینندگان را به سال های اولیه تونی سوپرانو می برد. این بار، مردی که برای تبدیل شدن به رییس مافیای نیوجرسی تربیت می شود، بیشتر یک شخصیت مکمل است تا شخصیت اصلی داستان. وقایع داستان عمدتاً حول محور عمویش، دیکی مولتیسانتی و شورش های مشهور نیوآرک می چرخد. دیکی به شکلی بی نقص و فوق العاده تونی را راهنمایی و تربیت می کند، اما او،خودش، تصمیمات اشتباهی می گیرد که او را به دردسر می اندازد.
فیلم The Many Saints of Newark تماماً در مورد خدمات رسانی به طرفداران است، بنابراین بعید است بینندگان جدید به اندازه کسانی که قبلاً The Sopranos را تماشا کرده اند تحت تأثیر قرار گیرند. شخصیتهای مورد علاقه طرفداران سوپرانوز مانند پائولی، سیلویو، جانیس و جونیور به عنوان نسخههای جوانتر از خود بازمیگردند. این فیلم همچنین آنچه را که بسیاری احساس میکنند یک فرصت بزرگ از دست رفته است را تصحیح میکند. ری لیوتا، که یکی از بازیگرانی بود که در ابتدا قرار بود در سریال اورجینال ظاهر شود، در اینجا در قالب برادران دوقلوی «هالیوود دیک» مولتیسانتی و سالواتوره «سالی» مولتیسانتی دو نقش دارد. جدای از بازگرداندن شخصیتهای آشنا و ارائه دوز خشونتی که طرفداران سوپرانوز به آن عادت داشتند، این فیلم با پاسخ دادن به تمام سوالات داغ در مورد دوران قبل از ماجراهای نسخه سریالی، میدرخشد.
۵- Fast Charlie (2023)
فیلم Fast Charlie آخرین نقش آفرینی جیمز کان را به نمایش میگذارد، بازیگری که بیشتر به خاطر بازی در نقش سانی کورلئونه در پدرخوانده شناخته میشود. این فیلم بر اساس رمان «میمونهای تفنگی» اثر ویکتور گیشلر در سال ۲۰۰۱، ساخته شده و داستان چارلی سویفت (پیرس برازنان) را دنبال میکند – آدمکشی که برای یک دان مافیایی به نام استن کار می کند. هنگامی که استن توسط یک دان رقیب کشته می شود، چارلی قول می دهد که انتقام مرگ او را بگیرد. برای آسانتر کردن روند انتقام، او با همسر دان دیگری که به قتل رسیده، متحد میشود.
این اقتباس وفادارانه هرگز خود را پیچیده نمی کند. همه چیز با یک قلاب شروع می شود. شخصیت برازنان پس از دریافت دستور «دست ها بالا» از یک شرور ناپیدا، با دستانش در هوا دیده میشود. او در ادامه می گوید:”بله، این منم. احتمالاً از خودت می پرسی که چطور در این موقعیت قرار گرفتم». سپس فیلم بقیه زمان ۹۰ دقیقه ای خود را صرف پاسخ به این سوال می کند. مانند اکثر فیلم های پیرس برازنان، در این فیلم نیز اکشن و تنش کافی برای رضایت همه وجود دارد. حتی صحنه ای وجود دارد که در آن شخصی در اثر انفجار دونات کریسپی کشته می شود. سرگرمی و بامزگی سینما بهتر از این نمی شود.
۴- Capone (2020)
کاپون به طرفداران ژانر مافیایی، آن داستان آل کاپونی را که دوست دارند ببینند ارائه نمی دهد. با این حال، این چیز بدی نیست. کارگردان، جاش ترانک، با تمرکز بر سالهای پس از زندان این رییس مافیا در دوران ممنوعیت خرید و فروش الکل، به جای دوران شکوه او، این فیلم زندگینامه را از زاویهای منحصربهفرد روایت می کند. بنابراین بینندگان می توانند کاپون (تام هاردی) بیماری را ببینند که چشمانش به قرمزی چشم نوسفراتو و صدایش به گرفتگی صدای وزغ است.
از همان لحظه ای که کاپون برای اولین بار روی صفحه ظاهر می شود، علاقه مندان به تاریخ می فهمند که چرا ظاهر او تقریباً مانند روح است. دون شیکاگو نزدیک به ۱۰ سال را در آلکاتراز گذرانده و در این مدت، بدن او به خاطر سیفلیس و سوزاک که قبل از دستگیری به آن مبتلا شده بود مورد حمله قرار گرفته است. زمانی که او از زندان بیرون می آید، بیماری به مغزش نفوذ کرده و او را با ضریب هوشی یک نوجوان ۱۲ ساله مواجه کرده است.
کاپون فیلم غم انگیزی است و کسانی که امیدوار به فلش بک هایی به روزهای شکوه او به عنوان رییس مافیا هستند با ناامیدی بزرگی مواجه خواهند شد. با این حال، این فیلم به دلیل بررسی سلامت روانی این شخصیت، سربلند است. وقتی کاپون خودش را خراب می کند، دلسوزی برای او آسان است، اما وقتی شروع به تجربه توهم در مورد افرادی می کند که به قتل رسانده است، مشخص می شود که او سزاوار هر اتفاقی است که برایش می افتد. با این حال، دوستداران فیلم های گانگستری نباید ناامید شوند زیرا اینجا هم چیزهایی در حوزه گانگستری برایشان وجود دارد. برای مثال، یکی از روایت های فرعی فیلم حول ۱۰ میلیون دلار میچرخد که کاپون قبل از محکومیت پنهان کرده بود. نکته غم انگیز این است که او نمی تواند به یاد بیاورد که این مبلغ کجاست. نیروهای فدرال نیز او را زیر نظر دارند، فقط برای اینکه ببینند آیا او هنوز هم فعالیت های مافیایی انجام می دهد یا خیر.
۳- The Equalizer 3 (2023)
فرنچایز Equalizer به نظر می رسد که تا حد خشک شدن دوشیده شده است، اما همیشه چند قطره دیگر باقی مانده است. در اکولایزر ۳، رابرت مک کال (دنزل واشنگتن) پس از نجات از یک تجربه نزدیک به مرگ توسط یک دوست پزشک، تصمیم می گیرد در شهر ساحلی کوچک به نام آلتامونته در ایتالیا ساکن شود. مدت کوتاهی پس از اقامت در این جزیره، او متوجه می شود که ساکنان شهر توسط مافیای کامورا مورد تهدید و آزار و اذیت قرار می گیرند. او که به شدت از این وضعیت عصبانی است، وظیفه خود می داند که یک تنه اوباش را از بین ببرد.
می توان گفت که دستکم در یک مورد رابرت مک کال از جان ویک بهتر است و آن سبک صحبت کردن اوست. او نه تنها آدم بدها را کتک می زند، بلکه آنها را به گونه ای به تمسخر می گیرد که به لحنی شاعرانه شبیه است. مک کال در اینجا هم همین انرژی را حفظ می کند. او در مورد گروهی از گانگسترهایی که او را گوشه ای گیر انداخته اند، می گوید: «همه ما به جایی می رسیم که باید باشیم» اما آن ها خود را در چنان موقعیت ضعیفی قرار داده اند که مک کال به سادگی و با سرعت، یکی پس از دیگری، آن ها را از پای در می آورد. مهمتر از همه اینکه، جرم و جنایت در The Equalizer 3 تجلیل نمی شود. اعضای کامورا به بدترین و خشن ترین شکل ممکن تنبیه می شوند – نوع رفتاری که در زندگی واقعی مستحق آن هستند.
۲- Wildland (2020)
Wildland بینندگان را با آیدای ۱۷ ساله (ساندرا گولدبرگ کمپ) آشنا می کند. او یک نوجوان معمولی است که از انجام کارهایی که باعث خشم هالک مانند در مادرش می شود لذت می برد. شوربختانه، این زن دلسوز در یک تصادف جاده ای جان خود را از دست می دهد و آیدا را مجبور می کند تا با خاله و سه پسرش زندگی کند. به زودی، آیدا متوجه می شود که قیم جدید او از نوع پرستارهای فلورانس نایتینگلی نیست. خاله اش بیشتر یک گریزلدا بلانکو است. از نظر مردم، خاله اش یک صاحب کسب و کار است، اما در خفا، او مادرسالار یک خانواده جنایتکار دانمارکی است. بنابراین آیدا در مورد اینکه آیا به این فعالیتهای مافیایی بپیوندد یا به دنبال راه دیگری برای زنده ماندن باشد دچار تعارض میشود.
علاقه مندان به ژانر جنایی شباهت هایی بین Wildland و Bloody Mama اثر راجر کورمن با بازی رابرت دنیرو پیدا می کنند، فیلمی که داستان ما بارکر، ملکه جنایتکار دوران رکود بزرگ را روایت می کند. همچنین رگه هایی از سریال درام Animal Kingdom در این فیلم دانمارکی وجود دارد. با این حال، با نشان دادن وقایع از چشم یک شخصیت دچار تعارض اخلاقی شده به جای شخصیتی که کاملاً در جنایت غرق شده است، خود را از آن دو پروژه متمایز می کند. آیدا تمام تلاشش را می کند تا در این خانواده جا بیفتد. از آنجایی که او ظاهری معصوم دارد، وقتی نوبت به ربودن اعضای خانواده دشمنان خاله اش می رسد، به عنوان طعمه مورد استفاده قرار می گیرد. اما او در نهایت از تماشای شکستن فک دیگران توسط پسر خاله هایش خسته میشود، بنابراین تصمیمی میگیرد که تقریباً امپراطوری که خاله اش ساخته را نابود میکند.
۱-Hell Dogs (2022)
ردپایی از دانی براسکو در فیلم سگ های جهنمی وجود دارد – یک فیلم ژاپنی که آن هم در مورد پلیسی است که به شکل مخفیانه وارد یک سازمان مافیایی می شود. در اینجا، شوگو “تاک” کانتاکا انتخاب های زیادی ندارد. به او اطلاع داده می شود که احتمالاً او را به عنوان سپر بلا برای پروونده قتل بچه هایی که به دلیل بی کفایتی پلیس اتفاق افتاده، معرفی خواهند کرد. تنها راهی که او میتواند از این سرنوشت جلوگیری کند این است که به درون گروه اوباش که مسئول قتلها هستند نفوذ کرده و آنها را نابود کند. همانطور که انتظار می رود، او ابتدا با انتخاب بیثباتترین شخصیت این گروه مافایی بهعنوان نقطهی برای نفوذ، دست به کار میشود.
یک فیلم فقط به اندازه شخصیت های منفی اش خوب است و سگهای جهنمی هم شرورهای خوب زیادی دارد. در این فیلم یک رئیس یاکوزا وجود دارد که میتواند خطر را از کیلومترها دورتر بو بکشد، یک گانگستر جوان بیاحتیاط که بیشتر از اسلحه، به دست گرفتن بطریهای آبجو را دوست دارد، و یک دون دیگر که بینی اش کنده شده است، بنابراین باید همیشه ماسکی از پوست کوسه به صورت بزند. این انتخاب عجیب حوزه مد و فشن، او را بیش از پیش ترسناک می کند. علاوه بر این، هیچ قهرمانی در این فیلم وجود ندارد. تاک به اندازه مردانی که دنبالشان است از نظر اخلاقی ناقص است. التماس با جمله معمول «لطفا مرا نکش! من خانواده دارم!” از دشمنانی که آن ها را گیر انداخته است، او را تکان نمی دهد. او شلیک می کند و به ماموریت خشن خود ادامه می دهد.
امروزه دیگر فیلم های مافیایی مثل گذشته خبرساز نیستند. این تا حدی به این دلیل است که این روزها هیاهوی رسانه ای کمتری در مورد جرایم سازمان یافته وجود دارد. در گذشته، چهرههای برجستهای مانند جان گوتی و کارلو گامبینو، مردم را نسبت به زندگی اوباش کنجکاوتر کرده بودند. چنین چهره های خبرسازی دیگر وجود ندارند. با این حال، طرفداران این ژانر همچنان متعهد هستند و همیشه به دنبال نسخه های جدیدی از شخصیت های مافیایی می گردند. چه فیلمهایی باشند که عمیقاً در بطن عملیات مافیا فرو میروند چه آنهایی که رویکردی از بیرون موسوم به «جو معمولی»می گیرند یا فیلم هایی که از دیدگاه نیروهای پلیس روایت می شوند، داستانهای مافیایی هرگز از سرگرم کردن مخاطبانشان دست بر نمی دارند.
۱۰- Lansky (2021)
بیش از ۴۰ سال از مرگ او می گذرد، اما افسانه مایر لانسکی همچنان قوی تر می شود. او علیرغم اینکه یک عضو معروف مافیا و یکی از بنیانگذاران سندیکای جنایی ملی (هیئت ناظر آمریکا برای فعالیت های مافیایی) بود، تنها چند ماه را در سال ۱۹۵۳ در زندان گذراند. شایعات حاکی از آن است که او توانست از دست دراز عدالت فرار کند، به این دلیل که عکس هایی داشت که نشان می داد جی. ادگار هوور، رییس افسانه ای اف بی آی با دستیار مردش، کلاید تولسون، رابطه جنسی داشته است. در عصری که همجنسگرایی بسیار تقبیح می شد، این عکسها ابزاری ایدهآل برای باجگیری بودند.
چنین جزئیاتی و بسیاری موارد دیگر در فیلم Lansky ساخته ایتان راکوی ارائه شده است. در اینجا، مخاطبان با لانسکی سالخورده ای آشنا می شوند، در شرایطی که با تحقیقات جدید FBI در مورد فعالیت های خود روبرو شده است. با آگاهی از اینکه زمان کمی برایش باقی نمانده است، لنسکی تصمیم می گیرد داستان خود را برای نویسنده ای گرفتار روایت کند، به شرطی که تا پس از مرگش چیزی منتشر نشود. بنابراین فیلم از فلاش بک ها برای نقبی عمیق به زندگی این عضو مافیا استفاده می کند.
لنسکی تنها به خاطر بازی های بازیگرانش نیز ارزش تماشا دارد. هاروی کیتل نقش این شخصیت مافیایی بدنام را بازی می کند و مانند رییسی که می داند هر مرده ای کجا دفن شده است، انرژی مورد نیاز برای هر سکانس را می داند. قدرت بازیگری او در این فیلم اصلاً تعجب برانگیز نیست. کیتل قبلاً نه تنها در نقش گانگسترهای ساختگی مختلف، بلکه چند گانگستر واقعی نیز بازی کرده است. او پیش از این نقش بنیانگذار لاس وگاس استریپ، باگزی سیگل، در Virginia Hill و میکی کوهن در Bugsy را بازی کرده است. کیتل همچنین در فیلم The Irishman نقش رئیس خانواده جنایی فیلادلفیا، آنجلو برونو را بازی کرد. بنابراین، چنین نقشی حالت یک حافظه عضلانی را برای این بازیگر دارد. در این فیلم زندگینامه ای، او رفتارهای لانسکی را با فداکاری و اعتماد به نفس بازسازی میکند. بازی او، همراه با یک روایت بدون عجله و روان، به فیلمی منجر می شود که از ابتدا تا پایان لذت بخش و جذاب است.
۹- Night in Paradise (2020)
در روزگاران قدیم، روسای مافیا پیشنهادهایی می دادند که مردم نمی توانستند رد کنند. متأسفانه نسل فعلی سرسخت است. هنگامی که رییس باند مافیایی بوکسونگ، رییس دوه، به سراغ تائه گو، شخصیت اصلی فیلم Night in Paradise، می رود و از او می خواهد که به گروه او بپیوندد، تائه گو جواب رد می دهد. دوه که حس می کند به او توهین شده، خواهر و خواهرزاده تائه گو را می کشد. در تلافی، تائه گو نیز دوه و تعداد زیادی از سرسپردگانش را به قتل می رساند. او سپس به جزیره ای در همان حوالی فرار می کند در حالی که نقشه کشیده برای همیشه ناپدید شود.
مهاتما گاندی یک بار گفته است: «[با قانون] چشم در برابر چشم، همه جهان کور می شود». این سخن او عملاً در Night in Paradise به تصویر کشیده می شود. اقدامات خشونت آمیز ابتدای فیلم باعث ایجاد یک واکنش زنجیره ای طولانی می شود که تا دقایق پایانی فیلم ادامه دارد. حتی زنی که تائه گو عاشق او می شود، نیز وارد این هرج و مرج و کشتار می شود. او یکی از آخرین افرادی است که زنده می ماند، اما داستان او نیز پایان خوبی ندارد. اما به همان اندازه که قتل های غم انگیز و وحشیانه زیادی در فیلم وجود دارد، این فیلم مافیایی کره ای، با زنجیره بی پایان خشونت خود ارزش سرگرمی بالایی دارد و بخش بزرگی از این جذابیت همان خشونت هاست.
۸- The Outfit (2022)
The Outfit در دهه ۱۹۵۰ شیکاگو روایت می شود، جایی که گانگسترهایی مانند آل کاپون و جانی توریو دیگر وجود ندارند، اما فعالیت مافیایی هنوز هم بیداد می کند. عنوان فیلم هم تحت اللفظی و هم مجازی است. وقایع فیلم حول محور ماجرای لئونارد برلینگ (مارک رایلنس) میچرخد، یک خیاط انگلیسی که روی بویل، رئیس مافیای ایرلندی از خیاطی اش به عنوان یک خانه مخفی استفاده میکند. این موضوع او را آزار میدهد، اما او هرگز از این حلقه مافیایی انصراف نمی دهد، زیرا بیشتر مشتریان لباسهایش اعضای خانواده و همکاران بویل هستند.
مخاطبان همیشه میتوانند منتظر خشونت ها و دعواهای متعدد در فیلمهای مافیایی باشند، اما The Outfit به چنین قالبی پایبند نیست. در عوض، روایت این فیلم بیشتر به دیالوگ متکی است. درگیری ها و تهدیدهای بی پایانی در فیلم وجود دارد که همه در داخل مغازه برلینگ اتفاق می افتد. تنظیم تک لوکیشنی روایت، حسی شبیه Reservoir Dogs به این فیلم می دهد و داستان به لطف دقت و نکته بینی کارگردان و فیلمنامه نویس، آلن مور، بسیار بی نقص روایت می شود. این فیلمساز برنده جوایز متعدد، برای فیلمنامه یکی از بهترین درام های بریتانیایی با موضوع جنگ جهانی دوم، The Imitation Game، برنده جایزه اسکار شد و در اینجا نیز تنش را در حد بالایی حفظ می کند. علاوه بر این، او هر شخصیت را به قدری توسعه می دهد که تماشاگران هر زمان که دوربین روی این شخصیت ها متمرکز نیست، احساس خوبی ندارند.
۷- Nobody (2021)
هیچ کس با یک صحنه بازجویی شروع می شود. یک مرد خانواده به نام هاچ منسل (باب اودنکرک) توسط ماموران FBI مورد بازجویی قرار می گیرد و آنها مدام به او یادآوری می کنند که به نفع اوست که “آنچه باید بدانیم را به ما بگویی”. خب، هاچ اصرار دارد که او یک «هیچکس» است، که خیلی واقعیت ندارد. او یک آدم معمولی نیست. او یک آدمکش بازنشسته است که پس از اینکه او و خانواده اش هدف یک رییس مافیای روسی انتقام جو قرار می گیرند، مجبور شده است یک بار دیگر از مجموعه مهارت های خاص خود استفاده کند.
اگرچه این یک فیلم مافیایی است، اما هیچ کس به دلیل سکانس های اکشنش برجسته می شود. تماشاگران عاشق قهرمان های اکشن تکنفرهای مدرنی هستند که همه را به شیوهای باورپذیر کتک میزنند، و هاچ هم همین کار را میکند. هر ضربه مشت و لگد به آرامی و به اندازه کافی موثر انجام می شود تا مخاطبان بتوانند به طور کامل آن را ببینند و درک کنند. علیرغم اینکه اودنکرک قبلاً هرگز نقش اکشنی نداشته است، در اینجا کاملاً راحت به نظر می رسد. این موضوع اصلاً تعجب آور نیست، زیرا او ده ها بار در سریال های Breaking Bad و Better Call Saul با گانگسترهای مرگبار برخورد کرده است.
۶- The Many Saints of Newark (2021)
شایعات مربوط به فیلمی که در دنیای سوپرانوز روایت میافتد، سالها بود که مطرح میشد و وقتی سرانجام این اتفاق افتاد، طرفداران این سریال دوست داشتنی هیجانزده شدند. این فیلم بینندگان را به سال های اولیه تونی سوپرانو می برد. این بار، مردی که برای تبدیل شدن به رییس مافیای نیوجرسی تربیت می شود، بیشتر یک شخصیت مکمل است تا شخصیت اصلی داستان. وقایع داستان عمدتاً حول محور عمویش، دیکی مولتیسانتی و شورش های مشهور نیوآرک می چرخد. دیکی به شکلی بی نقص و فوق العاده تونی را راهنمایی و تربیت می کند، اما او،خودش، تصمیمات اشتباهی می گیرد که او را به دردسر می اندازد.
فیلم The Many Saints of Newark تماماً در مورد خدمات رسانی به طرفداران است، بنابراین بعید است بینندگان جدید به اندازه کسانی که قبلاً The Sopranos را تماشا کرده اند تحت تأثیر قرار گیرند. شخصیتهای مورد علاقه طرفداران سوپرانوز مانند پائولی، سیلویو، جانیس و جونیور به عنوان نسخههای جوانتر از خود بازمیگردند. این فیلم همچنین آنچه را که بسیاری احساس میکنند یک فرصت بزرگ از دست رفته است را تصحیح میکند. ری لیوتا، که یکی از بازیگرانی بود که در ابتدا قرار بود در سریال اورجینال ظاهر شود، در اینجا در قالب برادران دوقلوی «هالیوود دیک» مولتیسانتی و سالواتوره «سالی» مولتیسانتی دو نقش دارد. جدای از بازگرداندن شخصیتهای آشنا و ارائه دوز خشونتی که طرفداران سوپرانوز به آن عادت داشتند، این فیلم با پاسخ دادن به تمام سوالات داغ در مورد دوران قبل از ماجراهای نسخه سریالی، میدرخشد.
۵- Fast Charlie (2023)
فیلم Fast Charlie آخرین نقش آفرینی جیمز کان را به نمایش میگذارد، بازیگری که بیشتر به خاطر بازی در نقش سانی کورلئونه در پدرخوانده شناخته میشود. این فیلم بر اساس رمان «میمونهای تفنگی» اثر ویکتور گیشلر در سال ۲۰۰۱، ساخته شده و داستان چارلی سویفت (پیرس برازنان) را دنبال میکند – آدمکشی که برای یک دان مافیایی به نام استن کار می کند. هنگامی که استن توسط یک دان رقیب کشته می شود، چارلی قول می دهد که انتقام مرگ او را بگیرد. برای آسانتر کردن روند انتقام، او با همسر دان دیگری که به قتل رسیده، متحد میشود.
این اقتباس وفادارانه هرگز خود را پیچیده نمی کند. همه چیز با یک قلاب شروع می شود. شخصیت برازنان پس از دریافت دستور «دست ها بالا» از یک شرور ناپیدا، با دستانش در هوا دیده میشود. او در ادامه می گوید:”بله، این منم. احتمالاً از خودت می پرسی که چطور در این موقعیت قرار گرفتم». سپس فیلم بقیه زمان ۹۰ دقیقه ای خود را صرف پاسخ به این سوال می کند. مانند اکثر فیلم های پیرس برازنان، در این فیلم نیز اکشن و تنش کافی برای رضایت همه وجود دارد. حتی صحنه ای وجود دارد که در آن شخصی در اثر انفجار دونات کریسپی کشته می شود. سرگرمی و بامزگی سینما بهتر از این نمی شود.
۴- Capone (2020)
کاپون به طرفداران ژانر مافیایی، آن داستان آل کاپونی را که دوست دارند ببینند ارائه نمی دهد. با این حال، این چیز بدی نیست. کارگردان، جاش ترانک، با تمرکز بر سالهای پس از زندان این رییس مافیا در دوران ممنوعیت خرید و فروش الکل، به جای دوران شکوه او، این فیلم زندگینامه را از زاویهای منحصربهفرد روایت می کند. بنابراین بینندگان می توانند کاپون (تام هاردی) بیماری را ببینند که چشمانش به قرمزی چشم نوسفراتو و صدایش به گرفتگی صدای وزغ است.
از همان لحظه ای که کاپون برای اولین بار روی صفحه ظاهر می شود، علاقه مندان به تاریخ می فهمند که چرا ظاهر او تقریباً مانند روح است. دون شیکاگو نزدیک به ۱۰ سال را در آلکاتراز گذرانده و در این مدت، بدن او به خاطر سیفلیس و سوزاک که قبل از دستگیری به آن مبتلا شده بود مورد حمله قرار گرفته است. زمانی که او از زندان بیرون می آید، بیماری به مغزش نفوذ کرده و او را با ضریب هوشی یک نوجوان ۱۲ ساله مواجه کرده است.
کاپون فیلم غم انگیزی است و کسانی که امیدوار به فلش بک هایی به روزهای شکوه او به عنوان رییس مافیا هستند با ناامیدی بزرگی مواجه خواهند شد. با این حال، این فیلم به دلیل بررسی سلامت روانی این شخصیت، سربلند است. وقتی کاپون خودش را خراب می کند، دلسوزی برای او آسان است، اما وقتی شروع به تجربه توهم در مورد افرادی می کند که به قتل رسانده است، مشخص می شود که او سزاوار هر اتفاقی است که برایش می افتد. با این حال، دوستداران فیلم های گانگستری نباید ناامید شوند زیرا اینجا هم چیزهایی در حوزه گانگستری برایشان وجود دارد. برای مثال، یکی از روایت های فرعی فیلم حول ۱۰ میلیون دلار میچرخد که کاپون قبل از محکومیت پنهان کرده بود. نکته غم انگیز این است که او نمی تواند به یاد بیاورد که این مبلغ کجاست. نیروهای فدرال نیز او را زیر نظر دارند، فقط برای اینکه ببینند آیا او هنوز هم فعالیت های مافیایی انجام می دهد یا خیر.
۳- The Equalizer 3 (2023)
فرنچایز Equalizer به نظر می رسد که تا حد خشک شدن دوشیده شده است، اما همیشه چند قطره دیگر باقی مانده است. در اکولایزر ۳، رابرت مک کال (دنزل واشنگتن) پس از نجات از یک تجربه نزدیک به مرگ توسط یک دوست پزشک، تصمیم می گیرد در شهر ساحلی کوچک به نام آلتامونته در ایتالیا ساکن شود. مدت کوتاهی پس از اقامت در این جزیره، او متوجه می شود که ساکنان شهر توسط مافیای کامورا مورد تهدید و آزار و اذیت قرار می گیرند. او که به شدت از این وضعیت عصبانی است، وظیفه خود می داند که یک تنه اوباش را از بین ببرد.
می توان گفت که دستکم در یک مورد رابرت مک کال از جان ویک بهتر است و آن سبک صحبت کردن اوست. او نه تنها آدم بدها را کتک می زند، بلکه آنها را به گونه ای به تمسخر می گیرد که به لحنی شاعرانه شبیه است. مک کال در اینجا هم همین انرژی را حفظ می کند. او در مورد گروهی از گانگسترهایی که او را گوشه ای گیر انداخته اند، می گوید: «همه ما به جایی می رسیم که باید باشیم» اما آن ها خود را در چنان موقعیت ضعیفی قرار داده اند که مک کال به سادگی و با سرعت، یکی پس از دیگری، آن ها را از پای در می آورد. مهمتر از همه اینکه، جرم و جنایت در The Equalizer 3 تجلیل نمی شود. اعضای کامورا به بدترین و خشن ترین شکل ممکن تنبیه می شوند – نوع رفتاری که در زندگی واقعی مستحق آن هستند.
۲- Wildland (2020)
Wildland بینندگان را با آیدای ۱۷ ساله (ساندرا گولدبرگ کمپ) آشنا می کند. او یک نوجوان معمولی است که از انجام کارهایی که باعث خشم هالک مانند در مادرش می شود لذت می برد. شوربختانه، این زن دلسوز در یک تصادف جاده ای جان خود را از دست می دهد و آیدا را مجبور می کند تا با خاله و سه پسرش زندگی کند. به زودی، آیدا متوجه می شود که قیم جدید او از نوع پرستارهای فلورانس نایتینگلی نیست. خاله اش بیشتر یک گریزلدا بلانکو است. از نظر مردم، خاله اش یک صاحب کسب و کار است، اما در خفا، او مادرسالار یک خانواده جنایتکار دانمارکی است. بنابراین آیدا در مورد اینکه آیا به این فعالیتهای مافیایی بپیوندد یا به دنبال راه دیگری برای زنده ماندن باشد دچار تعارض میشود.
علاقه مندان به ژانر جنایی شباهت هایی بین Wildland و Bloody Mama اثر راجر کورمن با بازی رابرت دنیرو پیدا می کنند، فیلمی که داستان ما بارکر، ملکه جنایتکار دوران رکود بزرگ را روایت می کند. همچنین رگه هایی از سریال درام Animal Kingdom در این فیلم دانمارکی وجود دارد. با این حال، با نشان دادن وقایع از چشم یک شخصیت دچار تعارض اخلاقی شده به جای شخصیتی که کاملاً در جنایت غرق شده است، خود را از آن دو پروژه متمایز می کند. آیدا تمام تلاشش را می کند تا در این خانواده جا بیفتد. از آنجایی که او ظاهری معصوم دارد، وقتی نوبت به ربودن اعضای خانواده دشمنان خاله اش می رسد، به عنوان طعمه مورد استفاده قرار می گیرد. اما او در نهایت از تماشای شکستن فک دیگران توسط پسر خاله هایش خسته میشود، بنابراین تصمیمی میگیرد که تقریباً امپراطوری که خاله اش ساخته را نابود میکند.
۱-Hell Dogs (2022)
ردپایی از دانی براسکو در فیلم سگ های جهنمی وجود دارد – یک فیلم ژاپنی که آن هم در مورد پلیسی است که به شکل مخفیانه وارد یک سازمان مافیایی می شود. در اینجا، شوگو “تاک” کانتاکا انتخاب های زیادی ندارد. به او اطلاع داده می شود که احتمالاً او را به عنوان سپر بلا برای پروونده قتل بچه هایی که به دلیل بی کفایتی پلیس اتفاق افتاده، معرفی خواهند کرد. تنها راهی که او میتواند از این سرنوشت جلوگیری کند این است که به درون گروه اوباش که مسئول قتلها هستند نفوذ کرده و آنها را نابود کند. همانطور که انتظار می رود، او ابتدا با انتخاب بیثباتترین شخصیت این گروه مافایی بهعنوان نقطهی برای نفوذ، دست به کار میشود.
یک فیلم فقط به اندازه شخصیت های منفی اش خوب است و سگهای جهنمی هم شرورهای خوب زیادی دارد. در این فیلم یک رئیس یاکوزا وجود دارد که میتواند خطر را از کیلومترها دورتر بو بکشد، یک گانگستر جوان بیاحتیاط که بیشتر از اسلحه، به دست گرفتن بطریهای آبجو را دوست دارد، و یک دون دیگر که بینی اش کنده شده است، بنابراین باید همیشه ماسکی از پوست کوسه به صورت بزند. این انتخاب عجیب حوزه مد و فشن، او را بیش از پیش ترسناک می کند. علاوه بر این، هیچ قهرمانی در این فیلم وجود ندارد. تاک به اندازه مردانی که دنبالشان است از نظر اخلاقی ناقص است. التماس با جمله معمول «لطفا مرا نکش! من خانواده دارم!” از دشمنانی که آن ها را گیر انداخته است، او را تکان نمی دهد. او شلیک می کند و به ماموریت خشن خود ادامه می دهد.
https://teater.ir/news/60341