«روز مبادا» مشخصاً متأثر از سینمای عباس کیارستمی و به طور ویژه شکل کارش در فیلمی مثل «کلوزاپ» است. کمی رنگ اصغر فرهادی به خود می‌گیرد، در وجه زنانه‌اش به سینمای رخشان بنی‌اعتماد نزدیک و در لحظاتی یادآور سینمای تجربی علیرضا داوودنژاد می‌شود.
چارسو پرس: آقای کیارستمی تا در قید حیات بود دائم در حال تربیت شاگرد بود. به جز شاگردان کارگاه‌های خودش در مؤسسه فرهنگی هنری کارنامه در تهران یا جاهای دیگر در ایران و جهان، او همیشه حامی فیلمسازان جوان بود. «روز مبادا» محصول کارگاه‌های فیلمسازی عباس کیارستمی و یکی از شاگردان او به نام فائزه عزیزخانی است. تهیه‌کننده کار هم نگار اسکندرفر، مدیر مؤسسه کارنامه است. فیلم سال ۹۳ ساخته شده، از سی و سومین جشنواره فیلم فجر در بخش هنر و تجربه جایزه بهترین فیلم را گرفته و سال ۹۴ در بخش هنر و تجربه اکران عمومی شده. حالا ده سال از ساخت فیلم می‌گذرد، پلتفرم‌های پخش آنلاین شبکه نمایش خانگی وارد میدان شده‌اند و «روز مبادا» هم به صورت آنلاین دوباره اکران شده است. نقد فیلم «روز مبادا» را در این مطلب بخوانید.

نکته جالب و عجیب فیلم، اسم عباس کیارستمی روی پوستر فیلم بدون ذکر هیچ سمتی است. یک عباس کیارستمی بالای عنوان فیلم نوشته شده و اسم کارگردان زیر عنوان آمده است. بدیهی است که تصویر هدیه تهرانی روی پوستر باشد، چون به هر حال او در فیلم، هر چند کوتاه، حضور دارد. اما آقای کیارستمی مشاور کارگردان بوده و به دلیلی صاحبان اثر یا مسئولان پخش صلاح دیده‌اند عنوان سمت او را روی پوستر نیاورند. پیش از این هم در شبکه نمایش خانگی اقدامات عجیب و غریب این چنینی صورت گرفته بود که در واقع ترفندهای بازاریابی است، اما معمولاً با بدسلیقگی محض اجرا می‌شود. مشخصاً اسامی مشهور مخاطب بیشتری را به خود جلب می‌کنند -خود فیلم هم تا حدی همین را می‌خواهد بگوید؛ یا دست‌کم یکی از حرف‌هایش همین است- اما می‌توان کمی هوشمندانه‌تر، زیرپوستی‌تر و خلاقانه‌تر رفتار کرد.

«روز مبادا» مشخصاً متأثر از سینمای عباس کیارستمی و به طور ویژه شکل کارش در فیلمی مثل «کلوزاپ» است. کمی رنگ اصغر فرهادی به خود می‌گیرد، در وجه زنانه‌اش به سینمای رخشان بنی‌اعتماد نزدیک و در لحظاتی یادآور سینمای تجربی علیرضا داوودنژاد می‌شود. اما بیشتر از همه این‌ها ردپای تأثیرپذیری سینما و نگاه عباس کیارستمی در فیلم احساس می‌شود. «روز مبادا» شبه‌مستند داستانی است. دختری که همین خانم فائزه عزیزخانی باشد، می‌خواهد درباره مادر و خانواده‌اش از توی خانه‌اش فیلم بسازد. خودش دوربین به دست دارد و مادرش را دنبال می‌کند. مادرش به تازگی خواب دیده که به زودی از دنیا می‌رود. او زنی رنج‌کشیده، در شانزده سالگی به خانه شوهر آمده (شوهری خسیس و بی‌توجه) و آشکارا از زندگی ناامید و آزرده است. در تمام طول مدت فیلم در حال گریه است و در عین محبت به اعضای خانواده همچون تمام مادران سنتی دنیا، حتی شوهرش، از زندگی‌اش عاصی و ناراضی است. چون آن را فقط به پای بزرگ کردن بچه و مراقب از شوهری که حتی حاضر نیست پول خودش را به‌اش بدهد، گذاشته و خودش را فراموش کرده است.

خب این‌ها شاید افسوس بخش زیادی از زنان خانه‌دار نظام سنتی خانوادگی باشد. دست‌کم آن‌ها که به دلیلی باور دارند، این زندگی عادیِ فداکارانه برایشان کافی نیست. آن‌ها که فراتر از معیارها اندیشیده‌اند. این اندیشه معمولاً به‌خصوص در برابر مرد کلیشه‌ای نظام مردسالاری، همان مرد «ظالم و بی‌توجه»، بیشتر در ذهن زنان شکل می‌گیرد. پس فیلم زنانه است. صریح و آشکار مدافع حقوق زنان در نظامی است که زن را به خانه محدود می‌کند و جز این محدودیت، حق و حقوقش را هم نمی‌دهد و زندگی‌اش را به یک هیچ بزرگ تبدیل می‌کند. برای همین است که مادر فائزه گریه می‌کند. و برای همین است که فائزه دوربینش را مقابل مادرش گذاشته است. البته بازیگر نقش مادر شیرین آقارضا کاشی واقعاً بازیگر است؛ مادر فائزه عزیرخانی نیست. پدرش نقش خودش را در فیلم دخترش بازی کرده است. خانم آقارضا کاشی را ما پیش از این در فیلم اصغر فرهادی «فروشنده» دیدیم. او آنجا هم در نقش یک مادر سنتی رنج‌دیده در حضوری بسیار کوتاه خوب ظاهر شد. اینجا هم نقش مادر فائزه عزیزخانی را که با توجه به شبه‌مستند بودن فیلم نقش سختی است، خوب بازی کرده است. ظاهراً ایشان در گریه جلو دوربین تخصص دارند. در همان حضور کوتاهش در «فروشنده» هم گریه خوبی به نمایش گذاشت.

هشدار: در نقد فیلم «روز مبادا» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
در «روز مبادا» مادر بعد از خواب مرگ خودش همچون «مادر» علی حاتمی سفری را به سوی مرگ آغاز می‌کند تا هم خودش را برای سفر آخرت آماده کند، هم بچه‎‌هایش را برای رفتن خودش. می‌خواهد زکات نمازهای نخوانده و روزه‌های نگرفته را بدهد. پسرِ در آستانه ازدواجش را سر و سامان بدهد. حقش را از همسرش بگیرد و مهم‌تر از همه به ساخته شدن و دیده شدن فیلم دخترش کمک کند. فیلم در آماده کردن بچه‌ها به‌خصوص دخترش که حالا او جلو دوربینش نشسته است، تا حد زیادی همان روند فیلم «مادر» را طی می‌کند. دوربین فائزه عزیزخانی در زمان‌هایی که مادر در حال انجام عادات دینی‌اش است، سعی کرده بی قضاوت باشد اما نگاه رندانه‌اش را هم به آن داشته. به‌خصوص جایی یک موقعیت طنز خوب ایجاد می‌کند و لحظاتی منتقدانه می‌شود.

بخش تعامل مادر با بچه‌های دیگرش و همین‌طور همسرش شاید ضعیف‌ترین بخش فیلم باشد، با اینکه مهم‌ترین است. این تا حد زیادی به بازی بازیگران برمی‌گردد. پدر فائزه عزیزخانی جلو دوربین سختش است و بقیه زیادی اغراق‌شده بازی می‌کنند؛ معلوم است که دارند نقش مثلاً مستند را بازی می‌کنند. بنابراین آن لحظاتی که جدال‌های مادر و پدر باید تأثیرگذار باشد، حوصله‌سربر و مصنوعی می‌شود. با این حال، تصویر مادر و همسر فداکار که مردهای خانه قدر زحماتش را ندانسته‌اند و با این حال سال‌ها شکم آن‌ها را سیر نگه داشته، خوب و درست درآمده است. حتی دیالوگ‌ها و موقعیت‌هایی که بین این زن و شوهر رد و بدل می‌شود و به وجود می‌آید، بسیار همدلی‌برانگیز و شبیه زندگی است. در اجرا ضعیف است که در نهایت ناباوری، کمی جلوتر وقتی پای هدیه تهرانی به قصه باز می‌شود، این ضعف برطرف می‌شود. این است معجزه زن زیبای بیرون بستر خانه برای مرد ایرانی یا هر مرد آموزش‌ندیده دیگری در نظام مردسالاری.

«روز مبادا» ضربه سنگینش را از همین جا می‌خورد. این مرز بین شبه‌مستند و مستند بودن، بسیار حساس و باریک است. کسانی مثل عباس کیارستمی و علیرضا داوودنژاد خوب می‌دانند و بلدند کجا قرار بگیرند که فیلمشان جای خوبی روی این مرز قرار بگیرد. مثلاً در فیلم‌های خانوادگی داوودنژاد بازیگران دارند نقش‌های خودشان را جلو دوربین بازی می‌کنند اما در قصه جا گرفته‌اند. بنابراین نسخه خیالی خودشان را طبیعی بازی می‌کنند. این شاهکارش در «کلاس هنرپیشگی» اتفاق می‌افتد. تو باور می‌کنی که زهرا داوودنژاد واقعاً با برادرش رضا داوودنژاد مشکل مالی و دعوا دارد. البته کارگردان «روز مبادا» خودش را نشان نمی‌دهد و عامدانه خواسته حضور دوربین و خودش پشت صحنه در تمام مدت فیلم حضور داشته باشد. این کاری است که مثلاً آقای کیارستمی در «کلوزاپ» از آن اجتناب می‌کند یا داوودنژاد در «کلاس هنرپیشگی».

اما «روز مبادا» می‌خواهد «کلوزاپ» را به سیاق «مشق شب» بسازد؛ که موفق نمی‌شود. موفق می‌شود حرف‌هایش را بزند؛ به‌خصوص در به نمایش کشیدن تصویر کلیشه‌ای مادر در برابر فرزندان و پدر موفق عمل کرده است. همان نارضایتی ناشی از یک عمر را به پای آن‌ها گذاشتن و در ازایش هیچ دریافت نکردن اما در عین حال، همچون پروانه دور آن‌ها گشتن و با هر لرز برایشان تب کردن. همان دلگیری ابدی از مردها و فقط دخترها را محرم راز و امن دانستن. هر زنی که این تصویر را زیر ذره‌بین گذاشته باشد، با آن همذات‌پنداری خواهد کرد. فیلم البته سفر درونی مادر در پایانِ فرضی زندگی‌اش را به حال خودش رها می‌کند. چون چند چیز را هم با هم می‌خواهد بگوید که طبعاً امکانپذیر نیست یا کارگردان موفق نشده است. مشخصاً وجه زنانه فیلم برای او پررنگ‌تر است؛ تلاش دختر پشت دوربین یا فیلمساز برای ثبت زندگی مادری که فکر می‌کند دارد از دنیا می‌رود، همراه خصوصی‌ترین و پنهانی‌ترین وجوه زندگی‌ او شدن و تأکید و تمرکزی که بر رابطه مادر در برابر پدر دارد، این را ثابت می‌کند.

برگ برنده فیلم می‌توانست حضور هدیه تهرانی در فیلم باشد که تا حد زیادی هم در واقع هست. یعنی اگر کسی این فیلم را ببیند، به خاطر او می‌بیند. اما خود فیلم به واسطه حضور او تبدیل به فیلم بهتری نشده است. یعنی ایده جالب است اما نتیجه چندان چنگی به دل نمی‌زند. یا قرار نیست بزند. ماجرا از این قرار است که مادر حالا که خودش به پایان نزدیک است و حقش را از شوهرش نگرفته، می‌خواهد برای تنها دخترش کاری بکند. برای دختری که از نگاهش شایستگی موفقیت را دارد. دختری که طبعاً با انتخاب شغل فیلمسازی می‌خواهد بر خلاف مادرش و تمام مادران سنتی کاری بکند، حرفه‌ای بسازد. فقط مادر و همسر نباشد. و برای اولین پروژه‌اش همین سوژه را جلو دوربینش می‌آورد؛ زنی که زندگی سنتی، زندگی شخصی‌اش را از او گرفته است. این هم یکی از نکات مثبت فیلم است؛ همین بده بستان مادرانه دخترانه.

مادر برای اینکه به دخترش کمک کند حتی حاضر می‌شود از دخل دکان شوهر پول بدزدد؛ پولی که باور دارد حق اوست. اما چون زندگی خودش را نزدیک به پایان می‌بیند، و چون مادر است، می‌خواهد این پول را نه برای خودش که برای تنها دخترش خرج کند، تا او بشود چیزی که خودش نتوانست بشود. این قیام بزرگی است، بر علیه تصویری که خود فیلم از این مادر به نمایش گذاشته است. مادر پسری در آستانه ازدواج هم دارد که باید برایش مراسم عروسی بگیرد اما ترجیح می‌دهد پول را برای پروژه دخترش خرج کند. وه که این آرزوی محال بسیاری از دختران این سرزمین است. منافع دختر را به پسر ترجیح دادن قیام بزرگی از سوی مادر سنتی ایرانی است که از او انتظار می‌رود همیشه در راستانی منافع مردان عمل کند.

تصمیم جالب مادر که نمی‌دانیم به یکباره چرا به ذهنش خطور می‌کند، برای دعوت از هدیه تهرانی برای بازی در نقش خودش، در عین کمدی بودن، به شکل غم‌انگیزی زیباست. بله، درست است که هیچ‌یک آن هیجان لازم و کافی را در اجرا ندارند. نه دزدی از مغازه پدر و نه لحظه‌ای که مادر پیشنهاد حضور هدیه تهرانی در فیلم را می‌دهد، هیچ‌یک آن ضربه‌ای را که باید بزند نمی‌زند. در حد ایده باقی می‌ماند. ایده بد اجرا شده. بنابراین باید با خود ایده در ذهن بازی بازی کرد. در این حالت، می‌توانی هوشمندی خط سیر قصه را تحسین کنی. از فقط دوربین را جلو مادر کاشتن تا ورود یک بازیگر ستاره به صحنه برای بازی در نقش مادر.

ما نمی‌بینیم هدیه تهرانی چطور راضی می‌شود به خانه مادر و پدر فائزه بیاید و فیلمنامه را بخواند. ما فقط مادر را می‌بینیم که می‌گوید من او را راضی خواهم کرد و این کار را می‌کند. این ترکیب اقدام از سر مادرانگی و زنانگی بسیار تحسین‌برانگیز است. خانم تهرانی می‌آید و میان اعضای خانواده فائزه که برای حضور او لباس پلوخوری‌شان را به تن کرده‌اند، یکی از کمدی‌ترین و تلخ‌ترین صحنه‌های ممکن خلق می‌شود. از یک سو، حضور خانم تهرانی در نقش خودش تو را به وجد می‌آورد؛ زیبایی او که میان سایرین می‌درخشد. از سویی، نگاه‌های سنگین مردان خانه روی او شرم نیابتی را در تو به اوج می‌رساند. (یکی از بهترین و البته تلخ و کوبنده‌ترین تصاویری که از مردان غافل در «روز مبادا» به نمایش گذاشته می‌شود، همین صحنه است.

فیلمساز اینجا می‌زند توی خال. این مردان بی‌توجه به زنان خانه در حضور یک خانم زیبا آن هم یک خانم بازیگر زیبا تمام ویژگی‌های سمی مردانه را به‌کل فراموش و کتمان می‌کنند.) و از سویی، خوشحال می‌شوی و تحسین می‌کنی که خانم تهرانی راضی شده به خانه (در فیلم) یک سری غریبه آمده تا فیلمنامه دخترشان را به درخواست مادرشان بخواند و در ازای دستمزدی اندک بپذیرد نقش مادر را در فیلم بازی کند. خانم تهرانی حیران همه را تماشا می‌کند. فیلمنامه را می‌خواند. درست مثل خیلی از مخاطبان فیلم نمی‌فهمد فیلمنامه قرار است دقیقاً چه بگوید. (ما هم به عنوان مخاطب نمی‌دانیم فیلمنامه چیست و در ذهن تصور می‌کنیم همین است که داریم تماشایش می‌کنیم) و در نهایت، در کمال احترام پیشنهادشان را نمی‌پذیرد.

انتظار هم نمی‌رود که همچون فیلم‌های هالیوودی در نهایت همه چیز به خوبی و خوشی ختم شود. و مادر به آرزویش یعنی مشهور شدن دخترش با فیلمی با حضور هدیه تهرانی برسد. همین که چنین سوژه‌ای چنین ایده‌ای به ذهن مادر رسیده، کافی و جالب است. حرکت نمادین او به دل می‌نشیند و تأثیرگذار است. پایان فیلم با وجود کنایه‌ و طنزی که در خود نهفته دارد، باز هم آن ضربه نهایی را نمی‌زند. داستان خانم تهرانی منتفی است و مادر هم با آن کنار آمده. حداقل خوشحال است که کاری برای دخترش کرده است. زندگی به روال عادی برمی‌گردد تا اینکه ورق برمی‌گردد. ما منتظر مرگ مادر بودیم و این پدر است که از صحنه حذف می‌شود. درست است که مراسم خاکسپاری مثل سایرین برگزار می‌شود. غم از دست دادن پدر غم بزرگی است و کمر مادر و فرزند را می‌شکند. اینجا هم ما شاهد اشک‌ها و ناله‌های بچه‌ها و مادر هستیم اما مشخص نیست فیلمساز می‌خواهد احساسات ما را رقیق کند یا بی‌رحمانه عنصر ظالم را از صحنه حذف کند. همه این‌ها «روز مبادا» را تبدیل به فیلمی معمولی با حرف‌های بزرگ می‌کند. حرف‌های که امروز حرف روز هم هست. احتمالاً دلیل اکران آنلاین فیلم در این دوره هم به همین خاطر است.

نکات مثبت
  • فیلم متأثر از سینمای عباس کیارستمی است
  • حضور هدیه تهرانی
نکات منفی
  • تعامل مادر با بچه‌های دیگرش و همین‌طور همسرش ضعیف از آب درآمده است
  • بازی نه‌چندان قانع‌کننده‌ی بازیگران
  • فیلم در رعایت مرز بین شبه‌مستند و مستند بودن ناموفق عمل می‌کند

شناسنامه فیلم «روز مبادا»

کارگردان: فائزه عزیزخانی
مشاور کارگردان: عباس کیارستمی
بازیگران: هدیه تهرانی، شیرین آقارضاکاشی، ولی‌الله عزیزخانی، فرزانه گرایلی، حسین کاکاوند
امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
امتیاز نویسنده به فیلم: دو از پنج
محصول: ۱۳۹۳
ژانر: شبه‌مستند، درام
خلاصه داستان: 
در «روز مبادا» مادر بعد از دیدن خواب مرگ خودش، سفری را به سوی مرگ آغاز می‌کند تا هم خودش را برای سفر آخرت آماده کند، هم بچه‎‌هایش را برای رفتن خودش…



منبع: دیجی‌مگ