چرا باید کسی خم به ابرو بیاورد؟ اتفاق خاصی نیفتاده، فقط یک بازیگر تئاتر درگذشته است، یک غریب همیشگی.

 

سایت خبری تئاتر / علی یزدان دوست: چشمانش را بسته است، انگار که حس گرفته باشد. مثل لحظات قبل از اجرای نمایش هایش. می داند که نوبت به اجرای آخرین نقش رسیده است. تمام تجریه این سالها را به کار می بندد تا تکان نخورد، چشم نگشاید و انکار کند نبض بی قرار تپیدن اش را.

رفقایش بر بالین او ایستاده اند و خاطرات مشترک شان را مرور می کنند. کلمات برایش آشناست. دارند از روزهایی می گویند که بر صحنه می درخشید. از لحظاتِ پرشور بازی هنرمندانه اش. او یک بازیگر تئاتر است. یک خاک صحنه خوردهکه رنج روی صحنه رفتن، قامتش را خم کرده اما نتوانسته مانع شور بازیگری اش بشود.

حالا در خواب آخرش، شاید تصویر روزهای خوب از ذهن اش گذشته باشند. روزهایی که شش ماه به شش ماه تمرین می کرد و بعد هر شب سر ساعت مقرر، خودش را با لباس های شخصی اش در اتاق گریم جا می گذاشت و کسی می شد که نمایش از او می خواست.

شخصیتی از دنیای جادویی نمایش که حق ندارد سرما بخورد، غصه داشته باشد، دلگیری و نداری اش را به یاد بیاورد و اگر کاراکترش خنده روستباید قهقه بزند، حتی اگر در زندگی اش، درد امان لبخندی کوچک را هم از او دریغ کرده باشد.

چه خوب که چشمانش را بسته و نمی بیند این همه محبتی را که از او دریغ شده است. خبر از دست رفتن او تیتر هیچ روزنامه ای نیست و انگار نه انگار یک هنرمند دیگر سبکبال پر گشوده و به جهان دیگر رفته است.

اصلا چرا باید کسی خم به ابرو بیاورد؟ اتفاق خاصی نیفتاده، فقط یک بازیگر تئاتر درگذشته است، یک غریب همیشگی. کسی که کمتر عکس اش روی جلد مجله ای رفته و یا کمتر بیلبوردی چهره اش را به خود دیده است.

حالا روی شانه های هم قطارانش، دارد راهی خانه همیشگی اش می شود. او که حالا بی نیازتر از همیشه به مادیات دنیاست و برایش فرقی نمی کند که تیتر رسانه ها باشد یا نباشد.

آقای بازیگر غرور زیبای هنرمندانه اش را حفظ کرده و چشمان را چنان بسته که انگار خودش هم می داند، که بازیگر بزرگ دیگری از جمعِ کارورزان سخت کوش، کم توقع و کم درآمد تئاتر کشور رخت سفر پوشیده است.

او می رود و دریغ اش می ماند برای جوان هایی که به بدرقه اش آمده اند. جوان هایی که نسل آینده تئاتر این سرزمین خواهند بود و اگر باهوش باشند در خواهند یافت که غریب خواهند ماند اگر تنها بازیگر تئاتر باقی بمانند.

چرا که تئاتر در این سرزمین همواره مهجور مانده است و بر خلاف بسیار جاهای دیگر که در آن ها بازیگر تئاتر دارای بیشترین ارج و منزلت و احترام است، پس از سالها رنج و مشقت غریب راهی دیار دیگر می شود، مگر آنکه بازی در سینما و تلویزیون را نیز تجربه کرده باشد.

راستی مردم چندتا از بازیگران تئاتر را می شناسند؟ از بازیگرانی که نخواسته اند و یا شرایط حضورشان در سینما و تلویزیون فراهم نشده است، چند نفر را به خاطر می آورند؟

شاید نباید به کسی خرده گرفت. رسانه ها چیزی را نشر می دهند که مخاطب داشته باشد. مثلا جشن تولد یک فوتبالیست یا درگذشت یک خواننده پاپروی صفحه اول شان می رود و تعجبی ندارد که جز یکی دو روزنامه کسی توجهی نکند به اینکه یک بازیگر با سابقه بیش از سی سال فعالیت چهره در نقاب خاک کشیده است.

آخر او تمام عمرش را برای عشق سپری کرده و نه چیز دیگر. عشق بزرگ تئاتر در سرزمینی که بازیگرانش کمتر تیتر می شوند حتی در مواقع مرگ شان.

حالا پرده میفتد. تراژدی تلخ به پایان رسیده است اما آنچه که در یادها می ماند و ماندگاری اش به هیچ رسانه و حمایتی نیاز ندارد، خاطرات درخشش ابدی او بر صحنه نمایش است. خاطرات تاثیری که در رشد و کمک به اندیشیدن مخاطبانش کرده است. حالا وقت رهایی از رنج هاست و شاید در بی خبری خیل تماشاگرانی که در طی این سی سال به احترامش ایستاده اند و برایش دست زده اند،آسوده خاطر چشم می بندد و دل به آخرین نقش می سپارد آقای بازیگر.

 

اخبار مرتبط:

گزارش اختتامیه اردیبهشت تئاتر ایران + عکس

خوانش نمایشنامه «هفت پرده» به روایت میکائیل شهرستانی

اجرای «آلبوم حشرات» در تماشاخانه موج نو

اجرای «چند روایت چپ کوک و کژ نما از قتل» در تئاتر شهر

گزارش تصویری نمایش «روز والنتاین» کارگردان: منیژه محامدی

معرفی داوران بین‌الملل جشنواره تئاتر دانشگاهی

پیام‌های تسلیت مدیران تئاتری برای درگذشت مصطفی عبدالهی

تقدیر از سایت خبری تئاتر در اردیبهشت تئاتر ایران