«و تو هم برنگشتی» یک فرم تازه‌ تئاتری پیشنهاد نمی‌دهد اما این امکان را فراهم می‌کند که بار دیگر یک شاعر مقابل حضار بایستد و شعرخوانی کند و خاطره بسازد. مواجهه با «و تو هم برنگشتی» بر این سیاق است که تماشایی و لذت‌بخش است.
چارسو پرس: چیزی که این روزها با نام «کنسرت-تئاتر» در فضای تئاتری کشور مرسوم شده، پاسخ به نیازی است که در عرصه موسیقی کشور چندان به مخاطبان عرضه نمی‌شود و فضای به نسبت ارزان و سهل‌الوصل تئاتر این امکان را فراهم می‌کند که با رویکردی تلفیقی، اجرایی ملهم از دو ژانر مختلف هنری ساخته شود که پذیرای دوستداران هنرهای نمایش و موسیقی باشد. تکنیک این تلفیق ژانرها کمابیش ساده است: یک نمایش ترتیب داده شده و برای جذابیت بیشتر و جلب مخاطبان فزون‌تر، چند آهنگ در میان صحنه‌ها اجرا شده و از این طریق به نیاز تماشاگران پاسخ داده می‌شود. به هر حال بعضی مخاطبان اجراهای تئاتری که به تازگی به این عرصه وارد شده‌اند دوست دارند هنگام تماشای نمایش به حوزه‌های دیگر هنر سَرَک کشیده و به تماشای یک اجرا بنشینند که هم تئاتر باشد و هم موسیقی. کنسرت-نمایش «و تو هم برنگشتی» کمابیش در این مختصات اجرایی معنا می‌یابد و حضور شاعر شناخته‌شده‌ای چون شمس لنگرودی، مزید علت است که بلیت‌هایش به راحتی فروش رفته و استقبال از آن خوب و مناسب باشد. به لحاظ مضمونی اجرا در رابطه با یک انسان پا به سن گذاشته به نام «خسرو» است که طبع شاعرانه دارد و پیش از این در طول زندگی خویش چه بسیار شعر سروده و دیگران را از شاعرانگی‌اش لبریز کرده است. اما چرخ روزگار بدکردار این روزها چنان می‌چرخد که جناب شاعر به بیماری آلزایمر ‌دچار شده و سامان زندگی روزمره‌‌اش از دست رفته است. حال باید مدام برای این شاعر که مشمول زوال عقل شده چیزهایی یادآوری شود تا هویت انسانی‌اش به‌طور کامل به دست فراموشی سپرده نشود. 

ساغر رجبی در مقام نویسنده و بازیگر این اثر، گذشته در حال فراموشی خسرو را به میانجی حضور چند بدن مجزا از هم از نو برمی‌سازد. به دیگر سخن قرار است برهه‌های مختلف زندگی خسروی شاعر از طریق حضور این بدن‌ها بازنمایی شده و به نوعی مفصل‌بندی شود. این بدن‌های متکثر با حضور و غیاب‌شان در صحنه، باید در حد توان خسروهایی باشند فراخوانده‌شده از زمان ماضی که در مواجهه با زمان حالِ خسروی گرفتار آلزایمر، میانجی به یاد آوردن خاطرات گذشته شوند. بنابراین اجرا با ساختن یک فضای هندسی از حضور بدن‌هایی که میانجی اتصال با گذشته فروپاشیده خسرو هستند علیه زوال عقل و هجوم بی‌امان فراموشی مکانیسمی دفاعی به کار می‌گیرد. اینجا و اکنون خسروی گرفتار آلزایمر با بازی شمس لنگرودی در نهایت به این توانایی می‌رسد که بار دیگر از طریق مواجهه با بدن‌هایی که کودکی، جوانی و میانسالی خسرو را بازنمایی می‌کنند، اشعار عاشقانه خویش را به یاد آورده و آن‌ها را اجرا کند. 

شمس لنگرودی بیش از آن‌که بخواهد خسروی شاعر باشد، بیش‌وکم نقش خود را بازی می‌کند. تماشاگران هم از این رویکرد اجرایی رضایت دارند و از قضا هنگام شعرخوانی جناب شاعر، بر سر کیف آمده و او را همدلانه همراهی می‌کنند. با آن‌که شاعر محبوب ما، پیش از این در بعضی پروژه‌های سینمایی نقش‌آفرینی کرده اما حضورش بر صحنه تئاتر آن هم برای اولین بار می‌تواند امری مبارک و مغتنم باشد. به هر حال در این سال‌های عجیب و غریب تاریخ ایران شاهد بودیم که چگونه صحنه تئاتر به تسخیر بعضی سلبریتی‌های بی‌بنیاد و آموزش‌ندیده و پرمدعا درآمد و مصیبت‌ها بر سرش آوار شد. بعضی سلبریتی‌ها یا همان ایگوهای متورمی که بیش از نقش، دنبال دیده‌شدن و کسب فالوئر بودند ضربات مهلکی به فرآیند تولید تئاتر در ایران زدند. در مقابل اما حضور شمس لنگرودی بر صحنه تئاتر از نوع مثبت ماجرا است و بی‌شک تئاتر ما از این میزبانی ضرر نخواهد کرد. از یاد نبریم که چند سال پیش چگونه در فضای شعری ایران مفهوم «شعر اجرایی» باب شد و بسیاری از شاعران جوان و مدرنیست تلاش کردند وجه اجرایی و پرفورماتیو یک شعر را جان بخشند. حال این امکان با حضور شمس لنگرودی از یک منظر تازه ممکن شده و شاعر شهر ما توانسته بار دیگر برای مخاطبان پرشمار خویش، شعرهای خود را به نوعی اجراپذیر کند. 

با آن‌که مهیار علیزاده در جایگاه کارگردان، تجربه چندانی ندارد و حرفه‌اش آهنگسازی برای تئاتر و سینماست، اما در این کنسرت-نمایش سعی کرده به مدیوم تئاتر نزدیک شود و موسیقی را به خدمت نمایش درآورد. با تمامی این نکات مثبت به نظر می‌آید این شیوه اجرایی احتیاج دارد با یک فرآیند خلاقانه دراماتورژی بیش از این بر امر تئاتریکالیته گشوده باشد و حتی آهنگ‌هایی که اجرا می‌شود خصلت تئاتری‌ داشته باشد. همچنین می‌باید این نکته را متذکر شد که با اثری روبرو هستیم که گاهی بیش از اندازه عبوس است و شوربختانه شوخ‌طبعی چندانی ندارد. شاید حضور شمس لنگرودی باعث شده این تلقی برای گروه اجرایی ایجاد شود که فضای شاعرانه و حضور صحنه‌ای یک بیمار آلزایمری که روزگاری شعر هم می‌سروده، احتیاج به احساسات‌گرایی حداکثری دارد و باید ملال‌زدگی زندگی روزمره یک بیمار آلزایمری را در حد اعلا به نمایش گذاشت. بر خلاف این تلقی می‌توان از شکل بازی یلدا عباسی مثال آورد که با آن شیطنت‌های کودکانه‌ای که یادآور شخصیت‌های رمان‌های آنتوان دو سنت‌آگزوپری است، تاحدودی توانسته از این غم‌زدگی فاصله گرفته و بازیگوشی و تخطی کند. از این منظر می‌توان این نکته را متذکر شد که اجرا هر کجا توانسته علیه لحن بیش از اندازه ایستا و شبه‌شاعرانه‌اش قیام کند و سبک‌بال به پرواز درآید موفق بوده و هر کجا مقهور این فضای ملال و شبه‌شاعرانگی شده آن را بازتولید کرده است. به هر حال این اجرا می‌تواند ژست یک درام شاعرانه را به خود گرفته و علیه بازنمایی واقعیت باشد. اما نکته اینجاست که به قول مازیار نیستانی در مقدمه نمایشنامه «تن و دیگر تکه‌پاره‌های عشق» اِوِلین دولاشُنُلی‌یر، «پرسش از اثری شاعرانه، پرسش از بوطیقاست؛ اشاره به ویژگی‌هایی دارد که اثری را از باقی آثار متمایز می‌کند. به همین منظور و برای دست یافتن به تعریفی مشخص پر بی‌راه نیست که در بادی امر به زبان‌شناسی و شعرشناسی توسل جوییم و بوطیقای شاعرانه را از ذات شعر که زبان‌شناسی و شعرشناسی آن را تبین کرده است، استخراج کنیم؛ خصوصیات و رفتارهایی که از شعر به دیگر ژانرها سرایت می‌کند و آن را دگرگون می‌سازد: تکیه بر جنبه مشابهت و همانندی است که وجه غالب و عنصر سازنده زبان شاعرانه است به‌گونه‌ای که این ویژگی در تمامی عناصر متن منتشر می‌شود. شخصیت‌ها در عین تمایزشان بر اساس وجهی مشترک درهم ادغام و یکی می‌شوند؛ گو این‌که من، دیگری است. خاطره‌ها و یادآوری‌ها بر اساس همان اصل مشابهت و همانندی جان می‌گیرند. 

انطباق روایت‌ها بر یکدیگر و تلاقی و هم‌زمانی‌شان؛ سیالیت ذهن و زمان دایره‌وار و چرخه‌ای؛ برجسته‌کردن اندام زبان و یکه‌سازی فرآیندی که از طریق زبان ساخته می‌شود؛ به‌کارگیری زبانی استعاری و ایجاد عرصه‌ای از معانی مختلف و شبکه پیچیده‌ای از نشانه‌ها. این همه و خیلی دیگر از ویژگی‌ها می‌توانند در ژانرهای مختلف بسط پیدا کنند و ما را با کلیتی شاعرانه روبرو سازند.» حال با این توضیح بوطیقایی می‌توان نگاهی دوباره به کنسرت-نمایش «و تو هم برنگشتی» انداخت و در باب شاعرانگی‌اش به قضاوت نشست. چیزی که عیان است این‌که اجرا بیش از آن‌که «شاعرانه» باشد در رابطه با زندگی یک شاعر است. در نهایت این اجرا با بازی فرزین محدث، امیرحسین فتحی، ساغر رجبی، یلدا عباسی، مریم مشهور و وصال علوی، یک فرم تازه‌ تئاتری پیشنهاد نمی‌دهد اما این امکان را فراهم می‌کند که بار دیگر یک شاعر مقابل حضار بایستد و شعرخوانی کند و خاطره بسازد. مواجهه با «و تو هم برنگشتی» بر این سیاق است که تماشایی و لذت‌بخش است.



نویسنده: محمدحسن خدایی