با نگاه فرمالیستی، آناتومی یک سقوط در ژانر درام دادگاهی ساخته شده و بر همین اساس، بیش‌تر صحنه‌های فیلم در دادگاه و کشمکش بین دادستان، متهم و وکیل مدافع، بر سر گناه‌کاری یا بی‌گناهی متهم سپری می‌شود. اما در محتوا، آناتومی یک سقوط به بررسی جزئیات اضمحلال یک رابطه عاشقانه و گسست زندگی زناشویی می‌پردازد.
چارسو پرس: آناتومی یک سقوط Anatomy of a Fall فیلمی به کارگردانی ژوستین تریه و محصول کشور فرانسه است. فیلم‌نامه را نیز تریه با همکاری آرتور هراری نوشته است. آناتومی یک سقوط ساخته‌ی ۲۰۲۳در هفتاد و ششمین دوره جشنواره فیلم کن برنده جایزه نخل طلا شد. این فیلم همچنین در مراسم اسکار، نامزد پنج جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر زن شد و اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کرد. همچنین در مراسم گلدن گلوب، برنده جوایز بهترین فیلم‌نامه و بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان شد. این فیلم در نظرسنجی نشریه ایندی وایر بر اساس نظرسنجی از ۱۵۸ منتقد و روزنامه نگار از سراسر چهان در رتبه هفتم برترین فیلم‌های سال ۲۰۲۳ قرار گرفت و جایزه بهترین فیلم و کارگردانی جوایز فیلم اروپا را نیز دریافت کرده است. همچنین ۸۳ درصد از کاربران موتور جستجوی گوگل عنوان کرده‌اند که فیلم را پسندیده و از تماشای آن لذت برده‌اند.
در واقع اگر بخواهیم فهرست‌وار به دستاوردهای آناتومی یک سقوط اشاره کنیم می‌توان از یک جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، یک جایزه بفتا، دو جایزه جشنواره فیلم کن، یک جایزه جشنواره بین المللی فیلم بروکسل، یک جایزه جشنواره فیلم سیدنی، یک جایزه جشنواره بندفیلم و دو جایزه گلدن گلوب و نامزدی دریافت چهار جایزه اسکار نام ببریم.

مختصات فیلم
آناتومی یک سقوط به زبان فرانسوی و انگلیسی ساخته شده است و نقش اول زن، در چند قسمت کوتاه، دیالوگ‌هایی به زبان آلمانی نیز دارد. همین چندزبانی، یکی از موضوعات مورد مناقشه بین قهرمان فیلم و همسر از میان رفته‌اش به شمار می‌رود. فیلم، داستان ساندرا زنی نویسنده است که همراه همسر و فرزندش که دچار معلولیت جسمی است، در کلبه‌ای کوهستانی در دامنه کوه‌های آلپ زندگی می‌کند. البته این موضوع، “انتخاب” ساندرا نیست. بلکه در روند فیلم متوجه می‌شویم که این ایثار قابل تقدیر زن و مهاجرتش به کوهستان و دوری از مراکز ادبی- موضوعی که برای حیات حرفه‌ای او ضروری به نظر می‌رسد- صرفا برای حفظ زندگی مشترکش و ایجاد رضایتمندی در همسر ناراضی‌اش بوده است. شوهر ساندرا که از قضا نویسنده و رقیب زن به شمار می‌رود، در همان چند دقیقه‌ی نخست فیلم، پس از یک لجبازی کودکانه و غیرمستقیم با همسرش، به طرز مشکوکی جانش را از دست می‌دهد و زن با بازی “زاندرا هوله”، با اتهام قتل همسرش، مورد پیگرد قضایی و قانونی قرار می‌گیرد. فیلم، داستان روند دادگاه‌ها برای اثبات گناهکاری با بی‌گناهی ساندرا است و طی جلسات کش‌دار و دلهره‌آور دادگاه، با جزئیاتی از زندگی خصوصی این زوج، مشکلات‌شان و روند فروپاشی زندگی مشترک آنها از لحظه‌ی آسیب دیدن فرزندشان و از بین رفتن بینایی‌اش تا رسیدن به نقطه‌ی بحرانی مرگ مرد آشنا می‌شویم.

با نگاه فرمالیستی، آناتومی یک سقوط در ژانر درام دادگاهی ساخته شده و بر همین اساس، بیش‌تر صحنه‌های فیلم در دادگاه و کشمکش بین دادستان، متهم و وکیل مدافع، بر سر گناه‌کاری یا بی‌گناهی متهم سپری می‌شود. اما در محتوا، آناتومی یک سقوط به بررسی جزئیات اضمحلال یک رابطه عاشقانه و گسست زندگی زناشویی می‌پردازد.

آناتومی یک سقوط از نظر فرم
درباره فیلم، تحلیل‌های مبسوط و مناسبی نوشته شده است که اغلب رویکرد فرمالیستی دارند. بنابراین از زیاده گویی در این نوشتار، پرهیز می‌کنیم. فیلم در فرم، کم ایراد است. ملزومات و اساس ژانر درام دادگاهی، یعنی یک مقتول (یا کشته شده به طرز مشکوک)، یک متهم و یک وکیل مدافع را دارد و مخاطب را تا پایان فیلم در کشاکش بی‌گناهی یا گناهکار بودن متهم نگاه می‌دارد. هر چند در این زمینه تا حدودی به افراط نیز گراییده و اصرارهای دادستان و دلایل نه چندان مرتبطش برای اثبات قاتل بودن زن، خارج از حوصله‌ی مخاطب حرفه‌ای و باهوش است.

همچنین عیان کردن تعمدی نشانه‌های ضد و نقیضی که قرار است مخاطب را درباره‌ی میزان صداقت ساندرا با بازی درخشان زاندرا هوله به شک بیاندازد، از جمله مواردی به شمار می‌رود که می‌توان آن را نقطه ضعف اثر محسوب کرد. به عنوان مثال، دروغ زن به وکیل درباره‌ی کبودی دستش و اصرار او بر اینکه همیشه عادت دارد دستش را به کابینت آشپرخانه بکوباند، یکی از این موارد است. فضای یخبندان و زمستانی فیلم، بسیار هوشمندانه انتخاب شده است و نمادی از رابطه‌ی زمستانی و سرد، میان زن و شوهر است. حتی محل زندگی آنها، یعنی کلبه کوچک‌شان که ساموئل اصرار کرده است از شهر به آنجا کوچ کنند، کامل نیست. بخش بزرگی از ساختمان نیاز به بازسازی و تعمیر دارد تا به فضای مناسبی برای یک زندگی لذت بخش تبدیل شود. بدیهی است که کارگردان از یک کلبه‌ی نصفه کاره که نیاز به تعمیرات اساسی دارد صحبت نمی‌کند. بلکه هوشمندانه به رابطه‌ی خراب و تقریبا ویران بین ساندرا و ساموئل کنایه می‌زند. 

آناتومی یک سقوط از نظر محتوا
از نگاه محتوانگر، فیلم یک درام خانوادگی است و می‌خواهد بگوید که هیچ رابطه‌ای یک شبه و در پی فقط یک اتفاق، به ورطه نابودی کشیده نمی‌شود. مشکلات یک رابطه مثل کوه یخ  (آیسبرگ Iceberg) است. تنها بخش کوچکی از آن از سطح آب قابل دیدن است. حجم بزرگ، مهلک و خطرناک مشکلات یک رابطه، زیر آب و پنهان از دید دیگران و حتی طرفین رابطه هستند. بنابراین قضاوت درباره‌ی روابط و دلایل نابودی آنها، پیچیده، سخت و اغلب نه چندان مطابق با حقیقت است.
فیلم سعی دارد بگوید که ذات رابطه، چالش برانگیز است و هر دو طرف به یک اندازه، مسئول مراقبت از رابطه‌اند. کم‌کاری، اهمال کاری یا بی‌اهمیت انگاری هر کدام از طرفین رابطه درباره‌ی دغدغه‌های مشترک یا فردی، ضربات مهلکی به زیرساخت رابطه می‌زند.

فیلم در قالب مرگ مشکوک ساموئل، می‌خواهد بگوید که وقتی فضای تعامل سالم در یک رابطه از بین می‌رود و طرفین قصد جدی برای حل مشکلات‌شان ندارند، مسائل ریز، کوچک و حتی بی‌اهمیت، روی همدیگر تجمع پیدا می‌کنند، انباشت می‌شوند و ناگهان، سقوط اتفاق می‌افتد. رابطه از بین می‌رود و در این تخریب، هر دو نفر شریک هستند؛ البته هر کدام با درصدها و شیوه‌های متفاوت: یکی با حرف نزدن از دغدغه‌هایش و چله‌نشینی در غار تنهایی و عزلت و دیگری با ایثار بیش از اندازه و انعطاف پذیری خداگونه‌ای که فرصت رشد و بلوغ را از دیگری می‌گیرد، می‌توانند در این سقوط، شریک جرم باشند.

فیلم همچنین می‌خواست بگوید، تلاش یک طرفه برای نجات یک رابطه، محکوم به نابودی است. چالش‌ها، لزوما باید به صورت مشترک حل شوند. هر چند زوج‌درمانگران معتقدند که برخی از چالش‌های روابط هرگز حل شدنی نیست و تنها راه، “پذیرش” آن چالش‌‌ها به عنوان بخش غیرقابل حذف رابطه و کنار آمدن با آنهاست.



موضوع مهم دیگری که به نظر می‌رسد مغفول مانده و هیچ کدام از نوشتارهای پیشین به آن اشاره‌ای نکرده‌اند، بیان این حقیقت است که خانواده‌هایی که دارای فرزند با نیازهای ویژه هستند، آسیب پذیری بیشتری نسبت به دیگر خانواده‌ها دارند. به ویژه زمانی که معلولیت فرزند، ناشی از اهمال‌کاری غیرعمدی یکی از والدین باشد. در چنین خانواده‌هایی، رابطه‌ی بین والدین بسیار حساس، شکننده و نیازمند مراقبت‌های بیش‌تر، زیر نظر زوج‌درمانگر و تراپیست است. احتمال خیانت، قربانی‌انگاری، افسردگی طرفین، جدایی و خودکشی در چنین خانواده‌هایی، وجود دارد.
این نکته شاید مهم‌ترین پیام اجتماعی فیلم باشد؛ موضوعی که نیاز به بررسی‌های عمقی‌تر، اطلاع‌رسانی و عادی سازی بیش‌تری دارد. 

شباهت عجیب آناتومی یک سقوط و  فیلم می‌خواهم زنده بمانم
از اولین لحظات شروع فیلم آناتومی یک سقوط، برای بینندگان ایرانی، شباهت عجیب آن با فیلمی ایرانی به نام “می‌خواهم زنده بمانم” مشخص شد.
“می‌خواهم زنده بمانم” فیلمی به کارگردانی ایرج قادری و نویسندگی رسول صدرعاملی، ساخته سال ۱۳۷۳ است. فرامرز قریبیان و فاطمه گودرزی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. می‌خواهم زنده بمانم اولین فیلم ایرج قادری پس از ده سال ممنوعیت فعالیت در سینمای ایران است. این فیلم یک‌سال پس از ساخت به اکران عمومی درآمد و در آن سال پرفروش‌ترین فیلم سال لقب گرفت.
گفتنی است که این فیلم برداشتی آزاد و ایرانیزه شده ایرج قادری از فیلمی آمریکایی به همین نامI Want to Live، ساخته‌ی “رابرت وایز” است که در سال ۱۹۵۸ میلادی به روی پرده رفته. این فیلم برمبنای سرگذشتی واقعی ساخته شد و از آنجایی که جامعه را هدف انتقاد قرار داده بود، در زمان اکران سروصدای بسیاری برپا کرد. این فیلم حدود دو دهه بعد، در سال ۱۹۸۳ (به کارگردانی دیوید لوئل‌ریچ و همکاری لینزی واگنر) دوباره بازسازی شد. 

“می‌خواهم زنده بمانم” قادری قرابت‌های معنایی نزدیکی با “آناتومی یک سقوط” دارد. هر دو فیلم از نظر فرم در ژانر درام دادگاهی تولید شده‌اند. در هر دو فیلم متهمی مظنون به قتل، کشته‌شده‌ای که دستگاه قضایی سعی می‌کند علت مرگش را تشخیص دهد و دادستانی که بی‌رحمانه اصرار دارد متهم را مقتول جلوه بدهد وجود دارند. البته این روندی رایج بین همه‌ی فیلم‌های درام دادگاهی است. آنچه بیش از هر عاملی به این شباهت دامن می‌زند، وجود نقص جسمی در فرزند خردسال هر دو فیلم است. موضوعی که به آسیب پذیری بیشتر زوج‌هایی با داشتن فرزند معلول نسبت به سایر زوج‌ها اشاره دارد.

 افزون بر آن، شباهت دیگری نیز این دو فیلم را به همدیگر نزدیک کرده است و آن اشاره به تفکیک اثر یا لقب، از فرد متهم است. در “آناتومی یک سقوط”، دادستان به استناد داستان‌های ساندرا سعی در قاتل جلوه دادن او و داشتن انگیزه‌های لازم برای ارتکاب قتل شوهرش دارد. در واقع نویسنده را از اثرش منفک نمی‌داند. و در “می‌خواهم زنده بمانم”، زن مورد اتهام، صرفا به دلیل یدک کشیدن عنوان نه چندان مهربانانه “نامادری” با عینک قاتل نگریسته می‌شود. 
وجه شباهت دیگری که بین دو فیلم، نظر بیننده را به خود جلب می‌کند، اشاره به دلایل فروپاشی یک رابطه است. “می‌خواهم زنده بمانم” قادری نیز به اندازه‌ی “آناتومی یک سقوط”، به دلایل فروپاشی یک زندگی مشترک تا رسیدن به نقطه‌‌ی طلاق اشاره کرده است. با این تفاوت که در “می‌خواهم زنده بمانم”، جزئیات، ایرانیزه شده و مطابق فرهنگ ایرانی به خورد مخاطب داده شده‌اند.
آناتومی یک سقوط Anatomy of a Fall فیلمی به کارگردانی ژوستین تریه و محصول کشور فرانسه است. فیلم‌نامه را نیز تریه با همکاری آرتور هراری نوشته است. آناتومی یک سقوط ساخته‌ی ۲۰۲۳در هفتاد و ششمین دوره جشنواره فیلم کن برنده جایزه نخل طلا شد. این فیلم همچنین در مراسم اسکار، نامزد پنج جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر زن شد و اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را از آن خود کرد. همچنین در مراسم گلدن گلوب، برنده جوایز بهترین فیلم‌نامه و بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان شد. این فیلم در نظرسنجی نشریه ایندی وایر بر اساس نظرسنجی از ۱۵۸ منتقد و روزنامه نگار از سراسر چهان در رتبه هفتم برترین فیلم‌های سال ۲۰۲۳ قرار گرفت و جایزه بهترین فیلم و کارگردانی جوایز فیلم اروپا را نیز دریافت کرده است. همچنین ۸۳ درصد از کاربران موتور جستجوی گوگل عنوان کرده‌اند که فیلم را پسندیده و از تماشای آن لذت برده‌اند.
در واقع اگر بخواهیم فهرست‌وار به دستاوردهای آناتومی یک سقوط اشاره کنیم می‌توان از یک جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، یک جایزه بفتا، دو جایزه جشنواره فیلم کن، یک جایزه جشنواره بین المللی فیلم بروکسل، یک جایزه جشنواره فیلم سیدنی، یک جایزه جشنواره بندفیلم و دو جایزه گلدن گلوب و نامزدی دریافت چهار جایزه اسکار نام ببریم.



مختصات فیلم
آناتومی یک سقوط به زبان فرانسوی و انگلیسی ساخته شده است و نقش اول زن، در چند قسمت کوتاه، دیالوگ‌هایی به زبان آلمانی نیز دارد. همین چندزبانی، یکی از موضوعات مورد مناقشه بین قهرمان فیلم و همسر از میان رفته‌اش به شمار می‌رود. فیلم، داستان ساندرا زنی نویسنده است که همراه همسر و فرزندش که دچار معلولیت جسمی است، در کلبه‌ای کوهستانی در دامنه کوه‌های آلپ زندگی می‌کند. البته این موضوع، “انتخاب” ساندرا نیست. بلکه در روند فیلم متوجه می‌شویم که این ایثار قابل تقدیر زن و مهاجرتش به کوهستان و دوری از مراکز ادبی- موضوعی که برای حیات حرفه‌ای او ضروری به نظر می‌رسد- صرفا برای حفظ زندگی مشترکش و ایجاد رضایتمندی در همسر ناراضی‌اش بوده است. شوهر ساندرا که از قضا نویسنده و رقیب زن به شمار می‌رود، در همان چند دقیقه‌ی نخست فیلم، پس از یک لجبازی کودکانه و غیرمستقیم با همسرش، به طرز مشکوکی جانش را از دست می‌دهد و زن با بازی “زاندرا هوله”، با اتهام قتل همسرش، مورد پیگرد قضایی و قانونی قرار می‌گیرد. فیلم، داستان روند دادگاه‌ها برای اثبات گناهکاری با بی‌گناهی ساندرا است و طی جلسات کش‌دار و دلهره‌آور دادگاه، با جزئیاتی از زندگی خصوصی این زوج، مشکلات‌شان و روند فروپاشی زندگی مشترک آنها از لحظه‌ی آسیب دیدن فرزندشان و از بین رفتن بینایی‌اش تا رسیدن به نقطه‌ی بحرانی مرگ مرد آشنا می‌شویم.

با نگاه فرمالیستی، آناتومی یک سقوط در ژانر درام دادگاهی ساخته شده و بر همین اساس، بیش‌تر صحنه‌های فیلم در دادگاه و کشمکش بین دادستان، متهم و وکیل مدافع، بر سر گناه‌کاری یا بی‌گناهی متهم سپری می‌شود. اما در محتوا، آناتومی یک سقوط به بررسی جزئیات اضمحلال یک رابطه عاشقانه و گسست زندگی زناشویی می‌پردازد.

آناتومی یک سقوط از نظر فرم
درباره فیلم، تحلیل‌های مبسوط و مناسبی نوشته شده است که اغلب رویکرد فرمالیستی دارند. بنابراین از زیاده گویی در این نوشتار، پرهیز می‌کنیم. فیلم در فرم، کم ایراد است. ملزومات و اساس ژانر درام دادگاهی، یعنی یک مقتول (یا کشته شده به طرز مشکوک)، یک متهم و یک وکیل مدافع را دارد و مخاطب را تا پایان فیلم در کشاکش بی‌گناهی یا گناهکار بودن متهم نگاه می‌دارد. هر چند در این زمینه تا حدودی به افراط نیز گراییده و اصرارهای دادستان و دلایل نه چندان مرتبطش برای اثبات قاتل بودن زن، خارج از حوصله‌ی مخاطب حرفه‌ای و باهوش است.

همچنین عیان کردن تعمدی نشانه‌های ضد و نقیضی که قرار است مخاطب را درباره‌ی میزان صداقت ساندرا با بازی درخشان زاندرا هوله به شک بیاندازد، از جمله مواردی به شمار می‌رود که می‌توان آن را نقطه ضعف اثر محسوب کرد. به عنوان مثال، دروغ زن به وکیل درباره‌ی کبودی دستش و اصرار او بر اینکه همیشه عادت دارد دستش را به کابینت آشپرخانه بکوباند، یکی از این موارد است. فضای یخبندان و زمستانی فیلم، بسیار هوشمندانه انتخاب شده است و نمادی از رابطه‌ی زمستانی و سرد، میان زن و شوهر است. حتی محل زندگی آنها، یعنی کلبه کوچک‌شان که ساموئل اصرار کرده است از شهر به آنجا کوچ کنند، کامل نیست. بخش بزرگی از ساختمان نیاز به بازسازی و تعمیر دارد تا به فضای مناسبی برای یک زندگی لذت بخش تبدیل شود. بدیهی است که کارگردان از یک کلبه‌ی نصفه کاره که نیاز به تعمیرات اساسی دارد صحبت نمی‌کند. بلکه هوشمندانه به رابطه‌ی خراب و تقریبا ویران بین ساندرا و ساموئل کنایه می‌زند. 

آناتومی یک سقوط از نظر محتوا
از نگاه محتوانگر، فیلم یک درام خانوادگی است و می‌خواهد بگوید که هیچ رابطه‌ای یک شبه و در پی فقط یک اتفاق، به ورطه نابودی کشیده نمی‌شود. مشکلات یک رابطه مثل کوه یخ  (آیسبرگ Iceberg) است. تنها بخش کوچکی از آن از سطح آب قابل دیدن است. حجم بزرگ، مهلک و خطرناک مشکلات یک رابطه، زیر آب و پنهان از دید دیگران و حتی طرفین رابطه هستند. بنابراین قضاوت درباره‌ی روابط و دلایل نابودی آنها، پیچیده، سخت و اغلب نه چندان مطابق با حقیقت است.

فیلم سعی دارد بگوید که ذات رابطه، چالش برانگیز است و هر دو طرف به یک اندازه، مسئول مراقبت از رابطه‌اند. کم‌کاری، اهمال کاری یا بی‌اهمیت انگاری هر کدام از طرفین رابطه درباره‌ی دغدغه‌های مشترک یا فردی، ضربات مهلکی به زیرساخت رابطه می‌زند.
فیلم در قالب مرگ مشکوک ساموئل، می‌خواهد بگوید که وقتی فضای تعامل سالم در یک رابطه از بین می‌رود و طرفین قصد جدی برای حل مشکلات‌شان ندارند، مسائل ریز، کوچک و حتی بی‌اهمیت، روی همدیگر تجمع پیدا می‌کنند، انباشت می‌شوند و ناگهان، سقوط اتفاق می‌افتد. رابطه از بین می‌رود و در این تخریب، هر دو نفر شریک هستند؛ البته هر کدام با درصدها و شیوه‌های متفاوت: یکی با حرف نزدن از دغدغه‌هایش و چله‌نشینی در غار تنهایی و عزلت و دیگری با ایثار بیش از اندازه و انعطاف پذیری خداگونه‌ای که فرصت رشد و بلوغ را از دیگری می‌گیرد، می‌توانند در این سقوط، شریک جرم باشند.
فیلم همچنین می‌خواست بگوید، تلاش یک طرفه برای نجات یک رابطه، محکوم به نابودی است. چالش‌ها، لزوما باید به صورت مشترک حل شوند. هر چند زوج‌درمانگران معتقدند که برخی از چالش‌های روابط هرگز حل شدنی نیست و تنها راه، “پذیرش” آن چالش‌‌ها به عنوان بخش غیرقابل حذف رابطه و کنار آمدن با آنهاست.

موضوع مهم دیگری که به نظر می‌رسد مغفول مانده و هیچ کدام از نوشتارهای پیشین به آن اشاره‌ای نکرده‌اند، بیان این حقیقت است که خانواده‌هایی که دارای فرزند با نیازهای ویژه هستند، آسیب پذیری بیشتری نسبت به دیگر خانواده‌ها دارند. به ویژه زمانی که معلولیت فرزند، ناشی از اهمال‌کاری غیرعمدی یکی از والدین باشد. در چنین خانواده‌هایی، رابطه‌ی بین والدین بسیار حساس، شکننده و نیازمند مراقبت‌های بیش‌تر، زیر نظر زوج‌درمانگر و تراپیست است. احتمال خیانت، قربانی‌انگاری، افسردگی طرفین، جدایی و خودکشی در چنین خانواده‌هایی، وجود دارد.
این نکته شاید مهم‌ترین پیام اجتماعی فیلم باشد؛ موضوعی که نیاز به بررسی‌های عمقی‌تر، اطلاع‌رسانی و عادی سازی بیش‌تری دارد. 



شباهت عجیب آناتومی یک سقوط و  فیلم می‌خواهم زنده بمانم
از اولین لحظات شروع فیلم آناتومی یک سقوط، برای بینندگان ایرانی، شباهت عجیب آن با فیلمی ایرانی به نام “می‌خواهم زنده بمانم” مشخص شد.

“می‌خواهم زنده بمانم” فیلمی به کارگردانی ایرج قادری و نویسندگی رسول صدرعاملی، ساخته سال ۱۳۷۳ است. فرامرز قریبیان و فاطمه گودرزی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. می‌خواهم زنده بمانم اولین فیلم ایرج قادری پس از ده سال ممنوعیت فعالیت در سینمای ایران است. این فیلم یک‌سال پس از ساخت به اکران عمومی درآمد و در آن سال پرفروش‌ترین فیلم سال لقب گرفت.
گفتنی است که این فیلم برداشتی آزاد و ایرانیزه شده ایرج قادری از فیلمی آمریکایی به همین نامI Want to Live، ساخته‌ی “رابرت وایز” است که در سال ۱۹۵۸ میلادی به روی پرده رفته. این فیلم برمبنای سرگذشتی واقعی ساخته شد و از آنجایی که جامعه را هدف انتقاد قرار داده بود، در زمان اکران سروصدای بسیاری برپا کرد. این فیلم حدود دو دهه بعد، در سال ۱۹۸۳ (به کارگردانی دیوید لوئل‌ریچ و همکاری لینزی واگنر) دوباره بازسازی شد. 

“می‌خواهم زنده بمانم” قادری قرابت‌های معنایی نزدیکی با “آناتومی یک سقوط” دارد. هر دو فیلم از نظر فرم در ژانر درام دادگاهی تولید شده‌اند. در هر دو فیلم متهمی مظنون به قتل، کشته‌شده‌ای که دستگاه قضایی سعی می‌کند علت مرگش را تشخیص دهد و دادستانی که بی‌رحمانه اصرار دارد متهم را مقتول جلوه بدهد وجود دارند. البته این روندی رایج بین همه‌ی فیلم‌های درام دادگاهی است. آنچه بیش از هر عاملی به این شباهت دامن می‌زند، وجود نقص جسمی در فرزند خردسال هر دو فیلم است. موضوعی که به آسیب پذیری بیشتر زوج‌هایی با داشتن فرزند معلول نسبت به سایر زوج‌ها اشاره دارد.

 افزون بر آن، شباهت دیگری نیز این دو فیلم را به همدیگر نزدیک کرده است و آن اشاره به تفکیک اثر یا لقب، از فرد متهم است. در “آناتومی یک سقوط”، دادستان به استناد داستان‌های ساندرا سعی در قاتل جلوه دادن او و داشتن انگیزه‌های لازم برای ارتکاب قتل شوهرش دارد. در واقع نویسنده را از اثرش منفک نمی‌داند. و در “می‌خواهم زنده بمانم”، زن مورد اتهام، صرفا به دلیل یدک کشیدن عنوان نه چندان مهربانانه “نامادری” با عینک قاتل نگریسته می‌شود. 

وجه شباهت دیگری که بین دو فیلم، نظر بیننده را به خود جلب می‌کند، اشاره به دلایل فروپاشی یک رابطه است. “می‌خواهم زنده بمانم” قادری نیز به اندازه‌ی “آناتومی یک سقوط”، به دلایل فروپاشی یک زندگی مشترک تا رسیدن به نقطه‌‌ی طلاق اشاره کرده است. با این تفاوت که در “می‌خواهم زنده بمانم”، جزئیات، ایرانیزه شده و مطابق فرهنگ ایرانی به خورد مخاطب داده شده‌اند.



منبع: سینما سینما
نویسنده: آیه اسماعیلی