ابیگیل سعی می‌کند به عنوان یک فیلم ژانری چندین چیز باشد؛ این یعنی سازندگان هم به دنبال فیلمی هیولایی با چاشنی یک دختر خون‌آشام بوده‌اند، و هم سعی در ایجاد اثری تنش‌ آفرین با چاشنی یک معمای هیجان‌انگیز داشته‌اند.
چارسو پرس: گروهی از آدم‌ربایان با ربودن ابیگیل کوچک، دختر بالرین یک گانگستر با نفوذ، امیدوار به کسب درآمدی سریع و آسان هستند. برای دریافت پنجاه میلیون دلار، تنها کاری که آن‌ها باید انجام دهند این است که یک شب کوتاه (از غروب تا سحر) او را در یک اتاق نگهداری کنند. با این حال، آن‌ها نمی‌دانند که باله تنها استعداد خارق‌العاده این دختر نیست؛ فیلم ابیگیل یک کمدی اکشن خون‌آشامی است که می‌تواند برای نزدیک به دو ساعت شما را سرگرم کند.
خلاصه داستان: ابیگیل فیلمی در مورد خون آشام‌ها با داستانی آشناست. همانطور که حدس زده‌اید، ابیگیل شخصیت اصلی این فیلم است. او یک دختر بالرین کوچک از پدری بسیار ثروتمند است. گروهی از تبهکاران او را می‌ربایند و ابیگیل را به خانه‌ای بزرگ می‌رسانند. در این خانه آدم‌ربایان باید ۲۴ ساعت شبانه روز از ابیگیل محافظت کنند. اما وقتی آن‌ها متوجه می‌شوند پدر ابیگیل کیست، اوضاع بیشتر متشنج شده و جسد یکی از آدم‌ربایان با سر بریده پیدا می‌شود. این خلاصه یعنی ما با یک تنها در خانه به سبک آثار ترسناک اکشن روبرو هستیم که توسط تیم دو نفره مت بتینلی-اولپین و تایلر جیلت کارگردانی شده است.
این روز‌ها یافتن یک فیلم سرگرم‌کننده پاپ‌کورنی با چاشنی ژانر اکشنِ ترسناک زیاد نیست. این نوع سینما به سکوهای پخش خانگی و آثار ضعیف تنزل پیدا کرده و به سختی می‌توان محصول خوبی را درون آن‌ها پیدا کرد. اما در این میان فیلم Abigail (ابیگیل) از سازندگان یکی از آثار ژانری موفق چند سال اخیر یعنی «Ready or Not» سر و کله‌اش پیدا شده که یک فیلم استاندارد سرگرم‌کننده است. یک سرگرمی ناب، با داستان ساده‌ای که هر دقیقه دیوانه‌کننده‌تر می‌شود و البته یک پرده سوم پر پیچش و نه‌چندان جالب دارد. با این تفاسیر این فیلم بدون شک یک سورپرایز است.
پشت دوربین این فیلم دو نفری را می‌بینیم که به گروه رادیو سکوت معروف هستند؛ یعنی مت بتینلی اولپین و تایلر جیلت (کارگردان هر دو قسمت اخیر Scream)، و در مقابل آن‌ها گروهی از چهره‌های شناخته شده مانند ملیسا باررا، دن استیونز، جیانکارلو اسپوزیتو، کاترین نیوتون، کوین دورند و آلیشا ویر جوان و آینده‌دار قرار دارند.
ابیگیل تحت عنوان یک فیلم سرقتی شروع می‌شود. به رسم این آثار ما با مجرمان ملاقات می‌کنیم، در مورد نقشه نکاتی می‌شنویم، و سپس در موقعیتی قرار می‌گیریم که به نظر می‌رسد به سبک «سگ‌های انباری» کوئنتین تارانتینو نزدیک است. این یعنی جنایتکاران یک دختر جوان به نام ابیگیل (آلیشا ویر) را ربوده و باید یک شب تا ساعت آینده را فقط با یکدیگر به عنوان گروه پشت سر بگذارند. علاوه بر این، تلفن‌های آنها به راحتی مصادره شده است. پس اینجا معمایی در مورد اینکه این دختر کیست و چرا او را ربوده‌اند وجود دارد، اما خیلی زود مشخص می‌شود که این گروهی از مجرمان حرفه‌ای هستند که هیچ‌کدام یکدیگر را نمی‌شناسند.
این مقدمه ساده ابیگیل است که تریلر فیلم قبلاً به افشای جزئیات بیشتر از حد لازم آن پرداخته است. ساختار روایت تعجب آور نیست زیرا یادآور دیگر فیلم‌های کلاسیک این ژانر مانند «از گرگ‌ومیش تا سحر» است. این حرف من به آن معنی نیست که داستان از پایه چیز بدی است، فقط نکته اینجاست که قصه چیز جدیدی نیست. البته پرده سوم آن می‌خواهد با پیچش‌های به ظاهر دیوانه‌کننده بیشتر سرگرم‌کننده به نظر برسد، اما به نظر من این اتفاق رخ نمی‌دهد. ولی چرا؟ چون قابل پیش‌بینی است. به طور کلی ما با یک محصول سرگرمی درجه یک روبرو هستیم که همه چیزش برای همراه کردن مخاطب کار می‌کند، چه لحظاتی که حس تنش دارد، چه لحظات طنز و البته لحظات اکشن.
اما در یک صحنه اولیه، هر شخصیت از طریق چند دیالوگ تثبیت می‌شود. جوی (ملیسا باررا) توجه همه اتاق را به خود جلب می‌کند زیرا او به درستی ویژگی‌های شخصیتی کلیدی و تاریخچه مختصری را برای هر یک از همکاران جدیدش بازگویی می‌کند. برای مثال شخصیت دن استیونز یک پلیس سابق است، پیتر (کوین دوراند) یک مرد عضلانی به سبک دراکس است، سمی (کاترین نیوتن) یک بچه پولدار است که به دنبال هیجان است، ریکلس (ویلیام کتلت) یک عنصر نظامی است و دین (انگوس کلود) یک پسر غیرحرفه‌ای است. ولی مشکل اینجاست که متأسفانه، هیچ یک از این شخصیت‌ها واقعاً فراتر از توصیفات جوی (باررا) از آنها رشد نمی‌کنند.
در واقع هر شخصیت این فیلم دقیقاً به روشی عمل می‌کند که از کهن الگوهایشان انتظار می‌رود، و هیچ کس واقعاً ما را شگفت زده نمی‌کند. در ابتدا گفتم این فیلم یادآور سگ‌های انباری تارانتینو است، اما این شباهت به سرعت به The Thing یا موجود جان کارپنتر تبدیل می‌شود. این یعنی یک حس پارانویا در داستان وجود دارد زیرا اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است و زندگی شخصیت‌ها اکنون در خطر است. اما، از آنجایی که شخصیت‌ها بسیار سطحی هستند، ابیگیل کاملاً از تنشی که The Thing را به یک فیلم مشهور تبدیل کرده است، دور می‌شود.
در این بین نکته مثبت ماجرا این است که مت بتینلی اولپین و تایلر جیلت به خوبی می‌دانند که چگونه در فضاهای محدود حرکت کنند و در غیرمنتظره‌ترین لحظات به سمت صورت ما خون بپاشند. آنها معماران آن فستیوال مفرح سینمایی به نام «Ready or Not» بودند که ابیگیل گاه به گاه با آن در لحظاتی مشترک است. فیلم کاملاً زیرکانه و رسمی شروع می‌شود، اما با گذشت دقایق و افزایش خشونت، کارگردانی نیز وحشیانه‌تر می‌شود. در واقع این تیم کارگردانی ضعف شخصیت‌های خود را با خون و خون‌ریزی و یک ریتم شناور پوشش می‌دهند.
برای مثال اینکه چگونه بتینلی اولپین و جیلت از نظر بصری آنچه را که خورشید با خون‌آشام‌ها می‌کند نشان می‌دهند، ممکن است جالب‌ترین تفسیر مجدد از اساطیر موجود در این ژانر باشد که در یک فیلم سینمایی بزرگ دیده‌ایم. حتی حالت فیزیکی ابیگیل نیز هیجان‌انگیز است، رادیو سکوت و فیلمبردارشان آرون مورتون مجموعه‌ای از سکانس‌های اکشن جذاب و از نگاه بصری هیجان‌انگیز را در فضاهای محدود می‌سازند که می‌تواند به سادگی مخاطب را درگیر تماشا کند.
در یکی از این سکانس‌ها، سمی (کاترین نیوتون) به‌طور تصادفی در انبوهی از اجساد مرده فرو می‌رود، این صحنه یک تماس بصری خیره‌کننده به اره جیمز وان دارد و می‌توان گفت کلاستروفوبیک‌ترین و تهوع‌آورترین سکانسی است که امسال در یک فیلم دیده‌ام. سایر سکانس‌های مربوط به گاز گرفتن وحشیانه ابیگیل در بازوها و گردن طعمه‌هایش و حمام خونی که از این درگیری حاصل می‌شود، همه در بهترین حالت خود هستند. به نظر من تیم کارگردانی دو نفره این فیلم همیشه در ایجاد تنش در وحشتناک‌ترین موقعیت‌ها موفق بوده‌اند. در نتیجه این فیلم‌ آن‌ها نیز در همین مسیر قرار گرفته است.
بازی‌ها نیز بسیار سرگرم‌کننده هستند، به‌ویژه دن استیونز، که کاملاً از انرژی درون شخصیت لذت می‌برد و به عنوان یک عنصر جذاب درون فیلم بهترین عملکرد را به نمایش می‌گذارد. هرچند باررا به عنوان قهرمان فیلم یک بازی استاندارد اجرا کرده، ولی آلیشا ویر جوان توانسته با این سن و سال کمش نقش یک خون‌آشام افسارگسیخته را به خوبی بازی کند. عملکرد او با هر ضربان احساسی کاملاً تنظیم می‌شود، چه با فریب دادن مجرمان از طریق معصومیت کودکانه‌اش در حالی که دستبند به دستش بسته شده و چه صحنه فوق‌العاده آسانسور، که در آن او بدترین ترس‌های هر شخصیت را برایش آشکار می‌کند.
با وجود تمام این نکات، ابیگیل نزدیک به پایانش شروع به خراب شدن می‌کند. فیلم در نهایت با انجام یک سری پیچ و تاب‌های ناگهانی و بدون لحظه‌ای زمان برای پردازش آن‌ها آخرین پرده خود را از بین می‌برد. در نتیجه، لحظات پایانی ابیگیل آنقدرها که کارگردانان فیلم فکر می‌کنند لذت‌بخش نیست، حتی اگر یکی از خونین‌ترین اوج‌هایی باشد که ممکن است تا به حال در یک اثر استودیویی در مدت زمان اخیر مشاهده کرده باشید.
در پایان باید گفت: ابیگیل سعی می‌کند به عنوان یک فیلم ژانری چندین چیز باشد؛ این یعنی سازندگان هم به دنبال فیلمی هیولایی با چاشنی یک دختر خون‌آشام بوده‌اند، و هم سعی در ایجاد اثری تنش‌ آفرین با چاشنی یک معمای هیجان‌انگیز داشته‌اند.
اما متأسفانه این فیلم نمی‌تواند همه خواسته‌هایش را عملی کند. این خواسته تیم تولید شما را به این فکر می‌اندازد که اگر این اثر سینمایی فقط یک هویت را برای کشف حداکثری پتانسیل خود انتخاب می‌کرد، چه چیزی می‌توانست باشد؟! در نتیجه «ابیگیل» صرفاً یک سرگرمی خوش ساخت، مملو از طنز، خون و اکشن ساده اما مؤثر است. همه چیز در آن کاملاً منطقی نیست، اما تماشای آن به سرعت و بسیار خوشایند می‌گذرد. بنابراین من تماشای این فیلم را به طرفداران آثار کمدی ترسناک پیشنهاد می‌کنم.



منبع: ویجیاتو