پایگاه خبری تئاتر: به بهانه برگزاری بیست و سومین جشنواره استانی در استان خراسان رضوی محمد دارینی از هنرمندان سبزوار یادداشتی را در خصوص بیست و سومین جشنواره استانی و وضعیت تئاتر استان خراسان نوشته و در اختیار فارس قرار داده است، به گفته این هنرمند این یادداشت در مراسم اختتامیه این جشنواره در مشهد با حضور معاون هنری وزیر ارشاد قرائت شده است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
آزادی خواهی هنر است که تمام عناصر در نمایش رابطه خویشی دارند، همه چیز آنطور اتفاق میافتد که در زندگی واقعی است. حل تعارضات تئاتر استان و ارتقای سطح سلامت و کیفیت تئاتر خراسان، قرار است چه زمان بهبود یابد؟!
صدای آواز برگزاری جشنواره استانی تمام استان را به وجد آورد و آغاز جشنواره از دور صدایی خوش داشت و گرم و گیرا بود (بخوانید: آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
در مشهد هر ساله، جشنی برای تئاتر برگزار میشود بیستوسومین جشنواره تئاتر استان (البته بخوانید بیستوسومین جشنواره تئاتر مشهد نه استان) فراخوان جشنواره به تمام شهرهای استان ارسال شد و گروهها بعد از دیدن فراخوان با برنامهریزی دقیقتری تمرینات خود را دنبال میکردند، با تمام دغدغهها و سختیها ....
زمانی به مدت 4 ماه سپری شد، زمان بازبینی اعلام شد و هیئت بازبین انتخاب خودشان را اعلام کردند، انتخابها اعلام شده و از 12 کار انتخاب شده 7 اثر از مشهد، 2 اثر از سبزوار، 2 اثر از تربت و 1 اثر از خواف (مثل هر سال عادلانه و حتی عادلانهتر از هر سال)
گروههای اعزامی آماده رفتن به جشنواره استانی، پس از بررسیهای انجام شده، ستاد برگزاری هیچ شهری را به جز مشهد مناسب برگزاری جشنواره ندانست، پس قرار شد میزبانی جشنواره را مشهد به عهده بگیرد. بله درست است مشهد... جشنواره در مشهد...گروهها یاد کابوس شوم و شنیع خاطرات جشنواره استانی در مشهد در سالهای قبل میافتند.
تا کنون تصور کردید که تئاتر چه ابزار قدرتمندی برای پیوند و آشتی است. ساکنان کره خاکی برای حل مناقشات به سوی تئاتر میروند.
گروهها با شور و هیاهو آماده رفتن میشوند. سرویس ایاب و ذهاب آماده است، دکور بارگیری و بچهها شال و کلاه میکنند و سوار اتوبوس میشوند. پس از یک خواب چند ساعته و به دور از هیاهو آرام آرام پلکها باز میشود و تصویر تاری از تابلو کنار جاده که نوشته مشهد 15 کلیومتر نمایان میشود. برق عشق و شور و شادی در چشمان بچهها میدرخشد. همه در فکر یک اجرای خوب و آبرومندانه ... ناگاه با صدای زنگ تلفن سرپرست گروه این رویای شیرین چون حبابی نقش بر آب میشود.
هیس... بچه ها ساکت آقای یوسفیه...(دبیر اجرایی جشنواره)
به یکباره صورت سرپرست گروه مچاله میشود، چشمهایش از حدقه بیرون میزند، دهانش حدود 40 سانتی متر باز میماند و در نهایت گوشی از دستش میافتد و پس از اندکی سکوت میگوید: بچهها باید بر گردیم ... بچهها با تعجب میگویند: برگردیم؟!
گروه اعزامی دوباره به شهرستان برمیگردد، دکور مجددا خالی میشود، بچهها خسته و افسرده هر کدام با نامیدی به خانههایشان بازمیگردنند. البته شما نگران نباشید جشنواره کمی جابه جا شده، چیزی نیست، اندکی به تعویق افتاده ... 200 ساعت ... وقت سیری چند؟!
مسئول انجمن شهرستان با دبیرخانه تماس میگیرد و در جوابشان با لهجه شیرین مشهدی میگویند: ( آقا جان... تهرانشم همی طوریه.. مگه شما جشنواره ندیدهاید ...مگه چقد به تعویق افتاده 12 هزار دقیقه...
یک هفته بعد گروه دوباره اعزام میشود، در مراسم افتتاحیه استقبال گرم و با شکوهی از هنرمندان به عمل میآید ( بخوانید: در این استقبال گرم 7 یا 8 تن گلهای زیبای هلندی صرف این مراسم شد)
برنامه جدول زمانبندی روی دیوار نصب شده، درست همان چیزی بود که آقای یوسفی در جلسه توجیهی کارگردانها قول داده بود. بسیار دقیق و هوشمندانه فقط برای رفع خستگی طبق معمول همیشه بچههای شهرستان استارت جشنواره را میزنند و اسمشان در صدر جدول اجرایی باشد و دوستان خود مشهد هر ساعت که خودشان دوست داشتند و صلاح دیدند( ساعت 7،8،9،...،11، بازیگرم آماده نیست 11:30 ، با آقای یوسفی هماهنگ کردم 1:30 به وقت گرینویچ ، مشکل تماشاچی ندارم فامیلام بیدارند 5:40 بامداد)
راستی از خوبیهای جشنواره یادم رفت، اسکان تا محل برگزاری جشنواره کمی از مسافت شهرستان تا مشهد نداشت ( بخوانید: 700 کیلومتر) آن هم با بهترین سرویس ایاب و ذهاب که دائما دوست داشتی در راه باشی...البته تقصیر خودمان بود چون آقای یوسفی گفته بود سرویس ندارم ولی ما نشنیده بودیم.
گناهان ما در طالع ما نیست در خود ماست (شکسپیر)
جعبه سیاه فقط مال هواپیما نیست، مجتمع امام رضا بلک باکسی داشت که ما هر چی در جشنواره دنبالش دویدیم پیدا نشد...راستی چه اسم با مسمایی داشت بلک باکس بهار ... ولی نمیدانم چرا من را یاد پاییز میانداخت، شاید بخاطر تماشاچیانی بود که مثل برگ خزان پشت درهای بسته سالن ریزش میکردند.
ستاد برگزاری جشنواره برای مهمان نوازی هرچه تمامتر تمهید جدیدی اندیشیدند و برای اینکه تماشاچیان بیشتر با فضای پارک ملت آشنا شوند تمامی درهای مجتمع امام رضا را قفل کردند و چون قفلها کافی نبود چندین نگهبان گذاشتند که حتی هیچ پشهای اجازه پرواز بر فراز آسمان مجتمع امام رضا را نداشته باشد.... اما آن طرف دیوار تماشاچیان پرشور و علاقهمند منتظر ورود به سالن آن هم در هوای سرد....(بخوانید : میلرزند و میگریند)
آقای یوسفی گفت: سالن پر است،... اما تماشاچیان مشتاق گوششان به این حرفها بدهکار نبود، این بار با احترم بیشتر یکی دیگر از مسئولین: خواهش میکنم برید گمشید بیرون...
اگر در جستجوی خلاقیت باشیم و در پی امنیت و راحتی نباشیم صداقت هنری به سرعت پدیدار میشود.
باز هم اجرایی دیگر، شبی دیگر، سالن بهار ...اجرا ساعت 6.... تماشاچی از ساعت 4 پشت درهای بسته سالن... در باز میشود، تماشاچی مشتاق که از کل استان به استقبال تئاتر امده اند وارد کریدر می شوند ، اما اینبار خلاقیتی جدیدتر ... هنوز تماشاچی وارد سالن نشده ظرفیت سالن تکمیل است. کاملا گیج شده بودم ... بلک باکس عجب جای خوبی است.
مکانی با مساحت خیلی کوچک ، تعداد صندلیها اندک، محل اجرای خصوصی تئاتر مشهد .... لژ خانوادگی نه... بطور کلی تماشاچی در تئاتر نقش به سزایی دارد اما در تئاتر مشهد تماشاچی خودی باشد حتی نتیجه داوری هم تاثیر میگذارد.
(بخوانید: ورود تئاتریهای غیر مشهدی ممنوع)
به گمان من این روزها هیچ کس گرسنه نیست، همه ما روزی چند وعده گول میخوریم ... در این صحنه که برای حجم مطالعه بیشتر از نوع مطالعه کف زدند، تو همان جا روی صندلی تماشاچی بمان... جشنواره یعنی این ... اسطوره یعنی تو ... به گمانم ما هم گرسنه نیستیم ... آنقدر خوردیم که از صحنه تئاتر هم سیر شدیم...