فروش ضعیف «فال گای» اما وضعیت کنونی صنعت سینما را هم پیچیده‌تر می‌کند. سال گذشته، اکثر فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی یا آثاری که دنباله و پیش‌درآمد بودند، در گیشه ضعیف عمل کردند و این ایده مطرح شد که که مخاطبان در حال حاضر از مجموعه‌های سینمایی بزرگ بستوه آمده‌اند و دیگر برای آن‌ها هیجان‌زده نمی‌شوند و ترجیح می‌دهند اثری را تماشا کنند که مستقل و اورجینال است.
 چارسو پرس: فیلم «فال گای» -یا همان مرد ساده‌لوح- (The Fall Guy) همه‌ی فاکتورها برای موفقیت را داشت؛ ترکیبی جذاب از ژانرهای اکشن، کمدی و عاشقانه ارائه می‌داد، دو ستاره‌ی دوست‌داشتنی و محبوب یعنی امیلی بلانت و رایان گاسلینگ نقش‌های اصلی آن را برعهده داشتند، یکی از بهترین اکشن‌سازان سال‌های اخیر در پشت دوربین قرار گرفته بود (دیوید لیچ) و نقدها همگی مثبت بودند. این فیلم در بهترین زمان ممکن هم روی رفت و به نظر می‌رسید یک آغاز شکوهمندانه را برای گیشه‌ی تابستانی ۲۰۲۴ رقم بزند، آن‌هم بدون حضور یک رقیب بزرگ از ژانر ابرقهرمانی، زیرا برای اولین بار از سال ۲۰۰۹ فیلمی از دنیای سینمایی مارول در این برهه اکران نشد. با وجود این، «فال گای» نتوانست موفقیتی کسب کند اما چرا؟

این فیلم اقتباسی آزاد از سریالی تلویزیونی به همین نام از دهه ۱۹۸۰ است. رایان گاسلینگ نقش کلت سیورز را بازی می‌کند، یک بدلکار هالیوودی که آخرین بدلکاری‌اش موفقیت‌آمیز نبود بنابراین شغلش را ترک کرد اما حالا حاضر شده تا برای کمک به عشق قدیمی‌اش، جودی مورنو (امیلی بلانت) -که برای نخستین بار کارگردانی یک پروژه‌ی سینمایی را برعهده گرفته است- به میدانِ بدلکاری بازگردد و راهی استرالیا شود. پس از ناپدید شدن ناگهانی بازیگر اصلی فیلمِ جودی، کلت مأمور می‌شود تا این ستاره را پیدا کرده و فیلم را نجات دهد.

همان‌طور که بالاتر هم اشاره کردیم، «فال گای» یک اثر سینمایی عامه‌پسند است که همه پیش‌بینی می‌کردند در گیشه موفق عمل کند اما بر خلاف انتظار، به یکی از بزرگترین شکست‌های تجاری سال ۲۰۲۴ تبدیل شد. بعضی از تحلیلگران، دلیل اصلی شکست فیلم را این مسئله دانسته‌اند که چندان برای مخاطب عام، به‌ویژه مخاطب جوان جذاب نیست، زیرا دیوید لیچ که خودش در گذشته بدلکار بود، فیلم را برای ادای احترام به بدلکاران ساخته است و شاید فقط کسانی که در هالیوود شاغل هستند، آن را به درستی درک کنند. یک تئوری دیگر هم این است که مخاطبان تصمیم گرفته‌اند که منتظر انتشار نسخه‌ی دیجیتالی آن بمانند و فیلم را از طریق سرویس‌های استریم تماشا کنند.

پیش‌بینی می‌شد که «فال گای» در هفته‌ی اول بین ۳۰ الی ۴۰ میلیون دلار در گیشه‌ی داخلی (ایالات متحده و کانادا) فروش داشته باشد اما تنها ۲۷.۷ میلیون دلار فروخت. این به‌هیچ‌وجه آغاز شکوهمندی نبود و باید آن را ناامیدکننده دانست، زیرا فیلم نه‌تنها نقدهای عموما مثبتی از منتقدان دریافت کرده بود، بلکه از کمپین تبلیغاتی گسترده‌ای هم بهره می‌برد.

۲۷.۷ میلیون دلار برای «فال گای» کافی بود تا در صدر جدول قرار بگیرد اما این صدرنشینی به مثابه پیروزی نبود زیرا فیلم حتی رقیبی هم نداشت. دو فیلم دیگری که همراه با «فال گای» روی پرده رفتند، «جنگ ستارگان: قسمت اول – تهدید شبح» و «تاروت» بودند که اولی حتی فیلم تازه‌ای به حساب نمی‌آمد و دومی هم یک فیلم ترسناک کوچک بود که مخاطب هدف متفاوتی داشت و در رتبه‌ی چهارم قرار گرفت. فروش ۲۷.۷ میلیون دلاری فیلم زمانی بیشتر بی‌ارزش جلوه می‌کند که به یاد می‌آوریم «فال گای» در بیش از ۴۰۰۰ سینما اکران شده بود و همان «تاروت» که بدون تبلیغات به نمایش درآمد، ۶.۳ میلیون دلار فروخت و حالا پس از دو هفته، فروش آن به ۲۱.۴ میلیون دلار رسیده تا یک اثر سودآور درنظر گرفته شود!

گاسلینگ و بلانت؛ ستارگانی که توانایی کشاندن مخاطبان به سالن‌های سینمایی را ندارند



با توجه به اینکه «فال گای» بر اساس یک سریال تلویزیونی کلاسیک ساخته شده، بدیهی است که مخاطبان جوان‌تر با آن آشنایی نداشته باشند. اما فیلم یک برگ برنده‌ داشت که تهیه‌کنندگان فکر می‌کنند آن را برای هر نوع مخاطبی جذاب می‌کند: ترکیب امیلی بلانت و رایان گاسلینگ. این دو بازیگر که پیش از «فال گای»، با دو فیلم بلاک‌باستری بزرگ سال گذشته، یعنی «اوپنهایمر» و «باربی» موفقیت‌های شگفت‌انگیزی را تجربه کرده بودند، جذابیت اصلی فیلم به شمار می‌رفتند.

با این حال، عملکرد فوق‌العاده‌ی «اوپنهایمر» و «باربی» در گیشه، ارتباطی با بلانت و گاسلینگ نداشت؛ دو ستاره‌ای که حالا به ترتیب ۴۱ و ۴۳ سال دارند، و مخاطبان جوان اهمیتی به آن‌ها نمی‌دهند. این موضوع در آمارهای منتشرشده از مخاطبان فیلم نیز ملموس است: کمتر از ۳۰ درصد تماشاگران فیلم را افراد زیر ۲۵ سال تشکیل داده‌اند.

اگر «اوپنهایمر» و «باربی» را کنار بگذاریم، افتتاحیه ۲۷.۷ میلیون دلاری «فال گای» تقریبا مشابه افتتاحیه‌های فیلم‌های پیشین بلانت و گاسلینگ است. برای بلانت، این افتتاحیه کمی کمتر از ۲۸.۷ میلیون دلار «لبه‌ی فردا» است (که فراموش نکنید تام کروز هم در آن به ایفای نقش می‌پرداخت). و برای گاسلینگ هم بهترین افتتاحیه‌ی کارنامه‌ی هنری او است (البته پس از افتتاحیه‌ی ۳۲.۷ میلیون دلاری «بلید رانر ۲۰۴۹»).

فروش ضعیف «فال گای» اما وضعیت کنونی صنعت سینما را هم پیچیده‌تر می‌کند. سال گذشته، اکثر فیلم‌های ژانر ابرقهرمانی یا آثاری که دنباله و پیش‌درآمد بودند، در گیشه ضعیف عمل کردند و این ایده مطرح شد که که مخاطبان در حال حاضر از مجموعه‌های سینمایی بزرگ بستوه آمده‌اند و دیگر برای آن‌ها هیجان‌زده نمی‌شوند و ترجیح می‌دهند اثری را تماشا کنند که مستقل و اورجینال است. پنجمین قسمت «ایندیانا جونز»، دهمین قسمت «سریع و خشمگین»، چهارمین قسمت «بی‌مصرف‌ها» و هفتمین قسمت «ماموریت: غیرممکن» هیچ‌کدام در گیشه به موفقیت مورد انتظار نرسیدند. کاملا واضح است که فیلم‌ها دیگر تنها به‌واسطه‌ی اعتبار برند موفق نمی‌شوند و فروش هیچ فیلمی را نمی‌توان تضمین‌شده دانست.

«ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت» که طرفداران سال‌ها در انتظار اکران آن بودند، با بودجه‌ی ۳۰۰ میلیون دلاری، در نهایت ۳۸۴ میلیون دلار فروخت. «فست ایکس» با بودجه‌ی ۳۴۰ میلیون دلاری، با افتتاحیه‌ی ۶۷ میلیون دلاری آغاز به کار کرد و در هفته دوم با افت فروش ۶۶ درصدی روبه‌رو شد (اگرچه در بازار جهانی جبران کرد) و «مرد مورچه‌ای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» که قرار بود اولین ملاقات جدی طرفدارانِ دنیای سینمایی مارول با شرور بزرگ فاز جدید باشد (کانگ فاتح)، در نهایت تنها ۴۷۶ میلیون دلار فروخت.

در سوی مقابل، «اوپنهایمر»، فیلمی که به هیچ مجموعه‌ای تعلق نداشت و آغازگر مجموعه‌ای هم نبود؛ یک درام سه ساعتی درباره‌ی یک فیزیک‌دان، به فروش باورنکردنی ۹۷۵.۸ میلیون دلاری رسید (سومین فیلم پرفروش سال) و «باربی» هم که یک کاملا اورجینال محسوب می‌شد، بیش از ۱.۴۴۵ میلیون دلار فروخت. بنابراین بدیهی بود که تهیه‌کنندگان نسبت به آثار تولیدی اورجینال خوش‌بین شوند: اگر مخاطبان به فیلم‌های ابرقهرمانی و مجموعه‌های بزرگ پشت می‌کنند اما حاضرند برای تماشای آثاری همچون «اوپنهایمر» به سینماها بروند، پس فیلم‌های اورجینالی که اقتباسی یا با فرنچایزهای مشهور مرتبط نیستند هم می‌توانند بفروشند (البته همان‌طور که بالاتر اشاره کردیم، «فال گای» بر اساس یک سریال قدیمی ساخته شده، اما در مجموع چندان به آن مرتبط نیست و کمتر کسی هم با منبع اصلی آن آشنایی دارد).

ذائقه سینمادوستان بی‌تردید عوض شده است اما این بدین معنا نیست که حاضرند برای تماشای هر فیلمی -حتی یک اثر بلاک‌باستری پرزرق‌وبرق- به سالن‌های سینما قدم بگذارند؛ یادآوری می‌کنیم که فیلم «وزارت جنگ ناجوانمردانه» هم علی‌رغم نقدهای مثبت، نقش‌آفرینی هنری کویل و آلن ریچسون و حضور گای ریچی در پشت دوربین، به سرنوشت «فای گای» دچار شد.

ورود غول اصلی به داستان: «پادشاهی سیاره میمون‌ها»



در دومین هفته اکران، فیلم «فال گای» با افت فروش ۵۱ درصدی، ۱۳.۷ میلیون دلار فروخت تا فروش آن در گیشه‌ی آمریکای شمالی به ۴۹.۶ میلیون دلار و فروش کلی‌اش به ۱۰۳ میلیون دلار برسد. با این حال، ساخته‌ی دیوید لیچ، جایگاه نخست را به راحتی، به فیلم علمی-تخیلی حماسی «پادشاهی سیاره میمون‌ها» واگذار کرد. این فیلم که چهارمین قسمت از سری جدید «سیاره میمون‌ها» است، ۵۶.۵ میلیون دلار در گیشه‌ی داخلی و ۷۲.۵ میلیون دلار از کشورهای دیگر فروخت تا افتتاحیه جهانی ۱۲۹ میلیون دلاری داشته باشد و البته «فال گای» را -در جدول فروش و در رسانه‌ها- به کلی کنار بزند.

اگر «فال گای» که هزینه تولید آن چیزی میان ۱۲۵ الی ۱۵۰ میلیون دلار تخمین زده می‌شود، با بودجه‌ی کوچک‌تری ساخته شده بود، مانند فیلم‌های اکشن-کمدی سال ۲۰۲۲، یعنی «قطار سریع‌السیر» و «شهر گمشده» می‌توانست موفق عمل کند و کاملا محتمل بود که برای آن دنباله‌ای هم ساخته شود. «قطار سریع‌السیر» با بودجه‌ی ۹۰ میلیون دلاری، ۲۳۹.۳ میلیون دلار فروخت و «شهر گمشده» با بودجه‌ی ۷۴ میلیون دلاری، به فروش ۱۹۲.۹ میلیون دلاری رسید.

اگر هزینه‌ی تبلیغات را در نظر بگیریم (حدود ۸۰ الی ۱۰۰ میلیون دلار)، فیلم «فال گای» باید چیزی بین ۳۱۰ الی ۳۵۰ میلیون دلار بفروشد تا هزینه‌های تولیدش را جبران کند و تازه پس از آن می‌تواند به سوددهی برسد. با این حال، آمارها چنین چیزی را نشان نمی‌دهند و تقریبا غیرممکن است که فیلم بتواند به مرز فروش ۳۰۰ میلیون دلار برسد. «فال گای» محکوم به شکست است و با اکران گسترده‌ی «پادشاهی سیاره میمون‌ها»، شرکت یونیورسال نمی‌تواند به فروش آن در گیشه‌ی بین‌المللی نیز خوش‌بین باشد. با وجود این، شاید فیلم پس از قرار گرفتن در سرویس استریم پیکاک، بتواند مخاطبان زیادی را جذب کند و برای یونیورسال سودآور باشد.



منبع: دیجی‌مگ