طی ۲۰ سال گذشته در جشنواره کن چند فیلم رومانیایی برجسته از موج نو رومانیایی به نمایش درآمده است. اما فیلم نئورئالیستی «سه کیلومتر تا پایان جهان»، نتوانسته در حد و اندازههای «مرگ آقای لازارسکو» (The Death of Mr. Lazarescu) یا «۴ماه، ۳ هفته و ۲ روز» (۴ Months, 3 Weeks and 2 Days) ظاهر شود.
چارسو پرس: «سه کیلومتر تا پایان جهان» (Three Kilometers to the End of the World) سومین فیلم امانوئل پاروو که اخیرا از بازیگری به کارگردانی روی آورده است، فیلم انتقادی اجتماعی است که به دشواریهای زندگی نوجوانی در یکی از روستاهای زیبای رومانی میپردازد و با وجود این که موضوع این فیلم از جمله موضوعاتی است که معمولاْ در جشنوارهی کن مورد توجه قرار میگیرد، نتوانسته نقدها و نمرات خوبی در این جشنواره کسب کند.
فیلم داستان نوجوانی به نام آدی را روایت میکند که میخواهد از یک جامعهی سنتی روستایی فرار کند، چون از سوی دیگران درک نمیشود. با وجود عمق داستان و انتقاداتی که فیلم به جوامع بسته وارد میکند، اکثر منتقدین معتقدند که امانوئل پاروو نتوانسته ارتباط احساسی که باید را با مخاطبان خود برقرار کند. در ادامه چند نقد منتشر شده از این فیلم در رسانههای معتبر را مرور خواهیم کرد.
با این حال، امانوئل پاروو بازیگری که اخیرا وارد حوزهی کارگردانی هم شده، درامی قابلپیشبینی ولی شایسته خلق کرده است که قطعا مورد توجه مخاطبان این جشنواره قرار خواهد گرفت: افرادی که همواره به دنبال فیلمهایی هستند تا تصوراتشان را دربارهی تفکرات متعصبانه سنتی کشورهایی که به آنها دیدی از بالا به پایین دارند، تایید میکند. این درام که در مورد ضرب و شتم وحشیانهای است که در نهایت به فروافتادن پردههایی که فساد و ظلم را پنهان میکنند میانجامد، حداقل از موقعیت زیبای دلتای دانوب، یک زمین باتلاقی آفتابی پر از نیزارهایی که در حاشیه سواحل دست نخورده قرار گرفته، حداکثر بهره را برده است. اگر اتفاقات تلخ داستان نبود، این مناظر قطعاْ میتوانست معجزهای برای گردشگری محلی رقم بزند.
در واقع، یک گردشگر است که چرخدندههای داستان را به حرکت در میآورد. لانگ شات ابتدایی این فیلم از دو مرد جوان است که در غروب خورشید در ساحلی متروک قدم میزنند، تصویری کارت پستالی با رنگهای زیبایی که گویا مستقیماً از یک بروشور سفر بیرون آمده است. اما همین زیبایی چشمانداز و رفتار دوستانه مردم محلی با غریبههای گردشگر (هرکسی را که در این فیلم میبینیم به نوعی به صنعت گردشگری وابسته است) همهچیز دربارهی تعصبات عمیق و خشونتی که زیر پوست آن قرار دارد را پنهان میکند.
بعد از یک کات ناگهانی یکی از ان دو پسر سکانس قبل، ادی (سیپرین چیوجدیا)، جوانی بومی این منطقه را میبینیم که با چهرهای کبود و خونآلود درحال بازگشت به خانه است. در نهایت معلوم میشود که مردم محلی او را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند. نحوه صحبت پلیس، زنتوف و حتی فلورین در مورد این موضوع به وضوح نشان میدهد که اگر سن آنها هم کمی پایینتر بود و موقعیتشان را به خطر نمیانداخت، شاید خودشان هم همین کار را با ادی میکردند. پلیس حتی در یکی از بازجوییهای خشن و در عین حال عجیب و غریب خندهدار میگوید که اگر قرار باشد با این مسائل برخورد نکنند چگونه قرار است در آینده جلوی مصرف مواد مخدر در خیابان را بگیرند؟ او حتی در طی صحبتش با فلورین از او میپرسد که آیا آدی واکسن کووید تزریق کرده یا خیر، چون معتقد است ممکن است این رفتار او در نتیجهی این واکسن باشد.
با این حال، هیچ اتفاقی در یک روستای کوچک، نامرتبط به اتفاقات دیگر نیست. ضرب و شتم نقاط ارتباطی بسیاری با جنبههای زندگی اجتماعی و دلالان قدرت جامعه دارد: رئیس پلیس در آستانه بازنشستگی، سرمایهدار محلی که پسرانش آدی را کتک زدهاند پدر آدی مبلغی به او بدهکار است که امید ندارد بتواند آن را پس دهد، کشیشی که اقتدارش از مؤمنان و ترس افراد نشأت میگیرد، همگی کنار هم جمع میشوند که فیلم پاروو به چیزی شبیه به نقشه احساسی جامعه تبدیل شود که به جای جادهها و خانهها، نشان میدهد که کجا دوستی، حمایت متقابل و محبتهایی که باید در جامعه رد و بدل شود در لجن فساد پوسیده شده است و به جای نقاط دیدنی، نقاط تنشزای فرهنگ را نشان میدهد. همانطور که داستان پیش میرود، خود آدی همچنان به مرکزی برای اعمال قدرتهای مختلف تبدیل میشود که با هم عمل میکنند تا اطمینان حاصل کنند عدالت هرگز اجرا نخواهد شد.
خانواده نیز کمکی به آدی نمیکنند. آنها که زندگی را از راه ماهیگیری و شکار غیر قانونی میگذرانند، برای تحصیل پسر باهوششان و فرستادن او به دانشگاه فداکاریهای زیادی کردهاند. آدی همهی زندگی آنها بود و حالا که میبینند تمام امیدهایی که بر پسرشان بسته بودند خراب شده است، در حالی که چشمشان با عقاید مذهبی و سنتی کور شده است، در پی اصلاح او برمیآیند در صورتی که آدی امید داشت که خانوادهاش کسانی باشند که أوضاع را برای او آسانتر کنند. پاروو کاملاْ مطمئن شده است که پیچیدگی این افراد و همچنین بافت خیانتها و اشتباهات آنها را نشان دهد. حتی زنتوف (ریچارد بوونوچکی) که رشوه و تهدید برایش کاری عادی است، تنها به این دلیل که میداند پسرانش ممکن است به زندان بروند، به شدت از اوضاع شاکیست. حتی او هم میخواهد از پسرانش حفاظت کند، پس چرا دراگویی این کار را برای پسرش نمیکند؟
پاروو، بازیگر ماهری که اکنون سومین کار خود به عنوان کارگردان را منتشر کرده است، به خوبی با ویژگیهای رسمی و موضوعی سینمای موج نو رومانی آشنا است که پیش از این توسط افرادی مانند کریستین مونگیو در فیلم «فارغالتحصیلی» (Graduation)، کالین پیتر نتزر در فیلم «خانواده» (Familiar) و بوگدان جورج آپتری در فیلم «معجزه» (Miracle) نشان داده شده بود. «سه کیلومتر تا پایان جهان» صادقانه از همان سنت ملی پیروی میکند: ترجیح دادن شاتهای طولانی به جای ثابت قرار دادن دوربین و کاتهای مکرر، و انتقاد از عملکرد داخلی و فساد مقامات محلی. اما علیرغم تمام مهارتهای جالب و متقاعدکننده فیلم، چیزهای کمی در مورد آن وجود دارد که چه از نظر سبکی و چه در پرترههای انسانی از سطح فراتر رود و احساسی در بیننده بوجود بیاورد. حضور در جشنواره کن بدون شک وجهه پاروو را افزایش خواهد داد، اما شاید کمی برای او زود بود.
عنوان «سه کیلومتر تا پایان جهان» هرگز در طول فیلم ارجاع یا توضیح داده نمیشود، اگرچه به شکلی تداعیکننده مکانی در ناکجاآباد است که با رسیدن به مرز آن، دچار فراموشی از قلمروی بیرون آن خواهید شد. مطمئناً آدی نسبت به روستای زادگاهش در دلتای دانوب چنین احساسی دارد: تکههای درهم پیچیدهای از زمینهای کشاورزی، آبراهها و نیزارهای انبوه و تابخورده در ترکیب با نماهای عریض آفتابسوخته که کاملاً ویژگی متروک بودن آن را نشان میدهد، به تصویر کشیده شده است. آدی باهوش، حساس و خوشتیپ، رویای یک زندگی بزرگسالانه آزاد در بخارست را در سر میپروراند، اگرچه والدین خداترس و سنتی او در آیندهاش فقط یک آکادمی دریایی میبینند.
میتوان ناآرامیهای آدی را در صحنههای آغازین پربار فیلم در یک کلوپ شبانه تا حد زیادی دید. رویداد مهم بعدی نمایش داده نمیشود و ما در صحنهی بعد آدی را میبینیم که با چهرهای زخمی به خانه برمیگردد. مشخصاْ حذف این صحنه برای ایجاد رمز و راز نیست چرا که عاملان این ضرب و شتم خیلی زود در بازجوییهای پلیس به حمله به آدی اعتراف میکنند.
پدر آدی که آشکارا از تسویه نشدن حسابش آزرده است، میگوید: «کتک خوردن و لعنت کردن دو چیز هستند که نمیتوانی آنها را پس بگیری.» پیگیری این خانواده برای اجرای عدالت در برابر موضوع اولیه دربارهی آدی که مورد توجه بیشتری قرار میگیرد، توخالی میشود. این اتفاقات به اسارت آدی در اتاق خواب و بردن او برای جنگیری توسط کشیش دهکده میانجامد. در این تردید سادهدلانه آنها بین مبارزه با تعصب و همدست ماندن در آن تنش دراماتیک نگرانکنندهای که وجود دارد، در کنار نمایشنامهی پاروو و میرونا برسکو در نهایت زبردستی زاویهی دید پلیس را در خود گنجانده که پیوسته مشوشتر میشود، پلیسی که ترجیح میدهد ببیند قربانی بیسروصدا از شهر میرود تا آنکه به مسئلهای جنجالبرانگیز تبدیل بشود، بزرگان کلیسا از سر پرهیزکاری لجوجانهی خود بمانند و مأمور خدمات [مراقبت از] کودکان بخواهد همهی اینها را بسوزاند و با خاک یکی کند.
در این رویارویی خشن بین عشق، نفرت، سنت و عدالت، دیدگاه خود آدی که چندین بار به عنوان یک قربانی معرفی شده است، تا حدودی نادیده گرفته شده است، اگرچه ما دسترسی محدودی به زندگی درونی او از پشت نگاه خسته سیاه و آبی او داریم. این شخصیت ممکن است برای جوانهای مشابه او که با ترس در روستاهای سنتی رومانی زندگی میکنند، آشنا باشد، اما در کل «سه کیلومتر تا پایان جهان» با افراد نمادگرا بیشتر ارتباط برقرار میکند تا روح انسانهای آشفته و متفاوت. شخصیت آدی خواهان جزئیات و ابعاد است، اما والدین سطحیاش، قربانی تعصبات جمعی و هژمونی مذهبی هستند. در فروپاشی و حتی خود ویرانگری این خانواده کوچک و ضعیف باید حس از دست دادن عمیقی وجود داشته باشد، همانطور که هست. فیلم پاروو با معرفی شخصیت آدی ما را مشتاق می کند تا از این پستوی زیبا و نفرتانگیز فرار کنیم، بدون حتی نیمنگاهی به عقب.
منبع: دیجیمگ
فیلم داستان نوجوانی به نام آدی را روایت میکند که میخواهد از یک جامعهی سنتی روستایی فرار کند، چون از سوی دیگران درک نمیشود. با وجود عمق داستان و انتقاداتی که فیلم به جوامع بسته وارد میکند، اکثر منتقدین معتقدند که امانوئل پاروو نتوانسته ارتباط احساسی که باید را با مخاطبان خود برقرار کند. در ادامه چند نقد منتشر شده از این فیلم در رسانههای معتبر را مرور خواهیم کرد.
هالیوود ریپورتر – لزلی فلپرین
طی ۲۰ سال گذشته در جشنواره کن چند فیلم رومانیایی برجسته از موج نو رومانیایی به نمایش درآمده است. اما فیلم نئورئالیستی «سه کیلومتر تا پایان جهان»، نتوانسته در حد و اندازههای «مرگ آقای لازارسکو» (The Death of Mr. Lazarescu) یا «۴ماه، ۳ هفته و ۲ روز» (۴ Months, 3 Weeks and 2 Days) ظاهر شود.با این حال، امانوئل پاروو بازیگری که اخیرا وارد حوزهی کارگردانی هم شده، درامی قابلپیشبینی ولی شایسته خلق کرده است که قطعا مورد توجه مخاطبان این جشنواره قرار خواهد گرفت: افرادی که همواره به دنبال فیلمهایی هستند تا تصوراتشان را دربارهی تفکرات متعصبانه سنتی کشورهایی که به آنها دیدی از بالا به پایین دارند، تایید میکند. این درام که در مورد ضرب و شتم وحشیانهای است که در نهایت به فروافتادن پردههایی که فساد و ظلم را پنهان میکنند میانجامد، حداقل از موقعیت زیبای دلتای دانوب، یک زمین باتلاقی آفتابی پر از نیزارهایی که در حاشیه سواحل دست نخورده قرار گرفته، حداکثر بهره را برده است. اگر اتفاقات تلخ داستان نبود، این مناظر قطعاْ میتوانست معجزهای برای گردشگری محلی رقم بزند.
در واقع، یک گردشگر است که چرخدندههای داستان را به حرکت در میآورد. لانگ شات ابتدایی این فیلم از دو مرد جوان است که در غروب خورشید در ساحلی متروک قدم میزنند، تصویری کارت پستالی با رنگهای زیبایی که گویا مستقیماً از یک بروشور سفر بیرون آمده است. اما همین زیبایی چشمانداز و رفتار دوستانه مردم محلی با غریبههای گردشگر (هرکسی را که در این فیلم میبینیم به نوعی به صنعت گردشگری وابسته است) همهچیز دربارهی تعصبات عمیق و خشونتی که زیر پوست آن قرار دارد را پنهان میکند.
بعد از یک کات ناگهانی یکی از ان دو پسر سکانس قبل، ادی (سیپرین چیوجدیا)، جوانی بومی این منطقه را میبینیم که با چهرهای کبود و خونآلود درحال بازگشت به خانه است. در نهایت معلوم میشود که مردم محلی او را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند. نحوه صحبت پلیس، زنتوف و حتی فلورین در مورد این موضوع به وضوح نشان میدهد که اگر سن آنها هم کمی پایینتر بود و موقعیتشان را به خطر نمیانداخت، شاید خودشان هم همین کار را با ادی میکردند. پلیس حتی در یکی از بازجوییهای خشن و در عین حال عجیب و غریب خندهدار میگوید که اگر قرار باشد با این مسائل برخورد نکنند چگونه قرار است در آینده جلوی مصرف مواد مخدر در خیابان را بگیرند؟ او حتی در طی صحبتش با فلورین از او میپرسد که آیا آدی واکسن کووید تزریق کرده یا خیر، چون معتقد است ممکن است این رفتار او در نتیجهی این واکسن باشد.
ددلاین – استفانی بانبری
وقتی آدی بیرون از یک باشگاه رقص در دهکدهای که در آن بزرگ شده کتک میخورد، همه بجز پدرش میدانند دلیلش چیست و همین نشان دهنده این است که فیلم اکران شدهی امانوئل پاروو در جشنواره کن امسال، «سه کیلومتر تا پایان جهان»، داستان ارزشمند اما آشنا درباره ورود پسری به دنیای متعصبانه مردمان محلی خواهد بود. بعد از آن شاهد همان مسیر آشنای همیشگی خواهیم بود: آدی مجروح توسط والدینش در اتاق حبس میشود و مادرش ناامیدانه برای سربهراه شدن پسرش به نمادهای روی دیوار دعا میکند.با این حال، هیچ اتفاقی در یک روستای کوچک، نامرتبط به اتفاقات دیگر نیست. ضرب و شتم نقاط ارتباطی بسیاری با جنبههای زندگی اجتماعی و دلالان قدرت جامعه دارد: رئیس پلیس در آستانه بازنشستگی، سرمایهدار محلی که پسرانش آدی را کتک زدهاند پدر آدی مبلغی به او بدهکار است که امید ندارد بتواند آن را پس دهد، کشیشی که اقتدارش از مؤمنان و ترس افراد نشأت میگیرد، همگی کنار هم جمع میشوند که فیلم پاروو به چیزی شبیه به نقشه احساسی جامعه تبدیل شود که به جای جادهها و خانهها، نشان میدهد که کجا دوستی، حمایت متقابل و محبتهایی که باید در جامعه رد و بدل شود در لجن فساد پوسیده شده است و به جای نقاط دیدنی، نقاط تنشزای فرهنگ را نشان میدهد. همانطور که داستان پیش میرود، خود آدی همچنان به مرکزی برای اعمال قدرتهای مختلف تبدیل میشود که با هم عمل میکنند تا اطمینان حاصل کنند عدالت هرگز اجرا نخواهد شد.
خانواده نیز کمکی به آدی نمیکنند. آنها که زندگی را از راه ماهیگیری و شکار غیر قانونی میگذرانند، برای تحصیل پسر باهوششان و فرستادن او به دانشگاه فداکاریهای زیادی کردهاند. آدی همهی زندگی آنها بود و حالا که میبینند تمام امیدهایی که بر پسرشان بسته بودند خراب شده است، در حالی که چشمشان با عقاید مذهبی و سنتی کور شده است، در پی اصلاح او برمیآیند در صورتی که آدی امید داشت که خانوادهاش کسانی باشند که أوضاع را برای او آسانتر کنند. پاروو کاملاْ مطمئن شده است که پیچیدگی این افراد و همچنین بافت خیانتها و اشتباهات آنها را نشان دهد. حتی زنتوف (ریچارد بوونوچکی) که رشوه و تهدید برایش کاری عادی است، تنها به این دلیل که میداند پسرانش ممکن است به زندان بروند، به شدت از اوضاع شاکیست. حتی او هم میخواهد از پسرانش حفاظت کند، پس چرا دراگویی این کار را برای پسرش نمیکند؟
ورایتی – گای لاج
باد گرم و شدید تابستانی موسیقی متن اصلی «سه کیلومتر تا پایان جهان» است، نوعی آب و هوای خشک و طوفانی که مکالمات را حتی در فاصلههای کوتاه میبلعد و اجسام سرگردان و سبک را دور از جایی که باید باشند میبرد. با این حال، این باد برای آدی ۱۷ ساله، نه آنقدر شدید است که بتواند اسرارش را پنهان نگه دارد و نه آنقدر سنگین است که او را از خانهای که به زندانی برای او تبدیل شده، دور کند. اگر باد فقط برای یک لحظه ساکت شود، ممکن است صدای ساعت درونی آدی را بشنوید که با نگرانی شمارش معکوس برای فرصت کوتاهی که برای از آزادی داشته را شروع کرده است.پاروو، بازیگر ماهری که اکنون سومین کار خود به عنوان کارگردان را منتشر کرده است، به خوبی با ویژگیهای رسمی و موضوعی سینمای موج نو رومانی آشنا است که پیش از این توسط افرادی مانند کریستین مونگیو در فیلم «فارغالتحصیلی» (Graduation)، کالین پیتر نتزر در فیلم «خانواده» (Familiar) و بوگدان جورج آپتری در فیلم «معجزه» (Miracle) نشان داده شده بود. «سه کیلومتر تا پایان جهان» صادقانه از همان سنت ملی پیروی میکند: ترجیح دادن شاتهای طولانی به جای ثابت قرار دادن دوربین و کاتهای مکرر، و انتقاد از عملکرد داخلی و فساد مقامات محلی. اما علیرغم تمام مهارتهای جالب و متقاعدکننده فیلم، چیزهای کمی در مورد آن وجود دارد که چه از نظر سبکی و چه در پرترههای انسانی از سطح فراتر رود و احساسی در بیننده بوجود بیاورد. حضور در جشنواره کن بدون شک وجهه پاروو را افزایش خواهد داد، اما شاید کمی برای او زود بود.
عنوان «سه کیلومتر تا پایان جهان» هرگز در طول فیلم ارجاع یا توضیح داده نمیشود، اگرچه به شکلی تداعیکننده مکانی در ناکجاآباد است که با رسیدن به مرز آن، دچار فراموشی از قلمروی بیرون آن خواهید شد. مطمئناً آدی نسبت به روستای زادگاهش در دلتای دانوب چنین احساسی دارد: تکههای درهم پیچیدهای از زمینهای کشاورزی، آبراهها و نیزارهای انبوه و تابخورده در ترکیب با نماهای عریض آفتابسوخته که کاملاً ویژگی متروک بودن آن را نشان میدهد، به تصویر کشیده شده است. آدی باهوش، حساس و خوشتیپ، رویای یک زندگی بزرگسالانه آزاد در بخارست را در سر میپروراند، اگرچه والدین خداترس و سنتی او در آیندهاش فقط یک آکادمی دریایی میبینند.
میتوان ناآرامیهای آدی را در صحنههای آغازین پربار فیلم در یک کلوپ شبانه تا حد زیادی دید. رویداد مهم بعدی نمایش داده نمیشود و ما در صحنهی بعد آدی را میبینیم که با چهرهای زخمی به خانه برمیگردد. مشخصاْ حذف این صحنه برای ایجاد رمز و راز نیست چرا که عاملان این ضرب و شتم خیلی زود در بازجوییهای پلیس به حمله به آدی اعتراف میکنند.
پدر آدی که آشکارا از تسویه نشدن حسابش آزرده است، میگوید: «کتک خوردن و لعنت کردن دو چیز هستند که نمیتوانی آنها را پس بگیری.» پیگیری این خانواده برای اجرای عدالت در برابر موضوع اولیه دربارهی آدی که مورد توجه بیشتری قرار میگیرد، توخالی میشود. این اتفاقات به اسارت آدی در اتاق خواب و بردن او برای جنگیری توسط کشیش دهکده میانجامد. در این تردید سادهدلانه آنها بین مبارزه با تعصب و همدست ماندن در آن تنش دراماتیک نگرانکنندهای که وجود دارد، در کنار نمایشنامهی پاروو و میرونا برسکو در نهایت زبردستی زاویهی دید پلیس را در خود گنجانده که پیوسته مشوشتر میشود، پلیسی که ترجیح میدهد ببیند قربانی بیسروصدا از شهر میرود تا آنکه به مسئلهای جنجالبرانگیز تبدیل بشود، بزرگان کلیسا از سر پرهیزکاری لجوجانهی خود بمانند و مأمور خدمات [مراقبت از] کودکان بخواهد همهی اینها را بسوزاند و با خاک یکی کند.
در این رویارویی خشن بین عشق، نفرت، سنت و عدالت، دیدگاه خود آدی که چندین بار به عنوان یک قربانی معرفی شده است، تا حدودی نادیده گرفته شده است، اگرچه ما دسترسی محدودی به زندگی درونی او از پشت نگاه خسته سیاه و آبی او داریم. این شخصیت ممکن است برای جوانهای مشابه او که با ترس در روستاهای سنتی رومانی زندگی میکنند، آشنا باشد، اما در کل «سه کیلومتر تا پایان جهان» با افراد نمادگرا بیشتر ارتباط برقرار میکند تا روح انسانهای آشفته و متفاوت. شخصیت آدی خواهان جزئیات و ابعاد است، اما والدین سطحیاش، قربانی تعصبات جمعی و هژمونی مذهبی هستند. در فروپاشی و حتی خود ویرانگری این خانواده کوچک و ضعیف باید حس از دست دادن عمیقی وجود داشته باشد، همانطور که هست. فیلم پاروو با معرفی شخصیت آدی ما را مشتاق می کند تا از این پستوی زیبا و نفرتانگیز فرار کنیم، بدون حتی نیمنگاهی به عقب.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/61186