مارتین اسکورسیزی کارگردان بزرگ سینمای هالیوود به شمار میرود که زندگی سخت و پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته و آثاری به یاد ماندنی را تولید کرده است.
چارسو پرس: مارتین چارلز اسکورسیزی در تاریخ ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ (۲۶ آبان ۱۳۲۱) در منطقه کویینز از شهر نیویورک کشور آمریکا و محلهای ایتالیایینشین متولد شد. خانواده وی را مادرش کاترین، خیاط و بازیگر و پدرش چارلز، اتوکش و بازیگر تشکیل داده و اساساً در خانهای هنری چشم به جهان گشوده است. خانوادهای که اصل و نسبی ایتالیایی متعلق به جزیره سیسیل داشته و در شرایطی با مذهب کاتویک پرورش یافته است تا یکی از مشهورترین هنرمندان هالیوودی باشد که از اعتقادات سفت و سختی برخوردار باشد.
مارتین در سنین کودکی علیرغم علاقه شدید و شور و اشتیاقی که برای بودن با هم سن و سالانش و بازی با آنها داشت اما به سبب رنج بردن از بیماری آسم از انجام هرگونه تحرک فیزیکی منع شده بود. به همین سبب نیز گوشهگیر شد و خانوادهاش برای آن که بتواند روحیات وی را متحول کرده و اجازه ندهند که بیماری آسم روح و روان وی را تحت الشعاع قرار دهد، او را به سینما برده و با مدیومی آشنایش کردند که شیفته آن شد و زندگیاش در طی دهههای بعدی متحول میکرد.
او شیفته سینما شده بود تا حدی که اکثر اوقات فراغت خود را یا در سالنهای سینما و یا اجاره فیلم میگذراند و رقیبش در این مسئله جورج ای. رومرو به شمار میرفت که او هم به سبب علاقه شدید به سینما، رویه زندگی خود را با اجاره فیلم سپری میکرد. بازیگران مورد علاقه مارتین را سابو دستگیر و ویکتور ماتیور تشکیل داده و فیلمهای مورد علاقهاش Black Narcissus و The Red Shoes در آن زمان بودهاند که تاثیر به سزایی در جنبه کارگردانی وی داشتهاند و او الهامات بسیاری از این فیلمها در آثار خود به کار گرفته است. البته که حماسههای تاریخی همچون El Cid و Land of the Pharaohs نیز او را به وجد میآوردند.با وجود این که رسم مطالعه در خانواده اسکورسیزیها وجود نداشت اما در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی به ادبیات گرایش پیدا کرد و به خواندن نوشتههای نویسندگان بزرگی نظیر گراهام گرین، جیمز جویس و فیودور داستایفسکی روی آورد که برای یک نوجوان، امری غیرعادی ولی بسیار ارزشمند به شمار میرفت. در عین حال نیز مشغول تحصیل در دبیرستان پسرانه کاردینال هیز بود و موفق شد تا در سال ۱۹۶۰ میلادی فارغ التحیل شده و دوران جدید و متفاوتی را در زندگی تجربه نماید که تاثیر قابل توجهی در مسیر کلی زندگیاش داشته و او را تبدیل به مرد دگرگونکننده سینمای هالیوود میکرد.
مارتین اسکورسیزی در کمال شگفتی، ابتدا قصد داشت تا پس از اتمام دوران دبیرستان به سبب برخورداری از اعتقاد سفت و سخت کاتولیک به یک کشیش تبدیل شود و حتی برای حضور در این عرصه نیز وارد نهاد آموزشی و مذهبی شد تا بتواند گزینش مورد نیاز را به سرانجام برساند. با این حال سرنوشت مسیر متفاوتی را برایش تدارک دیده بود و به همین سبب در همان سال نخست حضور در این آکادمی رد صلاحیت شد. بن بستی در زندگی که این مرد جوان را تسلیم نکرد و به سراغ علاقه دیگری از دوران کودکیاش یعنی سینما رفت و برای ورود به دانشگاه علم و هنر نیویورک ثبت نام کرد تا دوران کارشناسی زبان انگلیسی را سپری نماید.
در نهایت نیز موفق شد تا مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرده و دوران تحصیل خود را به خوبی و خوشی سپری نماید. برخلاف بسیاری از همتایانش که پس از دوران تحصیل به سینما ورود میکردند، مارتین اسکورسیزی از همان دوران دانشگاه متوجه شد که مفهوم سینما برای او در کارگردانی تعریف شده و به همین سبب نیز پیش از فارغ التحصیلی، فیلم کوتاهی تحت عنوان What’s a Nice Girl like You Doing in a Place like This را تولید نمود و رویه ساخت فیلمهای کوتاه را با آثار دیگری نظیر It’s Not Just You, Murray و The Big Shave ادامه داد تا این که نوبت به مهمترین تجربه زندگی وی در آن زمان رسید.پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در ابتدا به عنوان ویراستار پاره وقت برای بخش اخبار CBS فعالیت نمود و حتی پیشنهاد کار تمام وقت با حق وق و مزایا به مراتب بهتری نیز به مارتین اسکورسیزی جوان پیشنهاد شد؛ پیشنهادی که رویای کارگردانی مانع از پذیرش آن شد تا برای ساخت نخستین فیلم بلند خود اقدام نماید. اثری تحت عنوان I Call First که سپس به عنوان Who’s That Knocking at My Door تغییر پیدا کرد و در سال ۱۹۶۷ میلادی به اکران در سینما در آمد. اثری درام حول محور مردی که عاشق یک زن شده و گذشته این زن سبب میشود تا وی با چالشهای بسیاری روبرو شده و بر سر ۲ راهی سختی قرار بگیرد. یک فیلم تحسین شده که راجر ایبرت آن را ستود و خبر از ورود کارگردانی تاریخساز به سینما داد.
در آغاز مسیر کارگردانی که مارتین اسکورسیزی سینماگران را با ساخته نخست خود در بهت و حیرت فرو برده بود، دوستی نزدیکی را با بزرگان سینمای هالیوود همچون فرانسیس فورد کوپولا، جرج لوکاس، استیون اسپیلبرگ و برایان دی پالما آغاز کرد که هر یک آثار انقلابی و بزرگی را تولید کرده و به عنوان نماد و شناسنامه سینمای هالیوود شناخته میشوند. نکته جالب ماجرا در این است که برایان دی پالما مسبب دوستی ۲ تن از بزرگان حال حاضر سینما یعنی مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو را فراهم کرده که با یکدیگر ژانر گانگستری نوین را پایهگذاری کردهاند و حتی در یک برهه زمانی بر زندگی شخصی یکدیگر نیز تاثیرگذار ظاهر شدهاند.
در این دوران مارتین اسکورسیزی مشغول فعالیت به عنوان دستیار کارگردان در فیلم مستند Woodstock بود و در عین حال جزو تیم نویسندگی پروژه سینمایی Bezeten, Het Gat in de Muur به کارگردانی برایان دی پالما به شمار میرفت و اساساً کسب تجربه در حضور همتایانش را سرلوحه کار خود داده بود. در عین حال نیز برای ساخت فیلمهای جدید خود با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکرد که دوستی او با جیمز کامرون زندگیاش را متحول کرد. جیمز کامرون به مارتین اسکورسیزی یاد داد که با حداقل بودجه و بهرهگیری از زمان مناسب در حینچپروسه فیلمبرداری میتواند چالشهای بسیاری را در حوزه تولید فیلم پشت سر بگذارد؛ مسئلهای که کمک به سزایی برای این جوان نیویورکی به شمار رفته و توسط جان کاساوتیس نیز مورد توصیه قرار گرفت که تواناییهای شگفت انگیزش را در ساخت پروژههای شخصی به کار گیرد و عمر و زمان خود را صرف تلف کردن این پتانسیل برای دیگران ننماید.او تا سال ۱۹۷۶ میلادی به ساخت فیلمهایی نظیر Boxcar Bertha، Mean Streets و Alice Doesn’t Live Here Anymore روی آورد و به نظر میرسید که المانها و سبک مورد نظر خود را پیدا کرده است. المانهایی که خشونتی افسار گسیخته، نمایش احساس گناه، رستگاری کاتولیکها، محلههای قشر پایین و موسیقی متنی معاصرگونه را شامل میشد. فیلم Alice Doesn’t Live Here Anymore نخستین اثری از مارتین اسکورسیزی به شمار میرفت که در فصل جوایز حسابی خوش درخشید و مسبب شد تا الن برستین جایزه بهترین بازیگر زن آکادمی اسکار را دریافت نماید. موفقیتی که پس از آن به سراغ ساخت یک مستند به نام Italianamerican رفت و نکته جالب ماجرا در این بود که از والدینش یعنی کاترین و چارلز در نمایش روایت مورد نظرش بهره گرفته بود.
نقطه اوج کارگردانی مارتین اسکورسیزی جوان در سال ۱۹۷۶ میلادی رقم خورد؛ جایی که هالیوود را شیفته خود نمود و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما را پدید آورد. به لطف برایان دی پالما که توانسته بود تا با رابرت دنیرو آشنا شود، ساخت فیلم نئو نوآر و روانشناختی Taxi Driver را حول محور کهنه سرباز سابق ویتنام کلید زد تا روایتی دیوانهوار را حول محور این سرباز بازگشته از جنگ که با مسائل مختلفی دست و پنجه نرم میکند، به تصویر بکشد. یک اثری بسیار موفق، جریانساز و پرسر و صدا که آغازگر همکاریهای ادامهدار میان او با رابرت دنیرو و پل شریدر میشد تا مسیر کارگردانی وی در طی سالهای آتی دگرگون شود.
فیلم Taxi Driver به عنوان ششمین فیلم یک کارگردان جوان، دستاوردهای بزرگی برای مارتین اسکورسیزی داشت و نه تنها برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد، بلکه در اسکار نیز حسابی خوش درخشید و ۴ نامزدی از جمله کسب جایزه بهترین فیلم را به نام خود به ثبت رساند تا مارتین اسکورسیزی اعتماد به نفس لازم برای ساخت نخستین فیلم پرهزینه خود به نام New York, New York را در ژانرهای درام و موزیکال داشته باشد. ادای احترامی به زادگاه شخصیاش و سبک موزیکال کلاسیک سینمای هالیوود که برخلاف انتظارات توفیق چندانی در گیشه پیدا نکرد و با شکست نسبتاً سختی مواجه شد. البته که معدود منتقدانی وجود داشتند که چنین ریسکی را ستایش کرده و آن را یک شکست تمام عیار خطاب نکردند.شکست فیلم New York, New York تنها به گیشه مربوط نمیشد و عدم استقبال از آن مارتین اسکورسیزی را به افسردگی شدیدی در زندگی دچار کرد تا حدی که حتی به مصرف کوکائین اعتیاد شدیدی پیدا کرد و زندگیاش در شرف نابودی کامل قرار داشت. او از ساخت فیلم بلند کنارهگیری کرده بود و صرفاً مستنداتی همچون American Boy: A Profile of Steven Prince را تولید میکرد. رویهای تلخ و ناامید کننده که مارتین اسکورسیزی حتی در شرف از دست دادن جانش نیز بود تا این که فرشته نجات او یعنی رابرت دنیرو وارد میدان شد و نه تنها کمک به سزایی نمود تا اعتیادش به کوکائین را ترک نماید، بلکه او را از روی زمین بلند کرد و متقاعدش کرد تا فیلم مورد علاقهاش یعنی Raging Bull را بسازد و خود رابرت دنیرو نیز ایفای نقش در آن را بر عهده گرفت تا بیش از پیش دوست و همکارش را همراهی نماید.
مارتین اسکورسیزی که دیگر امیدی به ساخت فیلم و حضور چشمگیر در هالیوود نداشت، تنها و تنها به سبب کمکهای رابرت دنیرو متقاعد شد تا برای آخرینبار سکان هدایت یک پروژه سینمایی را بر عهده گرفته و پروسه تولید Raging Bull را به سرانجام برساند و به همین منظور نیز نهایت خلاقیت، پشتکار و اشتیاق خود را به کار گرفت. اثری حول محور زندگی تراژیک یک بوکسور که ناگهان به مانند بمبی پرسر و صدا عمل کرد و نه تنها سینماگران را در بهت و حیرت فرو برد، بلکه تحسین یک صدا منتقدین و بینندگانش را به همراه داشت تا حدی که توسط مجله Sight & Sound به عنوان بهترین فیلم دهه ۱۹۸۰ میلادی لقب گرفته است. اثری که ۸ نامزدی در جوایز اسکار را به همراه داشت و رابرت دنیرو به سبب ایفای نقش استادانه یک بوکسور موفق شد تا جایزه بهترین بازیگر مرد را از سوی آکادمی اسکار دریافت نماید تا به نوعی پاسخ کمکهایش به دوستش را گرفته باشد.
اینجا بود که مارتین اسکورسیزی نه تنها با مفهوم شکست در زندگی کنار آمد و خود را بازیابی نمود، بلکه در عین حال موفق شد تا سبک خاصش را پیدا کرده و بازگشت موفقیت آمیزی را به هالیوود رقم بزند و در مسیر بزرگان قدم بگذارد. او در طی سالهای بعد اگرچه که فیلمهای شکست خوردهای همچون The King of Comedy را تولید نمود، که دیگر از افسردگی و روی آوردن به اعتیاد خبری نبود اما در سمت مقابل راه رو رسم فیلمسازی منحصر به فردش را پیدا کرده بود و تا پایان دهه ۱۹۹۰ میلادی فیلمهای بزرگ، جریان ساز و دیوانهواری نظیر Goodfellas، Casino و The Age of Innocence را تولید کرد تا خود را شیفته ژانر گانگستری نمایش داده و موفقیتهای بزرگی از جمله کسب جایزه در جشنوارههای سینمایی مختلف را تجربه نماید. در این بین نیز ساخت مستند را همچنان ادامه میداد و چنین تولیداتی حکم تفریحاتی مابین تولید پروژههای بزرگ و جاهطلبانه را برایش داشت.در حالی که همگان مارتین اسکورسیزی را به عنوان یک کارگردان به یاد میآورند اما شاید برای شما جالب باشد تا بدانید که او ایفای نقش کوتاهی را در فیلم Dreams سال ۱۹۹۰ میلادی از آکیرا کوروساوا افسانهای بر عهده داشته است. رویکردی که باری دیگر در فیلم Quiz Show نیز تکرار کرد و این مسئله واکنش مثبت طرفدارانش را به همراه داشته است (او همچنین به ایفای نقشهای کوتاه و افتخاری در برخی از ساختههایش نیز پرداخته است).. در همین حین نیز زمان تاسیس یک شرکت تولید فیلم فرا رسیده بود تا او بتواند با دست بازتری به سراغ ایدههای جاهطلبانهاش برود و بدین منطور نیز با همکاری باربارا ده فینا کمپانی فیلمسازی De Fina-Cappa را به ثبت رساند.
با آغاز قرن جدید مارتین اسکورسیزی به یکی از کارگردانان بزرگ و پرافتخار سینمای هالیوود تبدیل شده بود که هر بازیگری آرزوی همکاری با او را در سر داشت. کارگردانی که بخش بزرگی از زندگی حرفهای خود را صرف تولیدات مستند میکرد و این رویه را تا به امروز همچنان حفظ کرده و هیچگاه دست از تولید فیلم و سریالهای مستند بر نداشته است. آغاز قرن جدید همچنین با ساخت یکی از دیوانهوارترین فیلمهای درام و تاریخی سینما به نام Gangs of New York همراه بود که از بازیگرانی نظیر لئوناردو دیکاپریو، دنیل دی-لوئیس و کامرون دیاز بهره میبرد. فیلمی گران قیمت با بودجه ۱۰۰ میلیون دلار که جاهطلبانهترین سرمایه گذاری مارتین اسکورسیزی تا آن زمان لقب گرفت و روایتی در قرن نوزدهم کشور ایالات متحده آمریکا را به تصویر میکشید که با انتقام و خون ترکیب شده است. نخستین همکاری ادامهدار او با بئوناردو دیکاپریو که بازخوردهای بسیار مثبتی را در پی داشت و در شاخههای متعددی از جشنواره اسکار نامزدی را تجربه نمود که در شاخه بهترین بازیگر نقش اول جایزه را برای دنیل دی-لوئیس به همراه داشت. Gangs of New York همچنین جایزه بهترین کارگردانی را برای مارتین اسکورسیزی به همراه داشت که موفقیت بزرگی برایش به شمار میرفت.
تا سال ۲۰۰۴ میلادی مارتین اسکورسیزی نه تنها قدرتمندانه مشغول ساخت و توسعه پروژههای مستند در سینما و تلویزیون بود، بلکه مقوله تهیهکنندگی را نیز بیش از پیش گسترش داد و در ساخت فیلمهای مختلفی همچون You Can Count on Me، Lymelife و The Young Victoria تاثیرگذار ظاهر شد. در همان نیز کمپانی فیلمسازی دیگری به نام Sikelia Productions را تاسیس نمود تا بتواند از آن در ساخت پروژههای جاهطلبانه و در عین حال تولید مستنداتش بهره بگیرد. البته که بیخیال ساخت فیلمهای بلند نیز نشده بود و در طی همکاری مجدد با لئوناردو دیکاپریو فیلم حماسی و بیوگرافی The Aviator حول محور هوارد هیوز را تولید نمود. کارگردان، تهیهکننده و خلبان بزرگ و پرآوازه آمریکایی که به اختلال وسواسی-جبری دچار بود و وظیفه خود میدانست تا رکوردهای سرعت و فاصله پرواز متعددی را بشکند.فیلم The Aviator به صورت کلی موفقیتی تمام عیار به شمار میرود. زیرا نه تنها در گیشه با بودجه ۱۱۰ میلیون دلاری، فروشی ۲۱۳ میلیون دلاری را تجربه کرد، بلکه در فصل جوایز نیز حسابی خوش درخشید و تنها در جشنواره اسکار ۱۱ نامزدی را به ثبت رساند که جوایزی نظیر بهترین طراحی لباس و بهترین فیلمبرداری را از آن خود کرد. علیرغم ناکامی مارتین اسکورسیزی در کسب جایزه بهترین کارگردان اما جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای کیت بلانشت به ارمغان آورد. او پس از ناکامی در کسب جایزه اسکار به ساخت مستند روی آورد و فیلم No Direction Home حول محور اسطوره دنیای موسیقی یعنی باب دیلن را تولید نمود؛ اثری که در زمان پخش با استقبال گسترده مخاطبین روبرو شد و جوایز مختلفی را کسب نمود تا حدی که حتی نامزد دریافت جایزه جوایز امی ساعات پربیننده در شاخه بهترین فیلم مستند نیز شد.
مارنین اسکورسیزی در سال ۲۰۰۶ میلادی بازسازی فیلمی هنک کنگی را در The Departed انجام داد که یکی از موفقترین و بهترین ساختههای کارنامه وی لقب گرفته است. اثری با حضور بازیگرانی نظیر لئوناردو دیکاپریو، مت دیمون، جک نیکلسون و مارک والبرگ که روایتی سراسر تنش و استرس حول محور تقابل یک گانگستر و پلیس را به تصویر کشیده و تحسین منتقدین و مخاطبین عام سینما را برانگیخت تا جوایز گوناگونی را برای به همراه داشته باشد؛ از حمله کسب جایزه بهترین کارگردانی از سوی آکادمی اسکار که دستاوردی تاریخی برایش به شمار میرفت. او سپس به استراحتی طولانی مدت و ۴ ساله رفت و در این بین مستند Shine a Light را حول محور مقوله موسیقی تولید نمود. او همچنین جزو معدود افرایدی به شمار میرود که پس از جنجال بزرگ رومن پولانسکی از او حمایت کرده است.
سال ۲۰۱۰ میلادی نوبت به چهارمین همکاری با لئوناردو دیکاپریو تحت عنوان Shutter Island رسید که بنا به عقیده بسیاری از سینماگران، جزو بهترین فیلمهای مارتین اسکورسیزی لقب گرفته است. اثری روانشناختی و دلهرهآور که از قضا یکی از بهترین نقش آفرینیهای کارنامه بازیگری لئوناردو دیکاپریو نیز شناخته میشود و موفق شده تا روایتی غیرقابل پیش بینی را به نحو احسنت بازیگری نماید. مارتین اسکورسیزی همچنین در این دوران به مدیوم تلویزیون ورود کرد و سریال Boardwalk Empire را تولید نمود. اثری که اگرچه در ابتدا بازخوردهایی لازم را دریافت نکرد اما به مرور تبدیل به اثری کالت شد و طرفداران خاص خودش را پیدا کرد.مارتین اسکورسیزی در طی سالهای بعد فیلم و سریالهای متنوع و بزرگی را کارگردانی کرد که عموماً با موفقیتهای بسیاری همراه بودهاند. از یک سو در تجربهای جدید فیلم ماجراجویی و درام Hugo را تولید نمود که با بودجه گزاف ۱۵۰ میلیون دلار توفیق چندانی در گیشه حاصل نکرد و بالعکس در فصل جوایز حسابی مورد تحویل قرار گرفت و ۱۱ نامزدی را در جشنواره اسکار به ثبت رساند. سپس طی همکاری مجدد با لئوناردو دیکاپریو فیلم جنجالی The Wolf of Wall Street را کارگردانی کرد که یکی از متفاوتترین نقش آفرینیهای بازیگرش به شمار رفته و تحسین منتقدین و بینندگانش را در پی داشته است تا حدی که نه تنها فروش قابل توجه ۴۰۰ میلیون دلار را در ازای بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری به ثبت رساند، بلکه در فصل جوایز نیز حسابی خوش درخشید.
همانطور که پیشتر اشاره کرده بودیم، این کارگردان کارکشته سینمای هالیوود از اعتقادات مذهبی کاتولیک سفت و سختی بهره میبرد و به همین سبب نیز در سال ۲۰۱۶ میلادی درصدد ساخت فیلمی بر آمد که برای سالهای طولانی آن را مد نظر داشته است. اثری تحت عنوان Silence با نقش آفرینی بازیگرانی نظیر اندرو گارفیلد، آدام درایور و لیام نیسون که برخلاف انتظارات، مورد استقبال قرار نگرفت و خیلی زود از یادها فراموش شد. با این حال پس از دوری چندین و چندساله از ژانر مورد علاقهاش یعنی گانگستری، به لطف همکاری با کمپانی نتفلیکس موفق شد تا باری دیگر با بازیگران مورد علاقهاش یعنی رابرت دنیرو، آل پاچینو و جو پشی در فیلم The Irishman همکاری نماید. اثری جاهطلبانه که در آن از تکنولوژی جوانسازی بهره گرفت و با بودجهای حدوداً ۲۰۰ میلیون دلاری ساخته شد. اثری که واکنشهای ضد و نقیضی را به همراه داشت و با وجود انتقاداتی که بر آن وارد شد اما یادآور دوران طلایی وی در دهه ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ میلادی به شمار میرفت و به همین منظور نیز نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره اسکار شد.
پس از آغاز همهگیری ویروس کرونا تا به امرور نیز مارتین اسکورسیزی در عین اختصاص بخشی از زندگی خود به ساخت مستند، در سینما و تلویزیون با فیلم جنجالی Killers of the Flower Moon و مجموعه تلویزیونی Pretend It’s a City به استقبال طرفدارانش آمده است. نکته حائز اهمیت Killers of the Flower Moon در بهرهگیری همزمان از ۲ تن از بازیگران مورد علاقهاش یعنی لئوناردو دیکاپریو و رابرت دنیرو بوده است. اثری که در سال ۲۰۲۳ میلادی اکران شد و حواشی بسیاری را به راه انداخت تا یکی از پرسر و صداترین ساختههای این کارگردان نیویورکی به شمار رود. فیلمی ۲۰۰ میلیون دلاری که نه تنها در گیشه با شکست مواجه شد، بلکه در فصل جوایز نیز توفیق چندانی حاصل نکرد و در جشنواره اسکار حتی یک جایزه هم کسب ننمود. بزرگترین نقد وارد شده به آخرین ساخته سینمایی مارتین اسکورسیزی، مدت زمانی بیش از حد طولانی آن بوده که باید دید در ساختههای بعدی وی چه تاثیری بر جای خواهد گذاشت.مارتین اسکورسیزی که حال در سن ۸۱ سالگی به سر برده و درصدد ساخت فیلمی حول محور شخص پاپ بوده است، زندگی شخصیتی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. کارگردانی که تاکنون ۵ بار ازدواج کرده و صاحب فرزندان مختلفی میباشد و آخرینبار نیز در سال ۱۹۹۹ میلادی با هلن شرمون ازدواج کرد که زندگی مشترک آنها تا به امروز دوام پیدا کرده است.
مارتین در سنین کودکی علیرغم علاقه شدید و شور و اشتیاقی که برای بودن با هم سن و سالانش و بازی با آنها داشت اما به سبب رنج بردن از بیماری آسم از انجام هرگونه تحرک فیزیکی منع شده بود. به همین سبب نیز گوشهگیر شد و خانوادهاش برای آن که بتواند روحیات وی را متحول کرده و اجازه ندهند که بیماری آسم روح و روان وی را تحت الشعاع قرار دهد، او را به سینما برده و با مدیومی آشنایش کردند که شیفته آن شد و زندگیاش در طی دهههای بعدی متحول میکرد.
اگر به «جزیره شاتر» اسکورسیزی علاقه دارید، این فیلمها را هم ببینید
او شیفته سینما شده بود تا حدی که اکثر اوقات فراغت خود را یا در سالنهای سینما و یا اجاره فیلم میگذراند و رقیبش در این مسئله جورج ای. رومرو به شمار میرفت که او هم به سبب علاقه شدید به سینما، رویه زندگی خود را با اجاره فیلم سپری میکرد. بازیگران مورد علاقه مارتین را سابو دستگیر و ویکتور ماتیور تشکیل داده و فیلمهای مورد علاقهاش Black Narcissus و The Red Shoes در آن زمان بودهاند که تاثیر به سزایی در جنبه کارگردانی وی داشتهاند و او الهامات بسیاری از این فیلمها در آثار خود به کار گرفته است. البته که حماسههای تاریخی همچون El Cid و Land of the Pharaohs نیز او را به وجد میآوردند.با وجود این که رسم مطالعه در خانواده اسکورسیزیها وجود نداشت اما در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی به ادبیات گرایش پیدا کرد و به خواندن نوشتههای نویسندگان بزرگی نظیر گراهام گرین، جیمز جویس و فیودور داستایفسکی روی آورد که برای یک نوجوان، امری غیرعادی ولی بسیار ارزشمند به شمار میرفت. در عین حال نیز مشغول تحصیل در دبیرستان پسرانه کاردینال هیز بود و موفق شد تا در سال ۱۹۶۰ میلادی فارغ التحیل شده و دوران جدید و متفاوتی را در زندگی تجربه نماید که تاثیر قابل توجهی در مسیر کلی زندگیاش داشته و او را تبدیل به مرد دگرگونکننده سینمای هالیوود میکرد.
مارتین اسکورسیزی در کمال شگفتی، ابتدا قصد داشت تا پس از اتمام دوران دبیرستان به سبب برخورداری از اعتقاد سفت و سخت کاتولیک به یک کشیش تبدیل شود و حتی برای حضور در این عرصه نیز وارد نهاد آموزشی و مذهبی شد تا بتواند گزینش مورد نیاز را به سرانجام برساند. با این حال سرنوشت مسیر متفاوتی را برایش تدارک دیده بود و به همین سبب در همان سال نخست حضور در این آکادمی رد صلاحیت شد. بن بستی در زندگی که این مرد جوان را تسلیم نکرد و به سراغ علاقه دیگری از دوران کودکیاش یعنی سینما رفت و برای ورود به دانشگاه علم و هنر نیویورک ثبت نام کرد تا دوران کارشناسی زبان انگلیسی را سپری نماید.
در نهایت نیز موفق شد تا مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرده و دوران تحصیل خود را به خوبی و خوشی سپری نماید. برخلاف بسیاری از همتایانش که پس از دوران تحصیل به سینما ورود میکردند، مارتین اسکورسیزی از همان دوران دانشگاه متوجه شد که مفهوم سینما برای او در کارگردانی تعریف شده و به همین سبب نیز پیش از فارغ التحصیلی، فیلم کوتاهی تحت عنوان What’s a Nice Girl like You Doing in a Place like This را تولید نمود و رویه ساخت فیلمهای کوتاه را با آثار دیگری نظیر It’s Not Just You, Murray و The Big Shave ادامه داد تا این که نوبت به مهمترین تجربه زندگی وی در آن زمان رسید.پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه در ابتدا به عنوان ویراستار پاره وقت برای بخش اخبار CBS فعالیت نمود و حتی پیشنهاد کار تمام وقت با حق وق و مزایا به مراتب بهتری نیز به مارتین اسکورسیزی جوان پیشنهاد شد؛ پیشنهادی که رویای کارگردانی مانع از پذیرش آن شد تا برای ساخت نخستین فیلم بلند خود اقدام نماید. اثری تحت عنوان I Call First که سپس به عنوان Who’s That Knocking at My Door تغییر پیدا کرد و در سال ۱۹۶۷ میلادی به اکران در سینما در آمد. اثری درام حول محور مردی که عاشق یک زن شده و گذشته این زن سبب میشود تا وی با چالشهای بسیاری روبرو شده و بر سر ۲ راهی سختی قرار بگیرد. یک فیلم تحسین شده که راجر ایبرت آن را ستود و خبر از ورود کارگردانی تاریخساز به سینما داد.
افشاگری مارتین اسکورسیزی از بزرگترین مشکلش در فیلمسازی
در آغاز مسیر کارگردانی که مارتین اسکورسیزی سینماگران را با ساخته نخست خود در بهت و حیرت فرو برده بود، دوستی نزدیکی را با بزرگان سینمای هالیوود همچون فرانسیس فورد کوپولا، جرج لوکاس، استیون اسپیلبرگ و برایان دی پالما آغاز کرد که هر یک آثار انقلابی و بزرگی را تولید کرده و به عنوان نماد و شناسنامه سینمای هالیوود شناخته میشوند. نکته جالب ماجرا در این است که برایان دی پالما مسبب دوستی ۲ تن از بزرگان حال حاضر سینما یعنی مارتین اسکورسیزی و رابرت دنیرو را فراهم کرده که با یکدیگر ژانر گانگستری نوین را پایهگذاری کردهاند و حتی در یک برهه زمانی بر زندگی شخصی یکدیگر نیز تاثیرگذار ظاهر شدهاند.
در این دوران مارتین اسکورسیزی مشغول فعالیت به عنوان دستیار کارگردان در فیلم مستند Woodstock بود و در عین حال جزو تیم نویسندگی پروژه سینمایی Bezeten, Het Gat in de Muur به کارگردانی برایان دی پالما به شمار میرفت و اساساً کسب تجربه در حضور همتایانش را سرلوحه کار خود داده بود. در عین حال نیز برای ساخت فیلمهای جدید خود با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکرد که دوستی او با جیمز کامرون زندگیاش را متحول کرد. جیمز کامرون به مارتین اسکورسیزی یاد داد که با حداقل بودجه و بهرهگیری از زمان مناسب در حینچپروسه فیلمبرداری میتواند چالشهای بسیاری را در حوزه تولید فیلم پشت سر بگذارد؛ مسئلهای که کمک به سزایی برای این جوان نیویورکی به شمار رفته و توسط جان کاساوتیس نیز مورد توصیه قرار گرفت که تواناییهای شگفت انگیزش را در ساخت پروژههای شخصی به کار گیرد و عمر و زمان خود را صرف تلف کردن این پتانسیل برای دیگران ننماید.او تا سال ۱۹۷۶ میلادی به ساخت فیلمهایی نظیر Boxcar Bertha، Mean Streets و Alice Doesn’t Live Here Anymore روی آورد و به نظر میرسید که المانها و سبک مورد نظر خود را پیدا کرده است. المانهایی که خشونتی افسار گسیخته، نمایش احساس گناه، رستگاری کاتولیکها، محلههای قشر پایین و موسیقی متنی معاصرگونه را شامل میشد. فیلم Alice Doesn’t Live Here Anymore نخستین اثری از مارتین اسکورسیزی به شمار میرفت که در فصل جوایز حسابی خوش درخشید و مسبب شد تا الن برستین جایزه بهترین بازیگر زن آکادمی اسکار را دریافت نماید. موفقیتی که پس از آن به سراغ ساخت یک مستند به نام Italianamerican رفت و نکته جالب ماجرا در این بود که از والدینش یعنی کاترین و چارلز در نمایش روایت مورد نظرش بهره گرفته بود.
نقطه اوج کارگردانی مارتین اسکورسیزی جوان در سال ۱۹۷۶ میلادی رقم خورد؛ جایی که هالیوود را شیفته خود نمود و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما را پدید آورد. به لطف برایان دی پالما که توانسته بود تا با رابرت دنیرو آشنا شود، ساخت فیلم نئو نوآر و روانشناختی Taxi Driver را حول محور کهنه سرباز سابق ویتنام کلید زد تا روایتی دیوانهوار را حول محور این سرباز بازگشته از جنگ که با مسائل مختلفی دست و پنجه نرم میکند، به تصویر بکشد. یک اثری بسیار موفق، جریانساز و پرسر و صدا که آغازگر همکاریهای ادامهدار میان او با رابرت دنیرو و پل شریدر میشد تا مسیر کارگردانی وی در طی سالهای آتی دگرگون شود.
جیمز گان یا مارتین اسکورسیزی؟ کارگردان مؤلف کیست؟
فیلم Taxi Driver به عنوان ششمین فیلم یک کارگردان جوان، دستاوردهای بزرگی برای مارتین اسکورسیزی داشت و نه تنها برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد، بلکه در اسکار نیز حسابی خوش درخشید و ۴ نامزدی از جمله کسب جایزه بهترین فیلم را به نام خود به ثبت رساند تا مارتین اسکورسیزی اعتماد به نفس لازم برای ساخت نخستین فیلم پرهزینه خود به نام New York, New York را در ژانرهای درام و موزیکال داشته باشد. ادای احترامی به زادگاه شخصیاش و سبک موزیکال کلاسیک سینمای هالیوود که برخلاف انتظارات توفیق چندانی در گیشه پیدا نکرد و با شکست نسبتاً سختی مواجه شد. البته که معدود منتقدانی وجود داشتند که چنین ریسکی را ستایش کرده و آن را یک شکست تمام عیار خطاب نکردند.شکست فیلم New York, New York تنها به گیشه مربوط نمیشد و عدم استقبال از آن مارتین اسکورسیزی را به افسردگی شدیدی در زندگی دچار کرد تا حدی که حتی به مصرف کوکائین اعتیاد شدیدی پیدا کرد و زندگیاش در شرف نابودی کامل قرار داشت. او از ساخت فیلم بلند کنارهگیری کرده بود و صرفاً مستنداتی همچون American Boy: A Profile of Steven Prince را تولید میکرد. رویهای تلخ و ناامید کننده که مارتین اسکورسیزی حتی در شرف از دست دادن جانش نیز بود تا این که فرشته نجات او یعنی رابرت دنیرو وارد میدان شد و نه تنها کمک به سزایی نمود تا اعتیادش به کوکائین را ترک نماید، بلکه او را از روی زمین بلند کرد و متقاعدش کرد تا فیلم مورد علاقهاش یعنی Raging Bull را بسازد و خود رابرت دنیرو نیز ایفای نقش در آن را بر عهده گرفت تا بیش از پیش دوست و همکارش را همراهی نماید.
مارتین اسکورسیزی که دیگر امیدی به ساخت فیلم و حضور چشمگیر در هالیوود نداشت، تنها و تنها به سبب کمکهای رابرت دنیرو متقاعد شد تا برای آخرینبار سکان هدایت یک پروژه سینمایی را بر عهده گرفته و پروسه تولید Raging Bull را به سرانجام برساند و به همین منظور نیز نهایت خلاقیت، پشتکار و اشتیاق خود را به کار گرفت. اثری حول محور زندگی تراژیک یک بوکسور که ناگهان به مانند بمبی پرسر و صدا عمل کرد و نه تنها سینماگران را در بهت و حیرت فرو برد، بلکه تحسین یک صدا منتقدین و بینندگانش را به همراه داشت تا حدی که توسط مجله Sight & Sound به عنوان بهترین فیلم دهه ۱۹۸۰ میلادی لقب گرفته است. اثری که ۸ نامزدی در جوایز اسکار را به همراه داشت و رابرت دنیرو به سبب ایفای نقش استادانه یک بوکسور موفق شد تا جایزه بهترین بازیگر مرد را از سوی آکادمی اسکار دریافت نماید تا به نوعی پاسخ کمکهایش به دوستش را گرفته باشد.
اینجا بود که مارتین اسکورسیزی نه تنها با مفهوم شکست در زندگی کنار آمد و خود را بازیابی نمود، بلکه در عین حال موفق شد تا سبک خاصش را پیدا کرده و بازگشت موفقیت آمیزی را به هالیوود رقم بزند و در مسیر بزرگان قدم بگذارد. او در طی سالهای بعد اگرچه که فیلمهای شکست خوردهای همچون The King of Comedy را تولید نمود، که دیگر از افسردگی و روی آوردن به اعتیاد خبری نبود اما در سمت مقابل راه رو رسم فیلمسازی منحصر به فردش را پیدا کرده بود و تا پایان دهه ۱۹۹۰ میلادی فیلمهای بزرگ، جریان ساز و دیوانهواری نظیر Goodfellas، Casino و The Age of Innocence را تولید کرد تا خود را شیفته ژانر گانگستری نمایش داده و موفقیتهای بزرگی از جمله کسب جایزه در جشنوارههای سینمایی مختلف را تجربه نماید. در این بین نیز ساخت مستند را همچنان ادامه میداد و چنین تولیداتی حکم تفریحاتی مابین تولید پروژههای بزرگ و جاهطلبانه را برایش داشت.در حالی که همگان مارتین اسکورسیزی را به عنوان یک کارگردان به یاد میآورند اما شاید برای شما جالب باشد تا بدانید که او ایفای نقش کوتاهی را در فیلم Dreams سال ۱۹۹۰ میلادی از آکیرا کوروساوا افسانهای بر عهده داشته است. رویکردی که باری دیگر در فیلم Quiz Show نیز تکرار کرد و این مسئله واکنش مثبت طرفدارانش را به همراه داشته است (او همچنین به ایفای نقشهای کوتاه و افتخاری در برخی از ساختههایش نیز پرداخته است).. در همین حین نیز زمان تاسیس یک شرکت تولید فیلم فرا رسیده بود تا او بتواند با دست بازتری به سراغ ایدههای جاهطلبانهاش برود و بدین منطور نیز با همکاری باربارا ده فینا کمپانی فیلمسازی De Fina-Cappa را به ثبت رساند.
با آغاز قرن جدید مارتین اسکورسیزی به یکی از کارگردانان بزرگ و پرافتخار سینمای هالیوود تبدیل شده بود که هر بازیگری آرزوی همکاری با او را در سر داشت. کارگردانی که بخش بزرگی از زندگی حرفهای خود را صرف تولیدات مستند میکرد و این رویه را تا به امروز همچنان حفظ کرده و هیچگاه دست از تولید فیلم و سریالهای مستند بر نداشته است. آغاز قرن جدید همچنین با ساخت یکی از دیوانهوارترین فیلمهای درام و تاریخی سینما به نام Gangs of New York همراه بود که از بازیگرانی نظیر لئوناردو دیکاپریو، دنیل دی-لوئیس و کامرون دیاز بهره میبرد. فیلمی گران قیمت با بودجه ۱۰۰ میلیون دلار که جاهطلبانهترین سرمایه گذاری مارتین اسکورسیزی تا آن زمان لقب گرفت و روایتی در قرن نوزدهم کشور ایالات متحده آمریکا را به تصویر میکشید که با انتقام و خون ترکیب شده است. نخستین همکاری ادامهدار او با بئوناردو دیکاپریو که بازخوردهای بسیار مثبتی را در پی داشت و در شاخههای متعددی از جشنواره اسکار نامزدی را تجربه نمود که در شاخه بهترین بازیگر نقش اول جایزه را برای دنیل دی-لوئیس به همراه داشت. Gangs of New York همچنین جایزه بهترین کارگردانی را برای مارتین اسکورسیزی به همراه داشت که موفقیت بزرگی برایش به شمار میرفت.
چرا اسکورسیزی «فهرست شیندلر» را نساخت؟
تا سال ۲۰۰۴ میلادی مارتین اسکورسیزی نه تنها قدرتمندانه مشغول ساخت و توسعه پروژههای مستند در سینما و تلویزیون بود، بلکه مقوله تهیهکنندگی را نیز بیش از پیش گسترش داد و در ساخت فیلمهای مختلفی همچون You Can Count on Me، Lymelife و The Young Victoria تاثیرگذار ظاهر شد. در همان نیز کمپانی فیلمسازی دیگری به نام Sikelia Productions را تاسیس نمود تا بتواند از آن در ساخت پروژههای جاهطلبانه و در عین حال تولید مستنداتش بهره بگیرد. البته که بیخیال ساخت فیلمهای بلند نیز نشده بود و در طی همکاری مجدد با لئوناردو دیکاپریو فیلم حماسی و بیوگرافی The Aviator حول محور هوارد هیوز را تولید نمود. کارگردان، تهیهکننده و خلبان بزرگ و پرآوازه آمریکایی که به اختلال وسواسی-جبری دچار بود و وظیفه خود میدانست تا رکوردهای سرعت و فاصله پرواز متعددی را بشکند.فیلم The Aviator به صورت کلی موفقیتی تمام عیار به شمار میرود. زیرا نه تنها در گیشه با بودجه ۱۱۰ میلیون دلاری، فروشی ۲۱۳ میلیون دلاری را تجربه کرد، بلکه در فصل جوایز نیز حسابی خوش درخشید و تنها در جشنواره اسکار ۱۱ نامزدی را به ثبت رساند که جوایزی نظیر بهترین طراحی لباس و بهترین فیلمبرداری را از آن خود کرد. علیرغم ناکامی مارتین اسکورسیزی در کسب جایزه بهترین کارگردان اما جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برای کیت بلانشت به ارمغان آورد. او پس از ناکامی در کسب جایزه اسکار به ساخت مستند روی آورد و فیلم No Direction Home حول محور اسطوره دنیای موسیقی یعنی باب دیلن را تولید نمود؛ اثری که در زمان پخش با استقبال گسترده مخاطبین روبرو شد و جوایز مختلفی را کسب نمود تا حدی که حتی نامزد دریافت جایزه جوایز امی ساعات پربیننده در شاخه بهترین فیلم مستند نیز شد.
مارنین اسکورسیزی در سال ۲۰۰۶ میلادی بازسازی فیلمی هنک کنگی را در The Departed انجام داد که یکی از موفقترین و بهترین ساختههای کارنامه وی لقب گرفته است. اثری با حضور بازیگرانی نظیر لئوناردو دیکاپریو، مت دیمون، جک نیکلسون و مارک والبرگ که روایتی سراسر تنش و استرس حول محور تقابل یک گانگستر و پلیس را به تصویر کشیده و تحسین منتقدین و مخاطبین عام سینما را برانگیخت تا جوایز گوناگونی را برای به همراه داشته باشد؛ از حمله کسب جایزه بهترین کارگردانی از سوی آکادمی اسکار که دستاوردی تاریخی برایش به شمار میرفت. او سپس به استراحتی طولانی مدت و ۴ ساله رفت و در این بین مستند Shine a Light را حول محور مقوله موسیقی تولید نمود. او همچنین جزو معدود افرایدی به شمار میرود که پس از جنجال بزرگ رومن پولانسکی از او حمایت کرده است.
سال ۲۰۱۰ میلادی نوبت به چهارمین همکاری با لئوناردو دیکاپریو تحت عنوان Shutter Island رسید که بنا به عقیده بسیاری از سینماگران، جزو بهترین فیلمهای مارتین اسکورسیزی لقب گرفته است. اثری روانشناختی و دلهرهآور که از قضا یکی از بهترین نقش آفرینیهای کارنامه بازیگری لئوناردو دیکاپریو نیز شناخته میشود و موفق شده تا روایتی غیرقابل پیش بینی را به نحو احسنت بازیگری نماید. مارتین اسکورسیزی همچنین در این دوران به مدیوم تلویزیون ورود کرد و سریال Boardwalk Empire را تولید نمود. اثری که اگرچه در ابتدا بازخوردهایی لازم را دریافت نکرد اما به مرور تبدیل به اثری کالت شد و طرفداران خاص خودش را پیدا کرد.مارتین اسکورسیزی در طی سالهای بعد فیلم و سریالهای متنوع و بزرگی را کارگردانی کرد که عموماً با موفقیتهای بسیاری همراه بودهاند. از یک سو در تجربهای جدید فیلم ماجراجویی و درام Hugo را تولید نمود که با بودجه گزاف ۱۵۰ میلیون دلار توفیق چندانی در گیشه حاصل نکرد و بالعکس در فصل جوایز حسابی مورد تحویل قرار گرفت و ۱۱ نامزدی را در جشنواره اسکار به ثبت رساند. سپس طی همکاری مجدد با لئوناردو دیکاپریو فیلم جنجالی The Wolf of Wall Street را کارگردانی کرد که یکی از متفاوتترین نقش آفرینیهای بازیگرش به شمار رفته و تحسین منتقدین و بینندگانش را در پی داشته است تا حدی که نه تنها فروش قابل توجه ۴۰۰ میلیون دلار را در ازای بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری به ثبت رساند، بلکه در فصل جوایز نیز حسابی خوش درخشید.
۱۰ فیلم نیویورکی برتر به انتخاب مارتین اسکورسیزی
همانطور که پیشتر اشاره کرده بودیم، این کارگردان کارکشته سینمای هالیوود از اعتقادات مذهبی کاتولیک سفت و سختی بهره میبرد و به همین سبب نیز در سال ۲۰۱۶ میلادی درصدد ساخت فیلمی بر آمد که برای سالهای طولانی آن را مد نظر داشته است. اثری تحت عنوان Silence با نقش آفرینی بازیگرانی نظیر اندرو گارفیلد، آدام درایور و لیام نیسون که برخلاف انتظارات، مورد استقبال قرار نگرفت و خیلی زود از یادها فراموش شد. با این حال پس از دوری چندین و چندساله از ژانر مورد علاقهاش یعنی گانگستری، به لطف همکاری با کمپانی نتفلیکس موفق شد تا باری دیگر با بازیگران مورد علاقهاش یعنی رابرت دنیرو، آل پاچینو و جو پشی در فیلم The Irishman همکاری نماید. اثری جاهطلبانه که در آن از تکنولوژی جوانسازی بهره گرفت و با بودجهای حدوداً ۲۰۰ میلیون دلاری ساخته شد. اثری که واکنشهای ضد و نقیضی را به همراه داشت و با وجود انتقاداتی که بر آن وارد شد اما یادآور دوران طلایی وی در دهه ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ میلادی به شمار میرفت و به همین منظور نیز نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره اسکار شد.
پس از آغاز همهگیری ویروس کرونا تا به امرور نیز مارتین اسکورسیزی در عین اختصاص بخشی از زندگی خود به ساخت مستند، در سینما و تلویزیون با فیلم جنجالی Killers of the Flower Moon و مجموعه تلویزیونی Pretend It’s a City به استقبال طرفدارانش آمده است. نکته حائز اهمیت Killers of the Flower Moon در بهرهگیری همزمان از ۲ تن از بازیگران مورد علاقهاش یعنی لئوناردو دیکاپریو و رابرت دنیرو بوده است. اثری که در سال ۲۰۲۳ میلادی اکران شد و حواشی بسیاری را به راه انداخت تا یکی از پرسر و صداترین ساختههای این کارگردان نیویورکی به شمار رود. فیلمی ۲۰۰ میلیون دلاری که نه تنها در گیشه با شکست مواجه شد، بلکه در فصل جوایز نیز توفیق چندانی حاصل نکرد و در جشنواره اسکار حتی یک جایزه هم کسب ننمود. بزرگترین نقد وارد شده به آخرین ساخته سینمایی مارتین اسکورسیزی، مدت زمانی بیش از حد طولانی آن بوده که باید دید در ساختههای بعدی وی چه تاثیری بر جای خواهد گذاشت.مارتین اسکورسیزی که حال در سن ۸۱ سالگی به سر برده و درصدد ساخت فیلمی حول محور شخص پاپ بوده است، زندگی شخصیتی پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. کارگردانی که تاکنون ۵ بار ازدواج کرده و صاحب فرزندان مختلفی میباشد و آخرینبار نیز در سال ۱۹۹۹ میلادی با هلن شرمون ازدواج کرد که زندگی مشترک آنها تا به امروز دوام پیدا کرده است.
https://teater.ir/news/61336