فیلم Godzilla Minus One در اواخر سال ۲۰۲۳ میلادی در ژاپن اکران شد و با تحسینهای فراوانی از جانب مخاطبان و منتقدان مواجه شد تا به عنوان فیلمی مورد انتظار معرفی شود.
در سه خطی فیلم «گودزیلا منهای یک» آمده است:
ژاپن به سختی از جنگ جهانی دوم بیرون آمده است. زمانی که خطری عظیم در سواحل توکیو ظاهر میشود؛ کویچی، یک فراری که از اولین رویارویی خود با گودزیلا آسیب دیده است، این را فرصتی برای جبران رفتار خود در طول جنگ میبیند.
در سالی که کریستوفر نولان با فیلم «اوپنهایمر»، که به زندگی مخترع بمب اتم میپرداخت، جهان و سینما را مسحور خود کرد؛ تماشای فیلمی ژاپنی که قرار است به شکلی نمادین –با گودزیلا- به ژاپنِ پس از پایان جنگ جهانی دوم بپردازد میتوانست لذتی دوچندان داشته باشد. اما همان دقایق ابتدایی فیلم، بیننده را ناامید میکند و نشان میدهد که به هیچ وجه خبری از یک فیلم جدی با تم ضد جنگ نیست!

نکات فراوانی در این فیلم یافت میشود که روی کاغذ و گویا در ذهن نویسنده و کارگردان، جذاب به نظر میرسیده و میتوانسته به برگ برنده فیلم تبدیل شود. اما حقیقتا تمام این نکات، در طول اثر به یک نقاطی ضعفی غیر قابل قبول تبدیل شده که کیفیت اثر را حتی از فیلمهای متوسط سرگرم کننده هم پایینتر آورده است! در سینما، اینکه شما به عنوان یک کارگردان قصد داشته باشید موضوعی را مطرح کنید کافی نیست! در سینما، شما باید بتوانید یک موضوع را در قالب سینمایی به شکلی پرداخته شده به بیننده ارائه کنید که بیننده تمام عواطفش درگیر آن موضوع شود و با کاراکترهای داستان همراه شود و با داستان فیلم پیش برود. اما «گودزیلا منهای یک» خیلی ضعیفتر از این است که بخواهد موضوعات خاص و جدیدی را مطرح کند و به فیلمی خاص و تا حدی نوآورانه تبدیل شود. «گودزیلا منهای یک» حتی از بسیاری از فیلمهای متوسط سینمای متاخر آمریکا هم عقبتر است! چرا که نه تنها نمیتواند هیچ شخصیتی را برای بیننده بسازد؛ حتی نمیتواند به وسیله هیجانات مقطعی، بیننده را سرگرم نگه دارد!

در ادامه و پس از پایان جنگ جهانی دوم، کویچی به ویرانههای ژاپن برگشته است و به شکلی تصادفی با زن و بچهای آشنا میشود که آنها را در خانه خود –به شکلی تصادفی- پناه میدهد! به قدری این موضوع و این رابطه و رفتارها و اکت بازیگر نقش اصلی ضعیف و غیرقابل باور است که دیگر به نقد جزئیات آن نمیپردازم!
نکته غیر قابل باوری که در فیلم «گودزیلا منهای یک» به چشم میخورد این است که کارگردان ۶۰ ساله ژاپنی، تاکاشی یامازاکی، حتی نتوانسته تصویری نصفه و نیمه از ژاپنِ پس از جنگ جهانی دوم ارائه کند! در چنین فیلمی با چنین فضایی که نمایش همدلی مردم ژاپن برای از نو ساختن کشور از ویرانههای پس از جنگ جهانی دوم را ضروری است، اینکه کارگردان نتواند حتی یک نمای درست از این ژاپن ویران ارائه دهد اتفاقی باور نکردنی است! یامازاکی تنها چندین نما از اطراف خانه کویچی میگیرد و جوری نمایش میدهد که گویا تنها کویچی است که در این کشور، قرار است از صفر شروع کند!
نحوه روایت داستان هم تعریفی ندارد و بسیار پاره پاره است و ریتم خوبی هم ندارد. «گودزیلا منهای یک» جوری ساخته شده است که انگار اپیزودهای مختلف یک سریال به همدیگر متصل شدهاند! وقتی فیلم به جلو حرکت میکند، ارتباط موثر و درستی بین زمانِ سکانس قبل با زمانِ کنونی ایجاد نمیشود و همین باعث تکه تکه بودن فیلم و نبود یک انسجام واقعی در فیلم میشود.

صحنههای زیادی در طول فیلم است که سازندگان اثر نمیتوانند آن را توجیه کنند و منطق روایی درستی ندارند.
هشدار اسپویل
برای مثال سازندگان سعی داشتهاند تا با استفاده غیرمنطقی از ایثار زن برای کویچی، یک تراژدی بسازند که در پایان فیلم هم با زنده بودن او، درام خلق کنند! اما این ایده هم یکی از ایدههای متعددی است که در طول فیلم شکست خورده است! اینکه آن زن، جانش را برای کویچی فدا کرد، اتفاقی غیر منطقی بود و از آن غیر منطقیتر، زنده ماندن زن پس از شلیک اشعه اتمی گودزیلا بود! کل شهر نابود شد! چگونه این زن زنده ماند؟!در کل، پایان بندی اثر بسیار کلیشهای و قابل پیش بینی بود. گودزیلایی که با انواع و اقسام روشهای علمی و نظامی از پا در نیامد –بلکه قویتر شد- با یک حمله کامی کازه (با این تفاوت که -در شعار- جان انسانها مهم است و دیگر قرار نیست خودشان را فدا کنند) توسط کویچیِ –مثلا- قهرمان، به سادگی هر چه تمامتر از پا درآمد!
پایان اسپویل
خوب است کمی به تاریخچه گودزیلا بپردازم. گودزیلا هیولایی [خیالی] است که برای اولین بار در سال ۱۹۵۴ و در یک فیلم سینمایی ژاپنی به همین نام به تصویر کشیده شد. گودزیلایی که در این فیلم میبینیم هم Origin Story مشابهی دارد و هیولایی است که در اعماق اقیانوس حضور دارد و به دنبال حمله اتمی آمریکا از آب بیرون آمده و به شهرها و مردم ژاپن حملهور میشود. طبق سایت رسمی گودزیلا، این شخصیت مشهور خیالی، تا کنون در ۳۵ فیلم سینمایی به تصویر کشیده شده است. از این تعداد، ۳۰ فیلم سینمایی، توسط خود کشور ژاپن ساخته شده است (که گودزیلا منهای یک جدیدترین اثر محسوب میشود) و ۵ فیلم سینمایی هم سهم هالیوود است. فیلمهای هالیوودی گودزیلا به دلیل تبلیغات و فروش قابل توجهشان، به عنوان فیلمهایی سرگرم کننده بارها مورد توجه قرار گرفته بودند. گودزیلا (رونالد امریش – ۱۹۹۸)، گودزیلا (گرت ادواردز – ۲۰۱۴)، گودزیلا : پادشاه هیولاها (مایکل دووگرتی – ۲۰۱۹)، گودزیلا علیه کونگ (آدام وینگارد – ۲۰۲۱) و به تازگی فیلم گودزیلا علیه کونگ: امپراتوری جدید (آدام وینگارد – ۲۰۲۴) فیلمهای ساخته شده هالیوودی از شخصیت گودزیلا بودهاند که مجموعا با بودجهای حدودا ۷۳۰ میلیون دلاری و فروشی حدودا ۲.۴ میلیارد دلاری (فقط با ۵ فیلم) نشان از اهمیت و شهرت دیوانهوار این هیولای خیالی دارند. بنابراین میتوان حدس زد که تعداد زیادی از افراد به خاطر علاقهای که صرفا به شخصیت گودزیلا داشتهاند به تماشای این فیلم نشستهاند. گودزیلایی که در این فیلم طراحی شده است، از طراحی خوبی برخوردار است و یکی از معدود جنبههایی از فیلم است که سازندگان در آن عملکرد قابل قبولی داشتهاند. مهمتر از طراحی ظاهری گوزیلا، سازندگان در این اثر توانستهاند از گودزیلا، یک هیولای مخوف و قدرتمند بسازند که هیچ چیزی جلو دارش نیست و به هیچ کس رحم نمیکند. (سکانسهای قتل عام مردم به شکلی مهیج ساخته شدهاند و یک هیولای قدرتمند را به تصویر میکشند.) اما پایان بندی فیلم به همین نقطه قوت فیلم هم آسیب زده است و به موارد غیر منطقیِ پرتعداد فیلم اضافه میشود!فیلم «گودزیلا منهای یک» سعی دارد تا فیلمی ضد جنگ باشد. فیلمی که تلخیهای جنگ را روایت میکند و از بدیهای آن میگوید. اما تمام این موارد در طول فیلم صرفا در حد همان چند جملهای که در فیلمنامه برای شخصیت اصلی نوشته شده باقی میمانند. از آنجایی که شخصیت پردازیها ضعیف است، درامی هم شکل نمیگیرد و صحنههایی احساسی، نمیتوانند بیننده را احساساتی کنند. همدلی و یکدلی شعارزدهای هم که بین تعدادی از مردم ژاپن شکل میگیرد هیچ پرداخت درستی ندارد و به شکلی پوچ نمایان میشود. وقتی فیلم حتی در خلق یک کاراکتر ناکام است و حتی نمیتواند یک نمای ویرانه از ژاپن و مردمش ارائه دهد؛ پر واضح است که قادر به ساخت مردم و جامعه نخواهد بود!

یکی دیگر از نقاط قوت فیلم «گودزیلا منهای یک» مقوله صدا است. صداگذاری فیلم بسیار خوب انجام شده است. یکی از مهمترین نکاتی که گودزیلای فیلم را به هیولایی مخوف بدل کرده است، صداگذاری خیلی خوب آن است. همچنین صداگذاری صحنههای اکشن، شلیک توپهای کشتی، انفجار و سایر موارد به شکلی کم نقص اجرا شده است. موسیقی متن فیلم هم بر عهده نائوکی ساتو است. تمهای استفاده شده، جذاب است اما حقیقتا تنظیم موسیقی متن فیلم نقص دارد و موسیقی با صحنهها چندان چفت و بست نمیشود.

https://teater.ir/news/61350