کارگردان در مسیر رسیدن به ایدهآلهای خود چیزهای زیادی را در The Animal Kingdom به خطر میاندازد. برای مثال رفتار حیوانات و به بازی گرفتن اصالت خوی حیوانی به درستی ادا نمیشود. در نهایت میتوان فهمید که مسائل روانشناختی که توماس کایلی مد نظر داشته بسیار بر شیوه کارگردانی آن ارجعیت دارد.
The Animal Kingdom توانسته جایزه بهترین فیلم را در جشنواره Louis Delluc Prize و جایزه بهترین کارگردانی را در جشنواره Lumières Award به خود اختصاص دهد. همچنین این فیلم نامزد بخشهای مختلفی از جشنواره فیلم کن و فستیوال سزار نیز میباشد. لازم به ذکر است که Animal Kingdom توانسته علاوه بر مردم، نظر منتقدان سینما را به خود جلب کند.
آنچه در گذر است

فرانسوا که مردی میانسال است به همراه پسر خود امیل به شهری دیگر نقل مکان میکنند. چرا که مادر خانواده به دلیل درگیر شدن با این بیماری ناشناخته قرار است به آنجا منتقل شود. فرانسوا تمام سعی خود را به کار میگیرد تا شرایط را برای پسر نوجوانش تلطیف کند. چون که امیل با شرایط مادرش وقف پیدا نکرده و حتی از او میترسد. علاوه بر این امیل زخمی روی صورت دارد که به نظر میرسد توسط مادرش ایجاد شده.
آشفتگی از نقطهای اوج میگیرد که طی تصادفی موجودات در حال انتقال به بیمارستان فرار میکنند و در جنگلهای اطراف رها میشوند و فرانسوا سعی دارد با کمک پسرش، همسر خود را بیابد، بیخبر از این که امیل نیز در حال تغییر کردن و تبدیل شدن به یک گرگ است. ابتدا امیل از این تغییرات وحشت میکند اما کم کم از آن لذت میبرد.
فرزند و والد

چیزی که چشمان امیل را رو به دنیای جدید باز میکند فقط تجربه است. امیل تحت تاثیر شنیده ها قرار نمیگیرد بنابر این گفتوگوهای او با فرانسوا همیشه به در بسته میخورد. با این وجود درست جایی که او از نزدیک و بدون خطکشی و مرز به کسب تجربه میپردازد همه چیز را راحت تر درک میکند. خطر را به جان میخرد و هیجان را ضمیمه آن میکند و از این طریق بر وحشت و افسردگی خود غلبه میکند.

درندهخویی معضل نیست، انسانخویی معضل است!


نکته مهم دیگر این است که این حیوانات بر حسب شخصیت انسانی خود تبدیل به موجود خاصی نمیشوند. یعنی این فیلم در تلاش است تا کلیشههای حیوانی و صفاتی که انسانها به آنها نسبت میدهد را ریشهکن کند. اما آنچه در کاراکترهای انسانی میبینیم همگی با صفاتی شناخته میشوند که روحیاتشان را بروز میدهد.
تعامل بدون تصاحب!

تصاحب حیوانات، زمین، جنگل و دریا همگی در اشل کوچکی در این فیلم تصویر شدند. بنابر این The Animal Kingdom یک کجدهنی به بشریتی است که پا را مدتها است از گلیم خود درازتر کرده و به دلیل تواناییهای خود، به خویشتن حق دست درازی به هر چه را که بخواهد میدهد آنهم بدون ذرهای نیازمندی!
با این وجود The Animal Kingdom بدترین نوع انسان را به اشخاصی نسبت میدهد که تصاحب را بدون دلیل و حتی بدون هیچگونه آگاهی، فقط و فقط از دیگری تکرار میکنند. درست مثل همکلاسی امیل که میزان بالای تنفر و تند خویی را از دیگران آموخته و بدون اندیشه در صدد تکرار آن برمیاید.
باید گفت که...

همه چیز خیلی بهتر رقم میخورد اگر ارتباط انسانها با این موجودات واضحتر تصویر میشد. با این وجود سازنده تنها پیوند را بین امیل و دوست پرندهاش ایجاد کرد. همین موضوع از دست رفتن پرنده و از خودگذشتگی او برای نجات امیل صحنهای دراماتیکتر ترسیم کرده است. در انتها باید گفت که که The Animal Kingdom قطعا ارزش دیدن را دارد و با این که ژانر ماجراجویانه و فانتزی آن مخاطبین را به اشتباه میاندازد، حرفی تاثیر گذار برای گفتن دارد.
منبع: ویجیاتو
https://teater.ir/news/61393