در این مطلب، نکاتی که پیش از تماشای فیلم «پادشاهی سیاره میمونها» باید بدانید را جمعآوری کردهایم.
چارسو پرس: شاید تنها مجموعه هالیوودی که همهی قسمتهایش درخشان و موفق بوده است، «مأموریت: غیرممکن» (Mission: Impossible) باشد که در سال ۱۹۹۶ آغاز شد و ممکن است سرانجام در سال آینده، پس از هشت فیلم و نزدیک به ۳۰ سال بدون هیچ بازسازیای به پایان برسد. اما با توجه به شرایط فعلی فرنچایز «سیاره میمونها» ( Planet of the Apes)، ممکن است این میمونها باشند که در نهایت این عنوان را از انسانهای میربایند.
اولین فیلم این فرنچایز، «سیاره میمونها»، در سال ۱۹۶۸ اکران شد و بر اساس اولین باکس آفیس «پادشاهی سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) و نقدهای مثبت منتشر شده برای این فیلم، آخرین قسمت منتشر شده از بازسازی این مجموعه که از سال ۲۰۱۱ شروع شد، این فرنچایز احتمالا تا بعد از زمانی که اولین فیلم منتشر شده از آن به شصت سالگی برسد، یعنی چهار سال دیگر، همچنان ادامه خواهد داشت. در نتیجه احتمال زیادی دارد که «سیاره میمونها» به ماندگارترین مجموعهی هالیوودی تبدیل شود.
درست است که اگر قسمت «بازسازی» را در نظر بگیرید، سری جیمز باند برای مدت طولانیتری (البته نه چندان طولانیتر) کاملا بی نقص دوام آورده است، اما فیلمهای باند عناصر زیادی دارند که بسیاری از مردم همیشه بهطور سنتی در فیلمها دوست دارند: ماشینها، اسلحهها، مکانهای معروف جهان، چهرههای جذابی که بر ابرشرورها پیروز میشوند. ولی اکثر فیلمهای سیاره میمونها خیلی کم از این عناصر استفاده کردهاند و در عوض آیندهای را نشان میدهند که انسانها زمین را از دست دادهاند.
همین جمله یکی از ویژگیهای بارز مجموعه است، چه درمورد آسیب روانی که پایان پیچیده و اکنون مشهور فیلم اصلی برجای گذاشت (دنیای میمونها اصلاً سیارهای دوردست نیست، بلکه همان زمین خودمان است)، چه درمورد مجموعهی بازسازی شده که در فیلم «ظهور سیارهی میمونها» (Rise of the Planet of the Apes) از طریق شیوع آنفولانزایی مرگبار شبیه کووید زمین به دست میمونها افتاد، چه در ضرب و شتم و کشتار وحشیانهی ۳۰ دقیقهی پایانی فیلم «فتح سیاره میمونها» (Conquest of the Planet of the Apes) و یا حتی نابودی کامل حیات روی زمین که به طرز شگفتانگیزی در فیلم دوم اتفاق میافتد.این مجموعه موفق شده است با سفر در زمان و یک سوال همیشگی که در ذهن بینندگان باقی میگذارد از شکست و فراموش شدن در زمان در امان بماند:
ه تلخ و نابودی برای انسان و/یا میمونها اجتناب ناپذیر است یا میتواند با اقدامات و اهدافی صلحآمیزتر تغییر کند؟
پنجمین و آخرین فیلم مجموعهی اصلی، «نبرد برای سیاره میمونها» (Battle for the Planet of the Apes) که در سال ۱۹۷۳ اکران شد، با توجه به این که در آن زمان این فیلم فیلمی بچگانه شناخته میشد، این سوال را با جسارت تمام در میان طرفدارانش باقی گذاشت، (موضوعاتی که فیلمهای قدیمی مجموعه که همگی بجز یک مورد با رتبهبندی G اکران شدند، توانستند به آن دستیابند با استاندارد امروزی واقعاً خیرهکننده است.) پنج فیلم اول «سیارهی میمونها» به سرعت و یکی پس از دیگری به نمایش درآمدند و اگرچه تلاش آنها برای رسیدن به هیاهوهای سینمای دهه پایانی گاهی اوقات ناخوشایند میشود اما تمایل آنها برای انجام این کار باعث بوجود آمدن این فوریت شگفت انگیز شده است.
سری فعلی که تابحال چهار فیلم آن اکران شده سادهتر و کمپیچوخمتر است، از دورانی که بسیار شبیه دنیای ما در همان سال ۲۰۱۱ است، شروع میشود و بعد از آن به دنیایی تبدیل میشود که در آن میمون فوقهوشمند، سزار (با بازی موشن کپچر اندی سرکیس) همنوعان خود را رهبری میکند تا بتوانند جامعهای برای خود تشکیل دهند، درحالی که اندک بازماندگان انسانها از همگیری ویروس برای بقای جایگاه خود در جهان به سختی تلاش میکنند. داستان «پادشاهی سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes ) صدها سال بعد از داستان سزار اتفاق میافتد و با توجه به این که تعداد کمی انسان در سرتاسر فیلم حضور دارند، سازندگان فیلم بیشتر از همیشه به میمونها اجازه دادهاند تا کل داستان را پیش ببرند. هر چهار فیلم جلوههای ویژه واقعا شگفتانگیزی را به نمایش میگذارند و جزئیات واقعی گرافیک رایانهای پیشرفته را با وزن انسانی وصف ناپذیر بازیگران واقعی ترکیب میکنند.
البته لباسهای مبدل میمونهای فیلمهای قدیمی هم تا حد قابل قبولی توانسته بود وظیفهی خود را انجام دهد. بودجه فیلمهای قدیمیتر که به تدریج کاهش مییافت، مشکلات زیادی برای خلاقیت فیلمسازان بوجود میأورد و باعث میشد همواره با خطرات بالقوه بیگانهپنداری مخاطبان خود روبهرو باشند، بهویژه برای فیلمهایی که داستان آنها مستلزم ایجاد راههایی بود که انسانها از آن طریق ممکن است نژاد خود را به آستانه انقراض برسانند. به همین دلیل هم بسیاری از فرنچایزهای قدیمی صرفا به موضوع نجات یا بازسازی دوباره جهان میپرداختند. ولی فرنچایز «سیارهی میمونها» جهان را دقیقاْ در آستانه آخرالزمان به نمایش درآورد. مسلماً، فیلمهای جدیدتر فرنچایز با سرعتی اختیاری و تایید شده توسط فرانچایز حرکت میکنند، عناصر خاص داستان را تکرار میکنند تا فرآیند پیشزمینهسازی برای داستان را به خوبی انجام دهند و در موارد معدودی مجبور به اقداماتی هستند که از نتیجهی آن اطمینان ندارند.
در عین حال، اینطور نیست که این بازسازیها عاری از هر چالشی باشد. سازندگان بازسازی فرنچایز «سیاره میمونها» در تلاش هستند تا همان خط داستانی کلاسیک را در یک محیط سینمایی متفاوت و امروزی حفظ کنند و از این طریق داستانهای آشناتری برای مخاطبان امروزی روایت کنند و در عین حال عناصر تجربی ساخت فیلم را حول شخصیتهای حیوانی فوتورئالیستی به کار گیرند. (اگر این کار به نظرتان ساده است، بازسازی غیرقابل تماشای شیر شاه را در نظر بگیرید.) بین این دو مجموعه کلاسیک و بازسازی شده فرنچایز، نسخه تیم برتون از فیلم که در سال ۲۰۰۱ اکران شد وجود دارد که تقریباً هیچ کس آن را دوست ندارد. اما حتی این فیلم هم خلاقیتهای جسورانهای داشته، مانند گریم عجیب و غریب میمونها و تلاش قابل تحسین و احمقانه برای تکرار پیچ و تاب داستان اصلی.
اگرچه ماراتنهای تماشای مجدد و چند سریال تلویزیونی این فرنچایز را در حافظهی افکار عمومی حفظ کرده بود، اما فیلم برتون درواقع چیزی بود که به سکوت ۲۸ ساله فیلمهای «سیارهی میمونها» پایان داد. این بدان معناست که فیلمها از زمان اکران اولین فیلم آنقدر زیاد نبودهاند که بتوانند همه اضطرابهای اجتماعی سیاسی دوران خود را منعکس کنند. تصور کنید این مجموعه که تبعیض نژادی و تخریب محیط زیست را اینگونه به نمایش درآورده و با آنها مقابله کرده است، میتوانست با تحولات دهه ۸۰ چه کند! در عین حال، این فرنچایز طولانی در نوع خود بسیار منحصر به فرد است چرا که به نظر نمیرسد تحت تاثیر نوستالژی و داستان تکراری یا ایدههای از قبل استفاده شده، کسلکننده و خالی از هیجان باشد. فیلم «پادشاهی سیارهی میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) ممکن است بعضی ایدههای هیجانانگیز خود را سربسته گذاشته باشد و آنها را برای فیلمهای بعدی نگه داشته باشد، اما یکی از این این ایدههای جذاب را به خوبی مطرح کرده است: چرا میمونها توانستند دوام بیاورند.
در این فیلم، نشان داده میشود که نسلهای بعدی میمونها نکات زیادی از دوران رهبری سزار الهام گرفتهاند. عادلانه باشد یا نه، او حالا مرده است و تبدیل به یک نماد شده است، در نتیجه نمیتوان او را احیا کرد تا میمونها را راهنمایی کند (چه شخصیتهای داستان را و چه کل فرنچایز را). سزار ممکن است یک شخصیت محوری در داستان هر دو مجموعه سیاره میمونها بوده باشد، اما ماندگاری سریال به او بستگی ندارد و نداشته. آنچه این فرنچایز را در طول زمان زنده نگه میدارد تیک تاک ساعت برای رسیدن به جهان ما به آخرالزمانی بالقوه است.
اولین فیلم این فرنچایز، «سیاره میمونها»، در سال ۱۹۶۸ اکران شد و بر اساس اولین باکس آفیس «پادشاهی سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) و نقدهای مثبت منتشر شده برای این فیلم، آخرین قسمت منتشر شده از بازسازی این مجموعه که از سال ۲۰۱۱ شروع شد، این فرنچایز احتمالا تا بعد از زمانی که اولین فیلم منتشر شده از آن به شصت سالگی برسد، یعنی چهار سال دیگر، همچنان ادامه خواهد داشت. در نتیجه احتمال زیادی دارد که «سیاره میمونها» به ماندگارترین مجموعهی هالیوودی تبدیل شود.
تریلر جدید فیلم «پادشاهی سیاره میمونها»
درست است که اگر قسمت «بازسازی» را در نظر بگیرید، سری جیمز باند برای مدت طولانیتری (البته نه چندان طولانیتر) کاملا بی نقص دوام آورده است، اما فیلمهای باند عناصر زیادی دارند که بسیاری از مردم همیشه بهطور سنتی در فیلمها دوست دارند: ماشینها، اسلحهها، مکانهای معروف جهان، چهرههای جذابی که بر ابرشرورها پیروز میشوند. ولی اکثر فیلمهای سیاره میمونها خیلی کم از این عناصر استفاده کردهاند و در عوض آیندهای را نشان میدهند که انسانها زمین را از دست دادهاند.
همین جمله یکی از ویژگیهای بارز مجموعه است، چه درمورد آسیب روانی که پایان پیچیده و اکنون مشهور فیلم اصلی برجای گذاشت (دنیای میمونها اصلاً سیارهای دوردست نیست، بلکه همان زمین خودمان است)، چه درمورد مجموعهی بازسازی شده که در فیلم «ظهور سیارهی میمونها» (Rise of the Planet of the Apes) از طریق شیوع آنفولانزایی مرگبار شبیه کووید زمین به دست میمونها افتاد، چه در ضرب و شتم و کشتار وحشیانهی ۳۰ دقیقهی پایانی فیلم «فتح سیاره میمونها» (Conquest of the Planet of the Apes) و یا حتی نابودی کامل حیات روی زمین که به طرز شگفتانگیزی در فیلم دوم اتفاق میافتد.این مجموعه موفق شده است با سفر در زمان و یک سوال همیشگی که در ذهن بینندگان باقی میگذارد از شکست و فراموش شدن در زمان در امان بماند:
ه تلخ و نابودی برای انسان و/یا میمونها اجتناب ناپذیر است یا میتواند با اقدامات و اهدافی صلحآمیزتر تغییر کند؟
پنجمین و آخرین فیلم مجموعهی اصلی، «نبرد برای سیاره میمونها» (Battle for the Planet of the Apes) که در سال ۱۹۷۳ اکران شد، با توجه به این که در آن زمان این فیلم فیلمی بچگانه شناخته میشد، این سوال را با جسارت تمام در میان طرفدارانش باقی گذاشت، (موضوعاتی که فیلمهای قدیمی مجموعه که همگی بجز یک مورد با رتبهبندی G اکران شدند، توانستند به آن دستیابند با استاندارد امروزی واقعاً خیرهکننده است.) پنج فیلم اول «سیارهی میمونها» به سرعت و یکی پس از دیگری به نمایش درآمدند و اگرچه تلاش آنها برای رسیدن به هیاهوهای سینمای دهه پایانی گاهی اوقات ناخوشایند میشود اما تمایل آنها برای انجام این کار باعث بوجود آمدن این فوریت شگفت انگیز شده است.
سری فعلی که تابحال چهار فیلم آن اکران شده سادهتر و کمپیچوخمتر است، از دورانی که بسیار شبیه دنیای ما در همان سال ۲۰۱۱ است، شروع میشود و بعد از آن به دنیایی تبدیل میشود که در آن میمون فوقهوشمند، سزار (با بازی موشن کپچر اندی سرکیس) همنوعان خود را رهبری میکند تا بتوانند جامعهای برای خود تشکیل دهند، درحالی که اندک بازماندگان انسانها از همگیری ویروس برای بقای جایگاه خود در جهان به سختی تلاش میکنند. داستان «پادشاهی سیاره میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes ) صدها سال بعد از داستان سزار اتفاق میافتد و با توجه به این که تعداد کمی انسان در سرتاسر فیلم حضور دارند، سازندگان فیلم بیشتر از همیشه به میمونها اجازه دادهاند تا کل داستان را پیش ببرند. هر چهار فیلم جلوههای ویژه واقعا شگفتانگیزی را به نمایش میگذارند و جزئیات واقعی گرافیک رایانهای پیشرفته را با وزن انسانی وصف ناپذیر بازیگران واقعی ترکیب میکنند.
اولین واکنش منتقدان به فیلم Kingdom of the Planet of the Apes
البته لباسهای مبدل میمونهای فیلمهای قدیمی هم تا حد قابل قبولی توانسته بود وظیفهی خود را انجام دهد. بودجه فیلمهای قدیمیتر که به تدریج کاهش مییافت، مشکلات زیادی برای خلاقیت فیلمسازان بوجود میأورد و باعث میشد همواره با خطرات بالقوه بیگانهپنداری مخاطبان خود روبهرو باشند، بهویژه برای فیلمهایی که داستان آنها مستلزم ایجاد راههایی بود که انسانها از آن طریق ممکن است نژاد خود را به آستانه انقراض برسانند. به همین دلیل هم بسیاری از فرنچایزهای قدیمی صرفا به موضوع نجات یا بازسازی دوباره جهان میپرداختند. ولی فرنچایز «سیارهی میمونها» جهان را دقیقاْ در آستانه آخرالزمان به نمایش درآورد. مسلماً، فیلمهای جدیدتر فرنچایز با سرعتی اختیاری و تایید شده توسط فرانچایز حرکت میکنند، عناصر خاص داستان را تکرار میکنند تا فرآیند پیشزمینهسازی برای داستان را به خوبی انجام دهند و در موارد معدودی مجبور به اقداماتی هستند که از نتیجهی آن اطمینان ندارند.
در عین حال، اینطور نیست که این بازسازیها عاری از هر چالشی باشد. سازندگان بازسازی فرنچایز «سیاره میمونها» در تلاش هستند تا همان خط داستانی کلاسیک را در یک محیط سینمایی متفاوت و امروزی حفظ کنند و از این طریق داستانهای آشناتری برای مخاطبان امروزی روایت کنند و در عین حال عناصر تجربی ساخت فیلم را حول شخصیتهای حیوانی فوتورئالیستی به کار گیرند. (اگر این کار به نظرتان ساده است، بازسازی غیرقابل تماشای شیر شاه را در نظر بگیرید.) بین این دو مجموعه کلاسیک و بازسازی شده فرنچایز، نسخه تیم برتون از فیلم که در سال ۲۰۰۱ اکران شد وجود دارد که تقریباً هیچ کس آن را دوست ندارد. اما حتی این فیلم هم خلاقیتهای جسورانهای داشته، مانند گریم عجیب و غریب میمونها و تلاش قابل تحسین و احمقانه برای تکرار پیچ و تاب داستان اصلی.
نگاهی به تاریخچه و داستان فرانچایز سیاره میمونها
اگرچه ماراتنهای تماشای مجدد و چند سریال تلویزیونی این فرنچایز را در حافظهی افکار عمومی حفظ کرده بود، اما فیلم برتون درواقع چیزی بود که به سکوت ۲۸ ساله فیلمهای «سیارهی میمونها» پایان داد. این بدان معناست که فیلمها از زمان اکران اولین فیلم آنقدر زیاد نبودهاند که بتوانند همه اضطرابهای اجتماعی سیاسی دوران خود را منعکس کنند. تصور کنید این مجموعه که تبعیض نژادی و تخریب محیط زیست را اینگونه به نمایش درآورده و با آنها مقابله کرده است، میتوانست با تحولات دهه ۸۰ چه کند! در عین حال، این فرنچایز طولانی در نوع خود بسیار منحصر به فرد است چرا که به نظر نمیرسد تحت تاثیر نوستالژی و داستان تکراری یا ایدههای از قبل استفاده شده، کسلکننده و خالی از هیجان باشد. فیلم «پادشاهی سیارهی میمونها» (Kingdom of the Planet of the Apes) ممکن است بعضی ایدههای هیجانانگیز خود را سربسته گذاشته باشد و آنها را برای فیلمهای بعدی نگه داشته باشد، اما یکی از این این ایدههای جذاب را به خوبی مطرح کرده است: چرا میمونها توانستند دوام بیاورند.
در این فیلم، نشان داده میشود که نسلهای بعدی میمونها نکات زیادی از دوران رهبری سزار الهام گرفتهاند. عادلانه باشد یا نه، او حالا مرده است و تبدیل به یک نماد شده است، در نتیجه نمیتوان او را احیا کرد تا میمونها را راهنمایی کند (چه شخصیتهای داستان را و چه کل فرنچایز را). سزار ممکن است یک شخصیت محوری در داستان هر دو مجموعه سیاره میمونها بوده باشد، اما ماندگاری سریال به او بستگی ندارد و نداشته. آنچه این فرنچایز را در طول زمان زنده نگه میدارد تیک تاک ساعت برای رسیدن به جهان ما به آخرالزمانی بالقوه است.
https://teater.ir/news/61752