در این مینی‌سریال اندرو اسکات که او را برای بازی در نقش پروفسور جیمز موریارتی سریال «شرلوک هلمز» ورسیون بندیکت کامبربچ یا کشیش سریال «فلیبگ» به یاد می‌آوریم، بازی درخوری در نقش تام ریپلی دارد.
چارسو پرس:برای خوانندگان رمان‌های جنایی، «ریپلی» طنین آشنایی دارد. ریپلی نام‌خانوادگی مرد جوان شکست‌خورده اما جسور و فرصت‌طلبی است که به محض اینکه روزنه کوچکی از خوش‌اقبالی به روی‌اش گشوده می‌شود، از هیچ عمل غیراخلاقی‌ای برای تغییر بنیادین وضع ناجور زندگی‌اش فروگذار نمی‌کند. طمع، حسادت، خباثت، ‌ کین‌توزی، قتل، ‌ وارونه جلوه دادن حقیقت، دست‌کاری ذهن دیگران و عطش سیری‌ناپذیر به تصاحب آنچه متعلق به خودش نیست ــ حالا می‌خواهد هویت دیگران باشد یا ثروت‌شان ــ از ریپلی مخلوقی نفرت‌انگیز، اما در عین حال درکی‌شدنی ساخته است.

بیشتر بخوانید: نقد سریال ریپلی (Ripley)/ بازگشت به ریشه‌های سبک نوآر



همشهری آنلاین نوشت: او یکی از ماست، با ترس‌ها و آرزوها و دردهایی شبیه به ما؛ بی‌اعتمادبه‌نفس، تحقیرشده، تنها و مطرود، بی‌دوست و همدم، پر از حسرت، به‌ بن‌بست رسیده، گرفتار عذاب هرروزه، بی‌آینده روشن و مستأصل از منجلابی که در آن گرفتار است. اما ریپلی برخلاف اغلب ما حاضر نیست همه عمرش را به همین وضع بگذراند. ریپلی در عین ناامیدی مطمئن است که در همیشه بر همین پاشنه نمی‌چرخد و وقتی فرصتش پیش می‌آید، آرام‌آرام پیش می‌رود و زندگی‌اش را دگرگون می‌کند.

مخلوقی که از رمان آمد
سال ۱۹۵۵ را که کتاب «آقای ریپلی بااستعداد» نوشته جنایی‌نویس تحسین‌شده، پاتریشیا های‌اسمیت، منتشر شد باید تاریخ تولد یکی از شخصیت‌های رقت‌انگیز اما مخوف ادبیات جنایی در نظر گرفت. سال ۱۹۵۶ سازمان «معمایی‌نویسان امریکا» این رمان را نامزد جایزه ادگار آلن پو در بخش بهترین رمان کرد. سال ۱۹۵۷ جایزه بزرگ ادبیات پلیسی فرانسه به عنوان بهترین رمان جنایی بین‌المللی نصیبش شد. سال ۲۰۱۹ بی‌بی‌سی «آقای ریپلی بااستعداد» را یکی از ۱۰۰ رمان الهام‌بخش تاریخ انتخاب کرد.

های‌اسمیت چهار رمان دیگر به دنبال موفقیت رمان «آقای ریپلی بااستعداد» درباره تام ریپلی و زندگی‌اش نوشت و در مجموع شخصیت ریپلی در ۵ رمان ظاهر شد.


شمایل‌های سینمایی ریپلی
سینما، ۵ سال بعد از انتشار رمان، در سال ۱۹۶۰ سراغ آن رفت و «زیر آفتاب سوزان» ساخته رنه کلمان با بازی آلن دلون در نقش ریپلی از رمان اقتباس شد. فیلم با فیلمبرداری آنری دکایی، فیلمبردار شهیر موج نو سینمای فرانسه و موسیقی نینو روتا، آهنگساز نامدار ایتالیایی و بازی درخشان دلون و کارگردانی چشمگیر کلمان در جلب نظر منتقدان موفق بود و هنوز هم یکی از بهترین اقتباس‌ها از این رمان به شمار می‌رود. اقتباس بعدی از این فیلم در سال ۱۹۹۹ به دست آنتونی مینگلا و با بازی مت دیمون در نقش ریپلی به روی پرده سینماها رفت. این مشهورترین و محبوب‌ترین اقتباس از رمان است.

بیشتر بخوانید: درباره سریال ریپلی ساخته استیون زایلیان/ یک اقتباس موفق


به قول راجر ایبرت، ریپلی مت دیمون هیولا است، اما همدلی ما را برمی‌انگیزد و دوست داریم که قسر دربرود. مینی‌سریال «ریپلی» ساخته استیون زایلیان در سال ۲۰۲۴ تازه‌ترین اقتباس تصویری از این رمان است. از دیگر رمان‌های مجموعه ریپلی اقتباس‌های سینمایی دیگری هم صورت گرفته که مشهورترین‌شان اقتباس «دوست امریکایی» ویم وندرس با بازی دنیس هاپر در نقش تام ریپلی است که بر اساس رمان «بازی ریپلی» ساخته شده است.

یک ریپلی ترسناک
در این مینی‌سریال اندرو اسکات که او را برای بازی در نقش پروفسور جیمز موریارتی سریال «شرلوک هلمز» ورسیون بندیکت کامبربچ یا کشیش سریال «فلیبگ» به یاد می‌آوریم، بازی درخوری در نقش تام ریپلی دارد. اجرای اندرو اسکات از ریپلی، نسبت به دو بازیگر خوش‌چهره مثل آلن دلون و مت دیمون، در آغاز شکست‌خورده‌تر و در ادامه مؤذیانه‌تر و مخوف‌تر است. اسکات از نظر ظاهری هیچ وی‌ژگی متمایزی ندارد که در نگاه اول جلب نظر کند. اتفاقا همین فقدان به کمکش آمده تا اجرای‌اش بیش از اینکه بر دلربایی و جذابیت‌های ظاهری‌اش متکی باشد، بر چشمان و بدنی که طیف متنوعی از عواطف و احساسات را منعکس می‌کند تاکید داشته باشد. تا پیش از عزیمت ریپلی از نیویورک به آترانی در ایتالیا، در نگاهِ اسکات می‌شود ترس و تنفر و حسرت و ناامیدی را به وضوح خواند.

طرز راه رفتنش نیز مؤید طبقه اجتماعی پایین و ترسش از محیط اطراف است. در ایتالیا، بعد از ملاقات با دیکی گرین‌لیف و پذیرش و احترامی که از جانب او احساس می‌کند، کم‌کم و آگاهانه در مسیر تغییر زندگی‌اش گام برمی‌دارد.

دیکی گرین‌لیف جوانی متمول و خوش‌گذران است که زندگی بوهمی‌واری دارد و ریپلی از جانب پدر وی، هربرت گرین لیف، ماموریت دارد تا او را به امریکا بازگرداند. اما ریپلی به سرعت متوجه می‌شود نه توانایی بازگرداندن دیکی به امریکا را دارد و نه اصلا تمایل دارد چنین کاری کند. او دوست دارد جای دیکی باشد؛ مثل او زندگی کند، سرگرمی‌هایی شبیه او داشته باشد، مثل او مورد توجه قرار بگیرد و مثل او از مواهب زندگی برخوردار باشد. پس شروع می‌کند به نزدیک شدن به دیکی به رغم اینکه دوست دیکی، مارج، اصلا از او خوشش نمی‌آید.


جهانِ نظاره‌گر
مینی سریال زایلیان سیاه‌وسفید است و هر قابش به عکسی می‌ماند که به‌دقت ترکیب‌بندی شده. همه اجزای داخل تصویر در جهان سریال نقشی دارند. مجسمه‌ها، از نیویورک تا شهرهای ایتالیا، خیره به ریپلی‌اند و انگار جهان در حال نظاره جانوری است که مدام از خودش و هر چیز که نشانه‌ای از خودش دارد می‌گریزد. متصدیان پذیرش هتل‌ها نیز، با نگاهی شبیه به همان مجسمه‌ها، ریپلی را برانداز می‌کنند و پلیس و آدم‌های دیگر هم به ریپلی خیره می‌شوند. انگار او نامرئی‌ترین موجود نظاره‌کردنی است. ریپلی کسی است که به رغم مشهود بودن رذالتش، آدم‌ها و جهان پیرامونش او را برای تلاش و تقلایی که برای تغییر سرنوشتش دارد، تحسین می‌کنند. در یکی از قسمت‌های پایانی سریال، متصدی هتلی که به فرار ریپلی از هتل از دست خبرنگاران کمک می‌کند، با حالتی از سر احترام و تحسین برای‌اش دست تکان می‌دهد. ریپلی کاری را می‌کند که خواست همه ماست، اما از عهده همه‌مان برنمی‌آید.

بیشتر بخوانید: معرفی سریال ریپلی (Ripley) | اندرو اسکات در سریالی از استیون زایلیان



او تجسم رهایی بی‌قیدوبند میل سرکوب‌شده ما به گسستن از بند اخلاقیات برای پیش رفتن است؛ سوپرایگو یا وجدانی سرّشده که اجازه نمی‌دهد تفاوت‌های طبقاتی، به اسم قانون و اخلاقیات، او را به بند بکشد و از زیستن زندگی‌ای مطابق میلش شرمسار باشد.