ماه قبل، زمانی که اولین نگاه‌ را به فصل چهارم سریال ویچر از نت‌فلیکس انداختیم، بازی لیام همسورث به اندازه‌ی کافی خوب به نظر می‌رسید. فصل چهارم ویچر مشکلات بزرگ زیادی دارد، اما لیام همسورث هرگز یکی از آن‌ها نیست.
چارسو پرس: بسیاری از هواداران ناراحت از رفتن هنری کویل هستند که البته حق هم دارند. کویل فردی عالی برای ایفای نقش گرالت بود و دلیل این موضوع فقط فیزیک خوب و ادای دیالوگ‌های تند و حاضر جواب بودنش نبود؛ این هنرپیشه‌ی بریتانیایی به خوبی با رمان‌های ویچر آندژی ساپکوفسکی و بازی‌های CD Projekt آشنا بود و از دانش خود برای ایفای هر چه بهتر نقش گرالت استفاده می‌کرد. به همین دلیل جایگزینی او با هر کس دیگری، مسئله‌ و وظیفه‌ی بسیار سختی خواهد بود.

اما بگذارید بگویم، حتی هنری کویل هم نمی‌توانست فصل چهارم ویچر را نجات بدهد. اگر هنری کویل همچنان نقش گرالت را بازی می‌کرد، باز هم مردم اشتیاق زیادی نسبت به این فصل ویچر نشان نمی‌دادند. دلیل این هم فقط یک چیز است: کسی دیگر اهمیتی برای سریال ویچر نتفلیکس قائل نیست!

مشکل بزرگ ویچر، در هم تنیدگی مشکلات کوچک‌تر است


شاید چیزی که می‌خواهم بگویم اغراق به نظر برسد؛ مشخصاً افرادی هستند که همچنان به دیدن ویچر تمایل دارند، اما بسیاری از هواداران از دو فصل یا حتی سه فصل پیش، تمام امید خود به سریال را از دست دادند. شاید آن‌ها همچنان به دیدن سریال ادامه دهند، اما تنها از روی کنجکاوی، وگرنه دیگر کسی اشتیاق چندانی به این نمایش ندارد. طبق اخبار، حتی خود کویل هم از سریال خسته شد و یکی از دلایل ترک پروژه، همین بود. وقتی هنرپیشه‌ی اصلی سریال از آن خسته می‌شود، قطعاً مشکل بزرگی در کار است. خب دلیل اصلی این بی‌علاقگی هواداران چیست؟ از قرار معلوم، مشکل بزرگ ویچر از شماری از مشکلات کوچک‌تر ساخته می‌شود، مخصوصاً ۳تای این مشکلات که کاملاً لیاقت شدیدترین انتقادات را دارند.

اولین آن‌ها، کیفیت نویسندگی سریال است و گزینش‌هایی که برای سناریو، از منبع اصلی صورت گرفت. البته در دفاع از لورن اشمیت هیسریچ (شو-رانر سریال) و تیم نویسنده‌اش باید بگویم که اقتباس از داستان‌های ویچر اصلاً کار آسانی نیست. شبیه تمامی آثار اقتباسی، هیسریچ و تیمش نمی‌توانستند متن کتاب را مستقیماً به تصویر برگرداند.

برای پروسه‌ی این انتقال، تغییراتی باید صورت می‌گرفت تا آن را بشود به شکل یک سریال تلویزیونی درآورد. با وجود این باز هم آن‌ها اشتباهات زیادی در طول پروسه انجام دادند. بازه‌های زمانی فصل اول سریال کاملاً گیج‌کننده است. روایت فصل دوم و سوم البته بیشتر خطی می‌شود، اما باز هم این روایت یا آشفته و مغشوش است یا با عجله و سرعت زیادی پیش می‌رود.

بیشتر بخوانید: انتشار نخستین تیزر فصل چهارم The Witcher + رونمایی از ظاهر جدید گرالت


همین موضوع برای نیات و اهداف شخصیت‌های سریال در طول سه فصل صدق می‌کند. دلیل اعمال و اهداف شخصیت‌های مکمل سریال و حتی معشوقه‌ی گرالت یعنی ینفر، کاملاً مبهم است. البته «مبهم بودن» بهترین حالت آن است و در بدترین حالت، کارها و نیات آن‌ها کاملاً با هم تناقض دارند. دیالوگ‌ها هم تا آن‌جایی که کسی نیاز به توضیح چیزها ندارد، خوب است. در غیر این صورت با دیالوگ‌های طولانی بی‌روح طرف هستیم. روح و جوهره‌ی ویچر که در کتاب‌ها با آن مواجهیم، در سریال وجود ندارد. یکی از مضامین اصلی کتاب‌های ویچر در مورد سختی تشخیص درست از غلط و گرفتن تصمیمات مشکل اخلاقی در خلال آن است، ولی سریال کاملاً خالی از این مورد می‌باشد و اصلاً توجه خاصی به آن نشده است.

بیخیال ویلگفورتز! دشمن اصلی گرالت موجودات و صحنه‌های بی‌کیفیت هستند


شاید کسی بگوید که سریال حداقل از نظر بصری و جلوه‌های ویژه خوب به نظر می‌رسد. در جواب باید گفت: تا حدی. دومین مشکل مبرهن سریال، بالانس نبودن ارزش تولید قسمت‌های مختلف آن است.

سریال مملو از چشم‌اندازهای وسیع، لباس‌های زیبا، هیولاها، صحنه‌های اکشن است که به خوبی کار شده و با جلوه‌های ویژه جذاب همراه شده‌اند. با این حال چندین مثال از همین موارد بالا، حس یک اثر درجه دو را می‌دهند، مخصوصاً در مورد موجودات سریال که انگار از فیلم‌های کالت کلاسیکی همچون Xena: Warrior Princess به اینجا آورده شده‌اند (مرد بزی در فصل اول سریال نمونه‌ی بسیار خوبی است). اگر رک بخواهم بگویم، گریم‌ها و جلوه‌های تصویری اغلب بی‌کیفیت هستند.

همین موضوع در مورد لباس‌ها هم صادق است. لباس گرالت خوب به نظر می‌رسد، اما لباس‌های شخصیت‌های اطرافش تجملی و شاهانه است که با توجه به موقعیت سخت و خشنی که قلمرو در آن به سر می‌برد، اصلاً حس واقعی بودن نمی‌دهد. در مورد چیدمان صحنه‌ها همین را می‌توان گفت. چه در جنگل باشید چه روستا یا قلعه، آن بهبود و جلای نهایی (یا در اکثر موارد نبود آن) باعث می‌شود تا مخاطب نتواند در یک دنیای عجیب و غریب خیالی غرق شود.

تا وقتی که سریال احساس بدی القا کند، مهم نیست چه کسی نقش ویچر را بازی می‌کند

سریال آن حسی که باید را به مخاطب نمی‌دهد و این دلیلی است که باعث می‌شود اکثر مردم دیگر به سراغ ویچر نروند. شاید این گفته‌ی من مبهم باشد، اما سریال به اندازه‌ی کافی «اروپایی» نیست. منظورم وجود بازیگران از نژادهای مختلف نیست، منظورم این است که حال و هوای آن بی‌هویت است. درست است که در ویچر شخصیت‌های غیربومی زیاد و موجودات و مکان‌ها با نام‌های عجیب و غریب داریم، اما همه‌ی این‌ها فقط سطح کار است و در قلب کتاب‌های ویچر با موضوعات منحصر به فردی همچون فرهنگ مردم اسلاویک و اسطوره‌های آن مواجهیم که همه‌ی این‌ها در سریال از دست رفته است.

عوض آن، در سریال فقط یک داستان فانتزی عادی‌سازی‌شده داریم که پر از قهرمان‌های منحرف و شرورها و هیولاها است. ابن فقط گفته‌ی من نیست. تومک بگینسکی، یکی از تهیه‌کنندگان اجرایی ویچر به این موضوع در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۲۳ اعتراف کرد. طبق گفته‌ی بگینسکی، عوامل سریال عمداً پیچیدگی و وسعت داستان‌های ویچر را کم کردند تا بینندگان آمریکایی سریال گیج نشوند. با توجه به این گفته‌ها، می‌فهمیم با وجود سکان‌دار بودن کویل، باز هم سریال ویچر نمی‌توانست به موفقیتی که باید، برسد. حال که کویل از سریال رفته، سریال قطعاً به همین مسیر ناهموار ادامه خواهد داد.

برای جمع‌بندی باید دوباره بگویم: فصل چهارم ویچر مشکلات عمیق و آزار دهنده بسیاری دارد، اما وجود لیام همسورث هیچکدام از این مشکلات نیست!