مستند بلند Lynch/Oz، به‌کارگردانی الکساندر اُ. فیلیپ است. در این مستند می‌بینیم چگونه فیلم کلاسیک The Wizard of Oz (جادوگر آز) بر آثار سینمایی و تلویزیونی دیوید لینچ تأثیر گذاشته است.
چارسو پرس: در مستند بلند Lynch/Oz به‌کارگردانی الکساندر اُ. فیلیپ می‌بینیم چگونه فیلم کلاسیک The Wizard of Oz (جادوگر آز) بر آثار دیوید لینچ تأثیر گذاشته است و کارگردان مستند با نمایش شش دیدگاه منحصر‌به‌فرد از شخصیت‌های منحصر‌به‌فرد سینمای معاصر، برای تفسیر مجدد فیلم کلاسیک «جادوگر آز» از دریچهٔ نگاه تعریف‌ناپذیرِ دیوید لینچی که خود تعریفِ زندگی در رؤیا و با رؤیا است، ارائه می‌دهد؛ دیوید لینچی که در واقعیتی بسیار متفاوت با آنچه واقعیت برای ما تعریف شده است، زندگی می‌کند.



همان‌طور که پیش‌تر اشاره داشتیم، این مستند شش دیدگاه متمایز را به‌نمایش می‌گذارد که توسط اشخاص برجستهٔ سینمای معاصر روایت شده‌اند و این تکنیک به‌گونه‌ای طراحی شده که گویی تماشاچیان را از سوراخِ خرگوش بیرون بکشد تا فیلم کلاسیک «جادوگر آز» را ازطریق دیدگاه خاص و منحصربه‌فرد دیوید لینچ دوباره تجربه و تفسیر کند.

«جادوگر آز»، رمانی است که برای سنین پایین توسط ال. فرانک باوم به‌رشتهٔ تحریر درآمده است و در سال ۱۹۰۰ منتشر شد و ویلیام والاس دنسلو نیز وظیفهٔ تصویرسازی این رمان را برعهده داشت. داستان رمان در مورد دختر مزرعه‌داری از ایالت کانزاس به‌نام دوروتی است و پس از اینکه او و سگ خانگی‌اش، توتو، توسط گردبادی سهمگین از خانه‌شان دور می‌شوند، به‌سرزمین جادویی آز پرتاب شده و پس از ورود به‌این شهر، دوروتی متوجه می‌شود تا زمانی‌که جادوگر سرزمین غرب را نابود نکند، نمی‌تواند به‌خانه بازگردد. ال. فرانک باوم علاوه‌بر تأثیرپذیری از داستان‌های خیالی و افسانه‌‌ای برادران گریم و هانس کریستین اندرسن، بسیار از رمان معروف «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» لوئیس کارول که در سال ۱۸۶۵ منتشر کرد، الهام گرفت. شخصیت آلیس پیش از شخصیت دوروتی، سفر خیال‌انگیز خود را در سرزمین عجایب شروع کرده بود و به‌دنبال خرگوش سفیدی به‌سوراخی در زمین می‌رود و در آن‌جا با ماجراهای عجیبی روبه‌رو می‌شود.

حال مستندی را پیش روی داریم که نمایش غیرمستقیم از تأثیر «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» بر «جادوگر آز» و درنهایت، تأثیر هر دوی این رمان‌ها و فیلم کلاسیکی که از رمان «جادوگر آز» در سال ۱۹۳۹ ساخته شد بر آثار کارگردانی مؤلف و صاحب‌سبک، چون دیوید لینچ را بررسی می‌کند. فیلم کلاسیک The Wizard of Oz، تأثیری ابدی بر ذهنِ از هر سوی به‌بی‌انتهاییِ دیوید لینچ داشت و این تأثیر را در تمامی آثار این کارگردان/ هنرمندِ یکتایِ تاریخ سینما و هنر می‌توان مشاهده کرد.



ارتباط دیوید لینچ با «جادوگر آز» عمیقاً در فیلم‌شناسی او ریشه دارد. مضامین، تصاویر و فرهنگ بومی فیلم‌های کلاسیک، همواره لینچ را تحت تأثیر قرار داده و این تأثیر در آثار وی هویدا است، از همان اوایل و با ساخت فیلم کوتاه The Alphabet (الفبا)، تا آخرین ساخته‌اش برای جعبهٔ جادویی، یعنی فصل سوم از سریال Twin Peaks: The Return «توئین پیکس: بازگشت». دیوید لینچ هم آگاهانه و هم در ناخودآگاه خود -که خود استاد به‌تصویر کشیدن ناخودآگاه است- از «جادوگر آز» الهام گرفته است و بسیار زیبا و غنی و با نگاه خاص خود الهام گرفته و با دنیایی که در سر خود دارد و جهانی که آن را جهان/ واقعیتِ لینچی می‌خوانیم یکی کرده و این درهم‌تنیدگی در بسیاری از فیلم‌ها و آثار دیگر وی ازجمله نقاشی‌هایی که کشیده، موسیقی‌هایی که ساخته و هر چیزی که در کارگاه خود خلق کرده، دیده و احساس می‌شود.

از مدیوم سینمایِ لینچ مثال بخواهیم بزنیم، ارجاعات «جادوگر آز» در دو فیلم‌ Wild At Heart (قلبِ وحشی) و فیلم Mulholland Drive (جاده مالهالند) به‌اوج می‌رسد و البته که ارجاعاتِ آزی را در تمامی فیلم‌های سینمایی که وی کارگردانی کرده، می‌توان کم‌وزیاد پیدا کرد. دیوید لینچ همچون شخصیت متواضع و از نوع کم‌نظیری که دارد، در این مورد که ادای احترام به‌ساخته‌ای دیگر، فیلمی دیگر، است نیز عجیب خالصانه و متواضعانه از تأثیری که تماشای فیلم ویکتور فلمینگ بر او داشت، سخن می‌گوید و چه مستقیم و چه به‌روش خود و با آثار خود سخن می‌گوید. مستند Lynch/Oz، این هم‌زیستی پایدار بین آثار دیوید لینچ و فیلم نمادین «جادوگر آز» را در شش بخش و از نگاه شش شخص برجسته، بسیار دقیق و موشکافانه بررسی می‌کند.

الکساندر اُ. فیلیپ در مستند خود چگونه اثرگذاری عناصری از فیلم کلاسیک «جادوگر آز» بر فیلم‌شناسی دیوید لینچ را با کمک راویانی آشنا به‌آثار لینچ و شخصیت لینچ، در شش بخش و با شش راوی مختلف به‌تصویر می‌کشد. از فیلم کوتاه دیوید لینچ، «الفبا»، تا مجموعهٔ تلویزیونی بی‌مانند در تاریخ تلویزیون، «توئین پیکس: بازگشت» و دو فصل ابتدایی آن، آثار دیوید لینچ، گویی تکنیکالری از افسانه‌های کلاسیک (در هر شکل هنری آن) است. مستند بلند Lynch/Oz، شامل مصاحبه‌هایی با شخصیت‌های برجسته‌ای چون جان واترز، کارین کوساما، رادنی اشر، دیوید لوری و امی نیکلسن می‌شود.



راویان و دیدگاه آن‌ها:

امی نیکلسن، سردبیر بخش نقد LA Weekly که نقدها، مصاحبه‌ها و مقاله‌های او در The Village Voice و بسیاری سایت و مجلات دیگر چاپ می‌شود و میزبان پادکست هفتگی Voice Film Club بوده و عضو انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس نیز است، بخش اول را روایت و تفسیر می‌کند که «Wind» عنوان دارد. رادنی اشر که خود مستند‌ساز است و در مستند Lynch/Oz ایفای نقشی کوتاه دارد، بخش دوم را روایت می‌کند که «Membranes» عنوان آن است. جان واترز، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر آمریکایی که وی را با ساخت آثاری متفاوت و بسیار درخشان چون Pink Flamingos (فلامینگوهای صورتی) و Something Wild (چیزی وحشی) می‌شناسیم و از دوستان نزدیک دیوید لینچ نیز است، روایت بخش سوم با عنوان «Kindred» را انجام می‌دهد. کارین کوساما، کارگردان آمریکایی از پدری ژاپنی و مادری آمریکایی که از سال ۱۹۹۶ تاکنون مشغول فعالیت در سینما بوده و دانش‌آموختهٔ کارشناسی هنرهای زیبا است، بخش چهارم با عنوان «Multitudes» را روایت می‌کند. جاستین بنسون و آرون اسکات مورهد، دو فیلم‌ساز آمریکایی، راویان مشترک بخش پنجم و بسیار مهم «Judy» هستند؛ هر دو در پروژه‌های خود سابقهٔ کارگردانی، تهیه‌کنندگی، تدوین و بازیگری داشته‌اند. درحالی‌که، مورهد فیلم‌بردار و بنسون نویسنده نیز هستند. آثار این دو فیلم‌ساز، بیشتر در ژانر وحشت بوده است و یکی از فیلم‌های معروف این دو، فیلم V/H/S: Viral است. درنهایت، بخش انتهایی و ششم را دیوید لاوری، کارگردان فیلم و هنرپیشه اهل ایالات متحده آمریکا روایت کرده است و عنوان این بخش «Dig» است و کاوشی در فیلم‌های «جادوگر آز»، فیلم‌هایی که دیوید لینچ ساخته، اشاراتی به‌فیلم‌های شخص دیوید لاوری و البته نمایشی از خط سیر فیلم‌سازیِ فیلم‌سازان بزرگ و صاحب سبک تاریخ سینما است و البته جمع‌بندی بخش‌های مستندی که الکساندر اُ. فیلیپ با ساخت آن، دریچه‌ای پیدا و پنهان بر تماشاچی می‌گشاید.

نظرات در مورد این مستند متفاوت است، همچون آثار دیوید لینچ برای منتقد/ تماشاچی که دنبال پاسخ در جعبهٔ منطق خود است. با‌این‌حال، مستند Lynch/Oz، کاوشی جذاب از تأثیرات هنری و تقاطع‌های خلاقانه در مسیر هنرمندان و تصمیمات آگاهانه و ناخودآگاهانه در خلق اثری هنری است. تماشای تداخل فیلم‌های کلاسیک سینما و فیلم‌سازی معاصر و همزمان مورد تأکید قراردادن شخصی چون دیوید لینچ، فراانسانی که روی بندی نازک و برای بسیاری ناپیدای واقعیت و خیال بندبازی می‌کند، نه‌تنها لذت‌بخش که آموزنده و چشمِ ذهنْ باز کن است.

شخصیت‌های ماندگار دنیای لینچ، مخصوصاً در فیلم Wild at Heart، سریال Twin Peaks و فیلم Mulholland Drive، ارتباطی مستقیم و غیرمستقیمی با دنیای «جادوگر آز» و بازیگر اصلی آن، جودی گارلند، که برخلاف ظاهر شاد فیلم «جادوگر آز»، زندگی بسیار تلخی را در ادامه گذراند و در سن ۴۷ سالگی به‌دلیل مصرف بیش از حد داروی افسردگی، درگذشت، دارند. دیوید لینچ، جودی گارلندِ فیلم «جادوگر آز» را در کودکی تماشا می‌کند و احتمالاً این فیلم و شخصیت، تأثیر عجیبی روی وی داشته‌اند و البته جودی گارلندِ بعد از «جادوگر آز» را می‌بیند و دنبال می‌کند و همچون زندگی این بازیگر و خوانندهٔ محبوب، رؤیایِ آثار لینچ نیز همزادی به‌نام کابوس دارد و هدف غایی رفتن به‌دل سایه‌ها و بازگشت از آن‌جا به‌خانه است.



دوگانگی و مناظر رؤیایی:
دیوید لینچ اغلب به‌دوگانگی می‌پردازد -نور و تاریکی، واقعیت و خیال. در فیلم «جادوگر آز» نیز کانزاس را درکنار سرزمین خارق‌العاده آز می‌بینیم. این دوگانگی در فیلم‌های لینچ سنگ‌بنا می‌شود، جایی که جهان‌های به‌ظاهر معمولی، اسرار پنهانی در دل دارند و جریان‌های تاریک را در خود جای داده‌اند؛ دیوید لینچ تماشاچی را از روشناییِ دروغین به‌حقیقتی تاریکِ راستین برای دستیابی به‌روشناییِ راستین می‌برد.

بی‌گناهی شخصیت دوروتی در فیلم «جادوگر آز» با ویژگی‌های اخلاقی مبهم او در تضاد است. به‌طور‌مشابه، قهرمانان فیلم‌های لینچ نیز اغلب با بی‌گناهی یا فساد خود دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. کفش قرمز یاقوتی دوروتی، پای بسیاری از شخصیت‌های فیلم‌های لینچ رفته است و نشانه‌ای از قدرت و آسیب‌پذیری تمامی این شخصیت‌ها است؛ شخصیت‌هایی که در جستجوی حقیقت و رستگاری هستند.

ناخودآگاه و ناخودآگاه:
روایت‌های رؤیایی دیوید لینچ، بازتابی از سکانس‌های رؤیایی در فیلم «جادوگر آز» است. در هر دو مورد ضمیر ناخودآگاه مورد بررسی قرار می‌گیرد، جایی که نمادها و کهن‌الگوها سکنی داشته و بر ذهن تأثیرات بی‌اندازه دارند. استفادهٔ لینچ از رنگ‌های قرمز، آبی و سبزِ جان‌بخش و زنده، بسیار شبیه به‌پالت رنگی «جادوگر آز» است و این رنگ‌ها نمایندهٔ احساسات، خاطرات و امیالِ پنهانِ درونی انسان‌ها هستند.

بازگشت به‌خانه:
اشتیاق شخصیت دوروتی برای بازگشت به‌خانه، موضوعی تکرارشونده در آثار دیوید لینچ است که شخصیت‌ها در جستجوی جایی امن هستند که بدانجا احساس تعلق می‌کنند. درواقع بیشتر شخصیت‌های اصلی فیلم‌های لینچ، اغلب در آرزوی مکانی امن، بخوانید خانه، هستند. مکان مرموز دنیای Twin Peaks که همان اتاق به‌اتاق با پرده‌هایی قرمزِ خوش‌رنگ را یادآوری کنیم که بسیار شبیه دنیای مرموز و پیچیدهٔ «آز» است، جایی که رازها آشکار می‌شوند. ارجاعات لینچ به «جادوگر آز» در آثارش، به‌عنوان دریچه‌هایی به‌قلمروهای روانشناختی عمیقِ انسانی عمل می‌کنند.

وی تماشاچی را دعوت می‌کند تا تعامل بین نور و سایه، معصومیت و تاریکی و رازهایی را که درست در آن سوی پرده قرار دارند، کشف کند.

دیوید لینچ از منابع گسترده‌ای فراتر از سینما الهام می‌گیرد و در‌حالی‌که فیلم‌های او ادای احترامی خاضعانه به‌ژانرهای محبوب و فیلم‌های خاص را نمایندگی می‌کنند، آن‌ها همچنین تأثیرات هنرهای تجسمی، موسیقی و فرهنگ پاپ را منعکس‌گر هستند و دیوید لینچ استاد/ استعدادی همه‌کاره در این هنرها است و البته که به‌خوبی می‌داند از دانسته‌هایش کجا و چطور استفاده کند.



سوررئالیسم: فیلم‌های دیوید لینچ اغلب حسی از سورئال را تداعی می‌کنند. جنبش سوررئالیستی اروپا که با هنرمندانی چون سالوادور دالی و آندره برتون مرتبط بود، عمیقاً بر او تأثیر گذاشت. سوررئالیسم، ناخودآگاه انسان را مورد بررسی قرار داد و جنبه‌های تاریک‌تر دنیای روانشناسی و و البته هنجارهای اجتماعی را به‌چالش کشید. لینچ چون همهٔ ما، سوررئال را در درونش داشت و نه‌تنها آزادش کرد، که این اسب رام‌نشدنی را افسار زد و خود آن را به‌هر سویی خواست سفراند.

عناصر گوتیک: روایات لینچ در آثارش، سرنخ‌ها، اسرار و رمزوراز را جایگزین مقوله‌های متعارف زمان، مکان و واقعیت می‌کند. آثار او دارای داستان‌های پیچیده، صحنه‌های خشونت‌آمیزِ گاه بسیار شدید، دوگانگی سفر و حضور در سایه‌ها و تجربهٔ زندگی با پریان و هیولاها است. این عناصر گوتیک فضای ناآرامی ایجاد می‌کنند که البته در تاروپود فیلم‌های این کارگردان دیده می‌شوند.

پژواک‌های ادبی: در‌حالی‌که، دیوید لینچ هیچ‌گاه به‌صراحت تأثیرات ادبی خاصی را نمایندگی نکرده، اما داستان‌سرایی او با مضامین موجود در ادبیات کلاسیک هم‌خوانی مطلق دارد. سبک روایی غیرمتعارف او، همان‌طور که در آثاری چون سریال Twin Peaks و فیلم Inland Empire دیده می‌شود، ترکیبی از رمزوراز، ترس و داستان‌سرایی پس‌وپیش در زمان را منعکس می‌کند. به‌طورخلاصه، ذهنِ خلاقِ دیوید لینچ، رشته‌های سینمایی، هنری و ادبی را به‌هم گره می‌زند و به‌مجموعه‌ای از آثار منحصربه‌فرد و معمایی تبدیل می‌کند.



دیوید لینچ، متولد ایالت مونتانا، در سال ۱۹۷۷ و با ساخت فیلم Eraserhead (کله‌پاک‌کن) وارد حیطه‌ٔ کارگردانی شد؛ فیلمی سوررئال که در کالبد ژانر وحشت قرار گرفته بود و نام لینچ را بر سر زبان‌ها انداخت. دیوید لینچ علاوه‌بر کارگردانی این فیلم، تهیه‌کنندگی، نویسندگی و تدوین آن را نیز خود برعهده داشت. بعد از این فیلم، لینچ برای کارگردانی فیلم Elephant Man (مرد فیل‌نما)، انتخاب شد؛ این فیلم روایت زندگی تلخ جوزف مریک (در فیلم با نام جان مریک) را به‌تصویر می‌کشد. ساختهٔ از همه‌نظر زیبایِ لینچ، نامزد دریافت هشت جایزهٔ اسکار از جمله در بخش بهترین فیلم شد که البته در هیچ‌کدام از بخش‌ها موفق به‌دریافت جایزه نشد. بعد از آن، فیلم جنجالی Dune (تل‌ماسه) را کارگردانی کرد که وی ساخت آن را چون مرگِ خود می‌خواند و اثری که در هنگام تدوین نهایی و مراحل انتهایی ساخت، تهیه‌کنندگان بلاک‌باستری هالیوودی، آن را از وی ربودند که البته لینچ با ساخته‌های دیگر خود چون Mulholland Drive (جاده مالهالند)، به‌خوبی وجود این اشخاص در پشت صحنهٔ ساخت فیلم‌ها را تصویرسازی کرد.

بعد از فیلم Dune بود که فیلم محبوب منتقدان و تماشاچیان، یعنی Blue Velvet (مخمل آبی) نئو نوآر را ساخت. سپس دیوید لینچ همراه‌با مارک فراست، مجموعه‌ٔ تلویزیونی بسیار محبوب، بی‌نظیر و دوران‌ساز Twin Peaks (توئین پیکس) را در سال ۱۹۹۰ کارگردانی کرد که بسیاری عقیده دارند یکی از برترین آثار وی است. بعد از این مجموعه‌ٔ تلویزیونی، یک فیلم پیش‌درآمد نیز با محوریت داستان مجموعه توسط وی ساخته شد و پس از سال‌ها، فصل سوم این سریال را در اوج شگفتی، در سال ۲۰۱۷ به‌طرفدارانش هدیه داد و چه هدیه‌ای. در سال ۱۹۹۷ شاهکاری دیگر ساخت؛ تریلر روانشناسانه‌ٔ Lost Highway (بزرگ‌راه گمشده) که فیلمی سوررئال بود و روانپریشی‌های انسان معاصر و اثر آن در واقعیت را بیان می‌کرد. در طول فیلم، دوگانگی شخصیتِ اصلی و موقعیت‌ها، بیننده را در فضایی معماگونه غوطه‌ور می‌ساخت.

دیوید لینچ فیلم The Straight Story (داستان استریت) را در سال ۱۹۹۹ ساخت که نمایندهٔ نگاه غایی این فیلم‌ساز به‌زندگی در اوج سادگی و پختگی است و اثری بود که نشان داد دیوید لینچِ دوست‌داشتنی در دو سر و روی این دنیا تجربهٔ زیستی عجیبی دارد. این فیلم نامزد دریافت نخل طلایی در جشنواره فیلم کن و ریچارد فارنزورث نیز نامزد جایزهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. فیلم Mulholland Drive را در سال ۲۰۰۱ کارگردانی کرد؛ فیلمی در ژانر نئو نوآر و معمایی، همراه‌با عناصر سوررئالیستی که علاوه‌بر نامزدی بخش کارگردانی اسکار، جایزه‌ٔ بهترین کارگردان جشنواره کن را نیز برای دیوید لینچ به‌ارمغان آورد. وی در سال ۲۰۰۶ آخرین فیلم سینمایی خود، فیلم Inland Empire (امپراتوری درون) را کارگردانی کرد که بسیاری عقیده دارند بهترین ساختهٔ این کارگردان و اوجِ چیره‌دستی وی در فیلم‌سازی است.



الکساندر اُ. فیلیپ، کارگردان مستند Lynch/Oz، کارگردانی کاربلد در مستندسازی است و رویکردی متمایز به فیلم‌سازی در ژانر مستند ارائه می‌دهد که همین امر او را از دیگر مستندسازان در این زمینه متمایز می‌کند. فیلیپ در لحظات یا می‌توان گفت جنبه‌های خاصی از سینما کاوش می‌کند و سپس آن‌ها را با جزئیات دقیق برای تماشاچی تشریح می‌کند. مستندهای او بر صحنه‌های نمادین، کارگردان‌ها یا پدیده‌های فرهنگی تمرکز دارند و دیدگاه‌های تازه‌ای در مورد هر چیزی یا هر شخصی ارائه می‌کنند. فیلم‌های مستند الکساندر اُ. فیلیپ به‌جای پیروی از یک ساختار تاریخی یا زندگی‌نامه‌ای سنتی، لحظات سینمایی را طوری تحلیل می‌کنند که گویی گنجی یکتا هستند. او تاریخ فیلم و سینما را چون گنجینه‌ای ابدی برای کشف و رمزگشایی می‌داند. با کارشناسان، فیلم‌سازان و علاقه‌مندان این حوزه مصاحبه می‌کند و بینش آن‌ها را در روایت‌های خود می‌گنجاند. رویکرد مشارکتی او، درک بیننده از سینما را غنی‌تر می‌کند.