سه گانه اسپایدرمن سم ریمی نه تنها هیجانانگیز و جذاب است، بلکه قوی ترین قوس اخلاقی را در فیلمهای ابرقهرمانی دارد.
چارسو پرس: در انتهای فیلم اسپایدرمن محصول سال ۲۰۰۲، ابرقهرمان مخفی ما پیتر پارکر (با بازی توبی مگوایر) وضعیتش نسبت به آن نِرد دست پا چلفتی که در اول فیلم بود، بهتر نشده. بن، عموی پیتر مرده و زن عمو می درحال دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتش است. نورمن آزبورن (با بازی ویلم دفو) که قرار بود استادش باشد، به شروری تبدیل شد و وقتی که میخواست پیتر را بکشد، میمیرد. و پسر نورمن، بهترین دوست سابق پیتر، هری (با بازی جیمز فرانکو)، به نظر میرسد که میخواهد جا پای پدرش بگذارد.
و مری جین واتسون (با بازی کریستن دانست)، عشق زندگی پیتر، اعتراف میکند که به او احساساتی دارد اما پیتر در عوض به این شکل نیست. او دور میشود و میداند که «قدرت بزرگ، مسئولیت بزرگتر میاره». اگر قرار باشد که به اخلاقیاتش پایبند باشد، نمیتواند اسپایدرمن بودن را متوقف کند، و نمیتواند اجازه دهد که نقشش زندگی عزیزانش را به خطر بیاندازد.
صحنه پایانی فیلم: یک تار اندازی هیجان انگیز، پرچم آمریکایی که نیمی از پس زمینه را پوشانده و حال و هوای دوران پس از حمله یازده سپتامبر با شعار «ما دوباره قوی خواهیم شد!» را در ذهن مخاطب زنده میکند. سپس کاتی به تیتراژ پایانی میخورد و موسیقی متن فوق العاده دنی الفمن برای اسپایدرمن با آهنگ اصلی موسیقی این فیلم، Hero ترکیب شده، آهنگی که توسط چد کروگر از نیکلبک و جوسی اسکات از سالیوا خوانده میشود.
بله، شاید کمی شلخته به نظر برسد، مانند یک ترکیب به هم ریخته از فرهنگ عام سال ۲۰۰۲ که سعی دارد فیلمی ابرقهرمانی بلاک باستریای را به پایان برساند اما چنین چیزی باعث شد که آثار ابرقهرمانی بیست سال بعد از آن هم به همین صورت رفتار کنند. و حقیقتاً، خوب هم جواب میدهد. ادغام کردن یک آلبوم موسیقی مرتبط جذاب با چنین اشاره فرهنگی واضحی، جفتشان باعث میشوند فیلم چندان خوب عمر نکند و آن را به قربانی فرنچایز شدنش تبدیل میکنند.
اما این مورد، دلیلی برای نشان دادن قدرت قوس شخصیتی اسپایدرمن است، سکانسی که شخصیت اصلی ما یاد میگیرد که چه چیزی درست است، حتی اگر اکثر اوقات ساده به نظر نرسد و تمامی این شلوغیها نمیتوانند اثرش را کم کنند. این بهترین پند و درس اخلاقی است که در هر فیلم ابرقهرمانی به نمایش گذاشته شده است.
اسپایدرمن سم ریمی و دو دنبالهاش -اسپایدرمن دو در سال ۲۰۰۴ و سه در سال ۲۰۰۷- هر سه این مفهوم را در خود جای دادهاند که قهرمان بودن، یک نوع تنهایی ذاتی به دنبال فداکار بودن است. این مفهوم، حال به صورت احساسی یا غیر از آن، در هر قوس شخصیتی سه گانه سم ریمی تزریق شده است. حتی شخصیتهایی مانند مری جین یا دکتر آکتاویوس آلفرد مولینا که شاید فرعی یا تک وجهی در نظر گرفته شوند، کاری که درست است را به جای کار راحت ترجیح داده و آن را انجام میدهند.
علی رغم حجم زیاد جلوههای ویژه و شرورهای مختلفی که با هر بار بررسی این مجموعه، جاودانهتر از قبل میشوند، با شخصیتهای مرکزی داستان، به شدت میتوان همذات پنداری کرد. و بسیاری از آنان، چه بسا حتی شروران داستان، در نهایت میفهمند برای به جای گذاشتن یادی خوب باید دست از خودخواهی بکشند. پیتر پارکر در طول سناریوهایی که خوب بودن در آنها دشوار است، بارها و بارها به این نتیجه میرسد.
هرچند که این موضوع جز استانداردهای فیلمهای ابرقهرمانی است، اما در سال ۲۰۰۲ به عنوان یکی از تمهای اصلی فیلم بود و نکته غافلگیرکننده، این بود که توانست آن را در دنبالههای خود حفظ کند. از دیگر دوران آثار ابرقهرمانی که تا آن زمان، توانسته بود پیام اخلاقی قابل درکی را ارائه دهد، سوپرمن سال ۱۹۷۸ بود.
کنت پدر به کلارک کنت جوان میگوید که او بیدلیل بر روی زمین فرود نیامده و با اینکه مقاومت در برابر پز ندادن با قدرتهایش و استفاده نکردن از آنان برای منافع شخصی سخت است، اما در آخر باید ارادهاش را حفظ کند. آن را با بتمنهای تیم برتون مقایسه کنید، آثاری که شوالیه تاریکی را مردی منزوی و خشن نشان داد که زیر لباس سیاهش، کارهایش را با روشهای خشن و خاصی جلو میبرد. یا سریالهای ایکس من که مدام شخصیتهایش را در موقعیتهای اخلاقی متفاوتی قرار میدهد.
سری مجموعه شوالیه تاریکی نولان، بتمنی را به تصویر کشید که در نهایت آنقدر احساس آرامش میکند که گاتهام را به فرد دیگری بسپارد. ریبوت سونی از اسپایدرمن در سال ۲۰۱۲ با حضور اندرو گارفیلد در نقش اصلی، به شدت بر روی رابطه پیتر و گوئن استیسی تمرکز دارد و نشان میدهد چگونه این رابطه میان جاه طلبی و خودخواهی تعادلی برقرار میکند. اما تلاش این جهان سازی خارج از جهان دیزنی، باعث شد که رابطه نفرینشده قهرمان داستان فدای روایت شلخته فیلم شود.
و در حالی که اولین آرک بزرگ برنامه ریزی شده جهان سینمایی مارول با فداکاری زیبای آیرون من در مبارزه علیه تانوس به پایان رسید، اما یک دهه از درگیریهای آیرون من با نشان دادن تصویرش در جامعه به عنوان یک بیلیونر دخترباز مغرور که به فروش اسلحه مشغول است، دیگر اندازه درگیریهای درونی پیتر پارکر برای مخاطبش قابل درک نیستند. فیلمهای دنیای سینمایی مارول با این هدف ساخته شدند که شخصیتهای معروفشان را در زیر یک سقف جمع کنند و نسبت به اسپایدرمنهای سم ریمی خیلی کم به سراغ بخشهای کوچکتر و شخصیتری رفتند و همانند آثار ریمی، آن درگیریهای شدید اخلاقی را نداشتند.
اینکه مدام ثور و کاپیتان آمریکا با هم خوش و بش کنند، نتیجه خاصی ندارد و حتی درگیریهای درونی فدای سرگرمیهای بچهگانهای میشوند تا این فرنچایز بتواند ادامه پیدا کند. همه این موارد، سه گانه اسپایدرمن سم ریمی را به چیزی با ارزشتر از ماموریتهایی که صرفا به نجات شهر یا جهان منتهی میشوند، تبدیل میکند. پیتر واقعاً کسی را ندارد که به او تکیه کند و هر بار که قرار است زمین بخورد، باید به دنبال راهی باشد که سریعاً خودش را جمع و جور کند. همه روابط نزدیک او در موقعیت نزدیک و دور شدنی قرار گرفتهاند که مجبور است برای نگه داشتن آن افراد مدام خودش را در موقعیتهای خطرناکی قرار بدهد و با کسانی مثل ونوم و سندمن مبارزه کند.
و از لحاظ مالی نیز در وضعیت خوبی قرار ندارد -موردی که در کمیکهای اصلی استن لی/استیو دیتکو نقش مهمی را ایفا میکند اما بعدها در اقتباسهای سینمایی دیگر به این مورد کمتر پرداخته شد. در طول سه گانه سم ریمی، پیتر چندان از این بیچارگی خلاصی نمییابد- داستان او در خانهای نه چندان جالب در کویینز شروع میشود و در آپارتمانی کوچک در منهتن پایان مییابد، جایی که او به زور میتواند از پس هزینههایش بر بیاید و ریمی از آن برای به تصویر کشیدن نمادی از ناتوان بودن ابدی پیتر برای استراحت یا ایجاد آرامش در زندگی دوگانهاش استفاده میکند.
وجود یقه آبیها، به پیتر این احساس تعلق به مردم نیویورک را برای پیتر تضمین میکند. او برای آنان منبع الهامی است، به عنوان مثال وقتی که آنان در نقطه اوج فیلم اول به سوی گرین گابلین آجر پرت میکنند یا از او در برابر دکتر آکتاپوس دفاع میکنند. هری آزبون نهایتاً تحت تاثیر از خودگذشتی پیتر قرار گرفته و آن عطشش برای گرفتن انتقام پدرش را رها میکند تا اسم خوبی از خود برجای بگذارد .فیلمهای ریمی، تنهایی و فقر پیتر پارکر را به یک موضوع همگانی تبدیل میکند و میگوید اگر شخصی یا گروهی درخواست کمک از کسی کند، میتوانیم آن شخص خوب را در هر فرم و حالتی تصور کنیم و باز هم با این وجود، مشکلات نیز میتوانند گریبان گیر آن شخص باشند.
اسپایدرمنهای ریمی از ناامید بودن بسیار دور هستند. صحنههای کمی در تاریخ آثار بلاک باستری به اندازه آن صحنهی انسانیای که مردم نیویورک پیتر را بعد از اینکه تقریباً خودش را برای نجات آنان به کشتن داد، به داخل میکشند امید بخش است. (استعارههای بصری ریمی بینظیر هستند. در اسپایدرمن ۲، مداوم به ما یادآوری میکند که پیتر دارد در بین امیال و وظایفش آسیب میبیند – و وقتی که پیتر تقریباً برای نجات قطار از وسط داشت نصف میشد، تاکید میکند که پیتر در طول داستان ریمی از درون چه احساسی دارد.)
در حالی که در اسپایدرمن ۲، مسافران پیتر را مورد تکریم قرار میدهد و به او قول میدهند که هویت مخفیاش را فاش نکنند، فیلم سریعاً به خود پیتر (و مخاطبان) یادآوری میکند که امید میتواند گول زننده باشد. واکنشهای متفاوت ساکنان نیویورک به اسپایدرمن در مونتاژ فیلم اول، اعلام جنگ جی. جوناه جیمسون در روزنامهها علیه شهرت اسپایدرمن و تشویق جمعیت برای پیتر در اسپایدرمن ۳ هنگام حضورش در مبارزه پایانی فیلم، همه نشان میدهند که موقعیت او در جامعه تا چه حد ناپایدار است. آن نور در انتهای تونل دقیقاً واضح نیست، اما اگر نیمه پر لیوان را نگاه کنیم، وجهی امیدبخش از آزمونهای پیتر پارکر است.
شروران دو فیلم نخست، مثال بسیار خوبی از این تم بیپایان هستند. نورمن آزبون یکی از استادان احتمالی است که پیتر به او احترام زیادی میگذارد، اما نورمن در آخر خودش را فدای اشتیاقش به موفقیت میکند. در فیلم دوم، ما اوتو آکتاویوس را داریم، دانشمندی که میتواند بالاخره پیتر را در مسیر تحصیلی و علمیاش راهنمایی کند، اما به شرطی که بتواند به زندگی شخصی و عاشقانهاش نظمی بدهد. اما همانند نورمن، اوتو بعد از آنکه رویاهایش پوچ میشوند به شروری تمام عیار تبدیل میشود. اگرچه در پایان، به اوتو شانسی برای رستگاری داده میشود و او متوجه انگیزه اسپایدرمن شده و خودش را برای نجات شهر و روح خودش فدا میکند.
فیلم سوم به چنین تایپ روابطی نمیپردازد – در عوض، نشان میدهد که پیتر به چه چیزی تبدیل میشد اگر گزینههایی را انتخاب میکرد که برایش راحت بودند. سیمبیوت ونومی که لباسش را مشکی رنگ میکند، به او قدرت بیشتری اعطا میکند اما وجدانش را نیز از او میگیرد و اجازه میدهد که آن فانتزی خودخواهانهاش را داشته باشد.
در یکی از خطهای داستان که به خاطر سکانسهای رقصیدن پیتر در پیادهروهای نیویورک بیشتر به یاد آورده میشوند، او دارد از کارهای احمقانهاش لذت میبرد و تقریباً به شروری، همانند استادان قبلیاش، تبدیل میشود. اگرچه در پایان او متوجه اشتباهات وحشتناکش میشود و پیرهن آلوده به موجود فضاییاش را پاره میکند و میفهمد قولی که به خودش در پایان فیلم نخست داده را شکسته و تبدیل به آدمی خودخواه شده که دارد به عزیزانش آسیب میرساند.
نبرد تمام نشدنی بین خشنودی و فداکاری به شدت خودش را در سخنرانی زن عمو می در اسپایدرمن ۲ درباره قهرمان بودن نمایان میکند. چیزی که همزمان اسطورهای (همه عاشق یه قهرمانن. براش صف میکشن، اسمش رو فریاد میزنن) و فانی است (باور دارم که یه قهرمانی در وجود همه ما هست که ما رو درستکار نگه میداره، بهمون قدرت میده، به پاک بودن دعوتمون میکنه و در آخر بهمون اجازه میده که شرافتمندانه بمیریم).
حقیقتی که از سوی پیرزنی که سعی دارد پس از گرفته شدن خانهاش توسط بانک، زندگیاش را جمع و جور کند به پیتر گفته میشود، بررسی دیگری است که درمورد این تم صورت میگیرد: هرکسی از جوانان دبیرستانی تا افراد مسن، از ابرقهرمانان تا شهروندان عادی، باید با یک سری پرسشهای اخلاقی دست و پنجه نرم کند. هیچکس از انتخاب بین تمرکز بر روی خودش یا کمک کردن به دیگران آزاد نیست. هر بار که فیلم شجاعت و ارتباط ساکنان شهر نیویورک را به تصویر میکشاند، آن صحنه به نسخهای مینیاتوری از قوسهای فیلم تبدیل میشود. تنها تفاوت آنان با موقعیتهای اسپایدرمن، این است که او با تروریستهای بالقوه درگیر است.
هریک از فیلمهای اسپایدرمن با پذیرشی به اوج میرسد. در فیلم اول، این مری جین است که سعی میکند پیتر را در پیش خود نگه دارد، درحالی که او میخواهد عشق را فراموش کند تا بتواند قهرمان بماند. در فیلم دوم، این دیدار دوباره پیتر و مری جین است، وقتی که او از عروسی خسته کنندهاش فرار میکند تا به پیتر بگوید که عاشقش است و برایش مهم نیست که ابرقهرمان بودنش چه مشکلاتی برایش ایجاد خواهد کرد. و در آخرین صحنه فیلم سوم، پیتر و مری جین میرقصند و جفتشان از اتفاقات آینده بیخبر هستند.
در فیلم سوم، خبری از بوسهای شاد یا پیچ و تاب خوردن در میان آسمان خراشهای شهر نیست که به شما خبر بدهد که بله، اکنون همه چیز از لحاظ احساسی پیچیده شده، اما الان ما یک سری سرگرمی و هیجان بامزه از اسپایدرمن داریم و اینها همانقدر اهمیت دارند. تفاوت بسیاری میان آن و رقص بسیار زیبا و نوستالژیک میان استیو راجرز و پگی کارتر در انتهای Avengers: End Game است. در رقص او، راجر مزد زندگیای را که صرف انتقام گرفتن بود، گرفت. اما رقص پیتر به سادگی چیزی را ارائه میکند تا آن را بپذیریم، یک یادآوری از اینکه آنان برای خوب بودن چه تعهدی دارند و باید در این دنیای آشوب، به کار خوب انجام دادن پایبند باشند.
اسپایدرمن ۳ با نشان دادن صورت پیتر به پایان میرسد، فیلم چهره کسی را نشان میدهد که بارها ثابت کرد کامل نیست، اما همواره تلاش کرد که کار درست را انجام دهد. تمهای سه گانه اسپایدرمن نه با آرامش، بلکه با قولی به اتمام میرسد که آن رقص تا ابد پابرجا خواهد ماند. قرار نبود که پیتر عمو و استادانش را از دست بدهد و توسط نیروی شر وسوسه شود تا بتواند روزی در برابر این زندگی خشک و خالی احساس خوشحالی داشته باشد.
در عوض، هر چالش برایش تبدیل به درس میشوند. این اتفاقات تواناییهای پیتر را برای تبدیل شدن به شخصی شجاع، درستکار و اینکه بتواند ببخشد و در موقعیتی باشد که بتواند بخشیده شود. پیتر به مری جین در اسپایدرمن ۲ گفت: من همیشه اسپایدرمن باقی میمونم. منظور او این است که هیچوقت نمیتواند حتی به مرز یک زندگی راحت نزدیک شود، اما او قسم میخورد که به مبارزه کردن، فهمیدن و رقصیدن ادامه دهد.
آن نبرد بین مسیر شرافتمندانه و راحت قطعاً با حضور دوباره نسخه توبی مگوایر از پیتر پارکر در Spider-Man: No Way Home به پایان نمیرسد. وقتی پیتر با دکتر آکتاویوس دنیای خودش دیدار میکند، زمزمههایی از موسیقی دنی الفمن به گوش میرسد و در همین حین، پیتر به آک میگوید که "دارد تلاش میکند تا بهتر شود."موردی که یکی از چندین اشارات فیلم به اسپایدرمن ۲، بهترین فیلم استودیوی مارول است.
اما این مورد، ارجاعی به هدف بزرگ پیتر در زندگیاش است. شعار "مسئولیت بزرگ" پیتر چیزی فراتر از مبارزه با شر است – راهنمایی است برای هرکسی که قصد دارد تا جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند. این خصیصه سه گانه اسپایدرمن است. وقتی که تیتراژ پخش میشود و صدای چد کروگر به گوش میرسد، نشانهای بر آن نیست که پیتر در مبارزاتش پیروز شده است. بلکه نشانهای است که پیتر قرار است به مبارزه کردن ادامه دهد.
و مری جین واتسون (با بازی کریستن دانست)، عشق زندگی پیتر، اعتراف میکند که به او احساساتی دارد اما پیتر در عوض به این شکل نیست. او دور میشود و میداند که «قدرت بزرگ، مسئولیت بزرگتر میاره». اگر قرار باشد که به اخلاقیاتش پایبند باشد، نمیتواند اسپایدرمن بودن را متوقف کند، و نمیتواند اجازه دهد که نقشش زندگی عزیزانش را به خطر بیاندازد.
صحنه پایانی فیلم: یک تار اندازی هیجان انگیز، پرچم آمریکایی که نیمی از پس زمینه را پوشانده و حال و هوای دوران پس از حمله یازده سپتامبر با شعار «ما دوباره قوی خواهیم شد!» را در ذهن مخاطب زنده میکند. سپس کاتی به تیتراژ پایانی میخورد و موسیقی متن فوق العاده دنی الفمن برای اسپایدرمن با آهنگ اصلی موسیقی این فیلم، Hero ترکیب شده، آهنگی که توسط چد کروگر از نیکلبک و جوسی اسکات از سالیوا خوانده میشود.
بله، شاید کمی شلخته به نظر برسد، مانند یک ترکیب به هم ریخته از فرهنگ عام سال ۲۰۰۲ که سعی دارد فیلمی ابرقهرمانی بلاک باستریای را به پایان برساند اما چنین چیزی باعث شد که آثار ابرقهرمانی بیست سال بعد از آن هم به همین صورت رفتار کنند. و حقیقتاً، خوب هم جواب میدهد. ادغام کردن یک آلبوم موسیقی مرتبط جذاب با چنین اشاره فرهنگی واضحی، جفتشان باعث میشوند فیلم چندان خوب عمر نکند و آن را به قربانی فرنچایز شدنش تبدیل میکنند.
اما این مورد، دلیلی برای نشان دادن قدرت قوس شخصیتی اسپایدرمن است، سکانسی که شخصیت اصلی ما یاد میگیرد که چه چیزی درست است، حتی اگر اکثر اوقات ساده به نظر نرسد و تمامی این شلوغیها نمیتوانند اثرش را کم کنند. این بهترین پند و درس اخلاقی است که در هر فیلم ابرقهرمانی به نمایش گذاشته شده است.
اسپایدرمن سم ریمی و دو دنبالهاش -اسپایدرمن دو در سال ۲۰۰۴ و سه در سال ۲۰۰۷- هر سه این مفهوم را در خود جای دادهاند که قهرمان بودن، یک نوع تنهایی ذاتی به دنبال فداکار بودن است. این مفهوم، حال به صورت احساسی یا غیر از آن، در هر قوس شخصیتی سه گانه سم ریمی تزریق شده است. حتی شخصیتهایی مانند مری جین یا دکتر آکتاویوس آلفرد مولینا که شاید فرعی یا تک وجهی در نظر گرفته شوند، کاری که درست است را به جای کار راحت ترجیح داده و آن را انجام میدهند.
علی رغم حجم زیاد جلوههای ویژه و شرورهای مختلفی که با هر بار بررسی این مجموعه، جاودانهتر از قبل میشوند، با شخصیتهای مرکزی داستان، به شدت میتوان همذات پنداری کرد. و بسیاری از آنان، چه بسا حتی شروران داستان، در نهایت میفهمند برای به جای گذاشتن یادی خوب باید دست از خودخواهی بکشند. پیتر پارکر در طول سناریوهایی که خوب بودن در آنها دشوار است، بارها و بارها به این نتیجه میرسد.
هرچند که این موضوع جز استانداردهای فیلمهای ابرقهرمانی است، اما در سال ۲۰۰۲ به عنوان یکی از تمهای اصلی فیلم بود و نکته غافلگیرکننده، این بود که توانست آن را در دنبالههای خود حفظ کند. از دیگر دوران آثار ابرقهرمانی که تا آن زمان، توانسته بود پیام اخلاقی قابل درکی را ارائه دهد، سوپرمن سال ۱۹۷۸ بود.
کنت پدر به کلارک کنت جوان میگوید که او بیدلیل بر روی زمین فرود نیامده و با اینکه مقاومت در برابر پز ندادن با قدرتهایش و استفاده نکردن از آنان برای منافع شخصی سخت است، اما در آخر باید ارادهاش را حفظ کند. آن را با بتمنهای تیم برتون مقایسه کنید، آثاری که شوالیه تاریکی را مردی منزوی و خشن نشان داد که زیر لباس سیاهش، کارهایش را با روشهای خشن و خاصی جلو میبرد. یا سریالهای ایکس من که مدام شخصیتهایش را در موقعیتهای اخلاقی متفاوتی قرار میدهد.
بیشتر بخوانید: کدام بازیگران شانس پوشیدن لباس مرد عنکبوتی را از دست دادند؟
سری مجموعه شوالیه تاریکی نولان، بتمنی را به تصویر کشید که در نهایت آنقدر احساس آرامش میکند که گاتهام را به فرد دیگری بسپارد. ریبوت سونی از اسپایدرمن در سال ۲۰۱۲ با حضور اندرو گارفیلد در نقش اصلی، به شدت بر روی رابطه پیتر و گوئن استیسی تمرکز دارد و نشان میدهد چگونه این رابطه میان جاه طلبی و خودخواهی تعادلی برقرار میکند. اما تلاش این جهان سازی خارج از جهان دیزنی، باعث شد که رابطه نفرینشده قهرمان داستان فدای روایت شلخته فیلم شود.
و در حالی که اولین آرک بزرگ برنامه ریزی شده جهان سینمایی مارول با فداکاری زیبای آیرون من در مبارزه علیه تانوس به پایان رسید، اما یک دهه از درگیریهای آیرون من با نشان دادن تصویرش در جامعه به عنوان یک بیلیونر دخترباز مغرور که به فروش اسلحه مشغول است، دیگر اندازه درگیریهای درونی پیتر پارکر برای مخاطبش قابل درک نیستند. فیلمهای دنیای سینمایی مارول با این هدف ساخته شدند که شخصیتهای معروفشان را در زیر یک سقف جمع کنند و نسبت به اسپایدرمنهای سم ریمی خیلی کم به سراغ بخشهای کوچکتر و شخصیتری رفتند و همانند آثار ریمی، آن درگیریهای شدید اخلاقی را نداشتند.
اینکه مدام ثور و کاپیتان آمریکا با هم خوش و بش کنند، نتیجه خاصی ندارد و حتی درگیریهای درونی فدای سرگرمیهای بچهگانهای میشوند تا این فرنچایز بتواند ادامه پیدا کند. همه این موارد، سه گانه اسپایدرمن سم ریمی را به چیزی با ارزشتر از ماموریتهایی که صرفا به نجات شهر یا جهان منتهی میشوند، تبدیل میکند. پیتر واقعاً کسی را ندارد که به او تکیه کند و هر بار که قرار است زمین بخورد، باید به دنبال راهی باشد که سریعاً خودش را جمع و جور کند. همه روابط نزدیک او در موقعیت نزدیک و دور شدنی قرار گرفتهاند که مجبور است برای نگه داشتن آن افراد مدام خودش را در موقعیتهای خطرناکی قرار بدهد و با کسانی مثل ونوم و سندمن مبارزه کند.
و از لحاظ مالی نیز در وضعیت خوبی قرار ندارد -موردی که در کمیکهای اصلی استن لی/استیو دیتکو نقش مهمی را ایفا میکند اما بعدها در اقتباسهای سینمایی دیگر به این مورد کمتر پرداخته شد. در طول سه گانه سم ریمی، پیتر چندان از این بیچارگی خلاصی نمییابد- داستان او در خانهای نه چندان جالب در کویینز شروع میشود و در آپارتمانی کوچک در منهتن پایان مییابد، جایی که او به زور میتواند از پس هزینههایش بر بیاید و ریمی از آن برای به تصویر کشیدن نمادی از ناتوان بودن ابدی پیتر برای استراحت یا ایجاد آرامش در زندگی دوگانهاش استفاده میکند.
وجود یقه آبیها، به پیتر این احساس تعلق به مردم نیویورک را برای پیتر تضمین میکند. او برای آنان منبع الهامی است، به عنوان مثال وقتی که آنان در نقطه اوج فیلم اول به سوی گرین گابلین آجر پرت میکنند یا از او در برابر دکتر آکتاپوس دفاع میکنند. هری آزبون نهایتاً تحت تاثیر از خودگذشتی پیتر قرار گرفته و آن عطشش برای گرفتن انتقام پدرش را رها میکند تا اسم خوبی از خود برجای بگذارد .فیلمهای ریمی، تنهایی و فقر پیتر پارکر را به یک موضوع همگانی تبدیل میکند و میگوید اگر شخصی یا گروهی درخواست کمک از کسی کند، میتوانیم آن شخص خوب را در هر فرم و حالتی تصور کنیم و باز هم با این وجود، مشکلات نیز میتوانند گریبان گیر آن شخص باشند.
اسپایدرمنهای ریمی از ناامید بودن بسیار دور هستند. صحنههای کمی در تاریخ آثار بلاک باستری به اندازه آن صحنهی انسانیای که مردم نیویورک پیتر را بعد از اینکه تقریباً خودش را برای نجات آنان به کشتن داد، به داخل میکشند امید بخش است. (استعارههای بصری ریمی بینظیر هستند. در اسپایدرمن ۲، مداوم به ما یادآوری میکند که پیتر دارد در بین امیال و وظایفش آسیب میبیند – و وقتی که پیتر تقریباً برای نجات قطار از وسط داشت نصف میشد، تاکید میکند که پیتر در طول داستان ریمی از درون چه احساسی دارد.)
در حالی که در اسپایدرمن ۲، مسافران پیتر را مورد تکریم قرار میدهد و به او قول میدهند که هویت مخفیاش را فاش نکنند، فیلم سریعاً به خود پیتر (و مخاطبان) یادآوری میکند که امید میتواند گول زننده باشد. واکنشهای متفاوت ساکنان نیویورک به اسپایدرمن در مونتاژ فیلم اول، اعلام جنگ جی. جوناه جیمسون در روزنامهها علیه شهرت اسپایدرمن و تشویق جمعیت برای پیتر در اسپایدرمن ۳ هنگام حضورش در مبارزه پایانی فیلم، همه نشان میدهند که موقعیت او در جامعه تا چه حد ناپایدار است. آن نور در انتهای تونل دقیقاً واضح نیست، اما اگر نیمه پر لیوان را نگاه کنیم، وجهی امیدبخش از آزمونهای پیتر پارکر است.
شروران دو فیلم نخست، مثال بسیار خوبی از این تم بیپایان هستند. نورمن آزبون یکی از استادان احتمالی است که پیتر به او احترام زیادی میگذارد، اما نورمن در آخر خودش را فدای اشتیاقش به موفقیت میکند. در فیلم دوم، ما اوتو آکتاویوس را داریم، دانشمندی که میتواند بالاخره پیتر را در مسیر تحصیلی و علمیاش راهنمایی کند، اما به شرطی که بتواند به زندگی شخصی و عاشقانهاش نظمی بدهد. اما همانند نورمن، اوتو بعد از آنکه رویاهایش پوچ میشوند به شروری تمام عیار تبدیل میشود. اگرچه در پایان، به اوتو شانسی برای رستگاری داده میشود و او متوجه انگیزه اسپایدرمن شده و خودش را برای نجات شهر و روح خودش فدا میکند.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
فیلم سوم به چنین تایپ روابطی نمیپردازد – در عوض، نشان میدهد که پیتر به چه چیزی تبدیل میشد اگر گزینههایی را انتخاب میکرد که برایش راحت بودند. سیمبیوت ونومی که لباسش را مشکی رنگ میکند، به او قدرت بیشتری اعطا میکند اما وجدانش را نیز از او میگیرد و اجازه میدهد که آن فانتزی خودخواهانهاش را داشته باشد.
در یکی از خطهای داستان که به خاطر سکانسهای رقصیدن پیتر در پیادهروهای نیویورک بیشتر به یاد آورده میشوند، او دارد از کارهای احمقانهاش لذت میبرد و تقریباً به شروری، همانند استادان قبلیاش، تبدیل میشود. اگرچه در پایان او متوجه اشتباهات وحشتناکش میشود و پیرهن آلوده به موجود فضاییاش را پاره میکند و میفهمد قولی که به خودش در پایان فیلم نخست داده را شکسته و تبدیل به آدمی خودخواه شده که دارد به عزیزانش آسیب میرساند.
نبرد تمام نشدنی بین خشنودی و فداکاری به شدت خودش را در سخنرانی زن عمو می در اسپایدرمن ۲ درباره قهرمان بودن نمایان میکند. چیزی که همزمان اسطورهای (همه عاشق یه قهرمانن. براش صف میکشن، اسمش رو فریاد میزنن) و فانی است (باور دارم که یه قهرمانی در وجود همه ما هست که ما رو درستکار نگه میداره، بهمون قدرت میده، به پاک بودن دعوتمون میکنه و در آخر بهمون اجازه میده که شرافتمندانه بمیریم).
حقیقتی که از سوی پیرزنی که سعی دارد پس از گرفته شدن خانهاش توسط بانک، زندگیاش را جمع و جور کند به پیتر گفته میشود، بررسی دیگری است که درمورد این تم صورت میگیرد: هرکسی از جوانان دبیرستانی تا افراد مسن، از ابرقهرمانان تا شهروندان عادی، باید با یک سری پرسشهای اخلاقی دست و پنجه نرم کند. هیچکس از انتخاب بین تمرکز بر روی خودش یا کمک کردن به دیگران آزاد نیست. هر بار که فیلم شجاعت و ارتباط ساکنان شهر نیویورک را به تصویر میکشاند، آن صحنه به نسخهای مینیاتوری از قوسهای فیلم تبدیل میشود. تنها تفاوت آنان با موقعیتهای اسپایدرمن، این است که او با تروریستهای بالقوه درگیر است.
هریک از فیلمهای اسپایدرمن با پذیرشی به اوج میرسد. در فیلم اول، این مری جین است که سعی میکند پیتر را در پیش خود نگه دارد، درحالی که او میخواهد عشق را فراموش کند تا بتواند قهرمان بماند. در فیلم دوم، این دیدار دوباره پیتر و مری جین است، وقتی که او از عروسی خسته کنندهاش فرار میکند تا به پیتر بگوید که عاشقش است و برایش مهم نیست که ابرقهرمان بودنش چه مشکلاتی برایش ایجاد خواهد کرد. و در آخرین صحنه فیلم سوم، پیتر و مری جین میرقصند و جفتشان از اتفاقات آینده بیخبر هستند.
در فیلم سوم، خبری از بوسهای شاد یا پیچ و تاب خوردن در میان آسمان خراشهای شهر نیست که به شما خبر بدهد که بله، اکنون همه چیز از لحاظ احساسی پیچیده شده، اما الان ما یک سری سرگرمی و هیجان بامزه از اسپایدرمن داریم و اینها همانقدر اهمیت دارند. تفاوت بسیاری میان آن و رقص بسیار زیبا و نوستالژیک میان استیو راجرز و پگی کارتر در انتهای Avengers: End Game است. در رقص او، راجر مزد زندگیای را که صرف انتقام گرفتن بود، گرفت. اما رقص پیتر به سادگی چیزی را ارائه میکند تا آن را بپذیریم، یک یادآوری از اینکه آنان برای خوب بودن چه تعهدی دارند و باید در این دنیای آشوب، به کار خوب انجام دادن پایبند باشند.
اسپایدرمن ۳ با نشان دادن صورت پیتر به پایان میرسد، فیلم چهره کسی را نشان میدهد که بارها ثابت کرد کامل نیست، اما همواره تلاش کرد که کار درست را انجام دهد. تمهای سه گانه اسپایدرمن نه با آرامش، بلکه با قولی به اتمام میرسد که آن رقص تا ابد پابرجا خواهد ماند. قرار نبود که پیتر عمو و استادانش را از دست بدهد و توسط نیروی شر وسوسه شود تا بتواند روزی در برابر این زندگی خشک و خالی احساس خوشحالی داشته باشد.
در عوض، هر چالش برایش تبدیل به درس میشوند. این اتفاقات تواناییهای پیتر را برای تبدیل شدن به شخصی شجاع، درستکار و اینکه بتواند ببخشد و در موقعیتی باشد که بتواند بخشیده شود. پیتر به مری جین در اسپایدرمن ۲ گفت: من همیشه اسپایدرمن باقی میمونم. منظور او این است که هیچوقت نمیتواند حتی به مرز یک زندگی راحت نزدیک شود، اما او قسم میخورد که به مبارزه کردن، فهمیدن و رقصیدن ادامه دهد.
آن نبرد بین مسیر شرافتمندانه و راحت قطعاً با حضور دوباره نسخه توبی مگوایر از پیتر پارکر در Spider-Man: No Way Home به پایان نمیرسد. وقتی پیتر با دکتر آکتاویوس دنیای خودش دیدار میکند، زمزمههایی از موسیقی دنی الفمن به گوش میرسد و در همین حین، پیتر به آک میگوید که "دارد تلاش میکند تا بهتر شود."موردی که یکی از چندین اشارات فیلم به اسپایدرمن ۲، بهترین فیلم استودیوی مارول است.
اما این مورد، ارجاعی به هدف بزرگ پیتر در زندگیاش است. شعار "مسئولیت بزرگ" پیتر چیزی فراتر از مبارزه با شر است – راهنمایی است برای هرکسی که قصد دارد تا جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند. این خصیصه سه گانه اسپایدرمن است. وقتی که تیتراژ پخش میشود و صدای چد کروگر به گوش میرسد، نشانهای بر آن نیست که پیتر در مبارزاتش پیروز شده است. بلکه نشانهای است که پیتر قرار است به مبارزه کردن ادامه دهد.
https://teater.ir/news/63124