سعید راد با «خداحافظ رفیق» امیر نادری گل کرد و بعدا با حضور ستاره‌وار و غبطه‌برانگیزش در فیلم «تنگنا» باز هم به کارگردانی امیر نادری، به جایگاهی در سینمای ایران رسید که فقط چندتنی در این سینما تا آن زمان در اختیارش داشتند. البته این جایگاه با دیگران کمی تفاوت داشت؛ انگار سعید راد زاده شده بود که با حضورش پرده را سرخ کند و رنگ خون بپاشد بر پلشتی که گریبانش را گرفته بود.
چارسو پرس: احمد سعید حق‌پرست راد یکی از نمادهای مردان زخم‌خورده‌ای بود که پس از موج نوی سینمای ایران حضوری پر رنگ بر پرده‌ی سینما داشتند. این مردان پاک‌باخته همیشه هم خصوصیات قهرمانی نداشتند و می‌شد از آن‌ها به عنوان ضدقهرمان نام برد. این مردان در جامعه‌ی پر تلاطم آن زمان قطب نمای اخلاقی خود را گم کرده و گاه به جای یک گوشه نشستن و فکر کردن، پرچمی از مبارزه به دست می‌گرفتند اما چون نه راه را می‌شناختند و نه چاه، حرکتشان به شورشی کور می‌مانست که فقط یک قربانی داشت: خودشان. در چنین قابی سری به فهرستی از بهترین فیلم‌های سعید راد خواهیم زد.

اما سعید راد رفته رفته این تصور را عوض کرد. اگر دیگرانی در آثار دیگر مسعود کیمیایی، این جدال تن به تن با قدرت حاکم را به شکلی یک طرفه و تک و تنها پیش می‌برند، او در «سفر سنگ» این جدال را به نبردی آیینی تبدیل کرد که می‌شد در آن پیروز شد. از پس این پیروزی هم بهروزی به دست می‌آمد و خوشبختی با فروریختن دیگری که تخته سنگی با آن تصادف می‌کند. شخصیت کولی در «سفر سنگ» تمام آن چیزی بود که سعید راد در تمام مدت بازیگری‌اش مشق کرده بود؛ مردی که از راه می‌رسد و روستایی را تکان می‌دهد تا در نهایت دیوارهای استبداد از هم فرو بپاشد و حضورش پیام‌آور شادی شود.

اما این بهترین بازی و بهترین فیلم سعید راد در آن سال‌ها نیست. سعید راد با «خداحافظ رفیق» امیر نادری گل کرد و بعدا با حضور ستاره‌وار و غبطه‌برانگیزش در فیلم «تنگنا» باز هم به کارگردانی امیر نادری، به جایگاهی در سینمای ایران رسید که فقط چندتنی در این سینما تا آن زمان در اختیارش داشتند. البته این جایگاه با دیگران کمی تفاوت داشت؛ انگار سعید راد زاده شده بود که با حضورش پرده را سرخ کند و رنگ خون بپاشد بر پلشتی که گریبانش را گرفته بود.

از این منظر حتی از بازیگران موج نو که همگی به جای به دست گرفتن پرچم سفید صلح، عَلَمی از ناسازگاری به دست داشتند، جلوتر هم بود. او در فیلم‌هایش زخم می‌خورد و زخم می‌زد و آن چنان در این مسیر تا انتها می‌رفت تا خودویرانگری‌اش کامل شود و جایی کف آسفالت لخت خیابان جان دهد. همین جا است که در پایان فیلم «تنگنا» یکی از بهترین اختتامیه‌های سینمای ایران را از آن خود می‌کند تا نامش برای همیشه با خیابان و کوچه پس کوچه‌های شهری که جنب و جوشی زیر پوستش در جریان است، عجین شود.

انقلاب که شد، پیروی تغییر چهره‌ی سینما بازیگرانی چون سعید راد هم تغییر کردند. اگر در «سفر سنگ» مسعود کیمیایی پیام‌آور شادی بود، در «خط قرمز» نقش دژخیمی را بر عهده گرفت که بر سر دیگران آوار می‌شود. زمانه، زمانه‌ی دیگری بود و شخصیت‌های خودش را می‌خواست و سعید راد هم می‌رفت که چهره‌ی تازه‌ای از خود بروز دهد. تغییراتی اتفاق افتاد و او سر از «برزخی‌ها» این پر بازیگرترین و پر ستاره‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران درآورد.

حضورش در «برزخی‌ها» در کنار ناصر ملک‌مطیعی، محمدعلی فردین، ایرج قادری و سعید کشاورز، چهره‌ی تازه‌ای از او به مردم نشان داد. حال او اسلحه به دست می‌گرفت تا از خاکش در برابر ارتش بیگانه محافظت کند. کاریزمایش و حسن حضورش بر پرده از او چهره‌ای قابل دفاع ساخته بود که در هر نقشی قابل پذیرش بود. پس از همین فیلم بود که دوران افولش بر پرده آغاز شد. چندتایی فیلم دیگر کار کرد که مهم‌ترینش «عقاب‌ها» در کنار کارگردان بزرگی چون ساموئل خاچاکیان شکل گرفت اما از همان سال یعنی ۱۳۶۳ تا ۱۳۸۲ کار نکرد و فیلمی از او بر پرده نیفتاد.

دو دهه‌ی سخت بر او گذشت تا در سال ۱۳۸۲ احمدرضا درویش برای فیلم «دوئل» از سعید راد دعوت کرد. مهم‌ترین خبر این فیلم هم نه داستانش بود و نه کیفیتش. مهم‌ترین اتفاقش این بود که سعید راد در آن بازی می‌کند و همین هم باعث شد سیل مردم برای تماشای «دوئل» در برابر سینماها صف بکشند تا مشخص شود که او هنوز هم ستاره‌ی سینما است و مردم دوستش دارند؛ حتی اگر سال‌ها بر پرده نباشد و نسل تازه فیلمی از او در زمان ساختش ندیده باشند.

پس از «دوئل» هم اما سینمای ایران چندان با او خوب تا نکرد. «دوئل» باعث شده بود که هم خودش و هم مردم بدانند در کجای تاریخ سینمای ایران ایستاده اما این کافی نبود که این سینما قدر مردی را بداند که یکی از بزرگترین چهره‌های تاریخش بود. هنوز با یادآوری نام سعید راد، تصویر کولی یا غربتی فیلم «سفر سنگ» با آن قامت افراشته و بدن ورزیده در برابر ما ظاهر می‌شود یا تصویر بازجویی سرسخت که خوب موعظه می‌کند و فریاد می‌کشد. یا تصویر ضدقهرمانی چون «صادق کرده» ناصر تقوایی که گویی از دل فیلم «قیصر» بیرون آمده اما روش خودش را برای رساندن صدای اعتراضش دارد.

اما از همه‌ی این‌ها که بگذریم سعید راد بیش از هر چیزی یادآور شخصیت علی خوش دست فیلم «تنگنا» است. مردی که پلشتی را خوب می‌شناسد و در مردابی گرفتار آمده که هر چه دست و پا می‌زند، بیشتر در آن فرو می‌رود. سعید راد لحظات کم‌نظیر بر پرده کم ندارد اما امان از «تنگنا»، امان از آن جان سپردن کف آسفالت لخت خیابان با بارش چند قطره باران بر چهره‌اش تا جای اشک و باران در هم شود و جنون جاری در چهره‌اش را دو چندان کند؛ پرسونای او در سینما همیشه به دنبال جایی برای آرامش می‌گشت اما گویی قرار نبود آن را هیچ‌گاه، در هیچ مکانی پیدا کند. یادش گرامی.

بیشتر بخوانید: ماجرای سال‌ها ممنوع‌الکاری سعید راد چه بود؟ زخم‌خورده رادیکال‌ها


۶. دوئل
  • کارگردان: احمدرضا درویش
  • دیگر بازیگران: پژمان بازغی، پریوش نظریه، کامبیز دیرباز، پرویز پرستویی و هدیه تهرانی
  • محصول: ۱۳۸۲
بیست سالی می‌شد که سعید راد در هیچ فیلمی بازی نکرده بود. «دوئل» اما با وجود آن که چندان از سعید راد در برابر دوربین بهره نمی‌برد، عرصه یکه‌تازی او بود. سعید راد در قالب نقشی کوتاه چنان تصویر را از آن خود کرد که با وجود بازی‌های جایزه بگیر دیگر بازیگران، هنوز هم این فیلم با بازی او به یادآورده می‌شود. این یادآوری هم ابدا ربطی به حواشی حضورش در فیلم ندارد. اکنون سال‌ها است که گرد و خاک آن حواشی خوابیده و بهتر می‌توان فیلم را قضاوت کرد. این قضاوت هم آشکارا از حسن حضور سعید راد بر پرده خبر می‌دهد.

فارغ از حضور سعید راد، فیلم «دوئل» در مجموع اثر پرکششی است. گرچه در زمان‌هایی داستان افت کرده و به نظر می‌رسد که قصه بیش از حد اغراق‌آمیز می‌شود اما باز هم مخاطب را تا به انتها روی صندلی سینما نگه می‌دارد. در کنار همه‌ی این‌ها «دوئل» فیلم پربازیگری است. از حضور کامبیز دیرباز تا پرویز پرستویی نشان از حضور ستاره‌ها در فیلم دارند. یکی دیگر از حواشی حضور بازیگران در «دوئل» به بازی کوتاه هدیه تهرانی بازمی‌گردد.

«عده‌ای در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق تلاش می‌کنند که گاوصندوقی را از مرز رد کنند. در این میان مردی به نام زینال به حسن نیت این مردان شک می‌کند و در برابرشان می‌ایستد. در نهایت جدال دو طرف باعث می‌شود که گاو صندوق در اروند رود غرق شود. حال بیست سالی از آن ماجرا گذشته و هنوز رازهای سر به مهر بسیاری باقی مانده است …»

۵. خداحافظ رفیق

  • کارگردان: امیر نادری
  • دیگر بازیگران: زکریا هاشمی، جلال پیشوائیان و ایرن
  • محصول: ۱۳۵۰
فیلم «خداحافظ رفیق» را با سه چیز بیش از همه به یاد می‌آوریم. نکته‌ی اول به اولین همکاری سعید راد و امیر نادری بازمی‌گردد که این همکاری در ادامه و در فیلم «تنگنا» به بهترین فیلم هر دو تبدیل شد. دوم به موسیقی متن آن که با ترانه‌ی «جمعه» با صدای فرهاد مهراد برای همیشه به بخشی از حافظه‌ی موسیقی دوستان و علاقه‌مندان به سینما تبدیل شد و سوم هم به حواشی پر شمارش در زمان ساخت که اتفاقا خبر از علاقه و تعهد سعید راد به حرفه‌اش می‌داد.

فیلم «خداحافظ رفیق» به دلیل کمبود بودجه و طولانی شدن پروسه‌ی ساختنش چندباری تا آستانه‌ی تعطیل شدن و نیمه‌کاره ماندن پیش رفت. در یکی از این مراحل خود سعید راد بود که بخشی از سرمایه‌ی فیلم را با پول شخصی‌اش فراهم کرد و در نهایت هم داماد عباس شباویز، تهیه کننده‌ی کار آن را نجات داد. نکته این که در آن زمان سعید راد چهره‌ی شناخته‌ شده‌ای نبود و این موضوع ارزش کارش را دو چندان می‌کرد.

ضد قهرمان‌های سینمای امیر نادری در آن دوران مردان زخم خورده‌ای بودند که به دنبال ذره‌ای آرامش به هر دری می‌زدند. اما این آرامش پیدا نمی‌شد که نمی‌شد و در نهایت این مردان در تاریکی مطلق گرفتار می‌آمدند و برای همیشه با زندگی وداع می‌کردند. نکته این که این مردان چندان هم افراد سر به راهی نبودند که پس از مرگشان کسی دلتنگ نبود آن‌ها شود. در واقع امیر نادری قصه‌ی مردانی به ته خط رسیده را تعریف می‌کرد که به جز خود و چند نفر دور و ورشان، برای کسی اهمیت نداشتند. در چنین قابی سعید راد با استادی تمام نقش چنین مردان پاک باخته‌ای را بر پرده‌ی سینما جاودانه کرد.

«خداحافظ رفیق» امروزه به خاطر تصاویر درجه یکی که از تهران آن زمان نمایش می‌دهد، فیلم قابل توجهی است. پرسه‌زنی دوربین امیر نادری همچون یکی از شخصیت‌های داستان در دل شهر منجر به ساخته شدن یک فضاسازی درجه یک شده است.

«ناصر سارقی است که قصد دارد برای آخرین مرتبه دست به دزدی بزند و از این کار کنار بکشد و پس از آن به گوشه‌ای برود و با آرامش در کنار شیرین زندگی کند. او به همراه خسرو و جلال، دو تن از دوستانش طرح سرقت از یک جواهر فروشی را می‌ریزد اما …»

بیشتر بخوانید: 3 پرده از زندگی حرفه‌ای سعید راد/ داستان قهرمان در سایه


۴. خط قرمز
  • کارگردان: مسعود کیمیایی
  • دیگر بازیگران: فریماه فرجامی، خسرو شکیبایی و جمشید هاشم‌پور
  • محصول: ۱۳۶۰
«خط قرمز» بهترین حضور سعید راد در فیلمی پس از انقلاب است. او در این جا در نقش یک مامور ساواک در قبل از انقلاب حاضر شده که جوانی را در شب عروسی خود آزار می‌دهد. فیلم با سکانسی درجه یک از یک شکار در جنگل آغاز می‌شود. این سکانس آشکارا تمام ماهیت شخصیت اصلی با بازی سعید راد را بر ملا می‌کند؛ او مردی است که به راحتی می‌تواند خون بریزد و حتی عشق را قربانی کند.

شب عروسی فرا می‌رسد. شخصیت اصلی در این جا بر خلاف اکثر فیلم‌های مسعود کیمیایی، قهرمان فیلم نیست. او آدمی است که مدام رجز می‌خواند؛ برای همه و حتی برای تازه عروسش. گویی از زندگی فقط فریاد زدن و دستور دادن را یاد گرفته است. رفته رفته فضا عوض می‌شود و مرد خودش را در موقعیت متفاوتی می‌بیند. بازی سعید راد در این مرحله به اوج می‌رسد؛ چرا که تغییرات گام به گام شخصیت از مردی در ظاهر آرام و متین و جنتلمن، به انسانی درنده را به خوبی ایفا می‌کند.

در کنار او فریماه فرجامی در نقش تازه عروس قرار دارد. اما آشکارا او هم در برابر سعید راد کم می‌آورد. نقش سعید راد در این جا چون حیوان گرسنه‌ای است که مدت‌ها از غذایش دور بوده است. فصل تغییر حالتش و جدال نهایی با تازه عروس یکی از فرازهای بازیگری سعید راد در کل کارنامه‌اش است. البته به این سکانس باید سکانس بازجویی را هم اضافه کرد که سعید راد به خوبی از تغییر لحنش استفاده می‌کند و مردی را در برابر ما بر پرده ظاهر می‌کند که هم توان سخنوری دارد و هم عصبانیت. پس او فقط بازیگری با اندام ورزیده نیست.

«امانی یک ماور ساواک است که در شب عروسی خود متوجه می‌شود برادر تازه عروسش دستگیر شده است. او مراسم را ترک می‌کند و به اتاق بازجویی می‌رود پس از کلی مشاجره دستور مرگ برادر همسرش را می‌دهد. در این میان همسرش که متوجه چیزهایی شده به جلال، دوست برادرش خبر می‌دهد تا بیاید و او را نجات دهد اما …»

۳. سفر سنگ

  • کارگردان: مسعود کیمیایی
  • دیگر بازیگران: فرزانه تاییدی، حسین گیل، گیتی پاشایی و جعفر والی
  • محصول: ۱۳۵۶
سعید راد در «سفر سنگ» نقش یک کولی را بازی می‌کند؛ یک غربتی. کسی که نه به جایی تعلق دارد و نه به کسی. مردی که انگار نه تاریخی دارد و نه جغرافیایی. او زاده شده تا فقط یک کار انجام دهد؛ مردمان روستایی را از استثمار نجات دهد. مرد از راه می‌رسد. آن چه را که می‌بیند باور نمی‌کند. می‌تواند دم نزند و برود. این جنگ، این مرزهای پر از جنون ربطی به او ندارند. اما می‌ماند. قهرمان‌های کیمیایی بلد نیستند جا بزنند و پشت سر خود را نگاه نکنند.

اگر شخصیت سعید راد در فیلم «خط قرمز» گرفتار قهرمانی از همین دست می‌شود که در نهایت از راه می‌رسد و تنش را به ضرب گلوله‌ای سوراخ می‌کند، در «سفر سنگ» این خود او است که سینه سپر می‌کند و جلوی بی‌عدالتی می‌ایستد. با حضورش در روستا مردم جانی می‌گیرند و قهرمانی پیدا می‌کنند. امید راهش را باز می‌کند و مبارزه آغاز می‌شود تا در پایان یکی از نمادین‌ترین سکانس‌های تاریخ سینمای ایران رقم بخورد.

مسعود کیمیایی که خودش آغازگر موج نوی سینمای ایران بود، خیلی دیر به سراغ سعید راد به عنوان نمادی از این جنبش آمد. «سفر سنگ» آخرین فیلم مسعود کیمیایی در این حال و هوا بود و دیگر هم فرصتی پیش نیامد تا کیمیایی لباس قهرمان پاک‌باخته‌اش را اندازه‌ی سعید راد بدوزد. برای کیمیایی راه طولانی بود و هنوز می‌توانست فیلم بسازد اما برای سعید راد این راه خیلی زود کوتاه شد.

«مردم روستایی سال‌ها است که تحت ستم تنها مالک آسیاب بادی قرار دارند. او به وسیله‌ی آدم‌هایش اجازه نمی‌دهد که آسیاب بادی دیگری در روستا ساخته شود. اهالی روستا جایی دورتر یک سنگ بزرگ آسیاب ساخته‌اند اما هیچ‌گاه موفق نشده‌اند که آن را به دهکده‌ی خود بیاورند. یک کولی ناگهان وارد روستا می‌شود و ضعیت را می‌بیند. او از این وضع خوشش نمی‌آید و به مردم امید می‌دهد تا آستین بالا بزنند و سنگ را به روستا بیاورند اما …»

۲. صادق کرده

  • کارگردان: ناصر تقوایی
  • دیگر بازیگران: محمدعلی کشاور و عزت‌الله انتظامی
  • محصول: ۱۳۵۱
ناصر تقوایی استاد ساختن فیلم‌های جنایی است. همین فیلم و «ناخدا خورشید» این را می‌گویند. تقوایی پس از جا افتادن پرسونای بازیگری سعید راد با فیلم‌های امیر نادری به عنوان کسی که به ته خط رسیده و کتک خوردن را نوعی رستگاری می‌داند، به سراغش رفت و نقشی در قواره‌های قهرمانی که جا نمی‌زند و اتفاقا کتک زدن را خوب بلد است، قواره‌ی تن او کرد.

«صادق کرده» آشکارا اثری موج نویی است. فیلمی که انگار از بطن «قیصر» مسعود کیمیایی زاده شده اما بیش از هر چیزی به مولفه‌های ژانر جنایی وابسته است. داستان همان داستان قدیمی است؛ مردی دوست دارد عدالت را به شیوه‌ی خودش اجرا کند و منتظر سر رسیدن پلیس نمی‌شود. در چنین قابی درام آغاز شده و قصه‌ی مردی را می‌بینیم که به رغم رفتار پر از خشونتش، راهی جز همذات‌پنداری برای مخاطب باقی نمی‌گذارد.

ناصر تقوایی استاد ساختن شخصیت‌های همدلی برانگیز و در عین حال یکدنده است. مردان سینمای او گرچه راهی خلاف‌آمد جریان آب انتخاب می‌کنند اما از کاریزمایی برخوردار هستند که نمی‌توان از آن‌ها چشم برداشت. سعید راد با آن قد و قامت افراشته و بدن ورزیده مناسب بازی کردن در نقش یکی از قهرمانانی بود که نمی‌خواست گوشه‌ای بنشیند و نگاه کند. ترکیب توانایی‌های او و فیزیکش از شخصیت صادق فیلم «صادق کرده» یکی از درجه‌یک‌ترین و به یادماندنی‌ترین قهرمانان سینمای ایران ساخته است.

«صادق کرده به همراه همسرش در جاده‌ای در جنوب کشور، یک قهوه خانه دارد. شبی راننده کامیونی به قهوه‌ خانه آمده و از خلوتی آن جا استفاده کرده و پس از تجاوز به همسر صادق، او را می‌کشد. پلیس وارد داستان می‌شود اما صادق نمی‌خواهد که عدالت را کسی جز خودش در حق راننده‌ی کامیون اجرا کند. او که نمی‌داند قاتل کیست، شروع به کشتار راننده‌ها می‌کند اما …»

بیشتر بخوانید: روزهای پایانی زندگی سعید راد به روایت جواد طوسی


۱. تنگنا
  • کارگردان: امیر نادری
  • دیگر بازیگران: نوری کسرایی، عنایت‌الله بخشی و مهری ودادیان
  • محصول: ۱۳۵۲
«تنگنا» اوج هنرنمایی سعید راد بر پرده‌ی سینما است. اگر امیر نادری با «خداحافظ رفیق» نقش مرد پاک باخته‌ی به ته خط رسیده را قواره‌ی تن سعید راد کرده و پرسونای بازیگری‌اش را جا انداخته بود، در «تنگنا» این همکاری اوج گرفت و به بار نشست. در این جا با مردی طرف بودیم که حتی ضد قهرمان هم نبود. علی خوش دست با بازی سعید راد باید از صبح تا شب جایی برای فرار از قتلی ناخواسته پیدا می‌کرد اما فرار کردن هم بلد نبود. او یک «هیچ» به تمام معنی بود.

دوربین امیر نادری در تمام مدت دور این مرد طواف می‌کرد و سپس سری به خیابان‌ها و کوچه پس کوچه‌های پر از پلشتی شهری می‌زد که می‌رفت برای همیشه تغییر شکل دهد و پوست بیاندازد. می‌شد نشانه‌های این تغییر را از لابه‌لای تصاویر فیلم دید. امیر نادری تمایل نداشت دوربینش را بردارد و تصویری تمیز از شهر ارائه دهد. چرا که این جا شهری بود که کسی چون علی خوش دست در آن زندگی می‌کرد؛ مردی که هیچ‌گاه زیبایی را ندیده بود.

امیر نادری تا می‌توانست با نمایش رفتار شخصیت اصلی خود مخاطب را غافلگیر می‌کرد. از زنان حاضر در زندگی‌اش تا کسانی که که معلوم نبود انتقام می‌خواهند یا فقط از ریختن خون دیگری لذت می‌برند، همه در همین شهر پر از پلشتی زندگی می‌کردند. اما آن چه که من و شما را غافلگیر می‌کرد بی‌اعتنایی همه به مفهومی به نام انسانیت بود. اگر کمی معصومیت هم وجود داشت، در وجود زنی بود که می‌توانست معنای زندگی باشد؛ دخترکی که پا به پای علی خوش دست کوچه پس کوچه‌های شهر را زیر پا می‌گذارد و نگران فرزند متولد نشده‌اش است.

سکانس پایانی فیلم نیازی به تعریف ندارد. آن سکانس جایی در حافظه‌ی سینمایی هر علاقه‌مندی جا خوش کرده و ترانه‌ای با صدای فریدون فروغی هم به این ماندگاری کمک کرده است؛ ترانه‌ای با نام «فریادرس».

«علی خوش‌دست و دوستش رضا در یک باشگاه بیلیارد با سه برادر در حال بازی و قمار هستند. علی موفق می‌شود که از پس سه برادر برآید و آن ها را در بازی شکست دهد اما آن‌ها از پرداخت پول جا می‌زنند. رضا و علی با آن‌ها درگیر شده و دعوا به بیرون از باشگاه می‌کشد. در یک رفت و آمد و ناخواسته علی یکی از سه برادر را می‌کشد. حال دو برادر مقتول علی را در کوچه پس کوچه‌های منطقه‌ای ویران تعقیب می‌کنند …»