نمایش در ایده مرکزی خود با «شبیه» دیدن مردم معمولی به فیگورهای اساطیری می‌کوشد عبور از جباریت کرئون و رسیدن به آزادگی آنتیگونه را بشارت دهد.

چارسو پرس: بار دیگر ماجرای تراژیک آنتیگونه این فرصت را یافته است که در تئاتر ما از منظری تازه روایت شود. ندا شاهرخی و نسیم ادبی در جایگاه کارگردانی و در یک همکاری مشترک، تلاش دارند با وفاداری به نمایشنامه سوفکل و البته فراروی فرمی از آن، به میانجی امکان‌هایی که تعزیه در اختیارشان قرار داده، اجرایی معاصر از آنتیگونه به صحنه آورند که در نسبت با اینجا و اکنون ما باشد. بدین منظور سالن اصلی تالار مولوی این شب‌ها پذیرای اجرای پژوهشی این دو کارگردان ایرانی است و بی‌شک برای مخاطبان تئاتر، ملاقات با یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های جهان با فرمی تلفیقی می‌تواند هیجان‌انگیز باشد. به هر حال فیگور آنتیگونه در تاریخ ادبیات دراماتیک جهان، سرنمون مقاومت در مقابل زورگویی حاکمان است و یادآور خصلت تراژیک زندگی. جایی‌که آنتیگونه در انکار جباریتِ کرئون لحظه‌ای به خود تردید راه نداده و علیه استبداد او قیام می‌کند. از یاد نبریم که منازعه بر سر خاکسپاری جسد پولونیکس یا همان برادر مغضوب آنتیگونه، نوعی تقابل مابین قانون دولت‌شهر با قانون خدایان باستان است. کرئون به مثابه «حاکم» شهر برای خود این حق را قائل شده که به هنگام ضرورت، قانون خدایان را تعلیق کرده و با استناد به مفهوم حقوقی «قدرت مؤسس»، قانونی تازه وضع کند که نظم امور را بار دیگر به تبای بحران‌زده بازگرداند. کرئون پایی داخل قانون و پایی خارج از آن دارد و این حق را محفوظ می‌دارد که به هنگام بی‌نظمی زیردستان، وضعیت استثنایی اعلام کند. اما این آنتیگونه است که فرمان کرئون را به چالش کشیده و خاکسپاری برادرش پولونیکس را حق طبیعی و قانونی خود می‌داند. البته نباید از یاد برد که کرئون با صدور این فرمان در تخالف با قانون خدایان باستان عمل می‌کند و لاجرم در مسیر نابودی است. جدال بر سر مشروعیت دو نوع قانون دولت‌شهر و قانون خدایان، اثر سوفکل را واجد معاصریت سیاسی و حقوقی با زمانه ما می‌کند و این روزها فیلسوفان سیاسی با ارجاع به این منازعه حقوقی، در باب حاکمیت سیاسی بر دولت-ملت‌ها نظریه‌پردازی می‌کنند.


حال به ایده مرکزی نمایش «شبیهِ شبیهِ آنتیگون» بپردازیم که غایت خود را در «شبیهِ» شدن مردم معمولی با فیگورهایی چون کرئون، ایسمنه و آنتیگونه می‌بیند و در این وادی پر از خطر اما امیدبخش، عبور از جباریت کرئون و رسیدن به آزادگی آنتیگونه را بشارت می‌دهد. ایدئولوژی اجرا بر آشکار کردن عاملیت یا انفعال مردم عادی در مواجهه با حکومت کرئون شکل یافته است. این مردم معمولی که هر بار در مواجهه با ظلمی که بر آنتیگونه روا داشته می‌شود مخالفتی کم‌رمق از خود نشان داده و در نهایت به سکوت رضایت می‌دهند، در افق سیاسی اجرا چندان که باید قابل‌اعتماد نیستند. بنابراین پیکانِ نقد کارگردانان این نمایش بیش از آنکه کرئون را نشانه رود مردم معمولی را آماج خود قرار داده است. مردم عادی در فقدان سازماندهی سیاسی، البته گاهی در گوشه و کنار دولت‌شهر تبای، به نفع آنتیگونه شعار سر می‌دهند اما تجربه نشان داده که بر سر تحقق آرمان‌هایی چون «مقاومت»، «شجاعت» و «عدالت» پافشاری نمی‌کنند و حتی آن تک و توک معترضان مصمم را به سکوت وا می‌دارند. از این منظر می‌توان سیاست بازنمایی مردم معمولی در «شبیهِ شبیهِ آنتیگون» را تا حدودی تقلیل‌گرایانه دانست و تلقی ندا شاهرخی و نسیم ادبی از عاملیت سیاسی توده مردم را بیش از اندازه آرمان‌گرایانه فرض کرد. اجرا به تضاد همیشگی «عاملیت و ساختار»، کم توجه است و چندان که باید اجازه نمی‌دهد منازعات پیدا و پنهان عرصه سیاست، از طریق حضور به‌اندازه اجراگرانی که نقش مردم معمولی را بازنمایی می‌کنند نمایان شود. با آنکه آنتیگونه به یونان باستان می‌پردازد و نقش ساختارها دوران قدیم به مانند جهان مدرن، در انتظام‌بخشی به امور جاری کشورداری عمده نیست اما همچنان نهاد سلطنت که کرئون نماینده‌اش باشد در این زمینه حضور موثری دارد. البته این حضور ناکافی اجراگرانی که توده مردم را بازنمایی می‌کنند، تنها به ایدئولوژی اجرا مربوط نمی‌شود و مناسبات پر هزینه تولید تئاتر در ایران امروز، رویکردی مقتصدانه را به گروه اجرایی تحمیل کرده است. پس جای تعجب نخواهد بود که حضور صحنه‌ای اجتماع همسرایان یا همان مردم معمولی به لحاظ زمانی چنان که باید اندازه نباشد تا بازنمایی مقاومت یا انفعال سیاسی‌شان، به قضاوت منصفانه تماشاگران در رابطه با کنش‌های کرئونی یاری رساند.


به لحاظ اجرایی با نمایشی تلفیقی روبه‌رو هستیم. قرار بر این است که یکی از آثار کلاسیک ادبیات دراماتیک جهان، از دل مناسبات یونان باستان فراخوانده شود و به میانجی فرمی که تعزیه پیشنهاد می‌دهد از نو روایت و اجرایی شود. مکانیسم روایی بر «شبیه‌خوانی» استوار است و تماشاگران اجرا، کمابیش حال و هوای تماشای یک تعزیه مدرن و معاصرشده را تجربه می‌کنند. شخصیت‌های نمایشنامه سوفکل به جهان خیر و شری تعزیه قدم گذاشته و حتی زبان پیشنهادی شاهرخ مسکوب در افسانه‌های تبای که فرمی آرکائیک دارد با هنرنمایی عنایت‌اله خادم بشیری، بدل به اشعار شنیدنی نسخه‌های مکتوب تعزیه شده است. اجرا ترجیح داده برای معاصر شدن با اینجا و اکنون ما، همسرایان را همان مردمان معمولی کوچه و بازار بگیرد که تمنای مقاومت، شجاعت و عدالت دارند.


 تماشاگران در دو سوی سالن اصلی مولوی نشسته و نظاره‌گر منازعه مابین طرفین ماجرا هستند. گاهی به هنگام ورود مردم معمولی، نور عمومی سالن روشن شده و گویی تماشاگران هم به این توده نه چندان متشکل مردمان عادی می‌پیوندند. اما اجرا بیش از این اجازه نمی‌دهد اتصال بدن‌ها مابین اجراگران و تماشاگران شکل بگیرد. این نکته‌ای است که امکان ساختن یک آیین‌ جمعی را برای «شبیهِ شبیهِ آنتیگون» ناممکن می‌کند. به واقع اگر اجرا بیش از این به حضور تماشاگران گشوده باشد و شرط کامل شدن خویش را مشارکت تماشاگران بداند، با اجرایی پیشرو و رادیکال مواجه خواهیم بود که وعده ساختن یک آیین جمعی در دل تئاتر بدنه را می‌دهد و به استلزامات این مساله تن می‌دهد.


بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


حال به مختصات بصری صحنه بپردازیم. صحنه خلاقانه طراحی شده و دو سازه فلزی در ابتدا و انتهای سالن اصلی مولوی، حسی از فرادستی و فرودستی موقعیت‌ها را به مخاطبان انتقال می‌دهد. جالب آنکه ایسمنه، کرئون، ایرودیکه و هایمن بر فراز این سازه‌های فلزی قرار گرفته و فرادستی خویش را عیان می‌کنند اما آنتیگونه حتی با انتساب به خاندان سلطنت، هیچ‌گاه از این سازه‌ها بالا نرفته و بر عادی بودن موقعیت خویش بر روی زمین اصرار دارد. به هر حال تمامی شخصیت‌های تاثیرگذار نمایش مجبور می‌شوند بر زمین پا گذاشته و از آن جایگاه فرادستی فاصله بگیرند. رضا حیدری بعد مدت‌ها غیبت از تئاتر حرفه‌ای، طراحی نور و صحنه را به انجام رسانده و این مساله به هماهنگی بیشتر عوامل اجرایی منتهی شده است. فی‌المثل در پشت سازه‌های فلزی، دو منبع نور تعبیه شده که یکی ماه است و دیگری خورشید. در ابتدا ماه با نور خود، فضای شب را با مهتاب خیال‌انگیز می‌کند و در انتها این خورشید است که بر همه چیز می‌تابد و فیصله‌بخش تراژدی آنتیگونه می‌شود. ماه و خورشید یا همان دو منبع نوری سفید و طلایی، به لحاظ بصری به زیبایی صحنه می‌افزایند و تخیل تماشاگران را وسعت می‌بخشند. همچنان‌که یک گروه موسیقی حرفه‌ای، به فراخور صحنه‌ها، با هنرنمایی خویش توانسته‌اند تلفیقی از فضاهای مدرن و سنتی را خلق کرده و یادآور تعزیه‌هایی باشند که در گوشه و کنار این مملکت اجرا شده و با موسیقی زنده خویش، روح و روان حاضران در مجلس تعزیه را تزکیه بخشند.

بازی بازیگران به دو دسته تقسیم می‌شود. یک دسته حرفه‌ای‌ها که شخصیت‌هایی اصلی را اجرا می‌کنند و دسته دیگر، گروهی که مردم معمولی را بازی می‌کنند و اغلب آماتور هستند و برای اولین بار در یک پروژه حرفه‌ای پا به صحنه گذاشته‌اند. ندا شاهرخی و نسیم ادبی، توانسته‌اند میان این دو گروه بازیگران تا حدودی هماهنگی و تناسب ایجاد کنند اما همچنان حضور صحنه‌ای بازیگران آماتور، احتیاج به تمرین و ممارست بیشتری دارد. بار اجرا البته بیش از همه بر دوش مرتضی یونس‌زاده و آناهید ادبی است. همچنان‌که حضور صدف محسنی و راد پورجبار، موثر و قابل اعتنا است. به هر حال حضور آناهید ادبی و صدف محسنی که همراه شده با اشتلم‌خوانی آنان به اجرا لحن و صدای زنانه‌ای بخشیده و از این منظر، با نمایشی پیشرو روبه ‌رو هستیم که تلاش دارد بر محدودیت‌های حضور زنانه بازیگران، در حد توان خویش فائق آمده و صدایی تازه باشد در این عرصه پر ابهام. اینکه بتوان با فرم تعزیه، یک تراژدی نام‌آشنای غربی را بر صحنه آورد و جهان را از یک منظر تازه به تماشا نشست اتفاق مبارکی است که باید ادامه یابد.

 ندا شاهرخی در نمایش «اینجا پنجره‌ای باز مانده است» نشان داد که اهل پژوهش و ریسک‌پذیری است و می‌تواند غیاب حضور زنانه را با تمهیدی خلاقانه، از طریق حضور بدن مردانه کسی چون سعید چنگیزیان بحرانی و اجراپذیر کند. حال در همکاری با نسیم ادبی، بدن و بیان زنانه بازیگران نمایش، حضوری دیگرگون را تجربه می‌کنند که کمابیش بر آستانه امکان‌ها و فروبستگی‌ها ایستاده است و گذر از آن دشوار و ناممکن می‌نماید. به هر حال سنت شبیه‌خوانی، بر فاصله‌ای پرناشدنی تاکید دارد که اجراگران با نقش‌های مقدس دارند. حال با یک اجرا طرف هستیم که مدعی «شبیه» بودن است. شبیهِ شبیهِ آنتیگونه‌ای که نه مقدس است و نه دور از دسترس و فاصله‌مند. زنی عصیانگر و معاصر ما که تمنای مقاومت، شجاعت و عدالت دارد. او حقیقت را به تنهایی بر زبان می‌آورد و شوربختانه عقوبت می‌شود. تنها زمانی حقیقت‌گویی او واجد مازادی سیاسی است که در پیوند با مردم معمولی باشد
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی