این روزها بار دیگر شاهد یکی از بازتولیدهای تئاتری چند سال اخیر هستیم. امین اسفندیار در مقام نویسنده و کارگردان بعد از سال‌ها که از اجرای نمایش «فردا» در سالن کوچک تالار مولوی می‌گذرد، تصمیم گرفته با همان بازیگران، نمایش «فردا» را به صحنه آورد و این‌بار در سالن «کاخ هنر» میزبان مخاطبان باشد.
چارسو پرس: این روزها بار دیگر شاهد یکی از بازتولیدهای تئاتری چند سال اخیر هستیم. امین اسفندیار در مقام نویسنده و کارگردان بعد از سال‌ها که از اجرای نمایش «فردا» در سالن کوچک تالار مولوی می‌گذرد، تصمیم گرفته با همان بازیگران، نمایش «فردا» را به صحنه آورد و این‌بار در سالن «کاخ هنر» میزبان مخاطبان باشد.

مسئله بازتولید نمایش‌هایی چون «فردا» و «هار» که هر دو در یک سالن اجرا می‌شوند، می‌تواند گویای واقعیتی انکارناپذیر باشد در رابطه با کیفیت آثار تولیدی این روزهای تئاتر بدنه. اینکه اغلب این آثار چنگی به دل نمی‌زنند و به لحاظ فرم اجرایی و از منظر محتوایی، حرف تازه‌ای ندارند، حقیقتی است آشکار. بنابراین پرداختن به بازتولیدهای تئاتری که رویکردی تجربی دارند، امکانی است قابل توجه برای قیاس یک دوره چندساله و تأمل در باب فرازوفرود نهاد اجتماعی تئاتر، آن هم بعد از تعطیلی جشنواره دانشگاهی. فی‌الواقع پاسخ به چرایی این پرسش که به چه دلیل تئاتر این روزهای ما فاقد خلاقیت شده و بازتولید آثار موفق سال‌های گذشته ضرورت یافته، بی‌شک رویکردی است آسیب‌شناسانه، همچنین نقبی به اینجا و اکنون تئاتر ما و کندوکاو در چرایی و چگونگی تغییرات در مناسبات تولید. طرح پرسش در این رابطه بی‌شک روشنگر است و فهم ما را در این باب افزایش می‌دهد؛ از آسیب‌هایی که بعد از تعطیلی جشنواره دانشگاهی به کلیت تئاتر وارد شد.


حال به نمایش «فردا» بپردازیم که مسئله‌اش مکانیسم «خاطره» است و نسبتی که با تروماهای گذشته برقرار می‌کند. از همان ابتدا که دو بازیگر نمایش در اتاقکی شیشه‌ای، میان مه و موسیقی، چشم باز کرده و به یاد نمی‌آورند که چه کسی بوده و چرا اینجا گرفتار شده‌اند، می‌توان حدس زد که «هویت» یکی از ایده‌های اصلی است و کنکاش درباره‌اش، موتور محرکه روایت. در ادامه متوجه می‌شویم که «حافظه» این دو نفر، دستکاری شده و بودن‌شان در این فضای تنگ و عذاب‌آور، بی‌ارتباط نیست با تلاش برای فراموشی گذشته. هر دو نفر فاقد حافظه بوده و به‌تدریج متوجه می‌شوند که برای خروج از این وضعیت و آگاهی‌ از هویت خویش، ‌باید تن به یک «بازی» دهند که پیچیده و گمراه‌کننده است. بازی آغاز می‌شود و هر دو نفر با تکیه بر هوش و شانس دست به عمل‌ می‌زنند و درنتیجه معمای هر مرحله را کشف می‌کنند و به مرحله بعدی می‌روند.

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


به لحاظ طراحی صحنه در انتهای اتاقک، قفسه‌های قفل‌شده فلزی تعبیه شده که باید باز شوند. کلیدها پیدا شده و امکان خروج مهیا می‌شود اما مواجهه با واقعیتی تلخ، هر دو نفر را به این نتیجه می‌رساند که در گذشته خطایی بزرگ مرتکب شده‌اند که عقوبتی بی‌پایان دارد و نمی‌توان به‌راحتی از آن رهایی یافت. بنابراین تکرار این بازی ادامه می‌یابد تا این حقیقت آشکار شود که در افق پیشِ رو، بخشایشی وجود ندارد تا شاید امکان رهایی و رستگاری ممکن شود‌.

امین اسفندیار در مقام کارگردان این نکته اخلاقی را مطرح می‌کند که نمی‌توان به فردا یا همان آینده عزیمت کرد مگر اینکه با تروماهای گذشته، به‌نوعی تعیین‌تکلیف کرده باشیم. در غیر این صورت، زمان حال به تسخیر خاطرات تلخ گذشته درآمده و مقدمه نابودی آدمی می‌شود. حتی اگر برای فرار از این وضعیت محنت‌زا به تمهیدات علمی متوسل شده و مغز را چنان دستکاری کرد که قسمت عمده‌ای از ساختارش تغییر کند و چیزی به یاد نیاورد.

هرچقدر حافظه از کار بیفتد اما این «خاطره» است که گاه‌وبی‌گاه به شکل ناگهانی پدیدار شده و علیه فراموشی طغیان می‌کند. بنابراین در پایان هر بازی هر دو نفر به این نتیجه می‌رسند که سیزیف‌وار تا دم مرگ باید عقوبت گناهان خویش را بر دوش کشیده و در این فضای دوزخی، بار دیگر از هوش رفته و وقتی چشم باز می‌کنند بازی خاطره و فراموشی را از نو به اجرا گذارند. 

درنهایت می‌توان از نقش‌آفرینی خوب سعید زارعی و ایمان صیادبرهانی نوشت که بعد از هشت‌سال بار دیگر کنار هم قرار گرفته و تراژدی دو برادر خطاکار را در حد توش و توان خویش به نمایش گذاشته‌اند. بازیگرانی که حضورشان در یک اجرا، تضمینی است بر رعایت حداقلی از استانداردهای لازم و این نکته کمی نیست این روزها.
منبع: روزنامه هم‌میهن
نویسنده: محمدحسن خدایی