اجرایی چون «جزیره لولو» در این وانفسای تئاترهای رئالیستی ملالآور تا حدودی قابل اعتنا و تماشایی است. اینکه متن نمایشنامه از مختصات غربی به خاورمیانه انتقال یافته و رنگ و بوی مردمان این منطقه را گرفته، راهکار جالب توجهی است که باید بیش از این به آن بال و پر داده شود و گشودگی به فضاهای وهمی، چشماندازی تازه و نامکشوف را ترسیم کند.
چارسو پرس: بعضی نمایشها خوب میفروشند و استقبال مخاطبان را به ارمغان میآورند. تهیه بلیت و پیدا کردن صندلی مناسب در سالن نمایش اغلب به امری پیچیده و دشوار بدل میشود که فرصت و انرژی زیادی را از تماشاگران پیگیر این قبیل اجراهای پرمخاطب میطلبد. گویی حضور در این جمعهای تئاتری، آن هم قبل و بعد اجرا، شرکت در یک مراسم آیینی است که باید با دقت برگزار شود، چراکه برای مردمان طبقه متوسط این روزهای تئاتر، این مساله منافعی دارد و حضور اجتماعیشان را رنگ و بویی تازه میبخشد. انتشار عکسی از خود در شبکههای اجتماعی، اعلام حضور در این مناسک جمعی و گفتوگو در رابطه با کم و کیف اجرا از ضرورتهای وسوسهانگیز این روزهای عرصه نمادین نمایش است. اگر مناسک تماشا کردن همراه شود با حواشی تلخ و شیرین اجرایی میتوان آن را امتیازی درخور دانست برای جلب توجه دوست و آشنا. اما نباید از یاد برد که حال و روز عمومی تئاتر کشور، به لحاظ اقتصادی چندان خوب نیست و این روزها بیشتر اجراها نه تنها سود مادی نصیب گروههای اجرایی نمیکنند، بلکه موجب بدهی و زیان انباشتهشان هم میشوند. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که تهیهکنندههای حرفهای تئاتر سراغ اجراهای آوانگارد و تجربی نروند و برای تولید آثاری که فروش مناسبی ندارند رغبتی از خود نشان ندهند. نتیجه این سیکل معیوب را در مناسبات تولید مشاهده میکنیم، کمرونق شدن حضور گروههای مستقل تئاتری و افزایش تولید نمایشهایی که راه و چاه فروش را به خوبی یاد گرفته و به دیگران درس موفقیت و کامیابی میدهند.
به هر حال برای پیشگیری از زیان مادی و صد البته تضمین فروش، راهکارهایی وجود دارد همچون استفاده از سلبریتیها و بر صحنه بردن فرمهای نوظهور نمایشی چون «کنسرت-نمایش». میدانیم حضور بعضی افراد مشهور در اجراهای پرفروش بیآنکه مهارتی در امر بازیگری داشته باشند تا حدودی توانسته اقتصاد تئاتر را رونق بخشد و از ورشکستگی سالنهای استیجاری بخش خصوصی جلوگیری کند. اما این مسیری است پر از مخاطره و آسیب که در آینده نتایج ناگواری را به تئاتر ما تحمیل خواهد کرد و سلیقه مخاطبان را به قهقرا خواهد کشاند. در این وانفسا، تعطیلی جشنواره تئاتر دانشگاهی مزید علت شده که تئاتر بدنه کیفیت نامناسبی بیابد و به لحاظ زیباشناسی گرفتار پسروی شود. با این اوضاع اسفناک نمیتوان کار درخوری کرد و در مقابل هجوم نیروهای مخرب از خود مقاومت چندانی نشان داد، مگر آنکه تسلیم منطق سرمایه نشویم و نهاد اجتماعی تئاتر را به مثابه آلترناتیوی برای وضعیت فرهنگی موجود به رسمیت بشناسیم. تئاتر باید به جای بازتولید زیباشناسی ملالآور این روزها، از طریق بر صحنه بردن آثاری پیشرو و رادیکال «امر نو» را تمنا کند و سلیقه تماشاگران را از نو بسازد و ارتقا دهد. حال با این توضیح طولانی به دو اجرایی بپردازیم که این روزها مورد استقبال مخاطبان هنر نمایش قرار گرفته و فروش خوبی داشتهاند.
بعد از چند سال که از اجرای نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی علی احمدی میگذرد به تازگی در سالن اصلی تئاترشهر، بازتولیدی از این نمایش بر صحنه آمده و مورد استقبال گرم تماشاگران قرار گرفته است. موفقیت این بازتولید به عواملی چند بستگی دارد: یکی از مهمترین مولفهها در این زمینه بیشک حضور بازیگران معروفی چون پژمان جمشیدی، محسن کیایی، حدیث بیابانگرد، رویا میرعلمی و خسرو احمدی است که در قالب یک روایت خوشساخت از نمایشنامه «اسم» به نویسندگی «ماتیو دولاپرت» و «الکساندر دولاپتولیر» فرانسوی به مرحله اجرا درآمده و تلاش کرده حال و هوای ملموس و معاصری از مردمان طبقه متوسط اروپایی را به نمایش گذارد. نمایشنامه «اسم» که کمدی انتقادی در رابطه با مردمان طبقه متوسط شهری است به تضادهای پیدا و پنهان فرهنگی در جامعه فرانسه پرداخته و بار دیگر این نکته را گوشزد میکند که تبعیض نژادی و جنسیتی حتی در کشورهای توسعهیافته و هنگام یک مهمانی شبانه میتواند به اشکال مختلف بروز پیدا کند.
اجرایی که علی احمدی تدارک دیده بیش از آنکه فضای پاریسی را به ذهن متبادر کند، به اینجا و اکنون ما نزدیک شده و به دیگر سخن، فاقد لحن اروپایی است. برای نمونه به شیوه بازی خسرو احمدی دقت کنیم که قرار است ایفاگر نقش یک استاد دانشگاه باشد که زبانشناسی میداند و در این وادی برای خودش صاحبنظر است. اما حضور این بازیگر باتجربه نتوانسته زیستجهان باورپذیر یک زبانشناس اروپایی را به مخاطبان انتقال دهد. از این منظر حضور خسرو احمدی، توانایی خلق یک شخصیت جذاب و ستیهنده پاریسی را ندارد و به کلیت اجرا ضربه زده است. گو اینکه حدیث بیابانگرد هم بیش از اندازه عصبی است و نمیتواند بازنمایی یک زن اغواگر و عاصی پاریسی را توامان به نمایش گذارد. در مقابل محسن کیایی و رویا میرعلمی خوب ظاهر شده و بار سنگین خلق شخصیتها را بر دوش میکشند. پژمان جمشیدی از روزهای خوب صحنهایاش فاصله دارد و گاهی خوب است و گاهی سردرگم. به هر حال نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» بیش از آنکه شیوه اجرایی تازه و خلاقانهای به مخاطبان عرضه کند، تلاش دارد با دراماتورژی متن نمایشنامه و حضور بازیگران حرفهای، بدون ایجاد چالش، مخاطبان خویش را سرگرم کند آنهم با کاستن از فضاسازی انتقادی و رفتن به سمت شوخیهای کلامی و جنسی. در این میان طراحی صحنه چشمنواز، اما متعارف نمایش، در خدمت سیاست اجراست که همان سرگرمیسازی تماشاگران طبقه متوسط شهری باشد.
اجرای علی احمدی ساده و سرراست سراغ مخاطبان میرود و لحظات مفرحی را خلق میکند و از این جهت موفق است و در راستای هدفی که برای خودش ترسیم کرده. رویکردی قابل انتظار که توانسته دوازده میلیارد تومان بفروشد و خرج و مخارج بازتولید یک نمایش خوشساخت را به راحتی تامین کند. اینکه به لحاظ زیباشناسی آیا حرف تازهای دارد یا به لحاظ زیباشناسی به تئاتر ایران پیشنهاد خلاقانهای میدهد، بحث چندان موردپسندی نیست وقتی که خوب میفروشد و مخاطبانش را سرگرم میکند.
حال به نمایش دومی بپردازیم که این شبها در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر روی صحنه است و یاد و خاطره آتیلا پسیانی را زنده میکند و در گیشه هم موفق عمل کرده است. نمایش «جزیره لولو» که براساس رمان «جزیره گنج» رابرت لوئیس استیونسن نوشته و اجرا شده، کمابیش از فضای انگلیسی رمان فاصله گرفته و به جغرافیای خاورمیانهای مردمان این منطقه نزدیک شده است. نامها تغییر یافته و مناسبات زندگی روزمره شخصیتها واجد راز و رمز مرسوم سواحل دریایی کشورهای عربی است. لحن و رویکرد روایی این اجرا یادآور تجربهگرایی آتیلا پسیانی در نمایش «بحرالغرایب» است. ستاره پسیانی در مقام تکمیلکننده کار پدر، در پی ساختن فضای جادویی مورد علاقه آتیلا پسیانی است، اما این اجرا به نظر میآید تا رسیدن به منزل مقصود، همچنان راه درازی در پیش دارد و چندان که باید نتوانسته به آثار شاخص و تجربی پسیانی نزدیک شود. شاید یکی از دلایل این نقصان مربوط باشد به صحنههایی که روی لنج کشتی و در وسط اقیانوس میگذرد. سازهای که برای این منظور طراحی شده چندان که باید مستحکم نیست و بازیگران را دست به عصا کرده و ترس از مصدومیت، دینامیسم بدنها را محدودیت بخشیده است. باتوجه به اینکه مدت زیادی از طول اجرا روی این لنج میگذرد، باید تمهید بهتری اندیشه شود تا صحنههای پرتنش روی لنج، ازجمله فشردگی فضا و بیاعتمادی آدمها به یکدیگر، به مخاطبان انتقال یابد. البته بعد از حوادثی که منجر به درگیری بین شخصیت «ماجو» و دزدان دریایی شده و به فرار ماجو و پناه بردنش به جزیره منتهی میشود، اجرا ریتم بهتری یافته و نقشآفرینی بازیگری چون کاظم سیاحی به عنوان ساکن و صاحب حقیقی جزیره به واقع تماشایی است. جزیره همچون مکانی مرموز، روایت را پیچ و تابی تازه بخشیده و از آن یکنواختی فضای لنج، تا حدودی فاصله میگیرد. به دیگر سخن هر جا محافظهکاری کنار گذاشته شده و اجرا به امر شگرف گشوده میشود با نمایشی تماشایی و سرگرمکننده مواجه هستیم که آتیلا پسیانی در تجربهگراییهایش دوست داشت بسازد. به هر حال اینجا هم تضاد دیالکتیکی بین بحر و بر یا همان دریا و خشکی در جریان است و در نتیجه ژستها و تضادها مبتنی میشود بر استقراری که آدمها بر خشکی دارند یا سرگردانی که اقیانوس به آنها تحمیل میکند. دو نظام اخلاقی و قانونی مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند: یکی لویاتان و دیگری بهیموت، یکی خدای خشکی و دیگری خدای دریا. اینکه چه کسی برنده خواهد شد به شجاعت، موقعیتشناسی و شانس بستگی دارد. گو اینکه میتوان رویکردهای استعماری در فتح جزیره و به یغما بردن گنجی که در آن مدفون است را به لحاظ سیاسی مورد مداقه قرار داد و به نتایج جالب توجهی در باب توسعه و سرمایهداری رسید.
در نهایت میتوان گفت اجرایی چون «جزیره لولو» در این وانفسای تئاترهای رئالیستی ملالآور تا حدودی قابل اعتنا و تماشایی است. اینکه متن نمایشنامه از مختصات غربی به خاورمیانه انتقال یافته و رنگ و بوی مردمان این منطقه را گرفته، راهکار جالب توجهی است که باید بیش از این به آن بال و پر داده شود و گشودگی به فضاهای وهمی، چشماندازی تازه و نامکشوف را ترسیم کند. اینکه چقدر بتوان در این مسیر پیش رفت و تجربه کرد، به عوامل متعددی بستگی دارد، اما مگر کار یک اجرا چیست غیر از امکان روبهرو شدن با شگفتی و ساختن جهانهای ممکن دور از دسترس.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
به هر حال برای پیشگیری از زیان مادی و صد البته تضمین فروش، راهکارهایی وجود دارد همچون استفاده از سلبریتیها و بر صحنه بردن فرمهای نوظهور نمایشی چون «کنسرت-نمایش». میدانیم حضور بعضی افراد مشهور در اجراهای پرفروش بیآنکه مهارتی در امر بازیگری داشته باشند تا حدودی توانسته اقتصاد تئاتر را رونق بخشد و از ورشکستگی سالنهای استیجاری بخش خصوصی جلوگیری کند. اما این مسیری است پر از مخاطره و آسیب که در آینده نتایج ناگواری را به تئاتر ما تحمیل خواهد کرد و سلیقه مخاطبان را به قهقرا خواهد کشاند. در این وانفسا، تعطیلی جشنواره تئاتر دانشگاهی مزید علت شده که تئاتر بدنه کیفیت نامناسبی بیابد و به لحاظ زیباشناسی گرفتار پسروی شود. با این اوضاع اسفناک نمیتوان کار درخوری کرد و در مقابل هجوم نیروهای مخرب از خود مقاومت چندانی نشان داد، مگر آنکه تسلیم منطق سرمایه نشویم و نهاد اجتماعی تئاتر را به مثابه آلترناتیوی برای وضعیت فرهنگی موجود به رسمیت بشناسیم. تئاتر باید به جای بازتولید زیباشناسی ملالآور این روزها، از طریق بر صحنه بردن آثاری پیشرو و رادیکال «امر نو» را تمنا کند و سلیقه تماشاگران را از نو بسازد و ارتقا دهد. حال با این توضیح طولانی به دو اجرایی بپردازیم که این روزها مورد استقبال مخاطبان هنر نمایش قرار گرفته و فروش خوبی داشتهاند.
بعد از چند سال که از اجرای نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی علی احمدی میگذرد به تازگی در سالن اصلی تئاترشهر، بازتولیدی از این نمایش بر صحنه آمده و مورد استقبال گرم تماشاگران قرار گرفته است. موفقیت این بازتولید به عواملی چند بستگی دارد: یکی از مهمترین مولفهها در این زمینه بیشک حضور بازیگران معروفی چون پژمان جمشیدی، محسن کیایی، حدیث بیابانگرد، رویا میرعلمی و خسرو احمدی است که در قالب یک روایت خوشساخت از نمایشنامه «اسم» به نویسندگی «ماتیو دولاپرت» و «الکساندر دولاپتولیر» فرانسوی به مرحله اجرا درآمده و تلاش کرده حال و هوای ملموس و معاصری از مردمان طبقه متوسط اروپایی را به نمایش گذارد. نمایشنامه «اسم» که کمدی انتقادی در رابطه با مردمان طبقه متوسط شهری است به تضادهای پیدا و پنهان فرهنگی در جامعه فرانسه پرداخته و بار دیگر این نکته را گوشزد میکند که تبعیض نژادی و جنسیتی حتی در کشورهای توسعهیافته و هنگام یک مهمانی شبانه میتواند به اشکال مختلف بروز پیدا کند.
اجرایی که علی احمدی تدارک دیده بیش از آنکه فضای پاریسی را به ذهن متبادر کند، به اینجا و اکنون ما نزدیک شده و به دیگر سخن، فاقد لحن اروپایی است. برای نمونه به شیوه بازی خسرو احمدی دقت کنیم که قرار است ایفاگر نقش یک استاد دانشگاه باشد که زبانشناسی میداند و در این وادی برای خودش صاحبنظر است. اما حضور این بازیگر باتجربه نتوانسته زیستجهان باورپذیر یک زبانشناس اروپایی را به مخاطبان انتقال دهد. از این منظر حضور خسرو احمدی، توانایی خلق یک شخصیت جذاب و ستیهنده پاریسی را ندارد و به کلیت اجرا ضربه زده است. گو اینکه حدیث بیابانگرد هم بیش از اندازه عصبی است و نمیتواند بازنمایی یک زن اغواگر و عاصی پاریسی را توامان به نمایش گذارد. در مقابل محسن کیایی و رویا میرعلمی خوب ظاهر شده و بار سنگین خلق شخصیتها را بر دوش میکشند. پژمان جمشیدی از روزهای خوب صحنهایاش فاصله دارد و گاهی خوب است و گاهی سردرگم. به هر حال نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» بیش از آنکه شیوه اجرایی تازه و خلاقانهای به مخاطبان عرضه کند، تلاش دارد با دراماتورژی متن نمایشنامه و حضور بازیگران حرفهای، بدون ایجاد چالش، مخاطبان خویش را سرگرم کند آنهم با کاستن از فضاسازی انتقادی و رفتن به سمت شوخیهای کلامی و جنسی. در این میان طراحی صحنه چشمنواز، اما متعارف نمایش، در خدمت سیاست اجراست که همان سرگرمیسازی تماشاگران طبقه متوسط شهری باشد.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
اجرای علی احمدی ساده و سرراست سراغ مخاطبان میرود و لحظات مفرحی را خلق میکند و از این جهت موفق است و در راستای هدفی که برای خودش ترسیم کرده. رویکردی قابل انتظار که توانسته دوازده میلیارد تومان بفروشد و خرج و مخارج بازتولید یک نمایش خوشساخت را به راحتی تامین کند. اینکه به لحاظ زیباشناسی آیا حرف تازهای دارد یا به لحاظ زیباشناسی به تئاتر ایران پیشنهاد خلاقانهای میدهد، بحث چندان موردپسندی نیست وقتی که خوب میفروشد و مخاطبانش را سرگرم میکند.
حال به نمایش دومی بپردازیم که این شبها در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر روی صحنه است و یاد و خاطره آتیلا پسیانی را زنده میکند و در گیشه هم موفق عمل کرده است. نمایش «جزیره لولو» که براساس رمان «جزیره گنج» رابرت لوئیس استیونسن نوشته و اجرا شده، کمابیش از فضای انگلیسی رمان فاصله گرفته و به جغرافیای خاورمیانهای مردمان این منطقه نزدیک شده است. نامها تغییر یافته و مناسبات زندگی روزمره شخصیتها واجد راز و رمز مرسوم سواحل دریایی کشورهای عربی است. لحن و رویکرد روایی این اجرا یادآور تجربهگرایی آتیلا پسیانی در نمایش «بحرالغرایب» است. ستاره پسیانی در مقام تکمیلکننده کار پدر، در پی ساختن فضای جادویی مورد علاقه آتیلا پسیانی است، اما این اجرا به نظر میآید تا رسیدن به منزل مقصود، همچنان راه درازی در پیش دارد و چندان که باید نتوانسته به آثار شاخص و تجربی پسیانی نزدیک شود. شاید یکی از دلایل این نقصان مربوط باشد به صحنههایی که روی لنج کشتی و در وسط اقیانوس میگذرد. سازهای که برای این منظور طراحی شده چندان که باید مستحکم نیست و بازیگران را دست به عصا کرده و ترس از مصدومیت، دینامیسم بدنها را محدودیت بخشیده است. باتوجه به اینکه مدت زیادی از طول اجرا روی این لنج میگذرد، باید تمهید بهتری اندیشه شود تا صحنههای پرتنش روی لنج، ازجمله فشردگی فضا و بیاعتمادی آدمها به یکدیگر، به مخاطبان انتقال یابد. البته بعد از حوادثی که منجر به درگیری بین شخصیت «ماجو» و دزدان دریایی شده و به فرار ماجو و پناه بردنش به جزیره منتهی میشود، اجرا ریتم بهتری یافته و نقشآفرینی بازیگری چون کاظم سیاحی به عنوان ساکن و صاحب حقیقی جزیره به واقع تماشایی است. جزیره همچون مکانی مرموز، روایت را پیچ و تابی تازه بخشیده و از آن یکنواختی فضای لنج، تا حدودی فاصله میگیرد. به دیگر سخن هر جا محافظهکاری کنار گذاشته شده و اجرا به امر شگرف گشوده میشود با نمایشی تماشایی و سرگرمکننده مواجه هستیم که آتیلا پسیانی در تجربهگراییهایش دوست داشت بسازد. به هر حال اینجا هم تضاد دیالکتیکی بین بحر و بر یا همان دریا و خشکی در جریان است و در نتیجه ژستها و تضادها مبتنی میشود بر استقراری که آدمها بر خشکی دارند یا سرگردانی که اقیانوس به آنها تحمیل میکند. دو نظام اخلاقی و قانونی مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند: یکی لویاتان و دیگری بهیموت، یکی خدای خشکی و دیگری خدای دریا. اینکه چه کسی برنده خواهد شد به شجاعت، موقعیتشناسی و شانس بستگی دارد. گو اینکه میتوان رویکردهای استعماری در فتح جزیره و به یغما بردن گنجی که در آن مدفون است را به لحاظ سیاسی مورد مداقه قرار داد و به نتایج جالب توجهی در باب توسعه و سرمایهداری رسید.
در نهایت میتوان گفت اجرایی چون «جزیره لولو» در این وانفسای تئاترهای رئالیستی ملالآور تا حدودی قابل اعتنا و تماشایی است. اینکه متن نمایشنامه از مختصات غربی به خاورمیانه انتقال یافته و رنگ و بوی مردمان این منطقه را گرفته، راهکار جالب توجهی است که باید بیش از این به آن بال و پر داده شود و گشودگی به فضاهای وهمی، چشماندازی تازه و نامکشوف را ترسیم کند. اینکه چقدر بتوان در این مسیر پیش رفت و تجربه کرد، به عوامل متعددی بستگی دارد، اما مگر کار یک اجرا چیست غیر از امکان روبهرو شدن با شگفتی و ساختن جهانهای ممکن دور از دسترس.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی
https://teater.ir/news/65596