نمایش آدمبچه حرکتی است جسورانه از جابر رمضانی که به دوران کودکی ما انسان‌ها می‌پردازد و از یک منظر تازه، با کنار هم قرار دادن بزرگسالی و نوجوانی، این نکته را تذکار می‌دهد که نمی‌توان به راحتی از دوران حساس کودکی گذشت و سراسیمه، بنابر منطق پیشرفت در سرمایه‌داری، به سوی موفقیت در بزرگسالی تاخت.
چارسو پرس: به قول «جان برنادرز» در کتاب «درآمدی بر مطالعات خانواده»، در جایگاه یک انسان اجتماعی، «خود» را فردی تحت تکلف فرض کنیم که نه می‌تواند رای دهد، نه رانندگی کند و نه قانوناً کارِ مزدیِ تمام‌وقت داشته باشد. به‌واقع با این حجم از محدودیت، چه احساسی خواهیم داشت در قبال زندگی و چگونه خواهیم توانست فردیت و خودآیینی خویش را به عنوان یک کودک به دست آوریم؟ این محدودیت‌ها خصلت دوران کودکی و نوجوانی ما انسان‌ها است و امکانی برای شناخت طفولیت و حد و مرز آزادی و مسوولیت‌پذیری آن دوره از زندگی. به هر حال در مباحث جامعه‌شناسی چندان که باید به دوران «کودکی» پرداخته نشده است و مطالعه در این باب از میانه قرن بیستم گسترش یافته و نشانه‌ای بوده از غفلت بزرگسالان در رابطه با مطالعات کودکی. به هر روی تاریخ بشر این واقعیت تلخ را عیان می‌کند که انسان‌ها در طول پیشرفت تاریخی خویش، همیشه با تغافل از دوران کودکی عبور کرده و در مقام فردی بالغ، طفولیت را همچون مقدمه‌ای نه چندان بااهمیت برای رسیدن به بزرگسالی دانسته‌اند. دوران کودکی در نظریه‌پردازی‌های کلان جامعه‌شناسی، اغلب غایب‌ بوده و حضورشان پذیرای منفعل اعمالی است که بزرگ‌ترها در روند تربیت فرزندان به اجرا می‌گذارند. کودک همچون موجودی غریبه‌آشنا، همیشه بی‌اهمیت بوده و مرحله‌ای برای فرآیند اجتماعی شدن. 

حال با این مقدمه جامعه‌شناختی به نمایشی بپردازیم که فرم اجرایی متفاوتی را برگزیده و به لحاظ زیباشناسی، حرف تازه‌ای برای تئاتر بدنه دارد. نمایش «آدمبچه» به کارگردانی جابر رمضانی که این شب‌ها در سالن استاد سمندیان مجموعه ایرانشهر بر روی صحنه است به دوران کودکی و نوجوانی چند نفر می‌پردازد و با نگاهی خلاقانه به نمایشنامه «مبتدی‌ها» اثر «تیم کراچ»، تلاش دارد بار دیگر نسبت ما بزرگسالان را با سال‌های ابتدایی زندگی‌ بکاود. مکانی که انتخاب شده ویلایی است تفریحی در شمال ایران که قرار شده میزبان چند خانواده ایرانی باشد. به مانند سال‌های پیش برای این جماعت، چنان برنامه‌ریزی شده که والدین و فرزندان چند روزی را در این منطقه خوش آب و هوا بگذرانند و تجربه به یادماندنی باهم بودن را برای هم رقم زنند. اما شواهد امر این گونه نشان می‌دهد که گویی فرزندان این چند خانواده حوصله‌شان سر رفته و در غیاب پدر و مادرشان، ساعات ملال‌انگیزی را طی می‌کنند و در نتیجه صحبت‌هایشان در باب مسائل پیش‌آمده و خاطرات گذشته، پرتنش است و مجادله‌آمیز. نام‌هایی چون آرین، شادی، اَمان و نگارین اشاره به چهار نفری است که به همراه گربه‌ای که دینا نام دارد و نقشش را آنالی شکوری ایفا می‌کند در اتاق مخصوص بچه‌ها مستقر شده و هر کدام تختی از آن خود داشته و گاهی بر سر فتح قلمرویی که با یک تخت‌خواب نمود می‌یابد با یکدیگر سر جنگ دارند. «آرین» با بازی کمال کلانتر، توهم دکتر بودن دارد و سعی می‌کند در مسائل مختلف که حتی به او مربوط نیست، مداخله کند. «شادی» با نقش‌آفرینی فرزانه میدانی، دختری است مغموم، اغلب بی‌تفاوت، گاهی عصبانی و کمایش کم‌حرف. همچنانکه «نگارین» با بازی سوگل خلیق که دختری است مدعی داشتن یک بچه‌ که از قضا دیگران اعتقاد دارند اصلا! وجود خارجی ندارد. و صد البته شخصیت «اَمان» با اجرای رضا قوام‌زاده که گویا افغانستانی است و امسال به دلیل حضور پیدا نکردن یکی از بچه‌های خانواده این امکان را یافته چند روزی را در این ویلای ساحلی سر کند. 

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


جابر رمضانی در نمایش آدمبچه، فضای انگلیسی نمایشنامه تیم کراچ را به ایران این روزها منتقل کرده و تلاش دارد به حال و هوای زندگی روزمره اینجا و اکنون نزدیک شود. چهار بازیگر بزرگسال و چهار بازیگر کودک‌، ایفاگر نقش‌ها هستند. یعنی هر نقش را دو بازیگر به اجرا می‌گذارد. بنابراین جنس بازی‌ها، چه بازیگر کودک و چه بازیگر بزرگسال که قرار است یک شخصیت را بازی کنند، تقریبا نزدیک هم بوده و اجرا با تمایززدایی از شیوه بازی‌ها، درهم‌آمیزی کودکی و بزرگسالی یک فرد را به نمایش می‌گذارند. به دیگر سخن نمایش «آدمبچه» بر این نکته تاکید دارد که مفهوم «کودکی» بیش از آنکه یک امر بیولوژیک باشد مربوط است به مفهومی از زندگی. برای توضیح این مسئله شاهد هستیم که چگونه در طول اجرا، گاهی یکی از بازیگران بزرگسال از صحنه خارج شده و بازیگر کودک همان نقش جای او را می‌گیرد. این جابجایی‌ها و جایگزینی‌ها، به تناوب و ضرورت اتفاق افتاده و بدن دو بازیگر که یک نقش را بازی می‌کنند، هویتی واحد از یک آدم‌ را بازتاب می‌دهند. نقطه‌ای که کودکی، نوجوانی و بزرگسالی یک فرد باهم تلاقی کرده و این امکان مهیا می‌شود که یک شخص به میانجی بدن‌های متکثر  بر صحنه رویت‌پذیر شده و این حقیقت را آشکار کند که مفهوم کودکی با بالا رفتن سن، از بین نمی‌رود و حتی در بزرگسالی به اشکال مختلف ادامه یافته و زندگی را معنایی تازه می‌بخشد. 

یکی از رویکرهای قابل اعتنای نمایش آدمبچه در قبال مفهوم کودکی در صحنه‌ انتهایی به اجرا درمی‌آید. لحظاتی که بازیگران بزرگسال که اغلب حرفه‌ای هستند بیرون رفته و صحنه در اختیار کودکان قرار می‌گیرد. در این دقایق است که مفهوم کودکی از زیر بار سنگین بزرگسالی رهایی یافته و اجرا لحن کودکانه‌ای می‌یابد. اینجاست که طفولیت و نوجوانی صحنه را فتح کرده و نمایش آدمبچه به تمامی کودکانه می‌شود. از نکات قابل اعتنای دیگر بی‌شک هدایت بازیگران کودک است که به خوبی صورت گرفته و حضورشان را تاثیرگذار و شورانگیز کرده است. این کودکانی هستند که برای از کار انداختن ملال عصرگاهی تابستان بارانی، یک نمایش فانتزی را ترتیب داده‌اند تا شاید موجب خشنودی مادر بیمار «شادی» شود. نقش این مادر را فرزانه میدانی بازی می‌کند. زنی بیمار و گرفتار سرطان که با ورودش به اتاق بچه‌ها، مایل است به تماشای هنرنمایی بچه‌ها بنشیند و از این طریق شور و شوقی زائدالوصل را برای آنان رقم ‌زند. به واقع تماشای این فانتزی کودکانه که تقابلی است مابین میل به زندگی در مواجهه با هجوم بی‌امان مرگ لذت‌بخش و فراموش‌نشدنی است. جابر رمضانی با فرصتی که در انتهای نمایش به کودکان داده، این امکان را فراهم می‌کند که با قصه‌ای فانتزیک، دنیایی زیبا و کودکانه متصور شود تا شاید فرصتی باشد برای نجات دنیای بیمار ما. در این لحظات  است که از آن خشونت ابتدایی خبر چندانی نیست و بار دیگر این کودکان هستند که با اجرای یک تئاتر، از ملالت جهان کاسته و همزیستی را به دیگران هدیه کنند.

در نهایت می‌توان گفت نمایش آدمبچه حرکتی است جسورانه از جابر رمضانی که به دوران کودکی ما انسان‌ها می‌پردازد و از یک منظر تازه، با کنار هم قرار دادن بزرگسالی و نوجوانی، این نکته را تذکار می‌دهد که نمی‌توان به راحتی از دوران حساس کودکی گذشت و سراسیمه، بنابر منطق پیشرفت در سرمایه‌داری، به سوی موفقیت در بزرگسالی تاخت. تئاتر این روزهای ما احتیاج دارد از طریق این چنین اجراهایی، به کودکان این فرصت را دهد که با تمرین زیاد و آموزش درست بر صحنه قدم گذاشته و هوایی تازه به فضای رخوتناک تئاتر بدنه تزریق کنند. کودکی مفهومی است که چندان به آن پرداخته نشده و تئاتر به عنوان یک نهاد اجتماعی می‌تواند با ساختن اجتماعات کوچک و بزرگ انسانی که بر مدار کودکی می‌گردد، بار دیگر جهان ما را قابل زیست‌تر کند. به وقت نواخته‌شدن شیپورهای جنگ و خشونت.

نویسنده: محمدحسن خدایی