بیست سال است که بینندگان این مجموعه فیلم طولانی مدت و به شدت محبوب را تماشا میکنند. برخی با احساس لذت ممنوعه و برخی دیگر با انزجار. فیلم «اره» به کارگردانی جیمز وان از سال 2004 راه درازی را طی کرده و توانسته است از یک تریلر پرتنش به یک اپرای خشنونتبار محبوب تبدیل شود که در آن تلههای مکانیکی پیچیده به نقطه اصلی جذب مخاطبان مختلف تبدیل شده است.
چارسو پرس: اما بیایید در این مطلب بررسی کنیم که این فرنچایز چگونه توسعه یافت؟ چه چیزی اولین فیلم اره را به چیزی شگفتانگیز بدل کرد و چرا دنبالههای بعدی با وجود بالا و پایینهای موفق در گیشه برخی از مخاطبان را عصبانی کردند؟ و چرا جان کرامر مرد، اما شخصیت اصلی باقی ماند؟ و همه اینها سالها بعد چگونه به نظر میرسد؟!
دو مرد در یک توالت عمومی کثیف از خواب بیدار میشوند و میبینند که دست و پاهایشان به لولهها زنجیر شده است. در واقع قهرمانان این داستان در انتهای یک اتاق قرار دارند و بین آنها یک جسد خونین قرار گرفته که یک دستگاه ضبط صدا در دست دارد. با رسیدن به ضبط، این دو مرد اسیر شده در زنجیر متوجه میشوند که در یک بازی مرگبار ناخواسته شرکت داده شدهاند. این سناریو اولین فیلم جیمز وان است. اولین «اره» چشمگیرترین فیلم این فرنچایز است، اما به هیچ وجه معیاری برای سنجش دنبالههای بعدی نیست. به نظر من در تلاش برای گسترش و تغییر داستان، فیلمنامه نویسان و کارگردانان دنبالههای بعدی به جز پایه خشونت، فقط از نسخه اصلی فاصله گرفتند.
اما برای درک سناریو اره باید گفت که همه چیز از دو دهه پیش شروع شد. استرالیاییهای جوان جیمز وان و لی وانل از مدرسه فیلم ملبورن فارغالتحصیل شدند و هنوز تجربهای در فیلمبرداری یک اثر جدی و بلند نداشتند. اما کمی بعد اولی موفق شد نخستین بازی خود را با فیلم استرالیایی کمهزینه Stygian (2000) انجام دهد و دومی حتی در دنباله The Matrix ظاهر شد. اما این دو میخواستند با ساختن یک تریلر تاریک که خون شما را سرد میکند، حرکت جالبی در سینما انجام دهند. با این حال، انجام این کار در زادگاهشان استرالیا، کار غیرممکنی بود.
پس این دو دوست از «پروژه جادوگر بلر» و «پی» اثر دارن آرنوفسکی الهام گرفتند و ایدههای خود را با کمترین بودجه و با خرج شخصی تولید کردند. وقتی فیلمنامه فیلم مورد نظر جیمز وان و لی ونل آماده شد، آنها تصمیم گرفتند فیلم کوتاهی بر مبنای آن ایده و فیلمنامه بسازند. پس اینگونه بود که فیلم کوتاه «اره» ۹ دقیقهای ظاهر شد که در آن خط داستانی شخصیت آماندا یانگ نشان داده میشد.
اما پس از تولید فیلم کوتاه اره، تهیه کنندگان گرگ هافمن، مارک برگ و آریس کولز که از دیدن این مواد و فیلمنامه به طور کلی خوشحال بودند، چراغ سبز یگ فیلم بلند را به جیمز وان دادند. بنابراین، از سوی این تهیهکنندگان به تازه واردان جهان فیلمسازی حق کنترل خلاق روی تولید اثر بلند سینمایی آنها داده شد. درست است، شاید بگویید بودجه آنها بسیار ناچیز بود، اما اختیار صفر تا صدی داشتند که فیلم را به سمت و سوی میل خودشان سوق دهند. با توجه به نتیجه، اکنون آشکار است که دادن اختیار به این تیم تولید یک کار بزرگ و سودآور را شکل داده است.
در طول فیلمبرداری اولین فیلم، جیمز وان و خدمه او به معنای واقعی کلمه در همه چیز صرفه جویی کردند. از تیم بازیگری مقرون به صرفه بگیرید تا امکانات صحنه و مواد مورد نیاز برای تولید محتوای فیلم. حتی جالب است بدانید توبین بل به عنوان عنصر اصلی داستان فیلم مجبور شد ۶ روز روی زمین سرد دراز بکشد و فقط یک سرویس بهداشتی متروکه به عنوان لوکیشن ساخته و آماده فیلمبرداری شد. با وجود مقدار محدود امکانات تولید، این پروژه موفق شد ستارههایی شناخته شده همچون دنی گلاور و دینا مِیر را جذب کند. همچنین جالب است بدانید که کل مراحل فیلمبرداری تنها ۱۸ روز طول کشید.
با این تفاسیر، استودیو پشت فیلم، امید زیادی به این محصول کمهزینه نداشت. اما تنها پس از موفقیت در جشنواره فیلم ساندنس بود که این فیلم در سینماها اکران شد، و آنطور که در ابتدا برنامه ریزی شده بود، یعنی به صورت ویدئویی اکران نشد. و این حرکت کاملاً تصمیم درستی بود: «اره» به یک موفقیت واقعی تبدیل شد و تقریباً ۱۰۴ میلیون دلار در باکس آفیس به دست آورد.
نویسندگان و تیم تولید به رهبری جیمز وان موفق شدند به طور هوشمندانه بودجه کوچک فیلم را پنهان کنند و این یعنی هنر درست خرج کردن و توانایی کارگردان در استفاده درست از منابع موجود. در این فیلم ساختن روایتی غیرخطی در فضایی بسته و نمایش یک بازی خشن در مکانی محدود، بسیار عالی انجام شد تا بیننده بتواند در این فضا بوی فاضلاب را حس کند و مدام در حالت تعلیق باقی بماند. حتی جیمز وان با هنرمندی یک پیچش تماشایی را به پایان فیلم تزریق کرد که فیلم را به ژانر تریلر پلیسی مانند «هفت» فینچر نزدیکتر میکند تا یک اسلشر خونین.
حقایق جالبی پیرامون تولید این فیلم وجود دارد که میتوان برای مثال به عروسک تند و زننده بیلی که توسط جیگساو برای گفتن قوانین بازی به قربانیانش استفاده میشود، اشاره کرد. این عروسک برآمده از سبک جالو و فیلمهای خونین داریو آرجنتو ایتالیایی است. همچنین به دلیل محدودیت بودجه، صحنه تعقیب و گریز ماشین در یک انبار تاریک فیلمبرداری شد، در این بخش اعضای خدمه دود مصنوعی به محیط اضافه کردند و ماشینها را تکان دادند تا به نظر برسد که در حال حرکت هستند.
البته نمیتوان از احساس ساده لوحی وهم انگیزی که به سادگی در اولین اره وجود دارد فرار کرد. ملودی تکراری و ویرایش دیوانهواری که ممکن است در فیلمهای هندی پیدا کنید وحشیانه به نظر میرسد؛ و البته لزوما چیز بدی نیست، اما کمی بیش از حد ناآشنا است. در اولین فیلم فرنچایز حرکات داستانی غیرمنتظره با برشهایی از صحنههایی که قبلاً نمایش داده شده است همراه میشود که بیننده اکنون باید آنها را متفاوت تفسیر کند. در واقع فلاش بکها نشان میدهد که در واقعیت همه چیز متفاوت از اولین نگاه ما به داستان بوده است.
در قسمت اول بیننده با جیگساو با نام مستعار جان کرامر و انگیزههای او آشنا میشود. این فرد گروگانهای خود را متهم میکند که برای زندگی ارزش قائل نیستند. پس اکنون که خود را در آستانه مرگ میبینند، باید هر کاری انجام دهند تا از بین نروند. جیگساو در پایان قسمت اول میگوید «بیشتر مردم جهان ما اصلاً برای زندگی ارزش قائل نیستند؛ اما شما نه». بنابراین، این فرمولی رقت انگیز، ساده، اما هنوز تازه است که بارها و بارها جواب داده است.
جالب است بدانید که یک سال پس از نمایش قسمت اول، بدون هیچ چون و چرایی قسمت دوم منتشر شد. این سرعت تا سال 2010 ادامه داشت؛ یعنی هفت قسمت در 7 سال پشت به پشت هم دیگر منتشر شدند. اما باید بدانید که تیم تولید فیلم اره حتی قبل از پایان انتشار پیروزمندانه قسمت اول، تصمیم داشتند دنبالهای برای آن بسازند. اما مشکل این بود که سازندگان فیلم اصلی، جیمز وان و لی وانل، قبلاً مشغول تولید پروژه بعدی خود، «Dead Silence» بودند. ولی درست به موقع، تهیه کنندگان با فیلمساز جوانی به نام دارن لین بوسمن و ایدههای او روبرو شدند. او سعی کرد آن را به استودیو بیاورد.
چندی بعد ایدههای بوسمن توسط وانل با ویژگیهای جهان فیلم اول تطبیق داده شد و فیلمنامهای برای قسمت دوم آماده تولید شد. اما جیمز وان در این قسمت خود را به وظایف تهیه کننده اجرایی محدود کرد، اما بیشتر اعضای اصلی تولید فیلم اول، به وظایف خود بازگشتند. اما با موفقیت فیلم اول، «اره ۲» بودجه قابل توجه بیشتر و مقیاس بزرگتری از رویدادها را دریافت کرد. بنابراین در این اثر تعداد شخصیتها و تلههای مرگ فانتزی نیز افزایش یافتند. بینندگان همچنین درباره ستاره این فرنچایز، یعنی شخصیت جان کرامر، اطلاعات بیشتری کسب کردند.
از نظر داستانی، این دنباله به سمت فیلمهای پورنو شکنجهای گرایش پیدا میکند که در آن شاهد صحنههای خشونت آمیز افسارگسیخته هستیم. این جهت چیزی است که در قسمتهای بعدی نیز به طور فزایندهای دنبال شد. بنابراین چنین دنبالهای دیگر آن اثر غافلگیرکننده فیلم اول را نداشت، اما این مانع از آن نشد که فیلم درآمد بیشتری در گیشه به دست آورد.
اما قسمت سوم فرمول فیلم دوم را کپی کرد و فیلم را به دو خط داستانی تقسیم کرد: جیگساو و قربانیش به طور جداگانه، بازی یک نفر به طور جداگانه. پس از تولید فیلم دوم اره، بوسمن، جیمز وان و وانل هیچ قصدی برای بازگشت به این فرنچایز خود نداشتند. اما مرگ ناگهانی تهیه کننده دو فیلم اول، یعنی گرگ هافمن، که به لطف او زمانی این فرنچایز متولد شد، آنها را مجبور به تغییر نظر کرد. بنابراین، شخص بوسمن روی صندلی کارگردانی ماند و وانل وظیفه نوشتن فیلمنامه را بر اساس داستان جیمز وان بر عهده گرفت.
در اینجا نویسندگان دوباره دو خط داستانی ارائه میدهند، عمداً روایت و تلهها را پیچیده جلوه میدهند و همچنان به فیلمهای ترسناک کلاسیک اشاره میکنند (به ویژه در این اثر، تلهای به سبک Hellraiser چشم را به خود جلب میکند) و درماندگی کامل پلیس را در مبارزه با سازنده این تلههای مرگ نشان میدهند. جالب است بدانید دارن لین بوسمن به عنوان کارگردان این فیلم اعتراف کرد که بسیاری از پیچشهای داستانی قسمت سوم از پیامهای کاربران انجمن موضوعی یک فضای گفتوگو محور برآمده از دل طرفداران فیلم وام گرفته شده است.
به نظر من اره 3 یکی از بهترین فیلمهای فرنچایز در مورد ابزارهای شکنجه و صحنههای ناراحتکننده است. تله خشنوتبار بر روی جمجمه با مته، با همه پوچ بودنش، حتی در حال حاضر نیز چشمگیر است و پیچش مفاصل نیر در تلههای این فیلم جذاب به نظر میرسید.
در پایان قسمت سوم، شخصیت محوری جیگساو درگذشت، اما فیلمنامهنویسان پاتریک ملتن و مارکوس دانستن (دیگر لی وانل در گروه نویسندگان نیست) نتوانستند بفهمند که چگونه میتوانند جایگزینی برای شرور درخشان این فرنچایز خلق کنند و این کار را نکردند. در نتیجه در طول چهار قسمت بعدی، قاتل مخوف فیلمهای اره در فلاش بکها، نوارهای صوتی، یادداشتها و نامهها ظاهر شد.
به طور کلی پس از تولید سه فیلم اول این فرنچایز، از آنجایی که بنیانگذاران این مجموعه فیلم از ارائه خلاقیت خود در فیلمهای بعدی چشم پوشی کرده بودند، استودیو سازنده پذیرای ایدههای جدید بود و مشتاق بود نویسندگان تازهای را برای روند دنبالهسازی خود بیاورد. اما آن فکرهای جدید مارکوس دانستن پاتریک ملتون بودند که کمی بعد فیلم ترسناک و اسلشر The Collector را کارگردانی کردند که فیلمنامه آن حتی به عنوان پیش درآمد «اره» در نظر گرفته شد.
اما از قسمت چهارم فرنچایز اره دیگر آن رنگ و بوی قبلی خود را از دست داد، اما چرا؟ چون این فرنچایز در حال تبدیل شدن به یک سری بدون پایان یا نوعی محصول تولیدی با خط مونتاژ تکراری شده بود. از همین منظر دیگر امتیازها شروع به کاهش کردند (به امتیاز منتقدان اشاره نمیکنیم؛ آنها همیشه این فرنچایز را دوست نداشتند)، درآمدهای باکس آفیس نیز رو به کاهش رفت، ولی هنوز آنقدر بالا بود که توانست به حیات خود ادامه دهد.
در فیلم چهارم نویسندگان در تلاشند تا بیشتر در مورد شخصیت کرامر و انگیزه اقدامات او نکاتی را فاش کنند و بنابراین داستان قسمت چهارم در حال دستیابی به جزئیات جدیدی است، اما همه این موارد با ژن این فرنچایز همخوانی ندارد. برای مثال: بینندگان در این فیلم متوجه میشوند که کرامر و همسر باردارش به دلیل اقدامات یک معتاد به مواد مخدر، یک فرزند را از دست دادهاند. این پیچ و تاب ایده اولیه فلسفی در مورد ارزش زندگی را که طراح تله مرگ را هدایت میکرد کاملاً از بین میبرد. با این برداشت، اکنون در چشم تماشاگران او یک انتقام جوی ساده است که از تمام دنیا عصبانی است.
جالب است بدانید که از میان هفت فیلم کلاسیک ایتدایی فرنچایز اره، پنجمین فیلم خالیترین عنوان از نگاه محتوایی است. با تولید قسمت پنجم این فرنچایز، شخص بوسمن به عنوان کارگردان از مدار این مجموعه فیلم خارج شد و دیوید هاکل، طراح تولید فیلمهای گذشته و دستیار کارگردان، جایگزین او شد. اما در این مرحله، فرنچایز اره وارد موقعیت سردرگم و یک سقوط آزاد شد. از این فیلم جان کرامر به عنوان شرور اصلی جای خود را به شخص دیگری میدهد و این یعنی پایان یک سناریو و به گِل نشستن آن.
از این قسمت و تغییرات بزرگ آن در شخصیتها، دیگر هیجان زده شدن درباره فیلمهای اره به طور کلی سخت میشود. اما چرا؟ چون در آن ایام مدتها بود که همه به این واقعیت عادت کرده بودند که قسمت جدیدی از اره در هالووین منتشر میشود. همچنین در این بین خون زیادی وجود خواهد داشت، مکانیسمهای مرگبار جدید و دسته دیگری از افراد محکوم به فنا که هیچ کس به آنها اهمیت نمیدهد. شاید این مواد ایده آلی برای سفر مخاطب در هالووین به سوی سینماست، اما از سوی دیگر این کیفیت است که دارد قربانی کمیت و سود سازندگان میشود. با همه این شرایط نکته جالب دیگر پیرامون این فیلم آن است که دیوید هاکل به عنوان کارگردان گفت که الهام آنها برای ایجاد تلههای اصلی جدید از ضبط حوادث صنعتی واقعی، بلایا و حوادثی از این دست ناشی شده است.
قسمت پنجم اره شبیه یک فرد مریض بود که دیگر راه نجاتی برای او باقی نمانده است. در نتیجه فرنچایز از نگاه ایدهسازی متوقف شد و شروع به محو شدن کرد. این یعنی یک راه اندازی مجدد مورد نیاز بود. اما استودیو تصمیم گرفت که زخم ها قابل درمان است و کوین گروترت، یکی از عناصر مهم قسمتهای قبلی را به عنوان کارگردان منصوب کرد. در نتیجه پاتریک ملتون و مارکوس دانستن، به عنوان فیلمنامه نویسان، تصمیم گرفتند مفهوم «بازی» را دوباره از نو ابداع کنند.
قسمت ششم فرنچایز اره از نظر نحوه استفاده از تفسیرهای اجتماعی آن زمان، جانور عجیبی است. در قسمت ششم، زیرمتن اجتماعی بیشتر از بخش شکنجه است. نگاه ضد سرمایه داری اره در این فیلم بیمهکنندگان را نشانه میرود. در نتیجه این قسمت احتمالاً خفن ترین فیلم مزخرف این مجموعه است، و واکنش نسبتاً متناقض از طرف منتقدان و طرفداران دریافت کرد. در عین حال ضعیف ترین فیلم فرنچایز در گیشه بود. اما همین اثر یعنی Saw VI از نگاه برخی آخرین فیلم واقعاً خوب اره است؛ فیلم ششم نسبت به اکثر فیلم های قبلی امتیاز بالاتری از منتقدان دریافت کرد، اما در عین حال کمترین سود را داشت.
اما این فیلم نیز دقیقاً مانند Saw V، دارای کاراکترهای تک بعدی و غیرقابل دوست داشتن و همراهی کردن است. هیچ کس برای ریشه یابی و ارتباط گرفتن وجود ندارد و خیلی زود متوجه خواهید شد که به سرنوشت آنها اهمیت نمیدهید. بازی مرگبار داستان نیز در بهترین حالت متوسط است، با اجرای خشک از کل بازیگران. غم و خشونت در Saw VI به سطحی معمولی منتقل میشود و به نظر میرسد که سازندگان فیلم به جای یک داستان متقاعد کننده، به ارزش شوک تکیه کردهاند تا مخاطب را درگیر خود نگه دارند.
خبر بد اینجاست که فیلم Saw 3D، هفتمین قسمت از مجموعه محبوب ترسناک اره نیز متأسفانه به همان مسیر بد قبلی در فرنچایز ادامه داد. در حالی که این فیلم و سازندگان آن وعده داده بودند که قسمت هفتم یک نتیجه مناسب برای مجموعه طولانی مدت اره باشد، اما در نهایت در چندین جبهه موفق به چنین نکتهای نمیشود. خط داستان این فیلم پیچیده به نظر میرسد و فاقد عمق و جذابیتی است که طرفداران از فرنچایز انتظار داشتند.
این فیلم به شدت متکی به برخی جامپاسکرها و ارزش شوکه کردن مخاطب است و فضای کمی برای توسعه شخصیت یا یک طرح جذاب باقی میگذارد. یکی از اشکالات اصلی فیلم اره سه بعدی، اتکای بیش از حد آن به فناوری سه بعدی است. این ایرادی است که در آن سالها مد شده بود. در حالی که برخی از فیلمهای ترسناک با موفقیت از حالت سهبعدی برای بهبود تجربه تماشا استفاده کردهاند، به نظر میرسد که این قسمت اره در اجرای این فرمول شکست خورده است.
به طور کلی تمرکز مداوم سازندگان بر خلق تصاویر بصری چشم نواز از کیفیت داستان سرایی کلی فیلم کم میکند و به احساس سطحی بودن فیلنامه و شخصیتها کمک میکند. علاوه بر این، تصمیمات شخصیتها اغلب منطق انسان را به چالش میکشند و سرمایهگذاری کامل روی این موقعیت را برای مخاطب دشوار میکند. با وجود برخی تلههای تاثیرگذار و صحنههای وحشتناک، Saw 3D نمیتواند تنش و هیجانی را که آثار قبلی این مجموعه را به یاد ماندنی کرده بود، دوباره به دست آورد.
این بیشتر شبیه تلاشی برای گرفتن پول نقد برای سرمایه گذاری در روند سه بعدی به نظر میرسد تا افزودنی متفکرانه به فرنچایز. طرفداران سرسخت این مجموعه ممکن است لحظاتی را برای لذت بردن پیدا کنند، اما به طور کلی، Saw 3D یک نتیجه ناامید کننده و فراموش شدنی برای یک حماسه ترسناک است که زمانی امیدوارکننده بود.
پس از هفت سال سکوت و عدم تولید قسمت جدیدی از فرنچایز اره، در نتیجه از جاش استولبرگ و پیتر گلدفینگر فیلمنامه نویسان و همچنین کارگردانان برادران اسپیریگ خواسته شد تا این برند فراموش شده را از نو احیا کنند. بنابراین، از نظر سبکی، فیلم جدید بهطور چشمگیری با فیلمهای قبلی خود متفاوت بود: دیگر خبری از زیرزمینهای تاریک یا محوطههای صنعتی متروکه نیست، و هیچ رنگ سبزی نیز در این فیلم وجود ندارد.
با ایت تفاسیر گروه فیلمبرداری جدید، یعنی تیم جدید «اره 8» مشکلات قسمتهای قبلی را جمع آوری کردند و آنها را با هم ادغام کردند. برای بار دوم، وارث کرامر یک پلیس بود که برای اولین بار در همان ابتدای فیلم نمایش داده شد. وقایع و حوادث این فیلم در یک منطقه کاملاً روستایی اتفاق میافتد؛ و همچنین بازی مرگ و زندگی همیشگی نیز اینبار در انباری متروکه صورت میپذیرد، بنابراین احتمال دارد قربانیان بیشتر در انبار غلات گیر کنند تا بخار ناشی از لولهها. اما Jigsaw، هشتمین قسمت از فیلمهای نمادین Saw، سنت تلههای وحشتناک، معضلات اخلاقی، و پیچشهای ذهنی را که مترادف با این مجموعه شدهاند، ادامه میدهد.
به نظر من اگر قسمت نهم وجود نداشت، قسمت هشتم بدترین قسمت این فرنچایز بود. اما باید قبول کرد که اره با قسمت نهم یا همان مارپیچ تلاشی برای بازنگری بنیادی در این فرنچایز است و همچنین تنها بخشی است که کوین گروترت روی آن کار نکرده است. اسپین آف فرنچایز اره با عنوان «Spiral» نشان دهنده بازگشت دارن لین بوسمن کارگردان چند قسمت ابتدایی این فرنچایز و البته خروج توبین بل است؛ این اولین فیلم از این مجموعه است که بازیگر شرور نقش اصلی در آن حضور نداشته است. اما یکی از طرفداران قدیمی فرنچایز یعنی کریس راک نقش مهمی در ساخت این پروژه داشت.
یکی از جنبههای برجسته Spiral تمایل آن به تکامل و سازگاری است. به جای تکرار ساده همان فرمول قدیمی، فیلم با تمرکز بر جنبههای فاسد نیروی پلیس آمریکا و یک قاتل کپی از جان کرامر که از روشهای وحشتناک جیگساو الهام گرفته است، رویکردی متفاوت دارد. این تغییر تمرکز، حس بسیار مورد نیاز مرتبط بودن و تفسیر اجتماعی را به داستان تزریق میکند.
همچنین شاید بیان این نکته نیز شگفتانگیز است که Spiral چقدر شبیه یک فیلم اره و در عین حال کاملاً متفاوت از یک فیلم اره در آن واحد است. واضح است که اثر انگشت فرنچایز در سراسر این پروژه وجود دارد، اما این فیلم نیز مانند روح منحصر به فرد خودش است که دیدن آن در این فرنچایز خارج از لطف نیست.
اما پس این فیلم طولی نکشید تا معلوم شد که اره 10 نیز راه اندازی مجدد دیگری است. این بار نویسندگان به سادگی به روزهای خوش قسمت اول بازگشتند و پیش درآمدی با حضور شرور اصلی این فرنچایز ساختند. اولاً معلوم شد که این یک درام درباره یک دیوانه است؛ اما چرا؟ چون در اینجا آنها به طور کامل در مورد دلایل شروع بازیهای مرگبار جیگساو صحبت کردند. ثانیا، یک بار دیگر او افراد بسیار خاصی را مجازات کرد - کلاهبردارانی که از بیماران لاعلاج پول در میآورند (و کرامر نیز به آنها اعتماد داشت).
بدیهی است که دهمین فیلم اره بهترین قسمتی است که پس از چندسال از این فرانچایز بیرون آمد. برای اولین بار پس از چندین سال، تلههای جالبی ظاهر شد و تماشای آن ناراحت کننده و تنش آفرین بود. قربانیان پاها و سر خود را بریدند، و در پایان، جان کرامر نیز آزمایش را با موفقیت پشت سر گذاشت. همچنین صحنهای در این فیلم وجود داشت که در آن «بازیکنان» با استفاده از روده به جای طناب، میزی را به سمت خود کشیدند که به معنای واقعی کلمه حال هر انسانی را خراب میکند.
جالب است بگوییم که با کمال تعجب، فیلمهایی که پس از وقفه منتشر شدند، به هر قسمتی متکی بودند، اما نه قسمت اول. اره 2 و اره 6 تاثیرگذارتر بودند - در واقع این طرحها و تکنیکهای آنها بود که چند بار دیگر مورد استفاده قرار گرفت.
نتیجهگیری
با نگاهی به کل فرانچایز سینمایی اره در تمام این بیست سال، میتوان دید که ایده اولیه کرامر (تو برای زندگی ارزشی قائل نیستی، و من تو را مجبور میکنم برای آن بجنگی) در فیلم سوم این فرانچایز رنگ باخت و از قسمت چهارم آنها حتی آن را به خاطر هم نداشتند، اگرچه شاید این یک ایده برای گامی بهتر باشد. دلایل مختلفی برای موفقیت این فرنچایز وجود دارد. اما عامل مهم قسمت اول بود که نتیجه آن اثری شبیه به انفجار بمب را ایجاد کرد. در ادامه، سازندگان روایت دنبالهدار فرمولی را در تولید فرنچایز انتخاب کردند. یعنی هر سری جدید ادامه مستقیم قبلی بود و همین باعث هیجان مضاعفی در مخاطب میشد.
علاوه بر این، انتشار قسمت جدید اره در هر سال، برای بسیاری به نوعی سنت تکراری و خاص در هالووین تبدیل شده بود. در عین حال، تولید چنین فرنچایزی نیازی به بودجه قابل توجهی از سوی سازندگان نداشت و به همین دلیل است که دنبالههای جدید با مشکلات و خطرات زیادی همراه نبود. علاوه بر این، مخاطبان همیشه با کمال میل برای تماشای این آثار به سینما میرفتند تا تعدادی آزمایش مرگبار جدید تماشا کنند.
اگر در قسمتهای اول قهرمانان میتوانستند خود را نجات دهند، از قسمت چهارم قربانیان بدون هیچ شانسی برای زنده ماندن جان خود را از دست میدادند. وضعیت به ویژه برای شخصیتهای ثانویه غم انگیز بود. در حال حاضر از قسمت چهارم، فیلمنامه نویسان شروع به استفاده از فلاش بک به عنوان نجات دهنده در هر شرایطی کردند. آنها با کمک آنها درام را اضافه کردند، شخصیتهای جدید را معرفی کردند، و حتی شخصیتها را به هم متصل کردند و خطوط داستانی متفاوتی را اختراع کردند.
اما این فرمول نیز به نقطه پوچی رسید؛ فراموش نکنیم از نظر ساختاری، اکثر فیلمهای اره از یک فرمول پیروی میکنند و به یک سبک طراحی میشوند. با ادامه دار شدن فرنچایز از قسمت دوم، همیشه یک شخص در قالب یک شخصیت اپیزودیک وجود دارد که خود را در دام سازنده میبیند (به استثنای فیلم هشتم). البته به ندرت این شخص میتواند از آن دام و تله مرگ زنده بیرون بیاید. آنچه در ادامه میآید داستانی غیر خطی با خطوط زمانی متعدد و فلاش بکهای فراوان است.
باید توجه داشت که اره مانند اکثریت قریب به اتفاق فرنچایزهای ترسناک، بسیار اخلاقگرا است. شما باید برای زندگی ارزش قائل شوید، خانواده خود را دوست داشته باشید و به دیگران کمک کنید. شما نمیتوانید دروغ بگویید، تقلب کنید یا از مشکلات دیگران درآمد کسب کنید. (وگرنه یه تله خرس میذارن تو سرت، پسر، حالا مسواک بزن برو بخواب، مامان دوستت داره) جالب است بدانید که در قسمت ششم، مردی به دلیل سیگار کشیدن مجازات میشود، به نظر من تعجب آور است که این صحنه در مدارس دوره دبیرستان نمایش داده نمیشود.
با همه این تفاسیر ده قسمت برای یک فرنچایز فاصله بزرگی است. چیزی که اولین فیلم Saw را از دیگر فیلمهای ترسناک متمایز میکند، تمایل آن به جابجایی مرزها است. این فیلمی است که شما را مجبور میکند با ترسها و اخلاقیات خود مقابله کنید، و این باعث میشود تا بپرسید که چقدر برای زنده ماندن باید پیش بروید. تلهها و پازلهایی که توسط Jigsaw ایجاد شدهاند، به طرز مبتکرانهای طراحی و کاملاً وحشتناک هستند و شما را در لبه صندلی خود رها میکنند، زیرا شخصیتها برای فرار از سرنوشت وحشتناک خود تلاش بینهایت میکنند.
فیلم اره یک ترن هوایی بی امان از وحشت است، فیلمی که مدتها پس از پخش تیتراژ در ذهن شما باقی میماند. این تلفیقی درخشان از وحشت روانی، تعلیق، و معضلات اخلاقی است که شما را تا پایان حدس زنان نگه میدارد. اگر از طرفداران فیلمهای ترسناک هستید و هوس فیلمی دارید که عقل شما را به چالش بکشد و در عین حال لرزه بر ستون فقرات شما بیاورد، فرنچایز اره یا همان Saw یک مجموعه فیلم کاملاً ضروری است. خود را برای تجربهای سینمایی آماده کنید که سالها آزارتان خواهد داد.
- 1 چگونه همه چیز شروع شد؟
- 2 نکات درخشان اولین فیلم اره چه بود؟
- 3 دنبالههای ارزشمند (اره 2، اره 3)
- 4 رکود و وحشت بیپایان (اره 4، اره 5)
- 5 اجتماعی شدن و یک پایان وحشتناک (اره 6، اره 3 بعدی)
- 6 راهاندازی مجدد (اره 8، مارپیچ، اره 10)
چگونه همه چیز شروع شد؟
دو مرد در یک توالت عمومی کثیف از خواب بیدار میشوند و میبینند که دست و پاهایشان به لولهها زنجیر شده است. در واقع قهرمانان این داستان در انتهای یک اتاق قرار دارند و بین آنها یک جسد خونین قرار گرفته که یک دستگاه ضبط صدا در دست دارد. با رسیدن به ضبط، این دو مرد اسیر شده در زنجیر متوجه میشوند که در یک بازی مرگبار ناخواسته شرکت داده شدهاند. این سناریو اولین فیلم جیمز وان است. اولین «اره» چشمگیرترین فیلم این فرنچایز است، اما به هیچ وجه معیاری برای سنجش دنبالههای بعدی نیست. به نظر من در تلاش برای گسترش و تغییر داستان، فیلمنامه نویسان و کارگردانان دنبالههای بعدی به جز پایه خشونت، فقط از نسخه اصلی فاصله گرفتند.
اما برای درک سناریو اره باید گفت که همه چیز از دو دهه پیش شروع شد. استرالیاییهای جوان جیمز وان و لی وانل از مدرسه فیلم ملبورن فارغالتحصیل شدند و هنوز تجربهای در فیلمبرداری یک اثر جدی و بلند نداشتند. اما کمی بعد اولی موفق شد نخستین بازی خود را با فیلم استرالیایی کمهزینه Stygian (2000) انجام دهد و دومی حتی در دنباله The Matrix ظاهر شد. اما این دو میخواستند با ساختن یک تریلر تاریک که خون شما را سرد میکند، حرکت جالبی در سینما انجام دهند. با این حال، انجام این کار در زادگاهشان استرالیا، کار غیرممکنی بود.
پس این دو دوست از «پروژه جادوگر بلر» و «پی» اثر دارن آرنوفسکی الهام گرفتند و ایدههای خود را با کمترین بودجه و با خرج شخصی تولید کردند. وقتی فیلمنامه فیلم مورد نظر جیمز وان و لی ونل آماده شد، آنها تصمیم گرفتند فیلم کوتاهی بر مبنای آن ایده و فیلمنامه بسازند. پس اینگونه بود که فیلم کوتاه «اره» ۹ دقیقهای ظاهر شد که در آن خط داستانی شخصیت آماندا یانگ نشان داده میشد.
اما پس از تولید فیلم کوتاه اره، تهیه کنندگان گرگ هافمن، مارک برگ و آریس کولز که از دیدن این مواد و فیلمنامه به طور کلی خوشحال بودند، چراغ سبز یگ فیلم بلند را به جیمز وان دادند. بنابراین، از سوی این تهیهکنندگان به تازه واردان جهان فیلمسازی حق کنترل خلاق روی تولید اثر بلند سینمایی آنها داده شد. درست است، شاید بگویید بودجه آنها بسیار ناچیز بود، اما اختیار صفر تا صدی داشتند که فیلم را به سمت و سوی میل خودشان سوق دهند. با توجه به نتیجه، اکنون آشکار است که دادن اختیار به این تیم تولید یک کار بزرگ و سودآور را شکل داده است.
نکات درخشان اولین فیلم اره چه بود؟
در طول فیلمبرداری اولین فیلم، جیمز وان و خدمه او به معنای واقعی کلمه در همه چیز صرفه جویی کردند. از تیم بازیگری مقرون به صرفه بگیرید تا امکانات صحنه و مواد مورد نیاز برای تولید محتوای فیلم. حتی جالب است بدانید توبین بل به عنوان عنصر اصلی داستان فیلم مجبور شد ۶ روز روی زمین سرد دراز بکشد و فقط یک سرویس بهداشتی متروکه به عنوان لوکیشن ساخته و آماده فیلمبرداری شد. با وجود مقدار محدود امکانات تولید، این پروژه موفق شد ستارههایی شناخته شده همچون دنی گلاور و دینا مِیر را جذب کند. همچنین جالب است بدانید که کل مراحل فیلمبرداری تنها ۱۸ روز طول کشید.
با این تفاسیر، استودیو پشت فیلم، امید زیادی به این محصول کمهزینه نداشت. اما تنها پس از موفقیت در جشنواره فیلم ساندنس بود که این فیلم در سینماها اکران شد، و آنطور که در ابتدا برنامه ریزی شده بود، یعنی به صورت ویدئویی اکران نشد. و این حرکت کاملاً تصمیم درستی بود: «اره» به یک موفقیت واقعی تبدیل شد و تقریباً ۱۰۴ میلیون دلار در باکس آفیس به دست آورد.
نویسندگان و تیم تولید به رهبری جیمز وان موفق شدند به طور هوشمندانه بودجه کوچک فیلم را پنهان کنند و این یعنی هنر درست خرج کردن و توانایی کارگردان در استفاده درست از منابع موجود. در این فیلم ساختن روایتی غیرخطی در فضایی بسته و نمایش یک بازی خشن در مکانی محدود، بسیار عالی انجام شد تا بیننده بتواند در این فضا بوی فاضلاب را حس کند و مدام در حالت تعلیق باقی بماند. حتی جیمز وان با هنرمندی یک پیچش تماشایی را به پایان فیلم تزریق کرد که فیلم را به ژانر تریلر پلیسی مانند «هفت» فینچر نزدیکتر میکند تا یک اسلشر خونین.
حقایق جالبی پیرامون تولید این فیلم وجود دارد که میتوان برای مثال به عروسک تند و زننده بیلی که توسط جیگساو برای گفتن قوانین بازی به قربانیانش استفاده میشود، اشاره کرد. این عروسک برآمده از سبک جالو و فیلمهای خونین داریو آرجنتو ایتالیایی است. همچنین به دلیل محدودیت بودجه، صحنه تعقیب و گریز ماشین در یک انبار تاریک فیلمبرداری شد، در این بخش اعضای خدمه دود مصنوعی به محیط اضافه کردند و ماشینها را تکان دادند تا به نظر برسد که در حال حرکت هستند.
البته نمیتوان از احساس ساده لوحی وهم انگیزی که به سادگی در اولین اره وجود دارد فرار کرد. ملودی تکراری و ویرایش دیوانهواری که ممکن است در فیلمهای هندی پیدا کنید وحشیانه به نظر میرسد؛ و البته لزوما چیز بدی نیست، اما کمی بیش از حد ناآشنا است. در اولین فیلم فرنچایز حرکات داستانی غیرمنتظره با برشهایی از صحنههایی که قبلاً نمایش داده شده است همراه میشود که بیننده اکنون باید آنها را متفاوت تفسیر کند. در واقع فلاش بکها نشان میدهد که در واقعیت همه چیز متفاوت از اولین نگاه ما به داستان بوده است.
در قسمت اول بیننده با جیگساو با نام مستعار جان کرامر و انگیزههای او آشنا میشود. این فرد گروگانهای خود را متهم میکند که برای زندگی ارزش قائل نیستند. پس اکنون که خود را در آستانه مرگ میبینند، باید هر کاری انجام دهند تا از بین نروند. جیگساو در پایان قسمت اول میگوید «بیشتر مردم جهان ما اصلاً برای زندگی ارزش قائل نیستند؛ اما شما نه». بنابراین، این فرمولی رقت انگیز، ساده، اما هنوز تازه است که بارها و بارها جواب داده است.
دنبالههای ارزشمند (اره 2، اره 3)
جالب است بدانید که یک سال پس از نمایش قسمت اول، بدون هیچ چون و چرایی قسمت دوم منتشر شد. این سرعت تا سال 2010 ادامه داشت؛ یعنی هفت قسمت در 7 سال پشت به پشت هم دیگر منتشر شدند. اما باید بدانید که تیم تولید فیلم اره حتی قبل از پایان انتشار پیروزمندانه قسمت اول، تصمیم داشتند دنبالهای برای آن بسازند. اما مشکل این بود که سازندگان فیلم اصلی، جیمز وان و لی وانل، قبلاً مشغول تولید پروژه بعدی خود، «Dead Silence» بودند. ولی درست به موقع، تهیه کنندگان با فیلمساز جوانی به نام دارن لین بوسمن و ایدههای او روبرو شدند. او سعی کرد آن را به استودیو بیاورد.
چندی بعد ایدههای بوسمن توسط وانل با ویژگیهای جهان فیلم اول تطبیق داده شد و فیلمنامهای برای قسمت دوم آماده تولید شد. اما جیمز وان در این قسمت خود را به وظایف تهیه کننده اجرایی محدود کرد، اما بیشتر اعضای اصلی تولید فیلم اول، به وظایف خود بازگشتند. اما با موفقیت فیلم اول، «اره ۲» بودجه قابل توجه بیشتر و مقیاس بزرگتری از رویدادها را دریافت کرد. بنابراین در این اثر تعداد شخصیتها و تلههای مرگ فانتزی نیز افزایش یافتند. بینندگان همچنین درباره ستاره این فرنچایز، یعنی شخصیت جان کرامر، اطلاعات بیشتری کسب کردند.
از نظر داستانی، این دنباله به سمت فیلمهای پورنو شکنجهای گرایش پیدا میکند که در آن شاهد صحنههای خشونت آمیز افسارگسیخته هستیم. این جهت چیزی است که در قسمتهای بعدی نیز به طور فزایندهای دنبال شد. بنابراین چنین دنبالهای دیگر آن اثر غافلگیرکننده فیلم اول را نداشت، اما این مانع از آن نشد که فیلم درآمد بیشتری در گیشه به دست آورد.
اما قسمت سوم فرمول فیلم دوم را کپی کرد و فیلم را به دو خط داستانی تقسیم کرد: جیگساو و قربانیش به طور جداگانه، بازی یک نفر به طور جداگانه. پس از تولید فیلم دوم اره، بوسمن، جیمز وان و وانل هیچ قصدی برای بازگشت به این فرنچایز خود نداشتند. اما مرگ ناگهانی تهیه کننده دو فیلم اول، یعنی گرگ هافمن، که به لطف او زمانی این فرنچایز متولد شد، آنها را مجبور به تغییر نظر کرد. بنابراین، شخص بوسمن روی صندلی کارگردانی ماند و وانل وظیفه نوشتن فیلمنامه را بر اساس داستان جیمز وان بر عهده گرفت.
در اینجا نویسندگان دوباره دو خط داستانی ارائه میدهند، عمداً روایت و تلهها را پیچیده جلوه میدهند و همچنان به فیلمهای ترسناک کلاسیک اشاره میکنند (به ویژه در این اثر، تلهای به سبک Hellraiser چشم را به خود جلب میکند) و درماندگی کامل پلیس را در مبارزه با سازنده این تلههای مرگ نشان میدهند. جالب است بدانید دارن لین بوسمن به عنوان کارگردان این فیلم اعتراف کرد که بسیاری از پیچشهای داستانی قسمت سوم از پیامهای کاربران انجمن موضوعی یک فضای گفتوگو محور برآمده از دل طرفداران فیلم وام گرفته شده است.
به نظر من اره 3 یکی از بهترین فیلمهای فرنچایز در مورد ابزارهای شکنجه و صحنههای ناراحتکننده است. تله خشنوتبار بر روی جمجمه با مته، با همه پوچ بودنش، حتی در حال حاضر نیز چشمگیر است و پیچش مفاصل نیر در تلههای این فیلم جذاب به نظر میرسید.
رکود و وحشت بیپایان (اره 4، اره 5)
در پایان قسمت سوم، شخصیت محوری جیگساو درگذشت، اما فیلمنامهنویسان پاتریک ملتن و مارکوس دانستن (دیگر لی وانل در گروه نویسندگان نیست) نتوانستند بفهمند که چگونه میتوانند جایگزینی برای شرور درخشان این فرنچایز خلق کنند و این کار را نکردند. در نتیجه در طول چهار قسمت بعدی، قاتل مخوف فیلمهای اره در فلاش بکها، نوارهای صوتی، یادداشتها و نامهها ظاهر شد.
به طور کلی پس از تولید سه فیلم اول این فرنچایز، از آنجایی که بنیانگذاران این مجموعه فیلم از ارائه خلاقیت خود در فیلمهای بعدی چشم پوشی کرده بودند، استودیو سازنده پذیرای ایدههای جدید بود و مشتاق بود نویسندگان تازهای را برای روند دنبالهسازی خود بیاورد. اما آن فکرهای جدید مارکوس دانستن پاتریک ملتون بودند که کمی بعد فیلم ترسناک و اسلشر The Collector را کارگردانی کردند که فیلمنامه آن حتی به عنوان پیش درآمد «اره» در نظر گرفته شد.
اما از قسمت چهارم فرنچایز اره دیگر آن رنگ و بوی قبلی خود را از دست داد، اما چرا؟ چون این فرنچایز در حال تبدیل شدن به یک سری بدون پایان یا نوعی محصول تولیدی با خط مونتاژ تکراری شده بود. از همین منظر دیگر امتیازها شروع به کاهش کردند (به امتیاز منتقدان اشاره نمیکنیم؛ آنها همیشه این فرنچایز را دوست نداشتند)، درآمدهای باکس آفیس نیز رو به کاهش رفت، ولی هنوز آنقدر بالا بود که توانست به حیات خود ادامه دهد.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
در فیلم چهارم نویسندگان در تلاشند تا بیشتر در مورد شخصیت کرامر و انگیزه اقدامات او نکاتی را فاش کنند و بنابراین داستان قسمت چهارم در حال دستیابی به جزئیات جدیدی است، اما همه این موارد با ژن این فرنچایز همخوانی ندارد. برای مثال: بینندگان در این فیلم متوجه میشوند که کرامر و همسر باردارش به دلیل اقدامات یک معتاد به مواد مخدر، یک فرزند را از دست دادهاند. این پیچ و تاب ایده اولیه فلسفی در مورد ارزش زندگی را که طراح تله مرگ را هدایت میکرد کاملاً از بین میبرد. با این برداشت، اکنون در چشم تماشاگران او یک انتقام جوی ساده است که از تمام دنیا عصبانی است.
جالب است بدانید که از میان هفت فیلم کلاسیک ایتدایی فرنچایز اره، پنجمین فیلم خالیترین عنوان از نگاه محتوایی است. با تولید قسمت پنجم این فرنچایز، شخص بوسمن به عنوان کارگردان از مدار این مجموعه فیلم خارج شد و دیوید هاکل، طراح تولید فیلمهای گذشته و دستیار کارگردان، جایگزین او شد. اما در این مرحله، فرنچایز اره وارد موقعیت سردرگم و یک سقوط آزاد شد. از این فیلم جان کرامر به عنوان شرور اصلی جای خود را به شخص دیگری میدهد و این یعنی پایان یک سناریو و به گِل نشستن آن.
از این قسمت و تغییرات بزرگ آن در شخصیتها، دیگر هیجان زده شدن درباره فیلمهای اره به طور کلی سخت میشود. اما چرا؟ چون در آن ایام مدتها بود که همه به این واقعیت عادت کرده بودند که قسمت جدیدی از اره در هالووین منتشر میشود. همچنین در این بین خون زیادی وجود خواهد داشت، مکانیسمهای مرگبار جدید و دسته دیگری از افراد محکوم به فنا که هیچ کس به آنها اهمیت نمیدهد. شاید این مواد ایده آلی برای سفر مخاطب در هالووین به سوی سینماست، اما از سوی دیگر این کیفیت است که دارد قربانی کمیت و سود سازندگان میشود. با همه این شرایط نکته جالب دیگر پیرامون این فیلم آن است که دیوید هاکل به عنوان کارگردان گفت که الهام آنها برای ایجاد تلههای اصلی جدید از ضبط حوادث صنعتی واقعی، بلایا و حوادثی از این دست ناشی شده است.
اجتماعی شدن و یک پایان وحشتناک (اره 6، اره 3 بعدی)
قسمت پنجم اره شبیه یک فرد مریض بود که دیگر راه نجاتی برای او باقی نمانده است. در نتیجه فرنچایز از نگاه ایدهسازی متوقف شد و شروع به محو شدن کرد. این یعنی یک راه اندازی مجدد مورد نیاز بود. اما استودیو تصمیم گرفت که زخم ها قابل درمان است و کوین گروترت، یکی از عناصر مهم قسمتهای قبلی را به عنوان کارگردان منصوب کرد. در نتیجه پاتریک ملتون و مارکوس دانستن، به عنوان فیلمنامه نویسان، تصمیم گرفتند مفهوم «بازی» را دوباره از نو ابداع کنند.
قسمت ششم فرنچایز اره از نظر نحوه استفاده از تفسیرهای اجتماعی آن زمان، جانور عجیبی است. در قسمت ششم، زیرمتن اجتماعی بیشتر از بخش شکنجه است. نگاه ضد سرمایه داری اره در این فیلم بیمهکنندگان را نشانه میرود. در نتیجه این قسمت احتمالاً خفن ترین فیلم مزخرف این مجموعه است، و واکنش نسبتاً متناقض از طرف منتقدان و طرفداران دریافت کرد. در عین حال ضعیف ترین فیلم فرنچایز در گیشه بود. اما همین اثر یعنی Saw VI از نگاه برخی آخرین فیلم واقعاً خوب اره است؛ فیلم ششم نسبت به اکثر فیلم های قبلی امتیاز بالاتری از منتقدان دریافت کرد، اما در عین حال کمترین سود را داشت.
اما این فیلم نیز دقیقاً مانند Saw V، دارای کاراکترهای تک بعدی و غیرقابل دوست داشتن و همراهی کردن است. هیچ کس برای ریشه یابی و ارتباط گرفتن وجود ندارد و خیلی زود متوجه خواهید شد که به سرنوشت آنها اهمیت نمیدهید. بازی مرگبار داستان نیز در بهترین حالت متوسط است، با اجرای خشک از کل بازیگران. غم و خشونت در Saw VI به سطحی معمولی منتقل میشود و به نظر میرسد که سازندگان فیلم به جای یک داستان متقاعد کننده، به ارزش شوک تکیه کردهاند تا مخاطب را درگیر خود نگه دارند.
خبر بد اینجاست که فیلم Saw 3D، هفتمین قسمت از مجموعه محبوب ترسناک اره نیز متأسفانه به همان مسیر بد قبلی در فرنچایز ادامه داد. در حالی که این فیلم و سازندگان آن وعده داده بودند که قسمت هفتم یک نتیجه مناسب برای مجموعه طولانی مدت اره باشد، اما در نهایت در چندین جبهه موفق به چنین نکتهای نمیشود. خط داستان این فیلم پیچیده به نظر میرسد و فاقد عمق و جذابیتی است که طرفداران از فرنچایز انتظار داشتند.
این فیلم به شدت متکی به برخی جامپاسکرها و ارزش شوکه کردن مخاطب است و فضای کمی برای توسعه شخصیت یا یک طرح جذاب باقی میگذارد. یکی از اشکالات اصلی فیلم اره سه بعدی، اتکای بیش از حد آن به فناوری سه بعدی است. این ایرادی است که در آن سالها مد شده بود. در حالی که برخی از فیلمهای ترسناک با موفقیت از حالت سهبعدی برای بهبود تجربه تماشا استفاده کردهاند، به نظر میرسد که این قسمت اره در اجرای این فرمول شکست خورده است.
به طور کلی تمرکز مداوم سازندگان بر خلق تصاویر بصری چشم نواز از کیفیت داستان سرایی کلی فیلم کم میکند و به احساس سطحی بودن فیلنامه و شخصیتها کمک میکند. علاوه بر این، تصمیمات شخصیتها اغلب منطق انسان را به چالش میکشند و سرمایهگذاری کامل روی این موقعیت را برای مخاطب دشوار میکند. با وجود برخی تلههای تاثیرگذار و صحنههای وحشتناک، Saw 3D نمیتواند تنش و هیجانی را که آثار قبلی این مجموعه را به یاد ماندنی کرده بود، دوباره به دست آورد.
این بیشتر شبیه تلاشی برای گرفتن پول نقد برای سرمایه گذاری در روند سه بعدی به نظر میرسد تا افزودنی متفکرانه به فرنچایز. طرفداران سرسخت این مجموعه ممکن است لحظاتی را برای لذت بردن پیدا کنند، اما به طور کلی، Saw 3D یک نتیجه ناامید کننده و فراموش شدنی برای یک حماسه ترسناک است که زمانی امیدوارکننده بود.
راهاندازی مجدد (اره 8، مارپیچ، اره 10)
پس از هفت سال سکوت و عدم تولید قسمت جدیدی از فرنچایز اره، در نتیجه از جاش استولبرگ و پیتر گلدفینگر فیلمنامه نویسان و همچنین کارگردانان برادران اسپیریگ خواسته شد تا این برند فراموش شده را از نو احیا کنند. بنابراین، از نظر سبکی، فیلم جدید بهطور چشمگیری با فیلمهای قبلی خود متفاوت بود: دیگر خبری از زیرزمینهای تاریک یا محوطههای صنعتی متروکه نیست، و هیچ رنگ سبزی نیز در این فیلم وجود ندارد.
با ایت تفاسیر گروه فیلمبرداری جدید، یعنی تیم جدید «اره 8» مشکلات قسمتهای قبلی را جمع آوری کردند و آنها را با هم ادغام کردند. برای بار دوم، وارث کرامر یک پلیس بود که برای اولین بار در همان ابتدای فیلم نمایش داده شد. وقایع و حوادث این فیلم در یک منطقه کاملاً روستایی اتفاق میافتد؛ و همچنین بازی مرگ و زندگی همیشگی نیز اینبار در انباری متروکه صورت میپذیرد، بنابراین احتمال دارد قربانیان بیشتر در انبار غلات گیر کنند تا بخار ناشی از لولهها. اما Jigsaw، هشتمین قسمت از فیلمهای نمادین Saw، سنت تلههای وحشتناک، معضلات اخلاقی، و پیچشهای ذهنی را که مترادف با این مجموعه شدهاند، ادامه میدهد.
به نظر من اگر قسمت نهم وجود نداشت، قسمت هشتم بدترین قسمت این فرنچایز بود. اما باید قبول کرد که اره با قسمت نهم یا همان مارپیچ تلاشی برای بازنگری بنیادی در این فرنچایز است و همچنین تنها بخشی است که کوین گروترت روی آن کار نکرده است. اسپین آف فرنچایز اره با عنوان «Spiral» نشان دهنده بازگشت دارن لین بوسمن کارگردان چند قسمت ابتدایی این فرنچایز و البته خروج توبین بل است؛ این اولین فیلم از این مجموعه است که بازیگر شرور نقش اصلی در آن حضور نداشته است. اما یکی از طرفداران قدیمی فرنچایز یعنی کریس راک نقش مهمی در ساخت این پروژه داشت.
یکی از جنبههای برجسته Spiral تمایل آن به تکامل و سازگاری است. به جای تکرار ساده همان فرمول قدیمی، فیلم با تمرکز بر جنبههای فاسد نیروی پلیس آمریکا و یک قاتل کپی از جان کرامر که از روشهای وحشتناک جیگساو الهام گرفته است، رویکردی متفاوت دارد. این تغییر تمرکز، حس بسیار مورد نیاز مرتبط بودن و تفسیر اجتماعی را به داستان تزریق میکند.
همچنین شاید بیان این نکته نیز شگفتانگیز است که Spiral چقدر شبیه یک فیلم اره و در عین حال کاملاً متفاوت از یک فیلم اره در آن واحد است. واضح است که اثر انگشت فرنچایز در سراسر این پروژه وجود دارد، اما این فیلم نیز مانند روح منحصر به فرد خودش است که دیدن آن در این فرنچایز خارج از لطف نیست.
اما پس این فیلم طولی نکشید تا معلوم شد که اره 10 نیز راه اندازی مجدد دیگری است. این بار نویسندگان به سادگی به روزهای خوش قسمت اول بازگشتند و پیش درآمدی با حضور شرور اصلی این فرنچایز ساختند. اولاً معلوم شد که این یک درام درباره یک دیوانه است؛ اما چرا؟ چون در اینجا آنها به طور کامل در مورد دلایل شروع بازیهای مرگبار جیگساو صحبت کردند. ثانیا، یک بار دیگر او افراد بسیار خاصی را مجازات کرد - کلاهبردارانی که از بیماران لاعلاج پول در میآورند (و کرامر نیز به آنها اعتماد داشت).
بدیهی است که دهمین فیلم اره بهترین قسمتی است که پس از چندسال از این فرانچایز بیرون آمد. برای اولین بار پس از چندین سال، تلههای جالبی ظاهر شد و تماشای آن ناراحت کننده و تنش آفرین بود. قربانیان پاها و سر خود را بریدند، و در پایان، جان کرامر نیز آزمایش را با موفقیت پشت سر گذاشت. همچنین صحنهای در این فیلم وجود داشت که در آن «بازیکنان» با استفاده از روده به جای طناب، میزی را به سمت خود کشیدند که به معنای واقعی کلمه حال هر انسانی را خراب میکند.
جالب است بگوییم که با کمال تعجب، فیلمهایی که پس از وقفه منتشر شدند، به هر قسمتی متکی بودند، اما نه قسمت اول. اره 2 و اره 6 تاثیرگذارتر بودند - در واقع این طرحها و تکنیکهای آنها بود که چند بار دیگر مورد استفاده قرار گرفت.
نتیجهگیری
با نگاهی به کل فرانچایز سینمایی اره در تمام این بیست سال، میتوان دید که ایده اولیه کرامر (تو برای زندگی ارزشی قائل نیستی، و من تو را مجبور میکنم برای آن بجنگی) در فیلم سوم این فرانچایز رنگ باخت و از قسمت چهارم آنها حتی آن را به خاطر هم نداشتند، اگرچه شاید این یک ایده برای گامی بهتر باشد. دلایل مختلفی برای موفقیت این فرنچایز وجود دارد. اما عامل مهم قسمت اول بود که نتیجه آن اثری شبیه به انفجار بمب را ایجاد کرد. در ادامه، سازندگان روایت دنبالهدار فرمولی را در تولید فرنچایز انتخاب کردند. یعنی هر سری جدید ادامه مستقیم قبلی بود و همین باعث هیجان مضاعفی در مخاطب میشد.
علاوه بر این، انتشار قسمت جدید اره در هر سال، برای بسیاری به نوعی سنت تکراری و خاص در هالووین تبدیل شده بود. در عین حال، تولید چنین فرنچایزی نیازی به بودجه قابل توجهی از سوی سازندگان نداشت و به همین دلیل است که دنبالههای جدید با مشکلات و خطرات زیادی همراه نبود. علاوه بر این، مخاطبان همیشه با کمال میل برای تماشای این آثار به سینما میرفتند تا تعدادی آزمایش مرگبار جدید تماشا کنند.
اگر در قسمتهای اول قهرمانان میتوانستند خود را نجات دهند، از قسمت چهارم قربانیان بدون هیچ شانسی برای زنده ماندن جان خود را از دست میدادند. وضعیت به ویژه برای شخصیتهای ثانویه غم انگیز بود. در حال حاضر از قسمت چهارم، فیلمنامه نویسان شروع به استفاده از فلاش بک به عنوان نجات دهنده در هر شرایطی کردند. آنها با کمک آنها درام را اضافه کردند، شخصیتهای جدید را معرفی کردند، و حتی شخصیتها را به هم متصل کردند و خطوط داستانی متفاوتی را اختراع کردند.
اما این فرمول نیز به نقطه پوچی رسید؛ فراموش نکنیم از نظر ساختاری، اکثر فیلمهای اره از یک فرمول پیروی میکنند و به یک سبک طراحی میشوند. با ادامه دار شدن فرنچایز از قسمت دوم، همیشه یک شخص در قالب یک شخصیت اپیزودیک وجود دارد که خود را در دام سازنده میبیند (به استثنای فیلم هشتم). البته به ندرت این شخص میتواند از آن دام و تله مرگ زنده بیرون بیاید. آنچه در ادامه میآید داستانی غیر خطی با خطوط زمانی متعدد و فلاش بکهای فراوان است.
باید توجه داشت که اره مانند اکثریت قریب به اتفاق فرنچایزهای ترسناک، بسیار اخلاقگرا است. شما باید برای زندگی ارزش قائل شوید، خانواده خود را دوست داشته باشید و به دیگران کمک کنید. شما نمیتوانید دروغ بگویید، تقلب کنید یا از مشکلات دیگران درآمد کسب کنید. (وگرنه یه تله خرس میذارن تو سرت، پسر، حالا مسواک بزن برو بخواب، مامان دوستت داره) جالب است بدانید که در قسمت ششم، مردی به دلیل سیگار کشیدن مجازات میشود، به نظر من تعجب آور است که این صحنه در مدارس دوره دبیرستان نمایش داده نمیشود.
با همه این تفاسیر ده قسمت برای یک فرنچایز فاصله بزرگی است. چیزی که اولین فیلم Saw را از دیگر فیلمهای ترسناک متمایز میکند، تمایل آن به جابجایی مرزها است. این فیلمی است که شما را مجبور میکند با ترسها و اخلاقیات خود مقابله کنید، و این باعث میشود تا بپرسید که چقدر برای زنده ماندن باید پیش بروید. تلهها و پازلهایی که توسط Jigsaw ایجاد شدهاند، به طرز مبتکرانهای طراحی و کاملاً وحشتناک هستند و شما را در لبه صندلی خود رها میکنند، زیرا شخصیتها برای فرار از سرنوشت وحشتناک خود تلاش بینهایت میکنند.
فیلم اره یک ترن هوایی بی امان از وحشت است، فیلمی که مدتها پس از پخش تیتراژ در ذهن شما باقی میماند. این تلفیقی درخشان از وحشت روانی، تعلیق، و معضلات اخلاقی است که شما را تا پایان حدس زنان نگه میدارد. اگر از طرفداران فیلمهای ترسناک هستید و هوس فیلمی دارید که عقل شما را به چالش بکشد و در عین حال لرزه بر ستون فقرات شما بیاورد، فرنچایز اره یا همان Saw یک مجموعه فیلم کاملاً ضروری است. خود را برای تجربهای سینمایی آماده کنید که سالها آزارتان خواهد داد.
https://teater.ir/news/65836